انديشه هندو و بودايي تناسخ در اهل حق (يارسان)
ضمیمه | اندازه |
---|---|
4.pdf | 421.25 کیلو بایت |
سال پنجم، شماره سوم، پياپي 19، تابستان 1393
پيمان ابوالبشري / دانشجوي دكتري تاريخ ايران دوره اسلامي دانشگاه فردوسي مشهد peiman.ab@gmail.com
هادي وكيلي / دانشيار گروه تاريخ دانشگاه فردوسي مشهد Vakili355@yahoo.com
دريافت: 22/12/1392 ـ پذيرش: 8/6/1393
چكيده
در سده هشتم هجري، فرقهاي موسوم به «اهل حق» توسط سلطان اسحاق (سُحاك) در كردستان تأسيس شد. وي سنگبناي ايدئولوژي خود را دُن به دُن (تناسخ) قرار داد. وي اين نظريه را از اديان هندو و بودايي اخذ كرده بود. سلطان اسحاق از اين طريق توانست مشهورترين داستانها، اساطير اديان كهن ايراني و غيرايراني و تا حدودي مناسك ايشان را در فرقه تازه تأسيس خود جذب كند. هدف اين مقاله، نشان دادن شباهتهاي ساختاري تناسخ و تا حد ممكن، تعيينِ تأثيرپذيري اهل حق از اديان هندو و بودايي از طريق كشفِ مضامينِ پنهان در متون اهل حق است. روش پژوهش، رويكرد اسنادي و تاريخي است.
كليدواژهها: اهل حق، دن به دن، بودايي گري، تناسخ، يارسان.
مقدمه
شايد در بررسي تاريخ اديان در ايران، كمتر فرقة مذهبي، به تنوع و وسعتِ جذبِ انديشه هاي كهن به مرتبه اهل حق (= يارسان) برسد. فرقه اهل حق، آميزه اي از اندوخته هاي اديان ايران باستان، به انضمام انديشه هاي متصوفه مسلمان است. در مورد منشأ مسلك مزبور، بين محققان اتفاق نظري وجود ندارد؛ مينورسكي، ايشان را منشعب از مذهب شيعه مي داند (سلطاني، 1371، ص48)، اما بيشتر پژوهشگران براين باورند كه عناصر اديانِ آريايي و زرتشتي، بيش از هر دين ديگري در اهل حق به چشم مي خورد (صفي زاده، 1361الف، ص36و23).
بزرگان يارسان، براساس اسطوره هاي موجود در متون مذهبي خود، تمايل دارند تاريخ پيدايش اين فرقه را به قرن دوم هجري برگردانند و با ايجاد نظمي تاريخي، آن را وارث نهضت هاي علوي منطقه زاگرس در قرون نخستين اسلامي معرفي كنند (سلطاني، 1371، ص60و56و47و30و27-26و20؛ بي نام، 1375، ص86). برخي محققان معاصر نيز فرضيه مذكور را پذيرفته اند (طبيبي، 1351، ص 54). بي ترديد، گرچه در كردستان و اورامانات، خاندان علوي ابودلف و حسنويه، به همراه جنبش هاي مذهبي شيعي همچون مباركشاه علوي، مشهور به شاه خوشين حضور داشته اند و اهل حق، بعدها از ايشان متأثر شدند، اما نمي توان گفت: اهل حق، دقيقاً همان علويان قرون اوليه اسلامي اند، چنان كه برخي ادعا مي كنند كه مسلك يارسان در قرن دوم هجري توسط بهلول ماهي، شاگرد امام ششم شيعيان اثنا عشري پديد آمده است (صفي زاده، 1357، ص132). درحالي كه منابع ملل و نحلي در قرون پنجم و ششم هجري، هيچ گونه اشاره اي به يارسان نمي كنند. از سوي ديگر، با نگاهي به مجموعة رسائل ديني اهل حق، آشكار مي شود كه آثار مزبور از قرن هشتم به بعد نگارش يافته اند. اين امر بيانگر تأسيس نظام مندِ فرقه اي است كه از سنن ديرپاي مذهبي در منطقه كردستان و اورامانات، كه زماني مأمن افكار ديني رانده شده بود، بهره برداري گسترده اي كرده است (بي نام، 1375، ص31؛ صفي زاده، 1360، ص59).
در سده هشتم هجري، سلطان اسحاق از مردم برزنجه كردستان با تشكيل فرقه يارسان، آداب و رسوم خاصي را براي پيروان پايه ريزي و نهادينه كرد (صفي زاده، 1360، ص55-54). اگرچه زندگي وي، آميخته با افسانه و اغراق است، اما در تأسيس اهل حق توسط وي و شيخوخيت او در ميان يارسان ترديدي وجود ندارد. (ايوانف، 1329، ص67؛ بي نام، 1375، ص295؛ جيحون آبادي، 1361، ص29). با ظهور اهل حق، برخي شهرها و اماكن در كردستان تقدسي ويژه يافت (بي نام، 1375، ص33؛ صفي زاده، 1387، ص31). حتي پرديور، محل زندگي سلطان اسحاق، قبلة يارسان شد (همان، ص281و111). به تدريج، پايگاه جغرافيايي مشاهير اهل حق به طوايف كرد و لر محدود نماند، بلكه مشايخ صوفي شرقِ ايران را نيز دربرگرفت (صفي زاده، 1387، ص421و324-323و214و206و188و180).
روشن است كه تا به امروز پژوهش اساسي در مورد اصل بنيادين ايدئولوژي اهل حق، يعني تناسخ، كه به نظر مي رسد از اديان هندي- بودايي اخذ شده، انجام نشده است. منابع تحقيقي موجود در بيشتر موارد، آشكارا به تخريب و يا به تحسينِ كوركورانه انديشه هاي موجود در اهل حق پرداخته و حتي عده اي مانند نورعلي الهي، به تحريف برخي مفاهيم اهل حقي دست زده اند كه در ادامه به آن اشاره خواهد شد. البته در اين ميان، بوده اند كساني همچون محمد مُكري و صديق صفي زاده كه بي طرفانه و با تلاشي گسترده، دست به چاپ نسخ خطي اهل حق زده و راه را براي پژوهشگران گشوده اند. هرچند پيگيري اينكه انديشه تناسخ چگونه و به چه ميزان در يارسان تأثير گذاشته، كاري است دشوار، اما هدف اين مقاله اين است كه تاحدممكن ميزان و چگونگي تأثيرگذاري اين انديشه هندي ـ بودايي، از لابه لاي متون يارسان، با رويكرد تحليلي ـ تاريخي و مطالعة اسنادي نشان داده شود.
اهل حق و اديان باستاني
اساطير و انديشه هاي موجود در متون اهل حق، تا حدود زيادي متأثر از اديان باستاني است. كمتر داستاني در منابع موجود يارسان، داراي تمِ مستقلي است، به عبارت ديگر، داستاني مشهور از كتاب مقدس، يا از متون زرتشتي نقل و سپس فردي از شيوخ اهل حق در آن گنجانيده مي شود. وجود بدوي ترين عقايد توتم پرستي در رسائل يارسان نيز قابل توجه است (صفي زاده، 1361ب، ص42). برخي محققان به اين موضوع اشاره كرده اند (افشاري، 1370). آيين زرتشت نيز مفهوم امشاسپندان را در قالبي نو به نام هفتوانه به فرقه مزبور وام داده است (بي نام، 1375، ص291و275؛ خدابنده، 1382، ص42-40؛ صفي زاده، 1361الف، ص102). يارسان نيز از زرتشتِ پيامبر با احترام خاصي ياد مي كنند (صفي زاده، 1360، ص103). همچنين يهوديت ازجمله ادياني است كه اهل حق تا اندازه اي از ايشان متأثرند. نفوذ داستان هاي كتاب مقدس در متون مزبور كاملاً محسوس است (ايوانف، 1329، ص52، 17، 8؛ جيحون آبادي، 1361، ص13-10؛ صفي زاده، 1360، ص125، 122-121، 117-116). براي نمونه، حضور پررنگ انديشه حلول (Incarnation) در متون اهل حق، كه يارسان از مسيحيت اقتباس كرده و برخي محققان آن را با تناسخ (Reincarnation) يكي گرفته اند، از انديشه هاي بنيادي فرقه مزبور شمرده مي شود (سوري، 1344، ص34-33؛ جيحون آبادي، 1361، ص493 و64؛ ايوانف، 1329، ص29). ديدگاه هاي غاليانه شيعي، ازجمله موارد ديگري است كه به ايدئولوژي اهل حق ضميمه شده تا امام علي عليه السلام، نخستين امام شيعيان اثنا عشري را به مقام انسان ـ خدايي برساند (جيحون آبادي، 1361، ص205و189و50-49؛ ايوانف، 1329، ص24-21). لازم به يادآوري است، به رغم اقتباسات گسترده در حوزه انديشه و مناسك از اديان مختلف، يارسان نگاه برتري طلبانه خود را در حوزه هاي مزبور نسبت به جنبش هاي شيعي در قرون هشتم و نهم معاصرِ خود مانند، حروفيه و بكتاشيه حفظ كرده است (سوري، 1344، ص47؛ صفي زاده، 1360، ص96؛ جيحون آبادي، 1361، ص478-477) و گاه در داستان هاي طايفه مزبور، برخي مشايخ يارسان، جايگاهي بالاتر از ائمه اثنا عشري يافتند (جيحون آبادي، 1361، ص224). در تنها موردي كه اهل حق، آشكارا به ستيز با گروهي مذهبي برخاستند، اهل سنت در اسلام بودند كه اهل حق همواره از ايشان با صفات بدي در آثارشان ياد كرده اند (جيحون آبادي، 1361، ص210و207؛ ايوانف، 1329، ص118).
ديدگاه اسلام درباره تناسخ
كاملاً روشن است كه تناسخ چه از نظر عقلي و چه در انديشه اصيل اسلامي- شيعي مردود شناخته شده است (ر.ك: مشكانيِ سبزواري، 1391). ديدگاه هايي در قرآن وجود دارد كه برعقيده تناسخ خط بطلان مي كشد و به طور آشكار نشان مي دهد كه عقيده بازگشتِ مكرر انسان به دنيا، ناسازگار با آموزه هاي ديني اسلام و آيات نوراني قرآن است. به عنوان نمونه، آياتي از سورة مؤمنون به چگونگي آفرينش انسان، مرگ و رستاخيزِ دوباره وي اشاره دارد (مؤمنون: 16-14). مضمون اين آيات به نحوي ديگر در سوره روم تكرار مي شود (روم: 40). در جايي ديگر، آمده است: تا آن گاه كه مرگ يكي از ايشان فرا رسد، مي گويد: پروردگارا، مرا بازگردانيد. شايد من در آنچه وانهاده ام كار نيكي انجام دهم. نه چنين است، اين سخني است كه او گوينده آن است و پيشاپيش آنان برزخي است تا روزي كه برانگيخته خواهند شد (مؤمنون: 100-99). در اين آيات، كاملاً روشن است كه عده اي از مردم تقاضاي بازگشت به دنيا مي كنند، ولي پاسخ مثبت دريافت نمي كنند. مفسران بسياري در راستاي ردّ مقوله تناسخ به اين آيه استناد كرده اند كه از آن جمله مي توان به علّامه طباطبائي و مرحوم طبرسي اشاره كرد (طباطبائي، 1393، ج15، ص68؛ طبرسي، 1407ق، ج7، ص187). در جايي ديگر از قرآن، به اين مطلب اشاره شده كه انسان در مجموع دو حيات و مرگ دنيوي و اخروي را تجربه مي كند (بقره: 28؛ غافر: 11) و در آيه اي ديگر، عقيده بازگشت و تناسخ، آشكارا نفي شده است (اعراف: 53؛ ر.ك: ناصح، 1385؛ اسدي،1390) امامان شيعه دوازده امامي نيز با تشريح مرگ و رستاخيز به نفي مفهومِ تناسخ پرداخته اند. امام علي عليه السلام مي فرمايد: آنها (مردگان) نه مي توانند كارهاي بد خود را جبران كنند و نه توانايي دارند چيزي بر حسنات خود بيفزايند (نهج البلاغه، خطبه 188).
در اين بين، امام رضا عليه السلام به طور شفاف موضع خود را نسبت به تناسخ با گفتن اين جمله اعلام كرد: هركس قائل به تناسخ باشد كافر است (صدوق، 1390، ص203-202). در كتب حديثي شيعه نيز در مخالفت با انديشه مزبور مطالبي بيان شده است. امام رضا عليه السلام مي فرمايد: هركس قائل به تناسخ باشد هر آينه به خداي بزرگ جهان، كفر ورزيده و بهشت و دوزخ را تكذيب كرده است (مجلسي، 1357، ج4، ص321). در كنار آيات قرآني و احاديث ائمه شيعه اثنا عشري، فلاسفة مسلمان مشايي نيز بر امتناع عقلي تناسخ تأكيد كرده و گام هاي جدي در اين راستا برداشته اند (ر.ك: يوسفي، 1388). دلايل فلسفي آنها شامل برهان افزايش، برهان لزوم كثرت واحد و وحدت كثير، برهان تعادل و همچنين موارد ديگري است كه در مقالات و كتب متعددي راجع به آن بحث شده است (ر.ك: طوسي، 1407ق). در اين ميان، صدرالمتألهين به طور مفصل اين مسئله را از زواياي مختلف بررسي نمود(ر.ك: رضا اكبر و حسين شمس، 1386) و هم زمان علاوه بر پذيرش دلايل فلاسفه پيش از خود، برهان ديگري به نام برهان قوه و فعل كه مبتني بر حركت جوهري است، مطرح كرد (ر.ك: رجبي، 1389).
حال اين پرسش در ذهن شكل مي گيرد كه انديشه تناسخ از كجا و چگونه به برخي از فرقه هاي اسلامي مانند: اهل حق و دروزيه راه يافته است؟ نگاه هاي متعصبانه موافقان و مخالفان تا به امروز راه به جايي نبرده است. به عنوان نمونه، در دوره معاصر يكي از پيشوايان اهل حق به نام نورعلي الهي، به جاي پاسخ به اين سؤالات، با انتشار آثاري دست به تلاشي ناموفق جهت اسلاميزه كردن مفهوم تناسخ در بين اهل حق زده است و انديشه مزبور را به جاي تناسخي، تكاملي ناميده، اما حدود و مرزهاي دو اصطلاح را مشخص نكرده و هزارتويي ديگر آفريده است (نورعلي الهي، 1371، ص50و83 و66-57). برخي از نويسندگان و مصححان ديگرِ آثار يارسان نيز تاحدودي به همان راه رفته اند و در تطبيق الگوي اصلي ايدئولوژي اهل حق با انديشه هاي شيعه دوازده امامي گام برداشته اند و برخي از واقيعت هاي موجود در متون مانند مفهوم تناسخ را تشبيهِ ساده انگاشته (بي نام، 1375، 162) و يا اينكه دست به جايگزيني و تحريف مقوله وحدت وجود با مفهوم حلول و تناسخ كرده اند (همان، ص31).
ديدگاه اديان هندي درباره تناسخ
نظريه تناسخ شاملِ تولد مجددِ روح يا نفس، در زنجيره اي فيزيكي است كه به طور عادي شامل انسان و حيوانات مي شود. به اين طريق، همه انسان ها نتايج خوبي يا بدي اعمالشان را مي بينند و كردار و پندار و گفتارشان در زندگي گذشته، تعيين كننده شرايط تولد مجددشان خواهد شد (بي نام، 1998، ص 635). نظريه مزبور در اديان هندي به كارما شهرت دارد. اين تولدهاي مكرر در چرخة باززايي (سمساره) (Samsara) اتفاق مي افتد كه از جهل، شهوت و نفرت سرچشمه مي گيرد. اعمال نيك به تولدهاي مفيد و سالم و آثار كردار زشت، به تولد مضر و بيمارگونه و ناخوشايند منجر مي شود. زايشِ مجددِ خوب در سه قلمرو خدايان، نيمه خدايان و بشر انجام مي شود و باززايي بد در قلمرو حيوانات، اشباح و موجودات جهنمي (باسْوِل، 2004، ص 712-723).
با وجود اينكه عقيده به تناسخ در بين بسياري از ملل و فرهنگ ها، مانند بوميان مركزي استراليا، غرب آفريقا، هند باستان، يونان و مصر وجود داشته، اما مهم ترين و پيچيده ترين تفكرات در اين حوزه، توسط هندوئيسم، بوديسم و به طوركلي، اديان آسيايي عرضه شده است (بي نام، 2009، ص 888). محققان بحث هاي زيادي دربارة منشأ نظريه تناسخ در ميان اديان هندي بيان كرده اند. برخي از نشانه هاي عقيده به تشريفات مذهبي، كه در ادبيات باستاني وداها ثبت شده، به گونه اي استوار به تأثير تشريفات قرباني براي دستيابي به جايگاهي در بهشت اشاره دارد. برخي پژوهشگران، به اين نتيجه رسيده اند كه نيروي مناسك قرباني ودايي، بايد به مثابه منادي بعدي تئوري كارما، سمساره و تناسخ شناخته شود (باسْوِل، 2004، ص 712). نيروي نذر، قدرتِ ذكر و قرباني دادن، مي تواند به رستگاري و رهايي از چرخه تناسخ در اديان هندي منتهي شود (بي نام، 1998، ص 635). در ميان اهل حق نيز اين سه رفتارِ مذهبي، در كنار هم جزو فرايض ديني محسوب شده كه براي متوقف كردن چرخة باززايي ضروري مي باشد. برخلاف نظر نورعلي الهي، يكي از رهبران اهل حق، كه معتقد است: تناسخيون براي انتقالات روح، آغاز و انجام، بدايت و نهايتي قائل نيستند (الهي، 1371، ص83)، بايد اذعان كرد: در اديان هندي همه ابناء بشر مي توانند از چرخه سمساره رها شوند (جونز، 2005، 7679). تفاوت هايي در نظام تناسخ بودايي، با اديان هندوئيسم و جينيسم وجود دارد. بااين حال، تمام اديان مزبور تهذيب افكار و ايفاي كردار پرهيزكارانه را تا زمان مرگ سفارش مي كنند كه ضامن يك تولدِ مجددِ مطلوب است. در مجموع، مي توان گفت: كل نظام اخلاق اديان هندي مبتني بر فرضيه بقاي روح پس از مرگ و تجديد آن در زندگي بعدي است.
ديدگاه اهل حق درباره تناسخ
در ميان فرقه هاي منتسب به تشيع در جهان اسلام نيز گاهي عقيده به تناسخ در كانون عقايد ديني قرار گرفته است. ازجمله دروزيان لبنان و سوريه، براين باورند كه براي دستيابي به تكامل بايد تناسخ را تحمل كنند. در دنيا بالاترين درصد به ياد آوردن زندگي گذشته در ميان همين گروه رخ داده است. برخي محققان به نوشتن اين گونه تجربيات پرداخته اند (ايان، 1997، ص 4ـ5، 12، 38، 70، 79، 89، 129، 131).
فرقه ديگري كه موضوع اين بحث است، فرقه يارسان است كه به تناسخ، حلولِ روحِ خدا و تولد انسان- خدايانِ كوچك و بزرگ معتقدند كه ممكن است نشئت گرفته از انديشه هاي هندي باشد.
اساس آيين اهل حق، بر مفهوم دُن به دُن يا همان تناسخ بناشده است. واژه دُن، لفظي تركي به معناي جامه مي باشد. بنابر اعتقادات يارسان، آدمي هزارويك دُن عوض مي كند و با عبور از جامه هاي گوناگون، جزاي كردار گذشته خود را مي بيند. اگر كردار وي نيك باشد، به جامة متمولين و اگر مرتكب اعمال زشت شود، به جامه فقرا درآمده و دچار ناملايمات خواهد شد (جيحون آبادي، 1361، ص70). هر انساني پس از تعويض هزار و يك جامه و لزوماً انجام اعمال نيك، به ابديت مي پيوندد (صفي زاده، 1387، ص22). بااين حال، ممكن است بر اثر خطا و گناهكاري در بيش از يك ميليون بدن ظاهر شود (خواجه الدين، 1358، ص104ـ103). بنابراين، اگر عده اي تفاوتِ تناسخ هندي را با نمونه اهل حقي اش در اين دانسته اند كه تناسخ در اديان مزبور محدوديت ندارد و در يارسان محدود به هزارويك دُن به دُن شده است، به خطا رفته اند (محمدي، 1384، ص91). قاعده دُن به دُن در اين طايفه، معمولاً اين گونه است كه ارواح نيك انديش در تنِ انسان هاي خوب و ارواح زشت خو در جسم انسان هاي بد ظاهر مي شوند. براي نمونه، روح هر پيامبر در تن پيامبران بعدي (جيحون آبادي، 1361، ص163، 160، 159، 154، 122-121) و يا ائمه شيعه اثنا عشري (همان، ص231) و يا شيوخ اهل حق جاي مي گيرد (همان، ص173، 171، 170، 168، 129). بزرگان يارسان، در مواردي باززايي بهتري را به پيروان پارساي خود نويد داده اند (همان، ص435). نويسندگان متون مقدس يارسان، تمايل دارند اين انديشه را به خوانندگانشان بقبولانند كه برخي بزرگان اهل حق، در ادواري از تاريخ، دُن پادشاهان كياني ايران (صفي زاده، 1360، ص120-119، 86، 55، 48-47) و زماني ديگر از پهلوانان شاهنامه بوده اند (همان، ص114-113). اين نگاه، البته به شاهان باستاني محدود نمي ماند. در روايتي مربوط به دوره اسلامي، شاه عباس اول دُن بابايادگار يكي از مشاهير اهل حق معرفي مي شود (جيحون آبادي، 1361، ص528). اهل حق در چرايي اعتقاد به تناسخ، دقيقاً همان نظام انديشه هندو و بودايي را پذيرا شدند كه در اينجا به آن اشاره خواهد شد.
لازم به يادآوري است كه در شرايطي خاص، انسان هاي خوب پس از مرگ در حيوانات تناسخ مي يابند. دليل آن هم دستيابي زودتر به رستگاري و رهايي از چرخه تناسخ و يا قرباني شدن در راه پيروان اهل حق عنوان شده است (همان، ص377، 375، 134). داستان هاي مربوط به قرباني روحي پاك در بدن حيوانات، تا حدودي رنگ و لعاب ساختار داستان هاي هندي جاته كه (به معني تجسد و اصطلاحاً حكايات مربوط به تولدهاي متوالي بودا در چرخه زندگي است) را در ذهن تداعي مي كند كه سابقه اي در گفتمان ايراني- اسلامي ندارد (الدنبرگ، 1340، ص291؛ اسماعيلي، 1384، ص206-205، 174). مثال هاي متعدد ديگري نيز از تجسد پيروان يارسان در موجودات ديگر مي توان نام برد (ايوانف، 1329، ص137، 59، 40). بااين حال، غالب تجسدهاي حيواني به دليل پاك شدن از كردار زندگي هاي گذشته صورت مي پذيرد، چنانچه در روايتي بهلول، علت تجسد هارون الرشيد را در بدن ناقه اي اين گونه شرح مي دهد:
برو حال شاكر بشو زين جفا |
كه تا پاك گردي ز جرم و گناه |
(جيحون آبادي، 1361، 228-226)
معمول اين است كه اگر گناه فردي بيش از اندازه باشد، در قالب حيوانات متولد مي شود، اگر نه در دُن هاي بعدي تنها در انسان هاي بد تناسخ مي يابد. نمونه هايي از آن را جيحون آبادي نقل كرده است (همان، ص214، 210، 195). به طور خلاصه، مي توان گفت: تعريف، تشريح و علل وجود تناسخ در نزد اهل حق، به گونه اي نظام مند از اديان هندو و بودايي به وام گرفته شده است.
در انديشه دُن به دُن، تمامي مخلوقات حضور دارند و حتي خداوند نيز از آن مستثنا نيست (مكري، 1381). با اين حال، افراد معدودي تأثير انديشه هندي مزبور را ممكن دانسته اند (خواجه الدين، 1358، ص12). درواقع، در بسياري از آثار اهل حق، تركيبي همزمان از تناسخ و حلول به وقوع مي پيوندد (جيحون آبادي، 1361، ص110). موارد متعددي در اين متون وجود دارد كه فردي از پيامبران يا مشاهير يارسان، دو حالت را دريك زمان تجربه مي كند (صفي زاده، 1361ب، ص125-122؛ القاضي، 1359، ص45؛ جيحون آبادي، 1361، ص160، 120). با اين توضيحات، مي توان اين فرضيه را مطرح كرد كه تناسخ و حلول با اين شكل، نه در مسيحيت بلكه تنها در انديشه هاي هندي با عنوان أوَتار(Avatara) قابل رديابي است. اين واژه منشعب از واژه سانسكريت اواتارا است (جونز، ريان، 2007، ص 57). در لغت، به معناي هبوط و نزول و در اصطلاح به معناي حلول خداوند در قالب انساني و تجسم عامل الهي است. اواتارها، اساساً به دنيا نمي آيند و حقيقتاً نمي ميرند (كلسترماير، 1998، ص 33). نمونه اي از اين آميختگي حلول و تناسخ در آيين هندو را در زندگي بودا مي توان ديد. وي، نهمين مظهر خداي ويشنو بود كه در عين حال، تناسخ هاي حيواني و انساني بي شماري را از سر گذراند (همان، ص 44). بر اين اساس، در زندگي مؤسس اهل حق نيز اين ويژگي مشاهده مي شود. سلطان اسحاق، در همان حال كه كمال ظهور ذات حق در لباس بشري بوده، تناسخ هاي زيادي را تجربه كرده است (بي نام، 1375، ص295؛ جيحون آبادي، 1361، ص29؛ ايوانف، 1329، ص67). در روايتي ديگر آمده است: بابانجوم كه مي سرايد: زروان بودم/ در دوران باستان زروان بودم/ اهريمن و اورمزد و ياران را ديدم (صفي زاده، 1363، ص63). به نظر مي رسد، اهل حق همان الگوي اواتارا در دين هندو را براي مؤسسانِ مذهبِ خود برگزيدند. به عبارت ديگر، بزرگان فرقه مذكور در عين تناسخ هاي متعدد، حلول خداوند را نيز به طور همزمان تجربه كردند.
نويسندگان متون اهل حق، معمولاً انديشه تناسخ را در همان ابتداي آثارشان شرح مي دهند. تقريباً تمامي داستان هايي كه به دنبال هم روايت مي شوند، بر همين تفكر پايه ريزي شده اند. نمونه مشخص و آشكار آن، اثر حق الحقايق (شاهنامه حقيقت) مي باشد. در آغاز اين شاهنامه، بسط معناي تناسخ يا دُن به دُن در همان بخش هاي نخستين كتاب صورت مي گيرد. نويسنده در اين قسمت، تئوري تناسخ را تأييد و آن را شرط ديدار حق بيان مي كند. سپس، به نقل روايتي مي پردازد كه هفتنان از ذات حق، آفرينشِ آدم و حوا را طلب كردند. خداوند بار ِديگر پيمانِ خود را با ايشان يادآور و سختي هايي كه در دنيا به هنگام دُن به دُن شدن به آنان روي خواهد آورد، بيان مي فرمايد. جيحون آبادي سپس، به تشريح عقيده تناسخ در تمامي موجودات مي پردازد (همان، ص48، 45ـ43). وي تناسخ را لازمة عدل الهي مي داند و خط بطلان بر عقيده اسلامي- قرآني رستاخيز كشيده، معتقد است: احكام خداوند در اسلام واژگونه فهم شده اند و از خوانندگانش مي پرسد: آيا اگر فردي از اين دنيا، گناهكار درگذشت، منصفانه است كه تا ابد در آتش جهنم بسوزد؟ او در اين جهت گيري، به دلايل وجودي انديشه تناسخ در اديان هندي تكيه كرده و خود پاسخ مي دهد:
سزاوار نبود كسي در زمين |
به دنيا نموده گناه اين چنين |
(همان، ص179)
يا در جايي ديگر مي سرايد:
اگر دُن به دُن در زمان نيست راست |
خداوند كجا و عدل او در كجاست |
(همان، ص 181).
درنهايت نويسنده اهل حقي، دين اسلام را به نفع ايده تناسخ رد كرده، مي سرايد:
حقيقت روا كرد اندر جهان |
شدي ناسخ دين اسلاميان |
(همان، ص 65).
عقيده به تناسخ در بين مشايخ يارسان، در همان دايره نظام انديشه هندي-بودايي و نه دين اسلام، تا اواخر دوره قاجار ادامه مي يابد (ايوانف، 1329، ص131، 120-119). بااين حال، در دهه 1340 شمسي، همزمان با تحولات فكري گسترده مذهبِ شيعه در ايران، نورعلي الهي تفسير جديدي از مفهوم تناسخ ارائه داد. وي اعلام كرد: موضوع تناسخ از سير تكامل جداست و عموم حكماء اهل حق، تناسخ را با آن كيفيتي كه تناسخيون معتقدند، باطل مي دانند. وي ادله اي كه بيان مي كند، اين است كه تناسخيون به سير تكامل اعتقاد ندارند و تناسخ را بدون نتيجه نهايي و هدف معين مي دانند (الهي، 1373، ص621-620). تأويلات نورعلي الهي از انديشه تناسخيون هندي، كه با هدف اسلاميزه كردن مفهوم تناسخ صورت گرفت، ظاهراً با كاميابي همراه نبود. وي با تفسيرِ اصطلاح دُن به دُن، آن را از معناي حقيقي اش دور و تناسخ را به شباهت ذاتي دو تَن در دو دوره متفاوت تقليل داد (همان، ص625). شگفت اينكه، وي خود در اثر ديگرش روحِ خود را منتسب به فردي به نام سيد نورعلي مي داند كه در هندوستان مي زيسته است (الهي، 1370، ص128).
مضامينِ پنهانِ هندي ـ بودايي در متون يارسان
معمولاً نويسندگان اهل حق، براي بيان تأثيرپذيري خود از انديشه هاي هندو و بودايي، زبان پيچيده اي به كار مي گيرند. حضور افكار و مناسك مزبور، مانند زرتشتي گري و انديشه هاي غاليانه شيعي ملموس نيست. گرچه كشف پيام پنهان متون كاري است دشوار، اما به نظر مي رسد، پيام هاي ارتباطي در متون را از طريق تكرارپذيري داده هاي مشابه بتوان آشكار كرد. در اين مقوله، به مواردي از اين دست اشاره مي شود:
تبار هندي برخي از بزرگان اهل حق: ارتباط معنوي مشاهير اهل حق با هندوستان، شايسته توجه است. براي نمونه، شاه خوشين مصداق بارزِ اين همسويي است. نويسندگان اهل حقي درباره زندگي او نوشته اند: وي از مادري باكره متولد شد و درباره زندگي قبلي او مي سرايند:
نهان گشت در هند چون كبريا |
زپس در لرستان بزد بارگاه |
(جيحون آبادي، 1361، ص179).
اين متن اشاره به اين مطلب دارد كه شاه خوشين، پيش از تولد در لرستان و در زندگي قبلي اش هندي بوده است. ارتباط وي با هندوان، محدود به اين ابيات نمي شود. وي در ادامه، شاه از زبان نويسندگان متون يارسان، ]سالك[ هندو را در طريقت مذهبي مقدم تر از هركسي قرار مي دهد:
به هر دو سرا هندوست رستگار |
هميشه بود پيش در هر قطار |
(همان، ص296).
در اثري ديگر، وي سياهان هندو را به عقاب تشبيه مي كند كه هرجا بلندتر باشد، آنجا لانه مي سازند، بابا خوشين نيز اين را مي پسندد (ايوانف، 1329، ص43). در روايتي ديگر از وي آمده است: اي ياران به سوي كوه بسو بياييد، تيزي شمشير و باريكي مو به هندو نمي رسد و مي دانم كه هندو جلوتر از همه قباله راز مگو را مي يابد (صفي زاده، 1360، ص35). جالب تر اينكه، مريدان خاصه وي هم بعضاً در زندگي گذشته خود هندي بوده اند. در اين ارتباط، قاضي به شاه خوشين مي گويد:
ز هندوستان درزمان رضا |
بدم جام حقاني در آن سرا |
و در جايي ديگر، خداداد به شاه خوشين مي گويد:
به هندوستان دوره شاه رضا |
بُدي ميرويس نام من از وفا |
(جيحون آبادي، 1361، ص 286-285، 273)
متصل كردن تبارِ بزرگان اهل حق، به هندوستان به اين چند نمونه محدود نمي شود. از سوي ديگر، برخي سرايندگان متون اوليه يارسان، در ادامه نام هايشان داراي پسوندهاي شرقي اند كه مي تواند نشان از محل تولد يا زندگي شان باشد. مانند پيرقابيل سمرقندي، پيرسليمان سيستاني و پير رحمت بمبئي (بي نام، 1375، ص130، 92). پيرفيروز هندي، از ديگر مشاهير اهل حق، كه اصلاً هندي بوده و به خدمت سلطان اسحاق رسيده است (صفي زاده، 1360، ص98). بااين حال، برخي محققان عمداً يا سهواً، در جهت حذف حضور و نفوذ هندوها كوشيده اند. نويسنده اثر مشاهير اهل حق، باباهندو، يكي از بزرگان يارسان را جنيد مي خواند و اصلش را از اورامان بيان مي كند. درحالي كه در متون از قول وي آمده كه مي گويد: من از روز نخست نامم هندو بوده، و اكنون در زابل به سر مي برم و با خوبان براي يافتن همدست مي كوشم (صفي زاده، 1387، ص103-102). در اين ميان، مي توان به مسافرت هاي برخي مشاهير اهل حق نيز اشاره كرد. بابايادگار، يكي از مشاهير يارسان بود كه به اشاره سلطان اسحاق به هند رفت و در افسانه ها آمده كه فرقه ذكري را پايه گذاري كرد (ايوانف، 1329، ص200؛ صفي زاده، 1357، ص137-136).
ايشان احترام به مسالك هندو و مربيان آغازين خود را كاملاً به طور غيرمحسوس و ظاهر تصادفي در متون خود نشان داده اند. در كلام خزانه آمده است: اگر كسي در لباس انساني گمراه باشد، خداوند او را به كشور هند مي برد، جامه به جامه مي گردد تا پاك شود (بي نام، 1375، ص489-488). بنابراين، توجه بزرگان اهل حق به فرهنگ و سرزمين هند كاملاً تاريخي و ريشه دار است. پير ارشاد در پايان جلسات مذهبي اهل حق، با پيروان مطالبي را با صداي بلند گفته و مخاطبان آمين مي گويند: حمد مي كنم پيران هند را خاك نشينان سند را غريبان كشمير را ابدالان ديار را مشايخان لاهور را (مدرسي چهاردهي، 1368، ص138). شايد بتوان اين گونه گفت كه اين اشارات در منابع اهل حق تصادفي نيست، مي توان از آنها به عنوان حلقه ارتباط انديشه هاي هندي با فرقه اهل حق استفاده كرد.
ارتباط با قلندران
ارتباط اهل حق با فرقه قلندريه، به عنوان فرقه اي متعارض با شريعت، اين احتمال را قوت مي بخشد كه قلندران، واسطه انتقالِ انديشهِ تناسخ به يارسان مي باشند. قلندران، بسياري از مناسك و عقايد خود را از بوداييان و برهمنان به وام گرفته اند (زرين كوب، 1385، ص361-360؛ مرتضوي، 1365، ص145؛ ابوالبشري و حسن زاده، 1391) از سوي ديگر، ارتباط ايشان با بوداييانِ منطقه تورفان غيرقابل انكار است (اسكات، 1995، ص 146). آنچه كاملاً ملموس مي باشد اينكه اهل حق، آداب جوزشكستن، دعاي تيغ و چاقو و استفاده از چادر قلندري و كاربرد اصطلاحاتي چون ديگ جوش را از قلندران آموختند (خدابنده، 1382، ص205، 197-196، 193، 191؛ مالاميري كجوري، 1376، ص123؛ بي نام، 1375، ص555، ايوانف، 1329، ص182، 153، 136؛ جيحون آبادي، 1361، ص 414). بنابراين، دليلي ندارد كه انديشه تناسخ را به يارسان منتقل نكرده باشند؟ ناگفته نماند، در تعدادي از روايات، بزرگان اهل حق، راه خود را همان طريقت قلندران عنوان كرده اند. شاه خوشين مي فرمايد: اول قلندر مابوديم آخر هم ماييم / بلي راهِ قلندران به كس ننماييم (ايوانف، 1329، ص44). در اين سروده، واژة قلندر در معناي خاص و به معني فرقه اي مستقل به كار رفته، كه حاكي از نفوذ اين گروه در اهل حق است. در جايي ديگر، از همين منبع، واژة قلندر در معناي راهنما و رهبر استفاده شده است (ايوانف، 1329، ص97، 95-94). از سوي ديگر، از ميان يازده خاندان اهل حق، دو خاندان هستند كه نام قلندري را يدك مي كشند: خاندان زنوري منسوب به ذوالنور قلندر، كه زن و اولاد نداشت و خوردن گوشت را در خاندانش نهي كرده آشكار دستورات اخلاقي اش از انديشه هاي هندو بودايي پيروي مي كند؛ همچنين خاندان عالي قلندري كه دوبيتي هايي مشهور دربارة تناسخ دارد (جيحون آبادي، 1361، ص397-396؛ سوري، 1344، ص102-88؛ صفي زاده، 1360، ص56). علاوه بر اينها، به ارتباط مداوم سلطان اسحاق با قلندران مي توان اشاره كرد (صفي زاده، 1387، ص513، 431، 323).
اشارات پراكنده به شرق دور
در متون يارسان، موجوداتي نوراني به نام چهلتنان وجود دارند كه براي رستگاري بشر به زمين آمده اند و دقيقاً همان نقش امشاسپندان زرتشتي و بوديساتواي بودايي را ايفا مي كنند. چهلتنان، همگي سراينده قديم ترين متون مذهبي اهل حق مي باشند. دَمام يكي از ايشان دربارة تبار خود اينچنين مي سرايد: دمام مي فرمايد: هر چهلمان از چين آمديم و رهبري آنان را برعهده داشتيم/ به اشاره مولاي عزيزم/ هر چهل تن ما با كام و خوشي زيستيم / اكنون در پرديور نامم دمام است (بي نام، 1375، ص 444). قاموس، يكي ديگر از اعضاي چهلتنان مي گويد: از چين آمديم در زير يك كرباس/ همه با يك دسته از چين آمديم/ و اكنون در اين راه و طريق و مجمع عرفاني پديد آورده ايم (همان، ص465).
انديشه قرباني و نذر در يارسان
گذشت كه در اديان هندو، مناسك نذر و قرباني در راستاي تناسخ بهترِ بعدي، از واجبات شمرده شده است. در ميان اهل حق نيز نذر دادن و قرباني كردن، جزو فرايض به حساب آمده است. فردي كه به قرباني اعتقاد نداشته باشد، بت پرست و بي دين خوانده مي شود (بي نام، 1375، ص544). در اسطوره هاي يارسان، مفهوم قرباني از همان آغاز آفرينش پررنگ ظاهر مي شود (ايوانف، 1329، ص6-5). در متون مقدس هفتوانه آمده است كه هفتوانه موجودات نوراني در اساطير اهل حق، بايد خود را در راه خدا قرباني و گوشت ايشان در پيشگاه الهي براي رسيدن به حقيقت تناول شود تا بتوانند در زمين هبوط كنند (صفي زاده، 1361الف، ص 102-101، 95-94، 91-90). ارتباط بين مفهوم قرباني و تناسخ در اديان هندي و اهل حق، زماني روشن مي شود كه به تم هاي داستاني مشترك ايشان توجه شود. در بسياري از داستان هاي هر دو فرهنگ، به اين موضوع اشاره شده است كه برخي حيوانات مانند گوزن و گاو كوهي به صورت داوطلبانه خود را در راه انسان ها قرباني كرده اند (ايوانف، 1329، ص104-93). درواقع، اين موجودات با اين عمل، سعادتِ قرباني نصيبشان مي شود و شخصيت معنوي حاصل خواهند كرد، همچون سالكي كه براي سير كمال دست بيعت داده و سرسپرده است (الهي، 1371، ص112). تنها علتِ رفتار مزبور از زبان اين موجودات، آرزوي رهايي از چرخه تناسخ عنوان شده است (جيحون آبادي، 1361، ص353-351). نزديكي دو مقوله تناسخ و قرباني در ايدئولوژي اهل حق، تأثيرپذيري آن را از انديشه هاي هندي روشن تر مي كند؛ زيرا اين نوع داستان هاي مربوط به قرباني داوطلبانه حيوانات در راه انسان، در اديان هندي با همان ادله فراوان به چشم مي خورد (اسماعيلي، 1384، ص57، 205، 219). اين امر حاكي از نفوذ انديشه هندي تناسخ در فرقة اهل حق است.
در بين اهل حق، اغلب به جاي نماز خواندن، نياز مي دهند؛ نياز نوعي نذر است كه در مجالس مذهبي اهل حق صرف مي شود (خواجه الدين، 1358، ص61). مناسك مربوط به نذر دادن تا حدودي پيچيده است، ولي مهم اين است كه بخشي از آن بايد به فقرا داده شود وگرنه در طومار الهي ثبت نشده و به اين معناست كه در تناسخ بعدي مثمرثمر نخواهد بود. وجود دو آيتم نذر و قرباني، در كنار هم براي تناسخ بهتر، نظام تناسخ هندي و تشريفات آن را به ذهن متبادر مي كند. اين امر به احتمال زياد، حاكي از تأثيرپذيري اين انديشه در ميان اهل حق تلقي مي شود.
نتيجه گيري
اهل حق تاريخ پيدايش آيين خود را به قرن دوم هجري باز مي گردانند و آن را وارث نهضت هاي علوي منطقۀ زاگرس در قرون اوليه اسلامي معرفي مي كنند. گرچه در پذيرش اين مسئله ترديد وجود دارد، اما اين مسئله تنها موضوع مبهم در تاريخ فرقه مزبور نيست؛ يكي از مسائل پيچيده، تأثير انديشه هاي اديان هندو و بودايي در آيين اهل حق مي باشد. قاعدۀ دون به دون شدن ـ كه اصطلاحي تركي به معني از لباسي به لباس ديگر رفتن است ـ آموزه و باوري است كه تطابق و شباهت عجيبي با مفهوم تناسخ دارد.
براساس اين آموزه، كه هيچ سابقه اي در متون و آموزه هاي اسلامي ندارد، آدمي هزار و يك دون (لباس) عوض مي كند و با عبور از جامه هاي گوناگون، جزاي كردار گذشته خود را مي بيند. اگر كردار وي نيك باشد، به جامه متمولين و اگر مرتكب اعمال زشت شود، به جامه فقرا درآمده و دچار ناملايمات خواهد شد. براساس اين آموزه، هر انساني پس از تعويض هزار و يك جامه و لزوماً انجام اعمال نيك به ابديت مي پيوندد. بااين حال، ممكن است در اثر خطا و گناهكاري در بيش از يك ميليون بدن ظاهر شود. دلايل چندي براي اين تأثيرپذيري از انديشه هاي هندو و بودايي وجود دارد: جداي از وجود متن هايي كه به صراحت از تناسخ سخن مي گويند، مي توان به موارد ديگري چون ارتباط اهل حق با قلندران، تبار هندي برخي از بزرگان اهل حق و... نيز اشاره كرد.
منابع
اسماعيلي، حسين، 1384، ترجمة گزيده جاته كه، تهران، هرمس.
افشاري، مهران، 1370، اهل حق، چيستا، ش 84، ص 383-399.
ايوانف، 1329، مجموعه رسائل و اشعار اهل حق، بمبئي، انجمن اسماعيلي.
بي نام، 1375، نامه سرانجام، ترجمه وتصحيح صديق صفي زاده، تهران، هيرمند.
جيحون آبادي، نعمت ا..، 1361، شاهنامه حقيقت، تصحيح محمد مكري، تهران، كتابخانه طهوري.
حسن زاده، مهدي و پيمان ابوالبشري،1391، بررسي ريشه يابي چهارضرب قلندران، تاريخ و فرهنگ، ش 89، ص 63ـ84.
خدابنده، عبدالله، 1382، شناخت فرقه اهل حق، تهران، اميركبير.
خواجه الدين، محمدعلي، 1358، سرسپردگان، تهران، كتابخانه منوچهري.
الدنبرگ، هرمان، 1340، فروغ خاور، ترجمه بدرالدين كتابي، اصفهان، كتابفروشي تأييد اصفهان.
رجبي، ابوذر، 1389، تبيين و تحليل ابطال تناسخ براساس حركت جوهري صدرايي، فصلنامه انديشه نوين ديني، ش 21، ص121ـ149.
زرين كوب، عبدالحسين، 1385، جستجو در تصوف ايران، تهران، اميركبير.
سلطاني، محمدعلي، 1371، سه گفتار تحقيقي در آيين اهل حق، تهران، سها.
سوري، ماشاءالله، 1344، سرودهاي ديني يارسان، تهران، اميركبير.
صدوق، محمدبن علي، 1390، عيون الاخبار، ترجمه مهدي خراساني، تهران، منشورات علمي.
صفي زاده، صديق، 1387، اهل حق، تهران، حروفيه.
ـــــ ، 1357، سلطان اسحاق و آيين يارسان، بررسي هاي تاريخي، ش 77.
ـــــ ، 1360، مشاهير اهل حق، تهران، كتابخانه طهوري.
ـــــ ، 1361الف، دوره هفتوانه، تهران، كتابخانه طهوري.
ـــــ ، 1361ب، نوشته هاي پراكنده درباره يارسان، تهران، موسسه مطبوعاتي عطايي.
ـــــ ، 1363، دوره بهلول، تهران، كتابخانه طهوري.
طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1393ق، الميزان في تفسير القرآن، قم، اسماعيليان.
طبرسي، فضل بن حسن، 1407ق، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دارالمعرفة.
طبيبي، حشمت الله، 1351، منشأ اجتماعي معتقدات كردان اهل حق، بررسي هاي تاريخي، ش 42، ص 45-66.
طوسي، خواجه نصيرالدين، 1407ق، تجريد الاعتقاد، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
عبدالحسين مشكاني سبزواري، 1391، فرجام من و تو: نقدوبررسي آموزه تناسخ در دين واره ها، صهباي يقين.
القاضي، مجيد، 1359، آيين ياري، تهران، طهوري.
مالاميري كجوري، احمد، 1376، اهل حق، بي جا، مرتضي.
مجلسي، محمدباقر، 1357، بحارالانوار، بيروت. دارالاحياء التراث العربي.
محمدي، محمد، 1384، اهل حق، تهران، پازينه.
مدرسي چهاردهي، نورالدين، 1368، خاكسار و اهل حق، تهران، كتابفروشي اشراقي.
مرتضوي، منوچهر، 1365، مكتب حافظ يا مقدمه بر حافظ شناسي، تهران، توس.
مكري، محمد، 1381، انديشه مظهريت در نزد اهل حق، ترجمه مصطفي دهقان، نامه پارسي، ش 27، ص73ـ78.
ناصح، علي احمد، 1385، تناسخ از نگاه قرآن و برهان، فصلنامه علمي ـ پژوهشي دانشگاه قم، ش 2، ص271-289.
الهي، نورعلي، 1370، آثار الحق.جلد دوم. تهران، جيحون.
ـــــ ، 1371، معرفت الروح. تهران، جيحون.
ـــــ ، 1373، برهان الحق. تهران، جيحون.
يوسفي، محمدتقي، 1388، نقد و بررسي دلايل مشائيان بر ابطال تناسخ، آيين حكمت، ص175-200.
E. Buswell Robert, Macmillan.Jr, 2004, Encyclopedia of Buddhism, v.1.
Ian, Stevenson, 1997, Where Reincarnation and Biology, Library of Congress Cataloging in -Jones A.constance, Ryan James D, 2007, Encyclopedia of Hinduism, USA, Facts on file.
Jones, Lindsay, 2005, Encyclopedia of Religion, v.1.Macmillan publishing.
Klostermaier, Klaus, 1998, A Concise encyclopedia of Hinduism, England, Oxford.
McClelland, Norman, 2010, Encyclopedia of Reincarnation and Karma, Mcfarland company.
Scott, David, 1995, Buddhism and Islam: Past to Present Encounters an Interfaith Lessons, V.42, N.2, Published by: BRILL.
Unknown, Encyclopedia of world mythology, 2009, V.15, Gale Canada.
Unknown, The Seekers Glossary of Buddhism, 1998, Sutra Translation Committee of USA and Canada.