معرفت ادیان، سال پنجم، شماره دوم، پیاپی 18، بهار 1393، صفحات 35-56

    اقتباس قصص قرآن از عهدین؛ بررسی و نقد نظریه درّه حدّاد

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ علیرضا حیدری / دانشجوی دكتري مدرسي معارف اسلامي دانشگاه پيام نور / mohamadh24@yahoo.cim
    محمدرضا ضمیری / استاديار دانشگاه پيام نور / zamiri.mr@gmail.com
    محمدعلی رضایی اصفهانی / استاد جامعة المصطفي العالمية / rezaee@quransc.com
    چکیده: 
    بسیاری از خاورشناسان با نگاه برون دینی به قرآن کریم و آموزه های آن، بر پیش فرض «غیر وحیانی و غیر الهی بودن قرآن» تأکید کرد و بسیاری از تحقیقات خود را بر یافتن مصدر قرآن و قصص آن متمرکز کرده اند. ایشان قرآن را کتابی بشری تصور کرده، آن را متأثر از سایر کتب آسمانی، به ویژه تورات و انجیل دانسته و قصص آن را برگرفته از کتب مقدس پیشین می دانند. ازجمله دلایل آنان، شباهت قصه های عهدین با قصه های قرآن کریم است. از آنجاکه پاسخ منطقی و مستدل به این شبهات، وحیانی بودن قرآن کریم را به اثبات می رساند، این مقاله برآن است با استناد به شواهد درون دینی ـ محتوای گزاره های تاریخی قرآن و عهدین و تمایز جلوه های هنری در قصه های قرآن با عهدین، و دلایل معتبر برون دینی ـ یافته های باستان شناسان در تأیید محتوای قصص قرآن و انکار برخی عبارات عهدین، انگاره اقتباس قصه های قرآن از عهدین را مردود اعلام کند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Adaptation of Quranic stories of the Testaments: A Review and Critique of Dore Hadad Theory
    Abstract: 
    Abstract Through a non-religious approach to the Holy Qur'an and its teachings, many orientalists have highlighted the presupposition of”the non-divine nature of the Qur’an” and carried out a lot of research on finding the origin of the Qur'an and its stories. They regard the Qur'an as a human book influenced by the other holy books especially the Torah and the Bible. They also believe that the Quranic stories are adapted from the previous holy books. Among their reasons is the similarity of stories in the Quran and the Testaments, a logical and well-reasoned answer to these doubts proves the divinity of the Holy Qur’an. By virtue of the religious evidence, the content of the historical propositions of the Qur’an and the Testaments and differentiating the artistic effects of the Quranic stories and those of the testaments, and also the valid non-religious reasons, the archeologists’ findings that confirm the Quranic stories and reject some of the statements of the testament. This paper, seeks to reject and repudiate the supposition that the Quranic stories are adapted from the Testaments.
    متن کامل مقاله: 

     

     

    مقدمه

    گرچه خداوند، خود حفاظت قرآن کریم را متکفل شده و فرموده: إِنَّا نحَنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لحَافِظُون(حجر: 9)، اما صیانت معارف آن از دست برد تحریف گران فرهنگی را به ما مسلمانان واگذار کرده است. یکی از ابعاد مطالعات گسترده و موردعلاقه خاورشناسان درباره اسلام، قصص و داستان های قرآنی است. در این آثار، مصدر این قصص توجه مستشرقان را به خود جلب کرده و موجب طرح شبهات و اشکالاتی از سوی آنان در این باره شده است. به نظر می رسد، یکی از پرحجم ترین آثار تحقیقاتی که در میان غیرمسلمانان برای انکار وحیانی بودن قرآن و مسئله اقتباس قصص قرآن از کتب مقدس پیشین صورت گرفته است، از یوسف دره حداد (1913ـ1979)، نویسنده و کشیش مسیحی معاصر است که در سال 1939 میلادی رتبه کشیشی خود را از کلیسای لبنان گرفته است. وی، بیش از بیست سال از عمر خویش را صرف جست وجوی شواهدی از متن قرآن برای اثبات این نظریه نموده است (زمانی، 1385، ص 143). آثار وی در این زمینه، در سه بخش قرار می گیرد: بخش نخست، که با عنوان دروس قرآنیة، مشتمل بر پنج کتاب است که عبارتند از 1. الانجیل فی القرآن؛ 2. القرآن والکتاب: بیئة القرآن والکتابیة؛ 3. القرآن والکتاب: اطوار الدعوة القرآنیة؛ 4. نظم القرآن والکتاب: اعجاز القرآن؛ 5. نظم القرآن والکتاب: معجزة القرآن.

    ازاین رو، شناسایی شبهات مطرح در زمینه داستان های قرآن و پاسخ منطقی و مستدل به آنها، از بایسته های پژوهش های قرآنی است که از یک سو، موجب تقویت ایمان مسلمانان نسبت به آسمانی بودن قرآن می شود و از سوی دیگر، پاسخی مناسب به افراد ناآگاه و گاه مغرض است که در پی ایجاد خدشه در الهی بودن قرآن کریم می باشند. در این مقاله، به این سؤال پاسخ داده می شود که مصدر و منبع قصه های قرآن چیست؟

    مفهوم شناسی قصه

    کتب لغت عربی دربارة معنای لغوی قصه بحث های مفصلی را آورده اند که حاصل جمع آنها چنین است: قَصَّ یقُصُّ قَصاً و قِصصاً از باب نَصَرَ ینصُر معانی بسیاری دارد. از جمله برگفت، سرگذشت گفت، برید، چید، و اثر کسی یا چیزی را دنبال کرد (ابن منظور، 1405ق، ج 7، ص 74؛ راغب اصفهانی، 1404ق، ص 404).

    طریحی در مجمع البحرین می نویسد: قصه به معنای دنبالش برو تا بنگری چه کسی او را می گیرد؛ کسی که جای پایش را دنبال می کند و از پی او می رود (طریحی، بی تا، ج 4، ص 179).

    طبرسی در این خصوص می نویسد: قصه بر وزن فعله در معنای فعول، یعنی مقصوص مانند کسره به معنی مکسور، مصدر نوعی از مادة قَصَّ الشیءَ یقُصُّه قَصاً وقِصَصا، یعنی آن چیز را پی گیری کرد، آن را بازگفت، آن را چید و برید، آمده است (طبرسی، 1406ق، ج 2، ص 746).

    معنای اصطلاحی این واژه را می توان این گونه تعریف کرد: سرگذشت و تاریخ پیشینیان، که جست وجوگر حالات و ماجرای زندگی آنها می باشد که در شرح ماجرا، مطالب پشت سر هم می آیند.

    کاربرد مشتقات قصه در قرآن

    به طورکلی، مادة قَصَّ 26 بار در آیات متعدد قرآن، در قالب اسم، مصدر و یا فعل به کار رفته است. کاربرد این واژه به صورت فعلی، به معنای بیان و تبیین است، چنان که طریحی (بی تا، ج 4، ص 179) و ابن منظور (1405ق، ج 11، ص 190) هر دو گفته اند که قَصَّ به معنای بیان است.

    در قرآن کریم، مشتقات کلمه قَصَّ به یکی از سه معنای محوری اشاره دارد:

    1. دنباله جای پا و اثر کسی را گرفتن: در داستان موسی از خضر می فرماید: ... فَارْتَدَّا عَلىَ ءَاثَارِهِمَا قَصَصًا (کهف: 64).

    2. بیان نمودن، باز گفتن، حکایت کردن و برخواندن: إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیرْ الْفَاصِلِین (انعام: 57).

    3. سرگذشت، داستان و ماجرا ازجمله در قضیه گریختن موسی به مدین و آشنایی وی با شعیب می فرماید: ...فَلَمَّا جَاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ... (قصص: 25) یا نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ... (یوسف: 3).

    ازاین رو، مفهوم قصه در قرآن عبارت است از: اخبار و گزارشی که به شکل خاصی در قرآن برای عبرت گرفتن آمده است. به عبارت دیگر، اهداف و ویژگی های قصه در قرآن، با اهداف و ویژگی های سایر قصص متفاوت است.

    شبهات دره حداد در اقتباس قصص قرآن از کتب عهدین

    وی سخن خود را با این سؤالات آغاز می کند که آیا قرآن مشتمل بر اعجاز غیبی است؟ و آیا قصص قرآن جزو اخبار غیبی است؟ آن گاه، در پاسخ می نویسد: قصص قرآن از اخبار غیبی نیست؛ زیرا:

    1. اکثریت قصه های قرآن برگرفته شده از تورات و انجیل می باشد و کتابی که همة آموزه های آن برگرفته از کتب دیگر باشد، خود اعجازی در اخبار غیبی ندارد (دره حداد، 1982، ص 540، 172، 543). وی در این زمینه و به این دلایل استناد می کند:

    ـ قصص قرآنی قبل از نزول قرآن در میان اعراب متداول بوده است.

    ـ اتصال و پیوستگی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و عرب با اهل کتاب، دلالت بر یاد گرفتن این قصه ها از آنها دارد.

    ـ تورات و انجیل ترجمه شده به زبان عربی در دسترس عرب قبل از نزول قرآن بود.

    ـ سیره محمد صلی الله علیه و آله دلالت بر علم و اطلاعات او دارد.

    2. واقعیت قصه های قرآن، تنها تمثیلی است برای نصیحت و عبرت آموزی. هیچ واقعیت تاریخی و حقیقی ندارد. همان طور که در این آیه آمده است: کلاُّ نَّقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَ جَاءَکَ فىِ هَذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْرَى‏ لِلْمُؤْمِنِینَ (هود:20)؛ و هر [یک‏] از اخبار بزرگ فرستادگان (الهى) را براى تو حکایت مى‏کنیم، چیزى که به وسیله آن دلت را استوار مى‏گردانیم؛ و در این (اخبار) حق و پند و یادآورى براى مؤمنان، به تو رسیده است‏ (دره حداد، 1982، ص 539).

    ـ قصص قرآن از متشابهات قرآن است، همان طور که سیوطی قصص قرآن را از متشابهات می داند. لذا وقتی کل آیات قرآن بجز احکام تشریعی از متشابهات قرآن است، پس چگونه قصص و امثال و اخبار آفرینش و اخبار از روز قیامت اعجاز و واقعیت تاریخی داشته باشد (دره حداد، 1982، ص 543).

    با بررسی نظرات دره حداد و سایر مستشرقان، مشخص می شود که آنان، در خصوص اقتباس قصص قرآن از عهدین، به دلایل ذیل استناد می کنند:

    1. قرآن تفصیل کتب مقدس پیشین (تورات و انجیل) است: یکی از دلایل دره حداد در خصوص اقتباس قصص قرآن از کتب مقدس عهدین این مطلب است که قرآن ترجمه عربی آنها است. وی در این خصوص می نویسد: اسلام و توحیدی که قرآن از آن تبلیغ می کند، همان اسلام و توحید برگرفته از تورات و انجیل است و افزون بر آن دو، دربردارندة نکتة جدیدی نیست و فقط تفاوت در این است که اسلام قرآن، نسخة عربی اسلام الکتاب است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله با زبان عربی و برای مخاطبان عرب زبان خود به تبلیغ اسلام الکتاب می پردازد. وی برای اثبات مدعای خود، واژه های فصلت، مفصلا و تفصیل را که به ترتیب در آیات ذیل می آید، به معنای اعربت، معربا و تعریب معنا کرده است. بدین سان، قرآن را نسخة عربی الکتاب می داند که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، نخست آموزه های آن را از علمای نصارا فرا گرفته و سپس، همان را با زبان عربی به عرب ها آموخته است: وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْءَانًا أَعجْمِیًّا لَّقَالُواْ لَوْ لَا فُصِّلَتْ ءَایَاتُهُ... (فصلت: 44)؛ و اگر (بر فرض) آن (قرآن) را خواندنى مبهم (و غیرعربى) قرار مى‏دادیم حتماً مى‏گفتند: چرا آیاتش تشریح نشده است؟ ... هُوَ الَّذِى أَنزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتَابَ مُفَصَّلاً... (انعام: 114)؛ ... درحالى که او کسى است که کتاب [قرآن‏] را به تفصیل به سوى شما فرو فرستاده است. ... وَ تَفْصِیلَ الْکِتَابِ لَا رَیْبَ فِیهِ مِن رَّبّ‏ الْعَالَمِینَ (یونس: 37)؛ و شرح کتاب(هاى الهى) است؛ درحالى که هیچ تردیدى در آن نیست، [و] از طرف پروردگار جهانیان است.

    وی می نویسد: آن بخش از قصص قرآنی را که در تورات نیست، پیامبر اسلام آنها را از تلمود فرا گرفته و در قرآن جاسازی کرده است. بنابراین، ما باید اعجاز را در تورات و انجیل، که از جانب خداوند نازل شده است بیابیم، نه در کتابی که از روی آنها، توسط ورقةبن نوفل ترجمه گشته است و به حضرت محمد صلی الله علیه و آله آموزش داده است (دره حداد، 1982، ص 576، 65، 185، 351).

    نقد و بررسی

    1. این دسته از آیات قرآن بیان می کند که همة کتاب های آسمانی و ادیان الهی، در اصول و مسایل کلی با هم مشترک هستند و دین واحدی را تشکیل می دهند: إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّهِ الْاسْلَام (آل عمران: 19). اختلاف ادیان آسمانی در مسائل فرعی و جزئی است که به تناسب تکامل بشر و زندگی وی، هر دین الهی جدید، کامل تر از ادیان گذشته است. به همین دلیل، دین اسلام به عنوان دین خاتم، کامل ترین و جامع ترین برنامه را برای سعادت فردی، اجتماعی، دنیوی و اخروی انسان به ارمغان آورده است. بنابراین، هماهنگی قرآن با برنامة انبیای گذشته و کتب آسمانی آنها در مسائل اصلی، اعم از عقاید دینی و ارزش های اخلاقی و مانند آن، نه تنها دلیل بر اخذ از آن کتب نیست، بلکه دلیل بر این است که این وحی آسمانی، بی تردید از سوی پروردگار جهانیان است: وَ مَا کاَنَ هَذَا الْقُرْءَانُ أَن یُفْترَى‏ مِن دُونِ اللَّهِ وَ لَکن تَصْدِیقَ الَّذِى بَینْ‏ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ الْکِتَابِ لَا رَیْبَ فِیهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِینَ (یونس: 37)؛ و سزاوار نیست که این قرآن، به دروغ، به غیر خدا نسبت داده شود و لیکن مؤید آنچه که پیش از آن است، مى‏باشد و شرح کتاب(هاى الهى) است، درحالى که هیچ تردیدى در آن نیست، [و] از طرف پروردگار جهانیان است.

    ازاین رو، باید گفت: هر آنچه از مسائل اصلی و اصول کلی، که در کتب آسمانی پیشین به اجمال آمده بود، در قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانی، که هیمنه و تسلط بر سایر کتب آسمانی دیگر دارد، با تفصیل و به صورت کامل تر بیان شده است (طباطبائی، 1370، ج 10، ص 64).

    2. دره حداد، با وجود اینکه خود عرب است، بدون هیچ دلیلی در بیان معنای لغوی تفصیل به خطا رفته است؛ زیرا چنین معنایی در هیچ یک از کتاب های لغت از قدیم تا به حال ذکر نشده است. معلوم نیست وی این معنا را چگونه استنباط کرده است. حتی صاحب المنجد، که یکی از هم کیشان اوست، به چنین معنایی اشاره نکرده است (معلوف، بی تا، ص 585).

    3. اگر قرآن و قصص آن از عهد عتیق اقتباس شده و برگردان عربی تورات است، چرا این ترجمة عربی تورات، خود را وحی مستقل الهی می داند؟ وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْماً وَزُوراً وَقَالُوا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهَا فَهِیَ تُمْلَى‏ عَلَیْهِ بُکْرَةً وَأَصِیلاً قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ غَفُوراً رَّحِیماً (فرقان: 4ـ6؛ نمل: 6؛ فاطر: 31؛ حاقه: 38ـ50).

    4. اشکال مهم دیگری که بر منطق دره حداد وارد است، در پاسخ به این سؤال روشن می شود که آیا ترجمة یک متن به یک زبان دیگر، به منزله این است که برای مخاطبان جدید، دین جدیدی عرضه داشته است؟ اگر چنین است، پس ترجمه های مختلف عهد عتیق و عهد جدید و سایر کتب آسمانی، باید به عنوان یک دین نوین تلقی گردد. درحالی که چنین نیست. افزون بر این، باید گفت: تورات و انجیل در عصر ظهور اسلام به عربی ترجمه نشده بود و پیامبر اسلام نیز عبری نمی دانست (مغنیه، 1399ق، ص 82).

    تاریخ نویسان معروف عرب، وجود ترجمه عربی کتاب مقدس در مکه و مدینه، هم زمان با رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را بسیار بعید می دانند؛ زیرا هیچ دلیل و سندی در تاریخ به ثبت نرسیده که کتاب مقدس پیش از اسلام به عربی ترجمه شده و در دسترس مردم جزیرةالعرب باشد، بلکه تاریخ ترجمة این کتاب ها، به سال ها پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله؛ یعنی اواسط خلافت بنی امیه می رسد (علی، 1970، ج 6، ص 681).

    بیومی دربارة ترجمه تورات و انجیل می نویسد: تا پیش از سال 718 میلادی، تورات به عربی ترجمه نشده بود (یعنی حدود 90 سال پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله). افزون براین، به ترجمه انجیل هم در آن سرزمین ها، پیش از سده های 9 و 10میلادی، نیازی نبوده است. کشیش شیدیاک، نیز ترجمه کتاب مقدس به زبان عربی را پس از قرن یازدهم میلادی می داند (بیومی، 1383، ص 410).

    نتیجه اینکه تورات و انجیل هنگام بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، در مکه و مدینه یا اصلاً ترجمه عربی نشده بود و یا اگر ترجمه شده بود، عموم مردم به آن دسترسی نداشتند. این واقعیتی است که برخی خاورشناسان بر آن تأکید دارند. گرونبام می نویسد: یهودیان مدینه معتقد بودند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از عهد عتیق و جدید بی اطلاع بوده است (گرونبام، 1373، ص 75).

    آرمسترانگ می نویسد: در شهر پررونق مکه در حجاز، بازرگان عرب (محمد)، نه کتاب مقدس خوانده بود و نه نامی از اشعیا، ارمیا و حزقیل شنیده بود (آرمسترانگ، 1382، ص 158).

    دنیز ماسون، که شاید جامع ترین مقایسه میان مطالب قرآن و عهدین را انجام داده است، اعتراف می کند که محمد صلی الله علیه و آله وحی مضمون در اسفار و انجیل را به تفصیل نمی شناخت (ماسون، 1379، ص 386).

    جرهارد بوئرنیک نویسنده مقاله تأثیرگذاری و ترتیب نزول قرآن در دایرةالمعارف قرآن لیدن، اعتراف می کند که هیچ مجموعه ای از آثار مربوط به تورات و انجیل، به صورت مشروع یا مجعول وجود ندارد که مبنای مستقیم و منبع اصلی قرآن باشد... و هیچ مدرکی دال بر اینکه کتب مقدس عهد عتیق و جدید تا قبل از زمان محمد صلی الله علیه و آله به صورت مجموعه ای کامل یا به گونه کتاب های متفرقه به عربی ترجمه شده باشد، وجود ندارد (Grerhard, 2001-2006, p. 1-316).

    لازم به یادآوری است که علی رغم روایات گوناگون و گاه متناقضی که دربارة ورقة بن نوفل نقل کرده اند، در هیچ یک از آنها مطلبی دال بر تعلم پیامبر از ورقه و انتقال برخی معارف و داستان های عهدین از وی به آن حضرت وجود ندارد (رشیدرضا، 1361، ص 128). به عبارت دیگر، اصلاً معقول نیست که حضرت محمد صلی الله علیه و آله قرآن و آموزه های آن را از اهل کتاب بگیرد، سپس به خودشان تحویل دهد و آنان را بر سر آگاهی به این سرگذشت ها، به مبارزه فراخواند و آنان نیز همگی سکوت کنند و پاسخ تندی ندهند (معرفت، 1387، ص 62).

    در نتیجه ، همان گونه که تصدیق قرآن نسبت به کتاب های اصیل و واقعی پیامبران گذشته، اصالت و الهی بودن قرآن را ثابت می کند، تفصیل دهنده بودن قرآن نسبت به کتب یادشده نیز نه تنها بر نظریة اقتباس دلالت ندارد، بلکه افزون بر هماهنگی میان کتب آسمانی در مسائل اساسی، بر جامعیت قرآن و دین اسلام و کامل تر بودن آن در مقایسه با کتب آسمانی و ادیان الهی پیشین دلالت دارد.

    2. مشابهت قصه های قرآن با کتب پیشین

    مشابهت قصه های قرآن با قصه های عهدین، مهم ترین مبنای فرضیة اقتباس قرآن از عهدین است. بسیاری از خاورشناسان با مشاهده شباهت، قرابت و نزدیکی برخی قصه های این کتب مقدس و قرآن کریم، حکم به اقتباس داده اند، بدون اینکه در محتوا و اهداف قصص قرآن و عهدین تأمل کنند. آنها را کاملاً بر یکدیگر منطبق دانسته و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را متهم به اخذ مطالب از کتاب های آسمانی پیشین کرده اند (علی الصغیر، 1420ق، ص 76؛ عوض، 1417ق، ص 107ـ121؛ بروکلمان، 1346، ص 26).

    درحالی که در مقایسه ای جامع میان قصه های قرآن با عهدین، چهار حالت زیر متصور است:

    1. قصه هایی در تورات یا انجیل آمده که نشانی از آنها در قرآن نیست. در عهد عتیق، با قصه هایی همچون دانیال نبی، یوئیل نبی، نحمیای نبی، میکاه نبی، حیقوق نبی مواجه هستیم که هیچ اثری از آنها در قرآن کریم نیست. در اناجیل اربعه نیز حلقاتی مانند نسب نامه حضرت عیسی (متی 1:1ـ17، لوقا 3: 23ـ38)، تعمید عیسی (متی3: 13ـ17، مرقس 1: 9ـ11، لوقا3: 21ـ22) و موارد دیگر به طور مفصل آمده است که قرآن متذکر آنها نشده است.

    2. برخی قصه ها مخصوص قرآن است و در عهدین ذکری از آنها نشده است: از جمله داستان اصحاب کهف (کهف: 9ـ26)؛ اندرزهای لقمان به فرزندش (لقمان: 12ـ19)، قصه های موسی و عالم (کهف: 60ـ82).

    3. برخی قصه های قرآن و عهدین، گرچه در عنوان با یکدیگر مشترک هستند، اما برخی حلقات از آن قصه ها در قرآن کریم شرح داده شده است. درحالی که در عهدین این بخش ها، وجود ندارد. به عنوان نمونه، داستان آدم و حوا در قرآن و عهد عتیق (سفرپیدایش) نقل شده، اما گفت وگوی خداوند و فرشتگان دربارة خلافت آدم (بقره: 30)، فرمان الهی مبنی بر سجده فرشتگان در برابر آدم (بقره: 34؛ اعراف: 11؛ ص: 72) سرپیچی از این فرمان الهی (همان)، توبه آدم پس از نافرمانی (بقره: 37؛ طه: 122) تنها در قرآن بیان گردیده، اما در تورات و انجیل این حلقات بیان نشده است.

    داستان حضرت ابراهیم در قرآن و در تورات به تفصیل سخن به میان آمده است، اما در قرآن کریم به گفت وگوی حضرت ابراهیم با پدر و قومش و دعوت آنها به توحید (انعام: 74ـ81) محاجة وی با نمرود (بقره: 258)، بنای کعبه به دست وی و اسماعیل (بقره: 127)، همچنین اصول دعوت حضرت ابراهیم، که دعوت به توحید و مبارزه با شرک و بت پرستی است، به صورت جامع پرداخته شده، اما در تورات از این داستان ها خبری نیست.

    4. تعداد دیگری از قصه ها، هم در عناوین و هم در حلقات مشترک هستند، اما هدف از بیان این قصه ها، چگونگی شرح ماجرا، شخصیت پردازی، نتایج حاصله از بیان قصه ها، جذابیت و... در قرآن با عهدین متفاوت است. قصه های آدم و حوا، شجره ممنوعه، هابیل و قابیل، سرگذشت حضرت نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، داستان یوسف، موسی و هارون جزو دسته چهارم هستند.

    از میان این چهار دسته، سه دسته اول، که میان قصه های قرآن با قصه های عهدین تباین کلی وجود دارد، بحث اقتباس و ارتباط بی معناست. دره حداد پاسخی برای این پرسش ها ندارد؛ زیرا اولاً، اگر قرار بود پیامبر صلی الله علیه و آله قصه هایی را که در عهدین آمده، در قرآن جاسازی کند، چرا همة آن قصه ها را نیاورده است؟ معیار انتخاب پیامبر صلی الله علیه و آله چه بوده است که برخی قصه ها را در قرآن آورده، برخی را کنار بگذارد؟ اگر فرض کنیم قرآن کلام خدا نیست، چرا پیامبر صلی الله علیه و آله از داستان های نامعقول و نادرست تورات و کتب حتی یک مورد را در قرآن نیاورده است؟ ثانیاً، قصه های قرآنی که نشانی از آنها در عهدین نیست، مانند داستان حضرت صالح، هود و... را از کجا اقتباس کرده است؟ منبع و مصدر چنین قصه هایی کجاست؟

    بنابراین، ادعای یوسف حداد و امثال وی که می گویند: نَحن نعترف بانَّ القرآن وحی لکن بمعنی انّه مقتبسٌ من الوحی (یوسف حداد، 1982، ص 540) و می خواهند هر آنچه را که در قرآن است، مقتبس از تورات به عنوان وحی الهی قلمداد کنند، در خصوص سه قسم اول قصه های قرآن مبتنی بر پاسخی قانع کننده نیست.

    در مورد دسته چهارم (عناوین و حلقه های مشترک)، گرچه اصول و پایه های اصلی قصه ها مشترک است، اما باید گفت: تفاوت محتوایی و هنری میان قصص قرآن و تورات، آن قدر زیاد است که هیچ انسان محقق منصفی نمی تواند بپذیرد که تورات مصدری برای قصه های پاک و بی شائبه قرآن کریم باشد.

    علّامه بلاغی در این خصوص می نویسد:

    قرآن کریم در تاریخ نگاری، برخی از تاریخ گذشتگان را بیان می کند که تورات رایج نیز آنها را بیان کرده، اما تورات آنها را به همراه خرافات و مطالب کفرآمیز و بدون هماهنگی متنی و درونی نقل کرده، ولی قرآن آن مطالب را به شکل مهذب، و معقول و سازگار با یکدیگر گزارش می کند و در قالبی زیبا و پرفایده، که نشانگر وحی الهی بودن آن است (بلاغی، بی تا، ص 7).

    در اینجا این سؤال مطرح می شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در کدام دانشگاه و آکادمی علمی درس خوانده، و مطالعه کرده تا توانسته است اینچنین قصه های مشوب تورات و انجیل را به این صورت که در قرآن آمده، درآورد؟

    ازاین رو، اگر امثال دره حداد بی طرف باشند، باید بیندیشند که یک فرد درس نخوانده که هیچ مکتب، و مدرسه و دانشگاهی نرفته و هیچ معلمی را ندیده، چگونه توانسته است چنین انتخاب درست و آموزنده ای از گفته ها و نوشته های یهود و مسیحیت فراهم آورد؛ انتخابی که هیچ نوع فکر یا بیان یا داستانی مخالف تقوا، که حاکی از سوء اخلاق، بی عفتی و عدم طهارت و امثال آن، که به گفته پورت، قرآن را معیوب و لکه دار نماید، در آن وجود ندارد. درصورتی که این نواقص در موارد بسیاری در کتب عهدین دیده می شود. در حقیقت، قرآن به اندازه ای از این نواقص انکارناپذیر مبرا و منزه است که نیازمند کوچک ترین تصحیح و اصلاحی نیست (پورت، 1388، ص 111).

    در اینجا با مقایسه قصص قرآن و عهدین، در دو جنبه محتوا و هنری، وحیانی بودن قصص قرآنی تبیین می شود.

    1. محتوای قصص

    بررسی مضامین و محتوای یکایک قصه های عهدین و مقایسه آن با قصه های قرآن، خود اعجاز قرآن را در این زمینه به اثبات می رساند؛ زیرا قصص قرآنی مبتنی بر اصول عقلی و مفاهیم اخلاقی و نزاهت و پاکی نسبت به عهدین است که خود بیانگر عدم اقتباس قصص قرآن از عهدین است.

    توحید و خداشناسی

    صراحت و روشنی برخی عبارات کتب عهدین در مورد خداوند، به گونه ای است که جای هیچ گونه تفسیر و تأویل را باقی نمی گذارد و به طور قطع، می توان از آنها، دیدگاه غیرتوحیدی و خداشناسی انسان انگارانه و تشبیه و تجسیم را استنتاج کرد. به عنوان نمونه، قصه آدم و حوا در سفر پیدایش عهد عتیق، نمونه بارز خداشناسی انحرافی است:

    ـ خداوند دروغ می گوید: خداوند گفت از این درخت نخورید که می میرید (2: 17).

    ـ خداوند بخل می ورزد: خداوند نمی خواست آدم و حوا از درخت علم و حیات بخورند و دانا شوند و زندگی جاویدان پیدا کنند (3: 23).

    ـ وجود شریک برای خداوند: آدم پس از خوردن از درخت نیک و بد مثل ما شده است (همان).

    برخی صاحب نظران الهیات مسیحی معتقدند که اصل تثلیث به نحو تلویحی و به نوعی، آماده سازی بلندمدت در این جملة عهد عتیق بیان شده است (ماسون، 1379، ص 128).

    نسبت جسمانیت به خداوند: عصر آن روز شنیدند خداوند در باغ راه می رود (3: 8).

    این گونه خداشناسی در قرآن کریم جایگاهی ندارد. قرآن کریم نه تنها هیچ از اوصاف یادشده را به خداوند نسبت نمی دهد، بلکه در قصص و غیر آن، عالی ترین ظهور و پاک ترین صفات از آن الله است و هیچ کلمة دیگر از لحاظ رتبه و اهمیت، از آن برتر نیست. اصولاً جهان بینی قرآن خدا مرکزی است (ایزوتسو، 1361، ص 119). طبیعی است که در این کتاب، تصور الله از بالا بر کل دستگاه فرمانروایی داشته باشد (همان).

    از نظر قرآن، خداپرستی فطری است (روم: 30) و بر توحید و یگانگی او استدلال می شود: لوْ کاَنَ فِیهِمَا ءَالهِةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا (انبیاء: 22)، وجود خداوند بر کل جهان احاطه دارد (یونس: 3) و با صفات متعالی وصف می شود: هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاَخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکلِّ شىْءٍ عَلِیم (حدید: 3)؛ او نخستین و بازپسین و آشکار و پنهان است؛ و او به هر چیز داناست.

    در نتیجه، بر خلاف آنچه در تورات آمده، توحید و خداشناسی ناب، یکی از اهداف قصه های قرآن می باشد. این توحیدمحوری در همه قصه های قرآنی، به ویژه قصه های پیامبران که خود موحدان واقعی اند جلوه گری بیشتری دارد.

    نبوت و پیامبرشناسی

    قرآن کریم همه انبیاء و پیامبران الهی را به پاکی و صداقت وصف نموده، و آنان را اسوه و نمونه عصرشان معرفی می کند که دامنشان از هرگونه گناه و پلیدی منزه است. درحالیکه عهد عتیق و جدید، آنان را افرادی آلوده به انواع گناهان و کارهای زشت معرفی می کند. برای نمونه، نوح علیه السلام را شراب خوار، (پیدایش9: 21و32ـ37)، حضرت ابراهیم را بی تفاوت نسبت به همسرش (همان 12، ص 10ـ12)، لوط علیه السلام را شراب خوار و آلوده به گناه با دخترانش (همان 19: 30-38)، یعقوب علیه السلام را فردی مکار و دروغگو (همان 27: 1ـ40)، داود علیه السلام را انسانی سفاک و زناپیشه و ناپسند نزد خدا (دوم سموئیل11: 1ـ26 و 12: 1ـ12)، سلیمان علیه السلام را بت پرست (اول پادشاهان 11: 3ـ8) و حضرت عیسی علیه السلام را شراب ساز (یوحنا 2: 11) وصف می کند (ر.ک: جوادی آملی، 1381، ج 3، ص 3 21؛ بلاغی ،1358، ج 1، ص 92؛ رضوان،1413ق، ج 1، ص 342).

    ازاین رو، میان قصه های قرآن با عهدین تفاوت بسیار است؛ در عهدین گناهان و لغزش هایی به پیامبران بزرگ نسبت داده می شود که به نوشته علّامه طباطبائی، فطرت هیچ انسانی اجازه نمی دهد، به افراد صالح معمولی نسبت داده شود تا چه رسد به پیامبران بزرگ خدا (طباطبائی، 1370، ج 1، ص87)، ولی قرآن آنان را از این نسبت ها مبرّا دانسته است، به گونه ای که سراسر قرآن کریم، هیچ اثری از این داستان های کودکانه یافت نمی شود.

    علّامه طباطبائی این بحث را در جای دیگر نیز آورده است، ازجمله مباحث متنوع نبوت، لغزش ناپذیری پیامبران است که متکلمان مسلمان در مباحث نبوت عامه، ادله عقلی و نقلی زیادی بر ضرورت آن اقامه کرده اند (طباطبائی، 1370، ج 2، ص 187).

    با توجه به این نسبت های ناروا که در عهد عتیق برای معرفی پیامبران آمده است، بی شک نسبت چنین گناهان آشکار و غیرقابل تأویل با عصمت و لغزش ناپذیری پیامبران در تضاد است. معصوم نبودن پیامبران و انجام کارهای ناپسند، با اهداف بعثت شان ناسازگار است. چگونه مردم به اطاعت کسی گردن نهند که خود مرتکب گناه می شود؟ آلودگی به کارهای ناروا، درواقع نقض غرض ارسال رسل خواهد بود و پیامبران غیرمعصوم، نه تنها مردم را به سوی خداوند هدایت نمی کنند، بلکه آنان را از جادة مستقیم الهی منحرف می سازند. برخلاف عهد عتیق، قرآن کریم همة پیامبران را مبعوث از جانب خداوند می داند و بر این نکته تأکید می کند (حدید: 25). در موارد متعدد، عصمت آنان را متذکر شده (جن: 26ـ27؛ بقره: 213؛ حج: 75؛ انعام: 90) و آنان را ناصح و دلسوز مردم معرفی می کند (اعراف: 62و68)، در همه حال مطیع اوامر الهی اند (نجم: 3و4) و مردم نیز مأمور به تبعیت و اطاعت از آنان هستند (نساء: 64)، و معارف الهی را با استدلال و منطق قوی و با جدال نیکو و موعظه حسنه به مردم ابلاغ می کنند (نحل: 125).

    صاحب کتاب الیهود فی القرآن در این خصوص می نویسد:

    ومما لاریب فیه ان الرسل و الانبیاء الذین ارسلهم الله لاصلاح اقوامهم هیاهم الله لیکونوا متحلین بالعصمة من الاثام، کما جعلهم علی درجه عالیه من السیرة الحسنة والخلق الرفیع لیکونوا قدوه لاتباعهم؛ بی شک پیامبرانی را که خداوند برای اصلاح جامعه فرستاد، زمینه را برایشان فراهم ساخت تا آراسته به عصمت از گناه باشند، همچنانکه آنان را به درجه عالی روش نیکو و اخلاق بلند رساند تا الگویی برای پیروان باشند (طباره، 1376، ص 263).

    2. جنبه هنری: جنبه های هنری قصه های قرآن و مقایسه آن با قصص عهدین، یکی دیگر از عرصه های تقابل آنها است که تفاوت آنها در اهداف و ویژگی حقیقت گویی مورد بحث قرار داده می شود.

    تفاوت اهداف قصص قرآن با قصص عهدین

    از مجموع کتب عهدین، اهداف آشکار و پنهانی را می توان استخراج کرد که مهم ترین آنها عبارتند از:

    1. در سنت یهودی، پس از پرستش خداوند، بزرگ ترین عطیه و موهبت الهی، همانا وعده اعطای سرزمین است و منجی گرایی یهود نیز بر همین آرمان استقرار در سرزمین موعود استوار است (کلباسی، 1387، ص 44).

    خداوند خطاب به حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید: ... من این زمین را که اکنون در آن بیگانه هستی به تو و به فرزندان تو خواهم داد. تمام سرزمین کنعان برای همیشه متعلق به نسل تو خواهد شد و من خدای ایشان خواهم بود (پیدایش 17: 7ـ8). بعد از این عبارت، هرچه در باب عهد و میثاق الهی در تورات و سایر مکتوبات عهد عتیق آمده است، به گونه مستقیم یا غیرمستقیم به این وعده الهی، یعنی اعطای سرزمین کنعان به ابراهیم و ذریة او یعنی یعقوب، اسحاق و موسی و به ویژه بنی اسرائیل بازمی گردد و وعده ای که بارها در تورات و سایر نوشته ها مورد استفاده و ارجاع قرار گرفته است. داستان زنده شدن پرندگان که در قرآن کریم (بقره: 260) آمده و نشانه ای از سوی خداوند برای ابراهیم است، تا به چگونگی زنده شدن مردگان در روز قیامت یقین پیدا کند، در سفر پیدایش هم نقل شده، تورات در پایان این حکایت، نتیجه می گیرد که خداوند این ماجرا را مقدمه ای برای وراثت سرزمین کنعان قرار داده است (پیدایش 15: 18).

    2. قصه های عهد جدید عمدتاً ماجراهای حضرت عیسی علیه السلام از زمان ولادت تا مصلوب شدن او را بیان می کند، در لابه لای شرح سرگذشت و قصه، نقل قول ها و عباراتی نیز به چشم می خورد. سه انجیل نخست یعنی متی، مرقس و لوقا با عنوان اناجیل همنوا با ارائه گزارش هایی کمابیش مشابه از زندگی حضرت عیسی علیه السلام، منبع مهمی در این باره به شمار می روند، سرانجام، انجیل چهارم یعنی یوحنا، با بهره گیری از زبانی کاملاً اسطوره ای تصویری شبه خدایی و الوهی از حضرت عیسی عرضه می کند. شاید بتوان گفت: اساسی ترین هدف اناجیل، بیان فشرده ای از مهم ترین فرازهای حیات حضرت عیسی علیه السلام و ثبت برقراری رابطة خدا با انسان به وسیله انسان می باشد.

    اهداف قصه های قرآن

    برخلاف آنچه دربارة هدف قصه های تورات و انجیل گفته شد، قرآن نه به دنبال سابقة تاریخی برای قوم عرب بوده است و نه در پی شرح حال زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می باشد. قصص قرآن، دارای اهداف زیادی است و خود مجموعه کاملی از تعالیم قرآن است. می توان به برخی از این اهداف اشاره کرد:

    1. تثبیت قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: وَ کلاُّ نَّقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَک... (هود: 120)؛ و هر [یک‏] از اخبار بزرگ فرستادگان (الهى) را براى تو حکایت مى‏کنیم، چیزى که به وسیله آن دلت را استوار مى‏گردانیم‏... . اصل استمرار دعوت یک پیامبر، ثبات قدم و قوت دل است، بخصوص اگر پیامبر از نظر روحی و اجتماعی تحت فشار باشد. تقریباً همة قصه های قرآن در سور مکی قرار دارند (حسینی، 1379، ص 100)؛ یعنی زمانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و یارانش تحت شدیدترین فشارها از سوی مشرکان و کافران به سختی زندگی می کردند و در عین حال، باید مردم را هم به سوی رشد و تعالی دعوت کند. در این شرایط، خداوند با نزول آیاتی که حاوی قصه های گوناگون است، قلب پیامبر را محکم و اراده اش را بر ادامة راه تقویت می کند.

    2. یکپارچگی ادیان آسمانی: یکی دیگر از هدف های قصه های قرآنی، بیان این واقعیت است که همة پیامبران الهی، از روزگار نوح تا عهد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در امتداد هم هستند. در نگاه نخست، امت های مختلف دارای دین های مختلفی بوده اند، هر امتی تعالیم خاص دین خود را انجام می داد و از پیامبر زمان خویش پیروی می کرده است، اما با نگاهی عمیق تر، درمی یابیم که همه این ادیان، در قالب یک دین بوده اند که در برهه های گوناگون بروز کرده اند. قرآن کریم در سورة انبیاء داستان موسی، هارون، ابراهیم، لوط و... را در پی هم می آورد. پس از به نیکی یاد کردن از هر کدام، می فرماید: إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُون (انبیا: 92)؛ به راستى که این (روش پیامبران) آیین شماست، درحالى که آیین یگانه‏اى است؛ و من پروردگار شما هستم؛ پس [مرا] پرستش کنید.

    قرآن کریم برای نیل به این هدف، اسلوب و روش های گوناگونی را به کار گرفته است. محتوای دعوت همة آنها را یکی می داند: وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فىِ کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّغُوت‏... (نحل: 36)؛ و به یقین در هر امتى فرستاده‏اى برانگیختیم (تا بگوید) که: خدا را بپرستید؛ و از طغیان‏گر (ان و بت‏ها) دورى کنید... .

    قرآن کریم، وحی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را مانند وحی به تمام پیامبران گذشته دانسته، و همه را در یک راستا و یک سو، و دارای پیامی مشترک معرفی می کند (نساء: 163). عبارات واحدی را از زبان تمام پیامبران نقل می کند (هود: 59، 65، 73، 85؛ شعراء: 106، 124، 142، 177)، مخالفان پیامبران را با یک عنوان ملا می شناساند (اعراف: 60، 65، 75، 85)، از کتب آسمانی پیشین به نیکی نام می برد (مائده: 44و46). خواننده قرآن کریم به راحتی متوجه این وحدت و یکپارچگی تعالیم پیامبران و سیر تکاملی حرکتشان می شود. حال آنکه به قول فروم نمی توانیم این سیر مستقیم تکامل اندیشه پیامبران از نخستین آنان تا آخرشان را در قصه های عهد عتیق مشخص کنیم (فروم، 1377، ص 131).

    لازم به یادآوری است، اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قصص را از عهدین اقتباس کرده بود و یا احبار و راهبان معلم ایشان بودند، نباید در قرآن نامی از حضرت موسی و حضرت عیسی برده شود و یادی از تورات و انجیل شود و مردم را نسبت به آن دو کتاب حساس نشان دهد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، نه تنها در سراسر قرآن از تورات و انجیل نام می برد، بلکه از آن دو کتاب با تجلیل یاد کرده و آنها را با اوصافی ستوده است (آل عمران: 3؛ مائده: 44و46). و از آورندگان این دو کتاب، به گونه ای تجلیل کرده که حتی در کتب خودشان، این گونه تکریم نشده اند. هدف از بیان قصه های پیامبران، این است که بگوید میان ادیان آسمانی، به ویژه یهودیت، مسیحیت و اسلام جدایی نیست، بلکه همه از یک چشمه سیراب شده و هر پیامبری رسالتی را آورده که متمم و مکمل رسالت پیامبر قبل از خود است.

    3. بیان اصول دعوت پیامبران: تمام ادیان در سه محور اساسی توحید، نبوت و معاد، بخصوص توحید مشترک هستند. این مطلب در قصص قرآن نیز به روشنی دیده می شود. بنابراین، از اهداف قصه های قرآنی، بیان حقیقت مهم عقیده و ایمان است. جملات آغازین دعوت حضرت نوح علیه السلام، متضمن همین سه اصل اساسی است: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلىَ‏ قَوْمِهِ إِنىِّ لَکُمْ نَذِیرٌ مُّبِینٌ أَن لَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا اللَّهَ إِنىِّ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ أَلِیم (هود: 25ـ26)؛ از زبان سایر پیامبران نیز نقل می شود (اعراف: 59، 65، 73، 85). حال آنکه در عهد عتیق، قصه هایی وجود دارد که به مسائل معمولی انسانی می پردازد؛ یعنی اعمال عادی مردم (نه اعمال مؤمنان به خدا) و هیچ نکتة اعتقادی در آن یافت نمی شود. به عنوان نمونه، کتاب استر قصه ای است که به نوشته قاموس کتاب مقدس، نام خدا اصلاً در این کتاب بیان نشده است (هاکس، 1377، ص 50) و داستان به نتیجه ای که شامل پیام مذهبی و دینی باشد، سوق داده نمی شود. در واقع، کتاب استر در راستای تقویت نظریة برگزیدگی قوم یهود و پیروزی این قوم بر دشمنانش نوشته شده است.

    4. گزینش حادثه ها و اصلاح مطالب تحریف شده عهدین: قرآن کریم همة حوادثی را که دربارة یک شخص یا تاریخ یک امت روی داده است، بازگو نمی کند، بلکه به نکات برجسته و مهمی که در ایفای هدف مؤثر است، اکتفا کرده و ذهن مخاطب را درگیر حوادثی می کند که زمینه ساز پندآموزی و هدایت است. صاحب المیزان در این زمینه می نویسد:

    قرآن از اول تا به آخر داستان را حکایت نمی کند، اوضاع و احوالی که مقارن با حدوث حادثه بوده، ذکر نمی نماید. جهتش هم خیلی روشن است؛ چون قرآن کریم کتاب تاریخ و داستان سرایی نیست، بلکه کتاب هدایت است (طباطبائی، 1370، ج 13، ص 492).

    این اسلوب، یکی از تفاوت های مهم قصه های قرآن با قصه های عهدین است. برخلاف قصه های تورات و انجیل، که ماجرا را از ابتدا تا انتها با تمام جزئیات نقل می کند، قرآن کریم در هنگام بازگویی قصه ها، هیچ گاه از جزئیات مسائل و موضوع های بی فایده یا کم فایده، که نقشی در جنبه های تربیتی وعبرت آموزی ندارد، سخنی به میان نمی آورد.

    مونتگمری وات می نویسد: قرآن به عوض اینکه در مورد چیزهای نامعلوم به مردم اطلاعات تازه ای بدهد، بیشتر به عبرت آموزی از حوادثی نظر دارد که مردم قبلاً چیزی دربارة آن می دانستند (مونتگمری وات، 1373، ص 26). وی برای اثبات این ادعا، مقایسة داستان حضرت نوح را در قرآن با حکایت آن در کتاب مقدس پیشنهاد می کند (همان).

    قرآن کریم، در عین گزینش حادثه ها، به اصلاح آنچه آنان از منابع غیر از وحی الهی در کتاب های خود نوشته بودند پرداخت و موارد کژی و ناراستی آنها را متذکر شد. برای نمونه، در داستان خلقت آدم، خداوند برنامه آفرینش انسان را بر روی زمین به عنوان خلیفه، با فرشتگان مطرح می کند (بقره: 30) و هنگامی که فرشتگان دربارة فساد و خونریزی انسان سؤال می کنند، خداوند در پاسخ می فرماید: من چیزی می دانم که شما نمی دانید (همان). این آیه، افزون بر معارفی که مفسران از آن برداشت کرده اند، تصحیح نوشته های یهود است که در تورات می گویند: خدا از کار خود (آفرینش انسان) پشیمان شد و خواست آنان را نابود کند (پیدایش 6: 5ـ13). درحالی که، پشیمانی در اثر جهل و نادانی از عواقب کار است و خداوند منزه از جهل و فراموشی است.

    دنیز ماسون، پس از مقایسه ای جامع میان معارف و آموزه های این سه کتاب، در این خصوص می نویسد:

    این وحی منزل (قرآن)، حاوی آموزه های دینی است که در تسلسل تاریخی، آخرین دین از سه دین توحیدی ابراهیمی به شمار می آید. آن گاه موقعیت قرآن را نسبت به عهدین چنین ترسیم می کند: محمد صلی الله علیه و آله ایمان قاطع داشت که از سوی خداوند مبعوث شده است تا آنچه را پیش تر بر موسی و عیسی نازل شده بود، تصدیق کند و تمامیت بخشد. اینچنین قرآن بیان تام و کلام الهی به زبان عربی است و کتابی است که درصدد به کمال رساندن آنها (تورات و انجیل) است (ماسون، 1379، ص 29ـ32).

    تصحیح اعتقاد به الوهیت حضرت عیسی علیه السلام و نیز تثلیث از موضوعات مهمی است که قرآن به آن پرداخته و با براهین عقلی، به نقد و نفی آن می پردازد. آیة 171 سوره نساء در رد تثلیث می فرماید ... وَ لَا تَقُولُواْ ثَلَثَةٌ انتَهُواْ خَیرْا لَّکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِد...؛ ... و نگویید: [خدا] سه‏گانه است. (به این سخنان) پایان دهید، که براى شما بهتر است. [چرا] که خدا، فقط معبودى یگانه است... . و آیة 17 سوره مائده، در نفی الوهیت حاوی دلایل و نکاتی است که شایسته دقت نظر می باشد: لقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ... (مائده: 17)؛ کسانى که گفتند: به درستى خدا، همان مسیح پسر مریم است. به یقین کفر ورزیدند... . علاوه بر این آیات، قرآن در موارد دیگری با ظرافت تمام این عقیده را مردود می داند. در سه آیه، صراط مستقیم را از قول حضرت عیسی علیه السلام در عبادت الله می داند که هم ربّ او و هم ربّ دیگران است (آل عمران: 51؛ مریم: 36؛ زخرف: 64). در اغلب مواردی که معجزات حضرت عیسی علیه السلام را شرح داده، به دنبال کارهای خارق العاده وی، تعبیر باذن الله و یا باذنی را آورده تا شائبه خدا بودن آن حضرت را دفع کند (آل عمران: 49؛ مائده: 110).

    ویژگی حقیقت گویی قصص قرآنی

    برخلاف نظر دره حداد، که معتقد است: قصص قرآن صرفاً برای تمثیل است و از این طریق بر آن است وحیانیت آنها را منکر شود، باید گفت: حقیقت گویی و راستگویی در بازگو کردن قصه های قرآن، از ویژگی های منحصر به فرد این کتاب الهی است که آن را از کتب عهدین متمایز می کند. شواهد این ادعا به شرح ذیل است:

    شواهد درون متنی

    یکی از بهترین راه های دستیابی به مقصود گوینده و اینکه آیا او از گفتارش قصد واقع نمایی دارد یا نه، مراجعه به کلام خود او و جست وجو از شواهد دال بر این امر، در گفتار گوینده است. این شیوه، نسبت به قصه های قرآن نیز عملی است؛ یعنی با مراجعه به آیات قرآنی، می توان قصد خداوند را دریافت که خداوند در گفتارش قصد واقع نمایی دارد یا خیر؟

    قرآن مدعی است که سخن خداوند است و نازل شده تا مردم را به سعادت حقیقی، از طریق حق و به سوی حق راهبری کند. حق بودن خود را در قصه ها یادآوری می کند. در موارد بسیاری نیز پس از بیان داستانی از پیامبران، بر راست و درست بودن آن موضوع تأکید می کند. برای نمونه، می فرماید: إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ...(آل عمران: 62) یا ذَالِکَ عِیسىَ ابْنُ مَرْیمَ‏ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِى فِیهِ یَمْترَون(مریم: 34) و گاه در آغاز ماجرا، حقانیت موضوع را بیان می دارد وَ اتْلُ عَلَیهْمْ نَبَأَ ابْنىَ‏ ءَادَمَ بِالْحَق‏... (مائده: 27)؛ و (اى پیامبر!) خبر بزرگ حقیقى دو فرزند آدم را بر آنان بخوان [و پیروى کن‏]...؛ یا نتْلُواْ عَلَیْکَ مِن نَّبَإِ مُوسىَ‏ وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُون(قصص: 3)؛ بخشى از خبر بزرگ موسى و فرعون را براى گروهى که ایمان مى‏آورند، به درستى بر تو مى‏خوانیم‏. از این موارد، در قرآن کریم بسیار است و به خوبی نشان می دهد که خداوند قصه ها را به عنوان حکایت های واقعی و تاریخی ذکر می کند و نه داستان های تخیلی و تمثیلی.

    ابوزهره در این خصوص می نویسد:

    یکی از تمایزات قصص قرآن با عهدین که خود نشانگر عدم اقتباس از کتب عهدین است اینکه، قرآن واقعیت را در نفس به تصویر می کشد و آن را آشکار می سازد و آدمی با آن حقیقت معانی را احساس می کند، آن گونه که در ذهن خود اشیاء را به تصویر می کشد (ابوزهره، 1379، ص 152).

    توضیح اینکه قرآن کریم به داستان، تنها به عنوان یک کار هنری نپرداخته است و غرض هدف قرآن نه تنها سرگرمی و لذت نیست، بلکه قصه قرآن با دیگر شیوه های بیانی آن همگام است، تا اهداف و خواسته های تربیتی قرآن برآورده گردد. این ویژگی را خود قرآن کریم نیز اشاره می کند: لَقَدْ کاَنَ فىِ قَصَصِهِمْ عِبرْةٌ لّأِوْلىِ الْأَلْبَبِ... (یوسف: 111)؛ به یقین در حکایت‏هاى آنان براى خردمندان عبرتى بود.

    براساس این آیه شریفه باید گفت: خداوند در قرآن رخدادهایی را مطرح می کند که با واقعیت های عینی حیات انسان و بایسته های زندگی بشر در مسیر تاریخ ارتباط مستقیم دارد تا از این طریق، صفحة نیکی و بدی سرگذشت ادیان الهی پیشین، در منظر نسل های بعدی روشن باشد و آیندگان از گذشتگان درس گرفته و تجربه های ناکام آنان را تکرار نکنند و به سرانجامی ندامت بار دچار نشوند.

    فیلیپ حتّی، پس از مقایسة قصه های قرآن با قصه های تورات، این گونه به برتری قرآن اعتراف می کند: قصه های قرآن، به منظور تهذیب و تادیب آمده است، غرض قصه گویی نبوده، بلکه عبرت گرفتن بوده است تا مردم بدانند که خداوند به دوران های سلف، نیکان را ثواب و بدان را عقاب می کرده است (حتّی، 1344، ج 1، ص 161).

    علاوه بر این، انسان برای رسیدن به خواسته ها و کمالات خویش نیازمند همگام بودن با واقعیات است. بدون توجه به واقعیت گذشته و حال، در پیچ وخم آرزوهای خود محو خواهد شد. همان گونه که خداوند این حالت انسان را هنگام سخن از یهود بیان کرده است: وَ مِنهُمْ أُمِّیُّونَ لَا یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلَّا أَمَانىِّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّون‏ (بقره: 78)؛ و برخى از آن (یهودیان)، درس ناخواندگانى هستند که کتاب (خدا) را جز آرزوهایى نمى‏دانند. و جز آن نیست که آنان گمانه زنى مى‏کنند.

    در روایت اهل بیت علیهم السلام نیز بر این مسئله تأکید شده و روایت شده که همان گونه که خورشید و ماه هر روز طلوعی نو دارند، قرآن نیز همواره در صحنه های زندگی حضور دارد و پرتوافکنی می کند. برای همیشه زنده و پویاست و با از میان رفتن کسانی که در شأن آنان نازل شده، از میان نخواهد رفت (عیاشی سمرقندی، 1380، ج 1، ص 10).

    ازاین رو، حقیقت گویی و راست گویی از خصیصه های منحصر به فرد قرآن است که این کتاب آسمانی را در اوج اعجاز قرار می دهد؛ زیرا در کتب عهدین بر اثر از میان رفتن یا دگرگونی های عمدی و غیرعمدی، حقایق تغییریافته و در بازگویی سرنوشت پیامبران، دروغ ها و کج فهمی هایی صورت گرفته است. اما آنچه در قرآن آمده از سوی خداوندی وحی شده است که کوچک ترین ذره در آسمان ها و زمین از دیدش نهان نمی ماند (یونس: 61) و بر نهان آنان آگاه است و گذشته، حال و آینده در گستره علم او یکسان است و هیچ گاه از واقع گرایی جدا نمی شود.

    شواهد برون متنی

    گروهی از محققان با پژوهش های خود در علم تاریخ، جغرافیای تاریخی و باستان شناسی چهره واقعی قصص قرآن و زوایای پنهان و گوناگون آنها را آشکار می سازند. گرچه قرآن کریم، بسیاری از داستان های خود را محدود به زمان و مکان نکرده، اما این به معنای نفی کاوش در اماکن تاریخی نیست؛ زیرا قرآن سیزده بار به سیر و سیاحت در زمین برای مطالعه تاریخ و آثار پیشینیان تأکید کرده است (یوسف: 109؛ حج: 46؛ روم: 9و42؛ غافر: 21و82؛ محمد: 10؛ آل عمران: 137؛ انعام: 11؛ نحل: 36؛ نمل: 69؛ عنکبوت: 20).

    قُلْ سِیرُواْ فىِ الْأَرْضِ فَانظُرُواْ کَیْفَ کاَنَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلُ کاَنَ أَکْثرَهُم مُّشْرِکِین‏ (روم: 42)؛ بگو در زمین گردش کنید و بنگرید فرجام کسانى که پیش از [شما] بودند چگونه بوده است! بیشتر آنان مشرک بودند. فرمان به سیر و سیاحت در زمین، سپس نظر افکندن، مطالعه تاریخ مستند به اسناد و مدارک غیرمکتوب، یعنی باستان شناسی را مورد تأکید قرار می دهد (بی آزار شیرازی، 1380، ص 2). کاربرد فی الارض به جای علی الارض، برای مطالعه آثار تاریخی، شاید اشاره به حفاری و کندوکاو در اندرون زمین باشد که لازمة باستان شناسی است (همان، ص 5). باستان شناسی یکی از علوم جدید است که در موارد زیادی گزارش های تاریخی قرآن را تأیید می کند، مورخان و مفسران در گذشته چون نسبت به جغرافیای تاریخی و باستان شناسی به صورت امروزی، آگاهی و شناخت نداشتند، در تفسیر آیات قصص متحیر و گاهی دچار تناقض گویی می شدند. برای نمونه، اینکه محل غار اصحاب کهف کجاست، میان مورخان و مفسران گفت وگوهای فراوانی وجود داشته و هر کدام مکانی را نام برده اند. علّامه طباطبائی در المیزان، نظرهای مختلف را آورده و هرکدام را با تطبیق بر آیات قرآن مورد بررسی قرار داده، اما غار رجیب در هشت کیلومتری شهر عمان پایتخت اردن را بر سایر نظرها ترجیح می دهد. یکی از دلایل ایشان، حفاری و اکتشافاتی است که در سال 1963 میلادی صورت گرفته و آنچه را در قرآن کریم آمده، تأیید می کند (طباطبائی، 1370، ج 13، ص 503).

    پژوهش های مورخان، اعم از قدیم و جدید، رگه های اصلی قصه های قرآن را نشان می دهد. بیومی در کتاب چهارجلدی بررسی تاریخی قصص قرآن، چنین کاری را انجام داده و با بهره گیری از منابع مکتوب و غیرمکتوب شرقی و غربی، به ویژه سنگ نوشته ها و کتیبه ها توانسته است دربارة رویدادهای تاریخی قرآن نظرهای گوناگونی را سامان دهد و لایه های پنهان قصه های قرآن را برای مردم آشکار سازد (ر.ک: ابوخلیل، 1386).

    موریس بوکای داده های علمی جدید را از راه های شناخت و معرفت قصص دانسته و اختلاف قصص قرآن و عهدین را در سازگاری یا ناسازگاری آنها، با دستاوردهای علوم جدید می داند. وی پس از مقایسة بین داستان حضرت نوح علیه السلام در قرآن و عهدین می نویسد:

    یقیناً اختلاف مهمی بین قصص قرآن و عهدین وجود دارد. لیکن هرگاه تحقیق حکایت کتب مقدس عهدین به کمک داده های مطمئن دست دهد، ناسازگاری قصه عهدین با دستاورده های معرفت جدید آشکارا نمایانده می شود. بالعکس قصه قرآنی از هر عنصری که انتقاد واقعی برانگیزد، مبرا است (بوکای، 1368، ص 292).

    تحقیقات تاریخی ویل دورانت چرایی برخی آداب و رسوم اقوام پیشین را برای ما بازگو می کند. از رهگذر این تحقیقات، گره های بعضی آیات قرآن گشوده می شود. وی می نویسد: پادشاهان، احساس نیاز شدیدی به بخشش خدایان داشتند، ازاین رو، برای آنها پیکرهایی ساخته و برای آنها اثاثیه و طعام فراهم می کردند... و بیشترین چیزی که به عنوان قربانی انجام می دادند، خوراک و شراب بود (دورانت، 1341، ج 1، ص 361). با توجه به این رسم، گفته های حضرت ابراهیم علیه السلام توجیه می شود که وقتی آن حضرت به پرستش گاهی که خدایان قومش در آن قرار داشتند، رسید و نزد آنها خوردنی ها را یافت، از آنان خواست تا غذا بخورند: فَرَاغَ إِلىَ ءَالِهَتهِمْ فَقَالَ أَ لَا تَأْکلُون (صافات: 91)؛ پس به سوى معبودانشان روى کرد و گفت آیا [غذا] نمى خورید؟

    آنچه از مقایسه جنبه های هنری قصه های عهدین با قرآن به دست می آید، با آنکه قصه های قرآن بازگویندة حقایق مسلم تاریخی اند، اهداف، اسلوب و عناصر به گونه ای طراحی شده اند که خواننده احساس می کند رویدادها و آدم ها نزد او حضور دارند و با او سخن می گویند، احساسات و عواطف او را برمی انگیزاند و در کشمکش قصه، آدمی به سوی حق سوق داده شده و از باطل متنفر می گردد. درحالی که، در قصه های عهدین چنین حسی به خواننده دست نمی دهد و انسان خود را همراه با قصه احساس نمی کند، بلکه همواره مانند کسی است که از بیرون به حادثه می نگرد.

    طباره در این خصوص می نویسد:

    آن گاه که قرآن به بیان سرگذشت پیامبران و دیگران می پردازد ملاحظه می کنیم که مواد سرگذشت ها را از حوادث تاریخ و وقایع آن برمی گیرد، ولی آن را به گونه ای مؤدبانه ارائه داده و به نحوی عاطفی جلوه می دهد، مفاهیم را تشریح و اهداف را تثبیت می کند و به واسطه آنها، آنچنان تأثیر دلپذیری در جان ها دارد که عاطفه و وجدان را برمی انگیزاند؛ و آن را از حیطة تاریخی بیرون و وارد عرصة دینی می کند (طباره، 1379، ص 44).

    نتیجه گیری

    1. مقایسه محتوای گزاره های تاریخی قرآن با آنچه در عهدین آمده، انگارة اقتباس را تأیید نمی کند. صفات متعالی و فوق بشری خداوند در قصه های قرآن در مقایسه با تجلی خداشناسی انسان انگارانه در قصص تورات و انجیل، لغزش ناپذیری پیامبران در جریان قصه گویی قرآن در مقایسه با سیمای آلوده به گناه آنان در عهدین، نمونه هایی از تفاوت محتوایی گزاره های این دو کتاب است. افزون براین، ویژگی های فنی اهداف به کار گرفته شده در قصه گویی قرآن، بیانگر این است که قصه های عهدین نمی تواند منشأ چنین جلوه های هنری در قرآن باشد.

    2. یافته های باستان شناسان، مورخان و جغرافی دانان، که در دهه های اخیر لایه های پنهان گزارش های تاریخی در قصه های قرآن را برای مردم امروز آشکار سازد، شاهدی عینی بر ردّ انگارة اقتباس قرآن از عهدین است؛ زیرا یافته های این علوم گزاره های تاریخی قرآن را تأیید و برخی عبارات عهدین را انکار می کند.

    • ابن‌منظور، محمدبن مكرم، 1405ق، لسان العرب، قم، ادب الحوزة.
    • ابوخليل، شوقي‌، 1386، اطلس قرآن، ترجمه زينه فتحي، مشهد، پاپلي.
    • ابوزهره، محمد، 1379، معجزه بزرگ، ترجمه محمود ذبيحي، مشهد، آستان قدس رضوي.
    • ايزوتسو، توشيهيكو، 1361، خدا و انسان در قرآن، ترجمه احمدآرام، تهران، شركت سهامي انتشار.
    • آرمسترانگ، كرن، 1382، خداشناسي از ابراهيم تاكنون، ترجمه محسن سپهر، تهران، مركز.
    • بروكلمان، كارل، 1346، تاريخ ملل ودول اسلامي، ترجمه هادي جزائري، تهران، بنگاه ترجمه ونشر كتاب.
    • بلاغی، محمدجواد، 1358، تفسیر آلاء الرحمن، قم، مکتبة وجدانی.
    • ـــــ ، بي‌تا، الهدي الي دين المصطفي، قم، دارالكتب الاسلامية.
    • بوكاي، موريس، 1368، مقايسه‌اي ميان تورات، انجيل، قرآن وعلم، ترجمه ذبيح الله دبير، تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
    • بي آزار شيرازي، عبدالكريم 1380، باستان‌شناسي وجغرافيايي تاريخي قصص قرآن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
    • جوادي آملي، عبدالله، 1381، تفسیرتسنیم، تنظیم و ویرایش علی اصلانی، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1383، توحيد در قرآن، قم، اسراء.
    • حتي، فيليپ، 1344، تاريخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تبريز، شفق.
    • حسيني، ابوالقاسم، 1379، مباني هنري قصه‌هاي قرآن، قم، مركز پژوهش‌هاي اسلامي صدا وسيما.
    • دره حداد، يوسف، 1982، دروس قرآنية، لبنان، منشورات المكتبه البولسيه.
    • دورانت، ويل، 1341، تاريخ تمدن، ترجمه علي اكبر سروش، تهران، اقبال.
    • دیون پورت، جان، 1388، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ترجمة غلامرضا سعیدی، قم، دارالتبلیغ الاسلامی.
    • راغب اصفهاني، حسين، 1404، المفردات في غريب القرآن، مصر، دفتر نشر الكتاب.
    • رشيد رضا، محمد، 1361، وحي محمدي، ترجمه محمد علي خليلي، تهران، بنياد علوم اسلامي.
    • رضوان، عمربن ابراهيم، بي‌تا، آراء المستشرقين حول القرآن وتفسيره، رياض، دارالطيبة.
    • زماني، محمد حسن، 1385، مستشرقان وقران، نقدوبررسي آراي مستشرقان درباره قرآن، قم، بوستان كتاب.
    • طباره، عفيف عبدالفتاح، 1376، اليهود في القرآن، قم، الشريف المرتضي.
    • طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1370، تفسير الميزان، ترجمه سيدمحمدباقر موسوي همداني، تهران، بنياد فكري علامه طباطبائي.
    • طريحي، فخرالدين، بي‌تا، مجمع البحرين، تهران، مرتضوي.
    • علی، جواد،1970، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، مصر، دارالعلم للملائیین.
    • علي الصغير، محمدحسين، 1420ق، المستشرقون و دراسات القرآنيه، بيروت، دارالمؤرخ العربي.
    • عوض، ابراهيم، 1417، دراسة لشبهات المستشرقين و المبشرين حول الوحي المحمدي، قاهرة، مكتبة الزهرا الشرق.
    • عياشي سمرقندي، محمدبن مسعود، 1380، تفسير عياشي، تهران، مكتبة العلمية اسلامية.
    • فروم، اريك، 1377، همانند خدايان خواهيد شد، ترجمه نادرپور خلخالي، تهران، جهاد دانشگاهي.
    • كلباسي اشتري، حسين، 1387، مدخلي بر تبار‌شناسي كتاب مقدس، تهران، پژوهشگاه فرهنگ وانديشه اسلامي.
    • گرونبام، فن گوستاو، 1373، اسلام در قرون وسطي، ترجمه غلامرضا سميعي، تهران، البرز.
    • ماسون، دنيز، 1379، قرآن وكتاب مقدس، درون مايه‌هاي مشترك، ترجمه فاطمه سادات تهامي، تهران، دفتر پژوهش ونشر سهروردي.
    • محمد بيومي، مهران، 1383، بررسي تاريخي قصص قرآن، ترجمه محمد راستگو، تهران، علمي و فرهنگي.
    • معرفت، محمد هادي، 1387، قصه در قرآن، قم، مؤسسه فرهنگي التمهيد.
    • معلوف، لوييس، بي‌تا، المنجد عربي به فارسي، ترجمه محمد بندرريگي تهران، ايران.
    • مغنیه، محمدجواد، 1399ق، شبهات الملحدین والاجابه عنها، بیروت، مکتبة الهلال.
    • مونتگمري وات، ويليام، 1389، اسلام ومسيحيت در عصر حاضر، گامي براي گفت وگو، ترجمه خليل قنبري، قم، پژوهشگاه علوم اسلامي.
    • هاكس، جيمز، 1377، قاموس كتاب مقدس، ترجمه و تاليف مستر هاكس، تهران، اساطير.
    • Grerhard, Bowering, EQ. 2001-2006, V.1, p. 316, Mcauliffe, Jane dammen, (general editor). Encyclopaedia of the quran (eq). leiden. brill. 2001-2006.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حیدری، علیرضا، ضمیری، محمدرضا، رضایی اصفهانی، محمدعلی.(1393) اقتباس قصص قرآن از عهدین؛ بررسی و نقد نظریه درّه حدّاد. فصلنامه معرفت ادیان، 5(2)، 35-56

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علیرضا حیدری؛ محمدرضا ضمیری؛ محمدعلی رضایی اصفهانی."اقتباس قصص قرآن از عهدین؛ بررسی و نقد نظریه درّه حدّاد". فصلنامه معرفت ادیان، 5، 2، 1393، 35-56

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حیدری، علیرضا، ضمیری، محمدرضا، رضایی اصفهانی، محمدعلی.(1393) 'اقتباس قصص قرآن از عهدین؛ بررسی و نقد نظریه درّه حدّاد'، فصلنامه معرفت ادیان، 5(2), pp. 35-56

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حیدری، علیرضا، ضمیری، محمدرضا، رضایی اصفهانی، محمدعلی. اقتباس قصص قرآن از عهدین؛ بررسی و نقد نظریه درّه حدّاد. معرفت ادیان، 5, 1393؛ 5(2): 35-56