تمدنسازی انبیای ابراهیمی؛ مدیریت اقتصادی و عدالت اجتماعی (با تأکید بر حکومت حضرت یوسف علیه السلام)
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
اهمیت تأثیرگذاری تمدن انبیاء تنها مرتبط به گذشتة تاریخ بشر نیست، بلکه در حال و آینده تاریخ بشر نیز مؤثر است. ارکان اصلی تمدن انبیاء، که به آن توجه ویژه داشته اند، شامل جامعه (اعراف: 59ـ137؛ اعراف: 128 و انبیاء: 105)، قانون (حدید: 25؛ مائده: 42؛ حجرات: 9)، حکومت (حدید: 25؛ احزاب: 6)، کار (قصص: 25ـ27؛ نجم: 39) و تولید بوده است. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بر پاداش و اجر معنوی فراوان برای کوشش و تلاش تولیدی تأکید کرده، و کوتاهی در امر تولید و بهره گیری از منابع طبیعت را نکوهش نموده است (حرّعاملی، بی تا، ج 17، ص 19).
تاریخ انبیای الهی نیز گواه فعالیت های آنان در زمینه های فرهنگ سازی، تمدن سازی و توجه آنان به مبانی اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است. این پژوهش، به بررسی ابعاد گوناگون حکومت حضرت یوسف علیه السلام می پردازد تا با بررسی راهبردهای حکومتی ایشان، به عنوان یک حکومت الهی موفق، بتوان الگویی از حکومت پیشرفته دینی و متمدن ارائه داد. زندگی پر ماجرای حضرت یوسف علیه السلام، سرشار از عبرت ها، حکمت ها و الگوهای رفتاری است. قرآن در این باره می فرماید: لَقَدْ کَانَ فِی یُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آیَاتٌ لِلسَّائِلِینَ (یوسف: 7)؛ همانا در ماجرای یوسف و برادران او برای افراد جست وجوگر و حقیقت جوی نشانه هایی است.
در این نوشتار، ابتدا واژه های حکومت، توسعه و تمدن سازی را تعریف، سپس به تبیین موضوع مقاله می پردازیم. حکومت به گسترة کلمه، عبارت از نهادی است که امتیاز فرمانروا و فرمانبردار را در یک جامعه مشخص می کند و در مفهوم محدودتری به ترکیب نوع ویژه ای از اجتماع انسانی به نام ملت توصیف شده است (ظریفیان شفیعی، 1376، ص 26). تمدن سازی نیز عبارت است از: برنامه های راهبردی برای نظام سازی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی برای بنیان مدنیت نوین (منتظرالقائم، 1391، ص 172). توجه به فعالیت های انبیاء و معرفی آنان به عنوان حاکمان الهی در زمین، به طور ویژه در قرآن مورد توجه قرار گرفته است. هرچند قرآن به صراحت به تمدن سازی انبیاء اشاره نکرده، اما خواننده با تعمق در آیات و مزین بودن انبیای الهی به صفاتی همچون علم، حکمت و... به این نکته پی می برد که انبیاء نقش تمدن سازی داشته اند. در کتاب مقدس نیز اشاره هایی به فعالیت های انبیاء شده است. تفاسیر نیز نگاه مستقیمی به فعالیت های تمدن سازی انبیاء نداشته اند، اما حاوی مباحث عمیق و بررسی های دقیق پیرامون آیات هستند که گاه با رویکرد سیاسی و اجتماعی همراه است. تواریخ عمومی نیز غالباً اطلاعاتی کلی پیرامون انبیاء در اختیار خواننده می گذارد. تحقیقات جدید نیز کمتر به این مقوله پرداخته اند. البته نوع نگاه محققان نیز بی تأثیر نبوده است؛ چراکه برخی از آنها نقش تمدن سازی برای انبیاء قائل نیستند. برخی نیز اگر به این نقش معتقد باشند، آن را مدلی غیرقابل اجرا برای جوامع امروزی می دانند. نظر به اهمیت موضوع و برای رسیدن به اهداف تحقیق، پرسش های ذیل در این زمینه مطرح شده است:
1. خصوصیات و روند تمدن سازی حضرت یوسف علیه السلام در راستای اصلاح اقتصاد و برقراری عدالت اجتماعی چگونه بود؟
2. راهبردهای مهم اقتصادی، حکومتی حضرت یوسف علیه السلام به عنوان مدل نمونه حاکم الهی چیست؟
برای پاسخ گویی به این سؤالات، این فرضیه به آزمون گذاشته شده است: حضرت یوسف علیه السلام به عنوان پیامبری الهی و دولتمرد، توانست با محوریت هدایت انسان ها در عبودیت خداوند، مسیر اصلاح اقتصادی را به عنوان وظیفه خویش برگزیند و به اصلاح محیط اجتماعی بپردازد. ازاین رو، می تواند به عنوان الگویی پیشرفته در مسیر تمدن سازی و ایجاد حکومت الهی مورد توجه جوامع قرار گیرد. هرچند حکومت موضوعی بسیار وسیع بوده و در شاخه های امروزین علوم انسانی، چون سیاست، جامعه شناسی و اقتصاد ابعاد گسترده ای پیدا کرده است، اما مسئله مهم این است که حکومت انبیاء ناشی از ارادة الهی است. به نظر می رسد، نقش فعالیت های انسانی در تشکیل آنها در حاشیه قرار دارد. بنابراین، حکومت های الهی قابلیت الگوبرداری دارد. اما حقیقت این است که در بررسی نقش انسان ها در پیشبرد مقاصد دین الهی، نباید دو مسئله مهم را نادیده گرفت: یکی، نقش خود پیامبر در برپایی حکومت الهی و دوم، ترغیب و آماده سازی مردم برای برپایی قسط و عدالت اجتماعی که رکن مهم دولت موفق است. بنابراین، نقش مردم و پیامبران مکمل یکدیگرند و اساس حرکت انبیاء برای برپایی قسط به دست خود مردم است. اینکه چگونه می توان الگوی حکومتی الهی انبیاء را برای حکومت های بعدی استفاده کرد، بدین معناست که در هر الگو مجموعه ای از اصول، ویژگی ها و راهبردها، که با رهیافت های متعدد به مسئله به دست آمده و مناسبات خاصی را بین حاکم و شهروند تعریف می کند، بدان گونه هم می تواند برای آینده، الگوی رفتار حکومتی شود. در واقع، حکومت های الهی پیامبران نمونه هایی از حاکمیت الهی است و عناصر و اجزای آن، قابلیت پیاده سازی در بعد حکومت ها را در جامعه داراست. چنان که در این پژوهش بعضی از عناصر و اجزای حکومت حضرت یوسف علیه السلام را که قابلیت الگوبرداری برای دولت های کنونی دارد، بیان شده است.
حکومت حضرت یوسف علیه السلام
یوسف نبی علیه السلام فرزند حضرت یعقوب علیه السلام، نوادة حضرت ابراهیم علیه السلام یکی از بزرگ ترین پیامبران ابراهیمی است. نام یوسف علیه السلام بیست و شش بار در قرآن مجید آمده است و یکی از سوره های قرآن به نام آن حضرت می باشد. معنی یوسف، بنا به نقل از تورات، این است که خدا خواهد افزود (مسترهاکس، 1377، ص 968).
یوسف علیه السلام، برگزیده ای است که در دوران کودکی مورد حسادت برادران خود واقع شد و از پدر دور ماند. وی پس از گذراندن سختی ها، آزمایش ها و رنج ها و پس از دوران طولانی زندان، با فرزانگی و پرهیزگاری که از خود نشان داد، عهده دار صدارت حکومت مصر شد و عزیز آن دستگاه گردید. همچنان حاکم مقتدر مصر بود تا اینکه در صد و بیست سالگی رحلت کرد (ابن اثیر، 1370، ج 1، ص 152ـ174؛ طبری، 1375، ج 1، ص257).
در قصة حضرت یوسف علیه السلام سه رؤیای صادق بیان شده و هریک برای خود رکن مهمی محسوب می شود. رؤیای یوسف علیه السلام در کودکی، رؤیای زندانیان مجاور یوسف علیه السلام و رؤیای پادشاه مصر که با بینش یوسف علیه السلام تعبیر شد. به هر حال، با فاش شدن رؤیای یوسف علیه السلام رقابت برادران با او آغاز می شود. این رقابت، رنگی از حاکمیت دارد و آغازی برای حاکمیت های بعدی است: وَکَذَلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ (یوسف: 6)؛ و بدین صورت پروردگارت تو را برمی گزیند. آیه کریمه، بیانگر این است که حاکمیت یوسف علیه السلام نیز همانند دیگر ویژگی های او، مانند علم و اخلاص و پرهیزگاری، صفتی است که از این اجتباء به دست می آید و این حاکم الهی، پس از گذراندن مراحلی، شایستگی حکومت بر مردم را پیدا می کند(دیباجی، 1387، ص 49).
در مورد ویژگی های حضرت یوسف علیه السلام، به آگاهی از علم تأویل الاحادیث اشاره شده است. علّامه طباطبائی مفهوم تأویل الاحادیث را فراتر از علم تعبیر رؤیا و به معنای شناخت حقایق و ریشة پدیده های عالم می داند. از ظاهر آیات برمی آید که احادیث، مطالبی اعم از رؤیا بوده است... مثلاً رسوایی نهایی برادران که در آیة 15 پیش از وقوع به یوسف خبر داده شده است، هم جزو همین علم محسوب می شود (طباطبایی، 1415ق، ج 11، ص 86). در آیة 22 سورة یوسف، به اعطای علم و حکم به حضرت یوسف علیه السلام اشاره شده است. وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا (یوسف: 22)؛ هنگامیکه یوسف به درجة کمال رسید به او حکم و علم دادیم.
اگر حکم را حکومت فرض کنیم، همراهی حکم و علم به معنای آن است که حاکم شدن با دانایی بر امور حکومتی ملازم است. این علم برای حاکم، علاوه بر علم و دانش، شامل هوش، درایت، مدیریت و جایگاه معنوی است که طی مراحل تقوا حاصل می شود. چنانچه برای یوسف علیه السلام نیز پس از طی مراحلی سخت حاصل شد.
سیاست های حضرت یوسف علیه السلام
یوسف نبی علیه السلام، توسط برادران به چاه انداخته شد، به وسیلة کاروانی کشف و فروخته شد. برادران یوسف و کاروان عبوری، نماد دو گروه از جامعه ای هستند که تشنة یوسف اند، او را کشف می کنند، ولی وی را از دست می دهند. از سوی دیگر، یوسف علیه السلام که قرار است اسوه و هادی شود با گروه ها، احزاب و سلایق گوناگون روبه رو می شود و تجربه می آموزد. گروه سوم، خانوادة عزیز مصر و شهوت رانی همسر عزیز مصر و گروه چهارم نیز زندانیانی هستند که تعبیر خواب خود را از او می پرسند. یکی از آنها سبب شناخته شدن یوسف به دستگاه فرعون مصر می شود. ازاین رو، در مسیر حاکمیت یوسف، افرادی هستند که برخی مانع هستند و برخی به ظاهر دوست و همراه، اما به فکر منافع خویش اند. یوسف علیه السلام توسط دو گروه اول، مورد غفلت واقع می شود و به عبارت دیگر، کنار زده می شود. علاوه بر دو گروه فوق، خانوادة عزیز مصر و زندانیان همبند یوسف علیه السلام در مسیر وی برای رسیدن به حاکمیت قرار دارند و ممکن است در برپایی حاکمیت دینی مانع ایجاد کنند. یوسف علیه السلام این مسیر را با صبر و توکل به خدا ادامه داد و با سیاست نفس(یوسف: 56)، سیاست منزل(یوسف: 37ـ40) و سیاست مُدُن(یوسف: 54ـ56) و با یک برنامه تمدن ساز، موفق به ایجاد حکومت گردید.
الف. سیاست نَفْس
گروه سوم، که یوسف علیه السلام در مسیر حاکمیت با آنها روبه رو است و از حربة سیاست نفس با آنها رفتار نمود، خانوادة عزیز مصر است. تورات، عزیز مصر را مردی مصری به نام فوطیفار معرفی می کند(پیدایش، 39: 1) و غالب مورخان اسلامی فرعون زمان حضرت یوسف علیه السلام را شخصی به نام الریان بن الولید العملاقی می دانند. در متون یونانی، نام این فرعون بوفس یا آبوفیس آمده است که از سلسله فراعنه هیکسوس(Hiksos) شمرده شده است (ابن اثیر، 1370، ج 1، ص 161؛ اطلس قرآنی، 1386، ص 51). هیکسوس کلمه ای یونانی به معنی حاکم بر سرزمین های بیگانه است. مصری ها مهاجمان را هیکسوس می نامیدند (اطلس قرآنی، 1386، ص 20).
یوسف در خانه عزیز مصر ماند، تا آنکه آزمونی بسیار دشوار در راه او نهاده شد. یوسف از آن سرفراز برآمد و خداوند حکمت و حکومت را بدو بخشید. متفکران قرن نوزدهم، یکی از مهم ترین مزایای دموکراسی را کنترل قدرت و جلوگیری از فساد حاکمان می دانستند. جامعه شناسانی همچون مارکس، که تأثیرهای اجتماعی افکارشان سالیان سال بر کشورهای بسیار اروپایی، به ویژه اروپای شرقی سایه افکنده بود، قدرت را ذاتاً فسادآور خوانده اند. اما این دیدگاه، امروزه تقریباً منسوخ شده است؛ زیرا در جوامع سرمایه داری هم روابط میان انسان ها روابط قدرت است و نظام های دموکراتیک هم در خطر تراکم قدرت هستند (مک فرسون، 1369، ص 75). در داستان یوسف علیه السلام، شهوت و غضب، که در شرایط قدرت طغیانگرند، به شدت کنترل شده اند. بنابراین، نخستین سیاست از سوی یوسف علیه السلام، سیاست نفس است که وی را در شرایطی که هنوز حکومتی نداشت، حفظ کرد. آیات قرآن بیانگر این است که پاسخ مستقیم یوسف علیه السلام به این کام خواهی ها، نه بود. این نه با یادآوری نعمت خداوند بر او و در نظر گرفتن حد و مرز الهی همراه بوده است. نه اینکه ابتدا روی خوش نشان داد و با دیدن نشانی خدایی به خود آمد و دست باز کشید (سیدقطب، 1412ق، ج 4، ص 1980). تورات نیز به این مسئله اشاره دارد (پیدایش، 39: 7ـ20).
ب. سیاست منزل
یوسف علیه السلام مدت هفت سال یا بیشتر، بدون جرم در زندان بود (بغدادی، 1415ق، ج 3، ص 628). وی در زندان شروع به تبلیغ توحید و ارشاد افراد زندانی کرد. وی در زندان، برای هدایت زندانیان به پرستش خداوند استدلالاتی می کرد و مانند جدش ابراهیم علیه السلام سعی در بیداری فطرت آنان داشت (رسولی محلاتی، 1374، ص 249ـ251). از علم تعبیر خواب خود، دو تن از آنها را بهره مند کرد؛ بدین معنا که خواب هایشان را تعبیر نمود. این دانش جامع یوسف علیه السلام، که به زودی حاکم مصر می شود، حاکمی آگاه و مدبر را نشان می دهد؛ زیرا با تعبیر خواب این دو نفر، مقدمات مهمی را مطرح نمود و از معاد و توحید و نبوت و ایمان و کفر سخن گفت و خویشتن را منتقد جامعة بی دین دانست.
بنابراین، دومین سیاست از سوی حضرت یوسف علیه السلام، سیاست منزل است. در واقع، این درسی از فرهنگ و تمدن است که هر انسان باید محیط خود را از آلودگی فکری بزداید و گستره ای از ایمان و پاکدامنی و تکامل به وجود آورد. دین گستری یوسف در زندان، و دوستان زندانی را آرام و گام به گام به یکتاپرستی و نشر عقیدة دینی صحیح فراخواندن، چیزی است که تنها در قرآن آمده است. تورات از آن سخنی به میان نیاورده است (بیومی، 1383، ج 2، ص 53ـ54). البته داستان تعبیر خواب، به طور مفصل تر در تورات آمده است (پیدایش، 40: 1ـ23). قرآن کریم در بیان دیدگاه یوسف علیه السلام می آورد:
من آیین مردمی را که به خدا ایمان ندارند و به آخرت بی باورند، رها کرده ام و آیین پدرانم، ابراهیم، اسحاق و یعقوب را گردن نهاده ام. ما را نمی سزد و نمی رسد که به هیچ روی به خدا شرک ورزیم و برای او شریکی بشناسیم. اینها نمونه هایی از فضل و بخشایش خدا بر ما و بر مردم است. اما بیشتر مردم سپاس نمی گذارند. ای دو دوست زندانی من! خدایان پراکنده و گونه گون بهتراند یا خدای یگانة قهار؟ شما به جای او جز نام هایی را که خودتان و نیاکانتان نهاده اید، نمی پرستید و خداوند بر آن نام ها هیچ برهانی ننهاده است. فرمان تنها خدا راست که فرمان داده جز او را نپرستید. این است دین درست، اما بیشتر مردم نمی دانند (یوسف: 37ـ40).
یوسف نبی علیه السلام نمونة حاکمی است که تمام امور مادی را به وحی و عوامل روحانی وصل می کند و خط زمین را به آسمان پیوند می دهد. از مضمون آیه 40 سورة یوسف برمی آید که او همه ظواهر دنیا و دلبستگی ها را پندارهای نادرست می داند و حکومت اصلی را از آن خدا می شمارد. وی به عنوان یک پیامبر الهی، که به زودی حاکم نیز می گردد، حکومت را نیز با نگاه اراده خداوند می نگرد. این سخن یوسف، درواقع مهم ترین اصل منشور دولتی است که بیانگر یک حکومت با باورهای دینی و روشن ترین و کامل ترین شکل دین اسلام است (سیدقطب، 1412ق، ج 4، ص 1960).
ج. سیاست مُدُن
یوسف علیه السلام، با تعبیر رؤیای پادشاه مصر، به دربار راه یافت. ورود او به دربار پادشاه مصر و نشان دادن دانش سرشار خود، سبب شد که پادشاه به او پیشنهاد یک منصب با انتخاب خود به او بدهد. و او را به دو ویژگی مکین و امین ستود (یوسف: 54). یوسف علیه السلام نیز از او درخواست خزانه داری مصر را کرد و خود را حفیظ و علیم خواند (یوسف: 55).
گنجوری خزانه ها، در آن روز چیزی مانند وزارت دارایی و اقتصاد و بازرگانی در امروز است(یوسف: 54ـ56؛ پیدایش 41: 1ـ44). البته از تورات برمی آید که پست و پایگاه او چیزی مانند نخست وزیری امروز است(پیدایش، 41: 40ـ44). بنابر گزارش تورات، یوسف پادشاه نشد (پیدایش، 41: 33ـ57). بنابراین، یوسف علیه السلام با نفوذ در دستگاه حاکمه، مسیر اصلاح نهاد اجتماعی و اقتصادی را به عنوان وظیفه خویش برگزید.
این پیامبر الهی با درخواست فرعون و کارگزاران وی، وزیر اقتصاد دولت مصر شد و عنوان عزیز مصر(نخست وزیر) را از آن خود کرد (بیومی، 1383، ج 2، ص 61ـ70). یوسف علیه السلام، کسی است که عملاً دولت دینی تشکیل داد و در راستای تمدن سازی الهی گام برداشت. وی با برنامه های مهم اجتماعی و اقتصادی کار خود را شروع کرد. شناخت عمیق از علل و انگیزه گفته ها و پدیده های مرتبط با آن (یعنی تأویل الاحادیث) را به عنوان ابزار مهم حاکمیت با خود داشت. همین شناخت بود که موجب شد در شرایط بحرانی مصر، راه حل را در به دست گرفتن مدیریت اقتصادی برای زدودن آسیب های جامعه مصر و نه در موعظه یا پند دادن به پادشاه می دید (دیباجی، 1387، ص 66ـ67).
یکی از ویژگی های حکومت های دمکراتیک، حدود اختیارات برای مدیران ارشد دستگاه حکومتی است. پیشرفت یا عقب ماندگی یک کشور و یا یک سازمان، ارتباط زیادی با نحوة مدیریت آن کشور و سازمان دارد. در دانش مدیریت، از دو عنصر حکومت داری خوب و مدیریت نوین دولتی، به عنوان مفاهیم کلیدی کشورهای در حال توسعه یاد می شود. این دو مفهوم، ارتباط عمیقی با دایره اختیارات مدیر و حاکم دارند. مدیرانی وجود دارند که حداکثر کارشان به گردش درآوردن چرخ های اقتصادی، بر اساس ظرفیت های مشخص جامعه است. در مقابل، کسانی هستند که ساختارشکنی کرده و حتی در شرایط بحران می توانند با خلاقیت خود جامعه را چند گام پیش ببرند. این مدیران و حاکمان خلاق به شرطی می توانند چنین کنند که از اختیارات لازم در حوزة عمل خود برخوردار باشند (ترنر و هیوم، 1379، ص 304). صفت مکین برای یوسف علیه السلام که توسط پادشاه مصر برای او به کار رفت (یوسف: 54)، نمایندة اختیار تام و قدرت حاکم است.
مرحوم طبرسی، مفسر بزرگ شیعی، در توضیح معنای مکین از ابن عباس نقل می کند که منظور پادشاه مصر از این منزلت، همانا سلطه ای همچون سلطه خود او بوده است (طبرسی، 1372، ج 5، ص 312).
بنابراین، یوسف علیه السلام اختیارات کافی برای برنامه ریزی و حاکمیت به دست آورد. در ارتباط با موضوع درخواست مقام از سوی یوسف علیه السلام باید گفت: اصولاً، یکی از مفاهیم عالیه تمدن این است که هر استعدادی را در محیط مستعد خود بپروراند و هر کس خود را شایستة احراز مقامی می داند، بدون ترس یاد بگوید من می توانم سررشته دار کار اجتماع شوم.
ابن کثیر نیز می گوید: رواست که آدمی آنجا که نیاز باشد برای کسانی که او را نمی شناسند، از خویش ستایش کند و کارایی ها و ویژگی های خود را باز گوید. چنانکه یوسف علیه السلام خود را حفیظ (خزانه دار امین) و علیم (صاحب دانش و بصیرت) خواند. این نشانی است بر روایی درخواست امارت از سوی کسی که امانت داری و توانایی و لیاقت اجرای کارها را در خویش سراغ دارد (ابن کثیر، 1419ق، ج 2، ص 254؛ همان، 1407ق، ج 1، ص 210؛ طبری، 1375، ج 1، ص 347).
یوسف علیه السلام نوادة ابراهیم علیه السلام، با علم تأویل الاحادیث، که خداوند به وی آموخته بود، به مصریان فرهنگ آزادگی آموخت، هرچند به ظاهر برده بود. به تدبیر منزل و سیاست مدن و اصلاح محیط پرداخت و طرح پانزده سالة اقتصادی به پادشاه مصر ارائه داد، هرچند که در زندان بود، فرهنگ کشورداری را بر اساس توحید و عدالت آموزش داد، و مردم را از هفت سال قحطی رهایی داد. روشنایی ایمان و یکتاپرستی را به مصر برد و پرچم دین و داد و درستی را در آنجا برافراشت(بی آزار، 1386، ص 211؛ بیومی، 1383، ج2، ص 70). ازاین رو، دستورالعمل یوسف عبارت بود از: تدوین و اجرای فرهنگ پیشرفت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برای نجات مصر.
باستان شناسی آثار یوسف علیه السلام در مصر
در هیچ یک از کتیبه های فراوانی که توسط باستان شناسان مصر به دست آمده، مستقیماً اشاره ای به یوسف علیه السلام نرفته و سرگذشت او منعکس نشده است. ولی چند سال پیش، قبر شخصی به نام ال ـ کاب(EL-keb)، که معاصر یوسف علیه السلام و حاکم یکی از ایالات مصر بوده، شکافته شد و کتیبه ای در آن به دست آمد که شامل شرح قحطی ای است که در زمان حکومت وی بر مردم عارض شده و او با گندمی که در سال های فراوانی ذخیره کرده بود، قحطی زدگان را از گرسنگی رهانیده است. ظاهراً این قحطی در زمان شاهان هیکسوس روی داده است.
از نظر جان الدر، این مسئله با آنچه راجع به حضرت یوسف علیه السلام در تورات و قرآن آمده، شباهت تام دارد. به ویژه اینکه، اراضی مصر، که در گذشته اکثراً متعلق به برزگران بوده است، در این زمان به استثنای اراضی وابسته به پرستشگاه ها به ملکیت پادشاهان درمی آید.
این مسئله با روایت تورات (پیدایش، 47: 18ـ22)، مبنی بر اینکه اهالی مصر برای تهیة آذوقه، اراضی خویش را برای تحصیل خوراک به فرعون واگذار می کردند، مطابقت دارد. از سوی دیگر، مسئله دو همراه زندانی یوسف علیه السلام، که در قرآن آمده و تورات از آن دو به عنوان رئیس ساقیان و رئیس خبازان ذکر می کند، در کتیبه های مصر مذکور است. داستان ترقی یوسف، کاملاً منطبق بر تعبیر خواب هاست. مسئله مومیایی کردن اجساد در میان مصریان نیز مربوط به اشخاص مهم و سرشناس است. وصیت یوسف علیه السلام مبنی بر دفن در کنعان و به خاک سپردن او در شکین نیز مسئله ای است که باید مورد توجه قرار گیرد. از قرن ها پیش، قبری در شکین وجود داشت که به قبر یوسف علیه السلام معروف بود. چند سال پیش این قبر شکافته شد و جسدی که در آن بود، به رسم مصریان مومیایی شده بود. همراه این جسد، اشیائی در قبر بود که یکی از آنها شمشیری است که صاحب منصبان مصری به کمر می بستند(الدر، 1335، ص 45ـ46). قرائنی که تا اینجا به دست آمده، بیانگر صحت و واقعیت تاریخی این روایت است.
معیارهای گزینش کارگزاران
جریان یوسف علیه السلام می تواند نشانه ای برای بیان معیارهای گزینش کارگزاران نیز باشد. این معیارها عبارت اند از:
1. شناسایی و انتخاب
بقای یک نظام سیاسی ـ اجتماعی وابسته به انسان های کارآمد و فعال است. حضرت رسول صلی الله علیه و آله می فرمایند:
هر کس شخصی را مأمور رسیدگی به امور مردم نماید، درحالی که می داند در میان مردم، شخصی بهتر از او و آشناتر به کتاب خدا و سنت پیامبرش وجود دارد، یقیناً به خدا، پیامبرش و مسلمانان خیانت کرده است (امینی، 1363، ج 8، ص 291).
از بهترین راه های شناخت و تحقیق نسبت به افراد، گفت وگوی مستقیم و غیرمستقیم با آنهاست. ازاین رو، پادشاه مصر، با گفت وگو با یوسف علیه السلام به شخصیت و توانایی های او پی برد و او را کارگزار خود کرد (پیدایش، 41: 33ـ45).
2. پذیرش مسئولیت
تصدی ریاست در حکومت اسلامی برای ریاست طلبی نیست، بلکه وسیله ای برای خدمت به مردم است. حضرت یوسف علیه السلام برای نجات مردم از بحران خشکسالی و فشار اقتصادی، که جامعه مصر را تهدید می کرد، اقدام به پذیرش مسئولیت در حکومت کافران نمود و حتی خود درخواست سرپرستی خزانه و امور اقتصادی حکومت را نمود. رفتار یوسف علیه السلام نشان می دهد که داوطلبان پذیرش مسئولیت ها، می توانند قابلیت ها و توانایی های خویش را بیان کنند، تا دیگران نسبت به آنها آشنایی پیدا کنند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام در این باره فرمودند: نیک نامی و سابقه خوب، نگه دارنده قدرت است (تمیمی آمدی، 1366، ج3، ح 4810).
در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام، در پاسخ این سؤال که آیا جایز است انسان خودستایی کند؟ نقل می کند: آری هنگامی که ناچار شود مانعی ندارد، آیا نشنیده ای گفتار یوسف علیه السلام را که فرمود مرا بر خزائن زمین قرار داده که امین و آگاهم (مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 10، ذیل یوسف: 55).
ـ شرایط و صفات عهده داری مسئولیت
در مجموع، گفتمان یوسف علیه السلام و پادشاه مصر، چهار صفت برای پذیرش مسئولیت و انتخاب کارگزار ذکر شده که عبارتند از: مکنت و توانایی، امانت داری، پاسداری و تعهد، آگاهی و تخصص (قرائتی، 1383، ج 6، ص 81).
الف ـ مکنت و توانایی
کارگزار حکومت برای اینکه در کار خود کارآمد باشد، لازم است مورد اعتماد مردم و حکومت باشد. از ویژگی هایی که قرآن از زبان پادشاه مصر برای حضرت یوسف علیه السلام نقل می کند، مکنت و توانایی است (همان، ص 77).
ب ـ امانت داری
عملکرد یوسف علیه السلام در دوران فرزندخواندگی او در اندرونی قصر عزیز مصر و عدم خیانت به وی، در قضیة طمع زلیخا، نمونه ای از امانت داری و عدم خیانت یوسف علیه السلام است. یوسف علیه السلام در پی کشف واقعیت، گفت: من از آن روی فرستاده پادشاه را برگرداندم که عزیز مصر بداند در نهان به او خیانت نکردم و بداند که خدا نیرنگ خیانتکاران را به نتیجه نمی رساند (یوسف: 52).
ج ـ پاسداری و تعهد
یوسف علیه السلام در هنگام پذیرش وزارت مالی و صدارت بیت المال بر شرط پاسداری و تعهد تأکید نمود (یوسف: 55).
د ـ آگاهی و تخصص
حکومت ها نیازمند افراد متخصص و آگاه هستند. امیرالمؤمنان علی علیه السلام به این مسئله توجه دارند. ایشان، مالک را سفارش کرده، و می فرماید: در کارهای کارگزارانت اندیشه کن... و افراد باتجربه و باحیا را از میان آنان برگزین (نهج البلاغه، 1382، ن 53).
حضرت یوسف علیه السلام در پذیرش مسئولیت حکومتی، به مقولة دانایی و تخصص توجه نمود؛
آن را یکی از ضروریات پذیرش مسئولیت می شمارد و خود را به صفت علیم توصیف نمود
(یوسف: 55).
ـ دولت یوسف، مدلی برای اقتصاد مبتنی بر شناخت
در تعالیم پیامبران، توجه به عامل اقتصاد و اهمیت آن برای اداره دولت دینی به خوبی آشکار است. نمونه آن را در مدیریت و برنامه حکومت یوسف علیه السلام می توان ملاک قرار داد. زمانی که اقتدار یوسف علیه السلام افزایش یافت، تصدی امور اقتصادی کشور را خواستار شد. وی در نخستین اقدام، به سازماندهی وضعیت اقتصادی پرداخت (یوسف: 55). امروزه در مدیریت اقتصاد کلان، سخن از مدیریت، بازرگانی و توسعه است. شرایط پیچیده اقتصاد و سیاست راه های پر پیچ و خم مدیریتی را اقتضا می کند که به طور قطع هر گونه ارزش های سنتی و بومی در یک کشور را درمی نوردد. به عبارت دیگر، مدیریت اقتصاد با توجه به ابعاد کلان خود، فی نفسه هیچ ارزشی را برنمی تابد، مگر آنکه ارزش مزبور در مسیر آن قرار نگرفته و با آن برخوردی نداشته باشد. در مدیریت اقتصاد خرد نیز همین اصل با اندک تفاوتی جاری است. آنچه در اقتصاد قدیم و جدید تفاوت دارد، شیوه ها و حوزه های عمل اقتصادی است؛ اما اصول ثابت اند. امروزه این مسئله یکی از چالش های توسعه کلان محسوب می شود و نه تنها مسئله ارزش ها، که موضوع فاصله غنی و فقیر نیز گریبان گیر آن است، تا آنجا که در پذیرش مدل های توسعه، ابتدا نسبت آن را با فقر، بیکاری و نابرابری می سنجد(Seers, V.19, p. 3).
اینکه چگونه در یک حکومت ایدئولوژیک، که مبتنی بر پذیرفته های اعتقادی است، می توان دارای اقتصاد کلان و جهانی بود، در عین حال پایبند به اعتقادات و ارزش ها بود، مسئله ای است که در مدیریت اقتصادی حکومت یوسف علیه السلام به آن پاسخ داده شده است. همة مورخان و مفسران کار یوسف را چیزی مانند وزیر دارایی و امور مالی دانسته اند و یا چیزی مانند سرپرست کار کشاورزی و گردآوری غلات و نگه داری آنها در سیلوها در سال های آسودگی، و مصرف درست آنها در سال های قحطی (طبری، 1375، ج1، ص 347ـ348؛ ابن اثیر، 1370، ج 1، ص 83ـ88).
ـ مبانی و شاخصه های برنامه اقتصادی حکومت یوسف علیه السلام
1. امنیت روانی، لازمة امنیت اقتصادی
یوسف علیه السلام از سوی پادشاه مصر به لقب امین معرفی شد(یوسف: 54). منظور از این واژه، امانت داری و ایمن بودن اوست. یوسف علیه السلام در خانه عزیز مصر، در عمل امین بودن خود را نشان داد و موجب شد که اعتماد بلندترین مقام کشور مصر را به خود جلب کند. برای کنترل قدرت، علاوه بر عوامل بیرونی مانند قانون، مردم رسانه و...، لازم است تضمین های اجرایی دقیق نیز در خود فرد حاکم شکل گیرد. این امر محقق نمی شود، مگر با امنیت نفس. اِنَ النَفسَ لامارهُ بالسوءِ اِلا مارَحِمَ ربی (یوسف: 53)؛ همانا نفس، امر به کارهای ناپسند می کند، مگر آنکه مشمول لطف خدا شود. بنابراین، قدرت و اختیارات تصرف، امری است که در آن احتمال خیانت و خطرات نفسانی وجود دارد و امنیت نفس در برابر آن لازم است (سیدقطب، 1412ق، ج4، ص 2005).
2. ضرورت پژوهش برای توازن اقتصادی جامعه
یوسف علیه السلام در برابر پیشنهاد پادشاه مصر، برای انتخاب یکی از پست های مملکتی، مقام خزانه داری را انتخاب کرد. وی دلیل خود را این گونه بیان نمود: اِنّی حَفیظٌ عَلیمٌ (یوسف: 55)؛ زیرا من نگهدار و دانا هستم.
حفیظ یعنی کسی که در حفظ و نگهداری نهایت سعی را به کار می برد و این مقام برای او همیشه است (سیاح، 1385، ج 1، ص382). پیام اول کاربرد این واژه برای خزانه داری مملکت، همانا ضرورت حفظ نظام اقتصادی است. و پیام دوم این است که این حفاظت، باید همیشگی و دائم باشد؛ یعنی همان چیزی باشد که امروز از آن به پشتوانه پژوهش در نظام های پیشرفته یاد می شود؛ بدین معنا که هر سیستم برای آنکه دوام داشته باشد و با شرایط جدید بتواند سازگار باشد، نیازمند پژوهش و تحقیق مستمر است. اقتصاد نیز نیازمند این امر ضروری است. علیم بودن یوسف علیه السلام نیز به ضرورت دانایی روبه رشد یک مسئول حکومتی اشاره دارد (دیباجی، 1387، ص 72و71).
چنان که ملاحظه می شود، رابطه دین و دنیا، رابطه ای ظریف است. این رابطه گاهی نفی شده و این دو متضاد با یکدیگر معرفی شده اند، و گاهی تأیید شده است. اما صرف نظر از بیان این دیدگاه ها، می توان واقعیت تاریخی دولت حضرت یوسف علیه السلام را نشانه توجه دین الهی به اقتصاد سالم برای سلامت جامعه بدانیم و رسالت یوسف علیه السلام نمونه ای از تلاش حکومت الهی در به دست گرفتن حکومت و سامان دهی اقتصاد است.
برنامه اقتصادی یوسف علیه السلام
حضرت یوسف علیه السلام عهده دار اقتصاد مصر شد و برای این کار، اختیارات کافی به دست آورد. مرحوم طبرسی، به روایت امام رضا علیه السلام، برنامه اقتصادی یوسف را به تفصیل نقل کرده که خلاصه آن بیان می گردد: یوسف با تصدی مقام خزانه داری، در هفت سال اول، دستور به انباشتن آذوقه داد. با فرا رسیدن هفت سال قحطی، طی برنامه منظمی در سال اول، در قبال پول نقد بخشی از آذوقه ها را به مردم و ثروتمندان فروخت. در سال دوم، آذوقه ها را با طلا و جواهر معاوضه کرد. در سال سوم، در قبال حیوانات اهلی، سال چهارم، در قبال غلام ها و کنیزها، در سال پنجم، در مقابل املاک و خانه ها، در سال ششم، به ازای مزارع، باغ ها و در سال هفتم، در قبال تعهد کارها و خدمات افراد بدان ها آذوقه داد (ر.ک: طبرسی، 1372، ص 314ـ315). بنابراین، این گونه خزانه دولت از پشتوانه محکمی برخوردار شد و دست ثروتمندان از هرگونه حرکت مخرب اقتصادی بسته شد؛ زیرا نقدینه ای نداشتند تا با آن فساد اقتصادی کنند (ر.ک: اطلس قرآنی، ص 5و51؛ رسولی محلاتی، 1374، ص267). مطابق آیه هفت سوره حشر، ثروت های بزرگ که در دست مترفین و زورمداران باشد، عامل فساد اقتصادی است. یوسف علیه السلام با برنامه ریزی دقیق و حساب شده ای هرچند بلندمدت، پول را از چنگ آنان درآورد.
عدالت اجتماعی حضرت یوسف علیه السلام، فاصله فقیر و غنی را بسیار کم کرد و آرامش را برای مردمان آن سرزمین به ارمغان آورد. وی با اجرای اصل عدالت اقتصادی، موفقیت بزرگی در دست یافتن مردم به حق خود از ثروت و درآمدهای جامعه به دست آورد. روشن است اگر مدل حضرت یوسف علیه السلام را که شامل 1) ذخیره سازی 2) مصرف در حد نیاز 3) فروش اضافه تولید، در سال های غیرقحطی مورد توجه و عمل جوامع انسانی قرار گیرد، میزان تولید افزایش یافته و ثروت و ذخائر ملی رو به صعود می نهد (ر.ک: اطلس قرآنی، ص 52و51). در این صورت، عرضه و تقاضا در نظام حکومت دینی در بازاری شکل می گیرد که اصل رفتاری آن بر تعاون در خیرات یا رقابت سالم باشد، نه رقابت دنیوی. دولت دینی با ملاک مصالح فرد و جامعه، در بازار دخالت و از احتکار، انحصار و گران فروشی جلوگیری می کند(میرمعزی، 1390، ص 384). دولت دینی موظف است از احتکار جلوگیری کرده و محتکران را وادارد که کالای خود را به قیمت بازار عرضه کنند (همان، ص 445).
ـ دیاگرام معیارها و دستاوردهای حکومتی حضرت یوسف علیه السلام در طی دوران مسئولیت خزانه داری کشور مصر(بیومی، 1383، ج 2، ص103ـ42).
نتیجه گیری
حضرت یوسف علیه السلام برنامه تمدن ساز اقتصادی و اجتماعی چهارده ساله را برای مبارزه با فساد اخلاقی، اجتماعی و برقراری عدالت اجتماعی طراحی کرد. آن حضرت دارای مقام خزانه داری با ویژگی هایی همچون مکین، امین، حفیظ و علیم برنامه ریزی حساب شده برای جلوگیری از قحطی با ذخیره سازی، مصرف در حد نیاز و فروش تولید اضافی در سال های قحطی اجرا کرد. حکومت یوسف علیه السلام، سرلوحة برنامة خود را اصلاح نفس قرار داد. وی همواره بر پرستش خدا و مبارزه با نفس تأکید داشت. آن حضرت، توانست حکومتی الهی با رعایت شناخت مقتضیات زمان، به اصلاحات اقتصادی روی آورد و با برنامه ریزی بلندمدت و کارشناسی شده، موفق به اجرای عدالت اجتماعی گردد. یوسف علیه السلام امور اجتماعی و اقتصادی را به مبانی عقیدتی و خداباوری پیوند می زد. این ویژگی ها، او را به عنوان یک مصلح توحیدی نشان می دهد. ازاین رو، نگاه توحیدی و خداباوری در شناخت و تحلیل پدیده های اجتماعی، رکن حکومت دینی و منشور این دولت دینی محسوب می شود. یوسف علیه السلام، که تمام افعال خود را بر محور توحید و مبارزه با نفس تنظیم کرده بود، وقتی به حکومت دست یافت، اصلاحات اجتماعی و اقتصادی را در برنامه اصلی خود قرار داد. حضرت یوسف نشان داد که حکومت دینی توان گسترش فرهنگ توحیدی و تعالی انسان و اصلاح امور اجتماعی و اقتصادی و معیشت انسان را مورد توجه، شناخت و مدیریت قرار دهد. وی نشان داد که معیشت و امور دنیوی در کنار امور معنوی، همچون دو بال یک پرنده هستند. برنامه اصلاحات اجتماعی و اقتصادی حضرت یوسف در قالب یک جریان تمدن ساز تدوین و اجرا گردید.
- نهجالبلاغه، 1382، ترجمة محمد دشتي، قم، مسجد مقدس جمکران.
- کتاب مقدس(عهد عتيق و عهد جديد)، 1379، ترجمه فاضل خان همداني، تهران، اساطير.
- ابناثير، عزالدين، 1370، الکامل، ترجمه محمدحسين روحاني، تهران، اساطير.
- ابنکثير دمشقي، اسماعيلبن عمر، 1407ق، البداية و النهاية، تحقيق احمد ابوملحم، بيروت، بينا.
- ـــــ ، 1419ق، تفسير القرآن الکريم، تحقيق محمدحسين شمسالدين، بيروت، دارالکتب العلمية.
- اطلس قرآني، 1386، اصفهان، حوزه علميه اصفهان.
- اميني، عبدالحسين، 1363، الغدير، ترجمه محمدتقي واحدي، چ چهارم، تهران، کتابخانه بزرگ اسلامي.
- بغدادي، علاءالدين عليبن محمد، 1415ق، تفسیر لباب التاويل في معاني التنزيل، تصحيح محمدعلي شاهين، بيروت، دارالکتب العلمية.
- بيآزار شيرازي، عبدالکريم، 1386، باستانشناسي و جغرافياي تاريخي قصص قرآن، چ پنجم، تهران، فرهنگ اسلامي.
- بيومي مهران، محمد، 1383، بررسي تاريخي قصص قرآن، ترجمه مسعود انصاري و محمد راستگو، تهران، علمي و فرهنگي.
- ترنر، مارک و ديويد هيوم، 1379، حکومتداري، مديريت و توسعه، ترجمه عباس منوريان، تهران، مرکز آموزش مديريت دولتي.
- تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد، 1366، غررالحکم و درر الکلم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
- حرّعاملی، محمدبن حسن، بيتا، وسائل الشیعة، بيروت، آلالبیت.
- الدر، جان، 1335، باستانشناسي کتاب مقدس، ترجمه سهيل آذري، تهران، نور جهان.
- ديباجي، محمدعلي، 1387، پيامبران دولتمرد، تهران، مرکز پژوهشهاي مجلس شوراي اسلامي.
- رسولي محلاتي، سيدهاشم، 1374، قصص قرآن يا تاريخ انبياء، چ هشتم، بيجا، فرهنگ اسلامي.
- سياح، احمد، 1385، لغتنامه يا فرهنگ بزرگ جامع، (ترجمه المنجد)، چ ششم، تهران، اسلام.
- سيدقطب، 1412ق، في ظلال القرآن، چ هفدهم، بيروت، دارالشروق.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1415ق، الميزان في تفسير القرآن، تهران، دارالکتب الاسلامية.
- طبرسي، فضلبن حسن، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن، با مقدمه محمدجواد بلاغي، چ سوم، تهران، ناصر خسرو.
- طبري، محمدبن جرير، 1375، تاريخ الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چ پنجم، تهران، اساطير.
- ظريفيان شفيعي، غلامرضا، 1376، دين و دولت در اسلام، تهران، ميراث ملل.
- قرائتي، محسن، 1383، تفسير نور، چ یازدهم، تهران، مرکز فرهنگي درسهايي از قرآن.
- مستر هاکس، 1377، قاموس کتاب مقدس، تهران، اساطير.
- مک فرسون، سي. بي، 1369، جهان حقيقي دموکراسي، ترجمه مجيد مددي، تهران، البرز.
- مکارم شيرازي، ناصر و ديگران، 1374، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
- منتظرالقائم، اصغر، 1391، تمدنسازی نبوی و علوی، اصفهان، مرغ سلیمان.
- میرمعزی سیدحسین، 1390، نظام اقتصادی اسلام، تهران، پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی.
- Seers, D, The Meaning of Development, International Development Review,Vol. 19.