نقد و بررسی نظریة گناه ازلی در مسیحیت
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
در عهد عتیق، اشاره صریحی به فراگیر بودن گناه آدم وجود ندارد. در مقابل، بر این نکته تأکید شده است که گناه پدر هرگز بر دوش پسر نخواهد بود؛ پدر نیز متحمل گناه فرزند خویش نخواهد گردید (حزقیال، 2:18). همچنین در کتاب مقدس، بر بخشایش گناهان از سوی خداوند تأکید شده و انسان ها به توبه فراخوانده شدهاند (همان، 30:21-21). از نگاه عهد قدیم، گناه آدم تنها بر دوش وی خواهد بود. گذشته از این، راه توبه نیز همواره به روی انسان ها باز است. این دلایل سبب شده است که یهودیان، آموزه گناه اصلی را اعتقادی غیرصحیح و مردود بشمارند. اعتقاد به انتقال گناه آدم به نسل وی، هیچ جایگاه الهیاتی در میان یهودیان ندارد (The New Encyclopædia Britannica, 2010, p. 850).
گذشته از عهد قدیم، در انجیل ها نیز اثری از تعلیم این آموزه وجود ندارد. تنها به طور مبهم، اشاراتی به انحطاط انسان و فراگیر شدن گناه در سراسر عالم اشاراتی وجود دارد، اما بیش از این در سخنان مسیح، مطلبی در این خصوص نمیتوان یافت. ریشههای کتاب مقدسی این آموزه را تنها در رسالات پولس میتوان یافت. او در رسالات خویش، همواره بر این نکته تأکید میکند که گناه آدم، بر عهده تمام انسان هاست و تمام انسان ها به دلیل گناه آدم، محکوم به قصاص هستند (رومیان، 5: 21ـ12؛ اول قرنتیان، 15:22).
در شورای ترنت نیز بر این نکته تأکید شده است که اعتقاد به گناه اصلی، ریشه در تعالیم پولس دارد. در مصوبات این شورا چنین آمده است: اگر کسی ادعا کند که گناه آدم فقط به خودش صدمه رسانده است و به فرزندانش آسیبی نمی رساند، چنین کسی ملعون است چون با این سخنان پولس، همچنان که به وساطت یک آدم گناه داخل جهان شد و به گناه، موت و به این گونه موت بر همه مردم طاری شد، ناسازگار است (برانتل، 1384، ص 48).
به هر حال، امروزه بیشتر فرقههای مسیحی در خصوص فراگیر بودن گناه آدم و انتقال این گناه به تمام نسل وی، معترفند و در این زمینه اتفاق نظر دارند. از نگاه آنان تمامی افراد، اعم از نیک و یا بد و حتی پیامبران الهی نیز در گناه اصلی شریک هستند. گذشته از این، تمامی کودکان نیز از بدو تولد گناهکار به دنیا میآیند. صحت این مطلب را در آموزه های پولس می توان دریافت (رومیان، 21:5ـ12). حال سؤال این است که مفهوم گناه نخستین که مورد اعتقاد مسیحیان است، چیست؟ تبیین و تحلیل این موضوع در متن تحقیق مورد بررسی و دقت قرار گرفته است.
نظریات
پولس رسول
پولس رسول، کتاب مقدس عبری را به عنوان پیش بینی های کامل از اموری تعبیر می کند که تنها در زندگی عیسی تحقق می یابد. ازاین رو تقابل شدید بلاغی او از آدم و مسیح این گونه آغاز می شود: پس، همان گونه که گناه به واسطة یک انسان وارد جهان شد، و به واسطة گناه، مرگ آمد، و بدین سان مرگ دامنگیر همة آدمیان گردید، ازآنجاکه همه گناه کردند (رومیان، 12: 5). نتیجه می گیرد زیرا همان گونه که به واسطة نافرمانی یک انسان، بسیاری گناهکار شدند، به واسطة اطاعت یک انسان نیز بسیاری پارسا خواهند گردید (رومیان، 19: 5).
تقابل های دقیقاً موازی در بخش دوم این آیات، حاکی از این است که همه در نتیجة نافرمانی آدم گناهکار هستند.
آگوستین
آگوستین با صراحت بر این نظر پافشاری می کند. او تأکید می کند: هنگامی که اولین زوج بر مبنای داوری خداوند مجازات شدند، تمامی نژاد بشر، که به واسطة اولین زن به اعقاب آدم بدل گشتند، در اولین انسان حاضر بود (Augustin, 1958, p 27). او معتقد است: تمامی انسان ها در آدم حاضر بودند، به این دلیل که ذات انسان ها در نطفة آدم وجود داشت تا آنجا که می گوید: ازآنجاکه این ذات به واسطة گناه، آلوده شده و محکوم به مرگ گشته است و عادلانه، محکوم شمرده شد، هیچ انسانی در غیر از شرایط دیگر تولد نیافت (همان، ص 276).
دیدگاه آگوستین درباره گناه اولیه، بیش از هزار سال توسط اکثر متفکران مسیحی غرب پذیرفته شد. مسیحیان غالباً آئین مقدس غسل تعمید را که آئین طهارت است به عنوان آیینی برای پالایش روح از ننگ گناه نخستین توصیف می کنند (Edwards, 1758, p. 39). آموزه آگوستین در مورد گناه اولیه، در آثار متألهان قرون وسطا نظیر قدیس آنسلم به تفصیل بسط یافته است.
آنسلم
به اعتقاد او، هر انسانی یک ترکیب مابعدالطبیعی است که هم ذات را دربر می گیرد که او را شبیه دیگر انسان ها می سازد و هم اصل تفرد، که او را فردی خاص و متمایز از دیگران می سازد. گناه اولیه، از همان آغاز وجود انسانی به عنوان یک شخص با ماهیت فطری انسان عجین شده است. بنابراین، گناه اولیه، فطری و اجتناب ناپذیر است. این متضمن اراده ای است که فاقد جهت گیری مناسب است؛ چراکه تابع خواست و اراده خداوند نیست (Anselm, 1969, p 202).
آنسلم در توصیف فرایندی که به موجب آن، گناه و خطا از آدم و حوا به اولادشان به عنوان یک اصل دوگانه علّی که صرفاً زیستی نیست، انتقال یافت، رویکردی مبتکرانه ای بدین مضمون دارد، چون آنچه شخصی است در اختیار طبیعت گذارده می شود، بنابراین آنچه فطری است به فرد انتقال می یابد (Ibid). بر اساس این اصل، گناهی که آدم و حوا به هنگام خوردن شجرة ممنوعه مرتکب شدند موجب شد که ماهیت انسان گناهکار شود. بنابر اصل فطرت، انسان گناهکار موجب شد که فرزندانش از همان لحظه ای که صاحب آن می شوند؛ گناهکار و خطاکار باشند. او از نظریة آگوستین نتیجه می گیرد که کودکانی را که بدون غسل تعمید از دنیا می روند، قبل از ارتکاب هرگونه گناه، خداوند آنها را از قلمرو ملکوت آسمان محروم می کند (Ibid, p. 208).
منتقدان آگوستین و آنسلم استدلال کرده اند که گناه اخلاقی نمی تواند به وسیله علل زیستی یا انواع مکانیسم های علّی از یک فرد به دیگری منتقل شود (Edwards, 1758, p. 39). در صورت اثبات این مطلب، نظریه آگوستین، نیاز به بازنگری دارد.
جان کالوین
او، گناه نخستین را سبب تباه شدن موهبت های طبیعی و فوق طبیعی می داند. از نظر او، موهبت های طبیعی، سلامت ذهن، صافی قلب، عقل و اراده هستند که پس از گناه ضعیف و ناتوان شده اند. ازاین رو، هرچند ما بخشی از درک و تشخیص را همراه اراده حفظ کرده ایم، ولی آنها سالم و کامل نیستند. عقل کاملاً از بین نرفته، اما به اندازه ای ناتوان گردیده است که جز زشتی و تباهی نمی شناسد. اراده نیز در بند امیال فاسد و غیرمعقول گرفتار آمده است، به گونه ای که نمی تواند مشتاق امور خیر و نیک باشد. به اعتقاد او، گناه، انسان را از موهبت های فوق طبیعی کاملاً محروم ساخت. درحالی که، این دسته از موهبت ها، یعنی ایمان و صداقت، برای نیل به زندگی آسمانی و حیات جاودانی بایستگی و ضرورت دارند (جی لسلی، 1381، ص 105ـ106).
وی در بیانی دیگر، به صراحت می نویسد:
گناهی که با آن زاده شده ایم بر ما سه اثر بر جای می گذارد: 1. روح ما را آلوده می سازد، ما تمایلی فطری به گریز از خداوند داریم و می کوشیم تا خودمان را به شیوه های خلاف عقل و قانون الهی ارضا و اقناع کنیم. 2. ما اسیر شیطان زاده شده ایم؛ یعنی علاوه بر آنکه خودمان تمایلی فطری به کردار و پندار ناشایست داریم، شیطان هم می تواند قویاً در ما نفوذ کند. 3. گناه ما درخور کیفر است (پترسون و دیگران، 1376، ص 469).
به نظر او، ابتلای به گناه، روی گرداندن از خداوند است. روی گردانی از خداوند، اهانتی عمیق به مقام قدسی خداوند است، و تنها حکم درخور آن، کیفر ابدی است.
آرمینیوس
ایشان حالت انسان را در پیش و پس از سقوط این گونه توصیف می کند:
انسان در وضع ابتدایی وقتی از دست های خالق خویش درآمد، آنچنان از دانش، پاکی و قدرت برخوردار بود که طبق حکمی که یافته بود، می توانست خوبی حقیقت را بداند، تشخیص دهد، ملاحظه کند، اراده کند و انجام دهد. با وجود این، بدون یاری فیض خدا، هیچ یک از این اعمال را نمی توانست به جا آورد. اما انسان در حالت سقوط کرده و منحط، نه قادر است بیندیشد و اراده کند و نه آنچه را که واقعاً خوب است، انجام دهد. بنابراین، لازم است نخست، تولد تازه یافته و در فکر، احساسات و اراده و تمام توانایی های خویش به وسیله خدا در مسیح توسط روح القدس احیا شود تا بتواند آنچه را که واقعاً خوب است، درک کند، تشخیص دهد، ملاحظه نماید و اراده کند و انجام دهد (هورن، 1361، ص 11 و 17).
با توجه به نظریاتی که گذشت، این سؤال پیش می آید که چگونه ممکن است خدای عادل، گناه آدم و پیامدهای آن را به نوع بشر، که در آن هیچ نقشی نداشته، تحمیل کند؟ از سوی مسیحیان، پاسخ هایی به شرح ذیل داده شده است:
1. آدم نماینده همة انسان هاست. به همین دلیل، گناه او به حساب تمام انسان ها گذارده می شود (تیسین، 1384، ص 181). چارلز هورن در این باره می نویسد: گناه آدم بنابر واقعیت همبستگی نژاد انسان و نیز بر طبق اصل نمایندگی، بر تمام مردم انتقال یافته است (رومیان، 5:12).
2. انسان بیمار است و بر اثر خطای آدم ذاتاً از عدالت اولیه محروم گشته و بدون کمک خدا نمی تواند عادل شود. بنابراین، به منظور رعایت عدالت، خداوند، قدرت مخصوص روح القدس را به او عطا می کند تا تأثیر فساد ارثی را از بین ببرد و اطاعت از خدا را درصورتی که با روح القدس همکاری نماید، امکان پذیر سازد. این کاری است که مردم می توانند انجام دهند (تیسین، 1387، ص 152).
این سخن بدین معناست که تمایل شریرانه در انسان را می توان گناه خواند، ولی مستلزم خطا یا مستحق مجازات نیست. فقط زمانی که انسان عالمانه و عامدانه تسلیم نفس اماره شود، در نظر خداوند معصیت است.
بحث و بررسی
قرآن کریم به روشنی در آیات: ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدی (طه: 122) و نیز فَتَلَقَّی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (بقره: 37)، به این مطلب اشاره می کند.
عقل انسان نیز رویکرد قرآن را تأیید می کند؛ زیرا یکی از شئون مولا آن است که برای پابرجا ماندن موضوع تکلیف و ضمانت اجرا داشتن آن، در برابر امتثال امر و نهی خود و یا تمرد از آن، ثواب و عقابی قرار دهد. همچنین از شئون مولویت، بسط دادن عقاب و ثواب به تمام افراد مجرم و مطیع است. همچنین از شئون آن، آزاد بودن شخص مولا در دائرة مولویت و تصرف آن به هر نحوی که می خواهد، می باشد؛ یعنی مولا به دلیل آزاد بودن در دائرة تصرفاتش می تواند با عفو و آمرزش خود، از خطای گناهکاران چشم پوشی نماید؛ زیرا عفو و آمرزش نیز مانند عقاب و مؤاخذه، یک نوع تصرف و حکومتی است که برای شخص مولا محرز است. از سوی دیگر، نیکویی عفو و آمرزش و صدور آن از موالی و صاحبان قدرت، از مطالبی است که فی الجمله جای هیچ گونه تردیدی در آن نیست و خردمندان آن را به کار می گیرند (همان، ص 395).
علّامه طباطبائی، یکی از برجسته ترین فیلسوفان مسلمان، در رد این سخن می گوید: این گفته مسیحیان که آدم گناه کرد و گناه لازمه او شد، سخنی ناصواب است؛ زیرا خداوند، آدم علیه السلام را پس از خوردن از آن درخت و بیرون شدن از بهشت، برگزید و نظر رحمت به او دوخت (طباطبائی، 1371، ج 3، ص 394).
بنابر نظر علّامه طباطبائی، این سخن که هر خطایی که از انسان صادر می شود، لازم لاینفک او است، توجیه صحیحی ندارد و با فرض ملازمه داشتن گناه با انسان، برای عفو و آمرزش، موضوعی باقی نمی ماند. درحالی که قرآن کریم به موضوع عفو و مغفرت پرداخته و کتاب مقدس نیز درباره آن ساکت نیست (همان، ج 3، ص 395ـ394). بنابراین، عقیده مسیحیت دربارة گناه آدم و آثار آن، عقیده ای ناصواب و بدون پایه است و موضوع عفو و آمرزش الهی را برای قرون متمادی و نسبت به کثیری از انسان ها، انکار می کند.
قرآن کریم این ادعای مسیحیت را که یک انسان خطایی مرتکب شده و خطای وی، خطای تمامی ذریة او و اثر سوء آن، گریبان همه اولاد او را تا قیامت بگیرد، با آیات أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری (نجم: 38) و وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی (نجم: 39) نمی پذیرد.
پلاگیوس از متکلمان معاصر آگوستین، معتقد است: انسان در اعمال خود و در پیروی از احکام شریعت آزاد و مختار است و می گفت که هر کس مسئول کارهای خویش است (مک گراث، 1385، ص 476).
وی به شدت نظر آگوستین را محکوم نموده و آن را نوعی جبرگرایی دانست و بر خلاف معاصرانش، معتقد بود: هر انسانی مسئول اعمال خویش است. درست به همین دلیل، در کتاب مقدس، افراد زیادی به عنوان انسان های مقدس معرفی شدهاند؛ افرادی که با لطف خداوند، زندگی به دور از گناه را تجربه نمودهاند (مولند، 1375، ص 51).
با فرا رسیدن عصر روشنگری، این عقیده دوباره از سوی برخی متفکران مسیحی رد گردید. ژان ژاک روسو و ولتر، ضمن رد این آموزه، آن را موجب بدبینی انسان نسبت به توانایی هایش می دانستند. از نگاه آنان، اعتقاد به گناه اولیه، مانع رشد و توسعه اجتماعی و مروج هرزگی و بیبند و باری است (همان).
ابلارد را می توان برجسته ترین فردی دانست که با نظریاتش از نظریة قرون وسطا فاصله گرفت. ابلارد می گفت:
نزاع بین حس و عقل ویژگی انسان است که از جانب خدا به وی اعطا شده است. اگر بگوییم همه به همراه آدم مرتکب گناه شده ایم، گناه را به معنا درستش به کار نبرده ایم. وی به نظریة مدرسی در شورای ترنت به آموزة رسمی کلیسا معترض شد و گفت؛ بنابر حکم شورای ترنت، که هبوط باعث فقدان عصمت ذاتی، فساد و آلودگی بدن و روح گشته و ما را اسیر کرده و مورد خشم خدا قرار داده است، نظریه درستی نیست (کالین، 1375، ص 98).
در قرن هفدهم جرمی تیلور در نوشته ای تحت عنوان دکترین و عمل توبه شدیداً به نظریه گناه ذاتی اعتراض کرد و گفت: گناه آدم ما را وارث لعنت نساخت و ذاتاً و اساساً، بد و شرارت نکرد (همان، ص 102). او مخالف این نظر بود که کودکان، بدون غسل تعمید، مورد رحمت خدا نبوده و ملعون می باشند؛ برای اینکه با رحمانیت خداوند ناسازگار است (همان).
جان لاک در کتاب تفسیر و یادداشت ها در باب رسائل قدیس پولس، پس از نقل این فقره همان طور که به واسطة عمل یک انسان، یعنی آدم پدر همة ما، گناه آلوده به عالم وارد شد، و مرگ، گریبانگیر او شد، و اعقاب آدم از این رهگذر فانی شدند می گوید: پولس در اینجا از کنایه بهره برده است و منظور این است که همان گونه که به خاطر نافرمانی یک نفر عدة زیادی به حالت فناپذیری که حالت گناهکاران است، محکوم می شوند، همین طور با اطاعت یک فرد، تعداد زیادی پرهیزگار خواهند شد و دوباره به زندگی دنیا برمی گردند چنان که گویی اصلاً گناهکار نبوده اند (Locke, 1987, p. 523).
لاک پس از جانشین کردن لفظ فانی شده به جای گناهکار در انتهای آیه، مانع از اخذ این دو نتیجه گیری و استنباط می شود که گناه، موروثی است و اینکه مرگ فرزندان آدم، عقوبتی برای گناه است.
کانت همچنین در کتاب دین در محدودة عقل، آموزة ذاتی بودن گناه موروثی و خطای اولیه را مردود می شمارد (Kant, 1793, p. 35).
بنابراین، از نظر کانت شر فطری و بنیادی در سرشت انسان صرفاً به این معناست که تا آنجا که می توانیم بگوییم، همه و هر انسانی به وسیلة عمل آزادی، ناشی از اختیار نفس الامری تمایلی به لحاظ اخلاقی شر برای انجام عمل شر برای خود آورده است. این تمایل، به هیچ وجه بطور علّی از اجداد دورمان به ما منتقل نشده است. بخصوص، این تمایل بخشی از استعدادی که از طریق عمل زناشویی به ما می رسد، نیست. همچنین چیزی نیست که خداوند آن را به ما نسبت داده باشد، بلکه چون نتیجة اعمال آزادی ناشی از اختیار نفس الامری است، ما به لحاظ اخلاقی مسئول و بنابراین، برای ارتکاب آن علیه خودمان گناهکار هستیم (Ibid, p. 38).
کی یرکگارد در کتاب مفهوم اضطراب، موضوع جزمی گناه ارثی را مورد مطالعه قرار می دهد و تصریح می کند که چیزی به عنوان خطا یا گناه موروثی وجود ندارد. او همچنین تأکید می کند که هر انسانی در ابتدا بی گناه است (Kierkegaard, 1844, p. 41). وی می نویسد: یک شخص می تواند با جدیت زیادی بگوید که در مصیبت و سختی متولد شده و مادرش او را در گناه آبستن شده، اما تنها در صورتی می تواند دربارة این موضوع اندوهگین باشد که خود، گناه را به عالم آورده و این مصیبت را بر سر خود آورده باشد (Ibid). بنابراین ما تنها آن زمان گناهکاریم که گناهی فردی را مرتکب شویم.
فیلسوفان مسیحی نظیر ریچارد سوئین برن نیز بر نقادی های آموزة آگوستین افزوده اند
(Swinburne, 1989, p. 112). او تصدیق می کند که آمادگی برای گناه در انسان ها ذاتی است، و از امیال خودخواهانة نیرومندی ناشی می شود که بخشی از میراث تکاملی ما هستند و مانند کانت و کی یرکگارد با دیدگاهی اختیارگرا می اندیشد (Ibid, p. 123). او اضافه می کند، ازآنجاکه هیچ شخص زنده ای امروزه نمی تواند ملزم به منع انسان ها از ارتکاب به گناه باشد، بنابراین، ما نمی توانیم به خاطر گناهان نخستین، آنها گناهکار باشیم (Ibid, p. 124).
سوئین برن پشتوانة موجود در متون مقدس را در باب این نظریه، مورد ملاحظه قرار می دهد: پسر، بار گناه پدر را نخواهد کشید و پدر بار گناه پسر را نخواهد کشید. صداقت صدیق بر او خواهد بود و شرارت شریر هم بر او خواهد بود (حزقیال، 8:20).
نتیجه گیری
از مجموع آنچه گذشت، نتایج ذیل به دست می آید:
1. گذشته از عهد قدیم، در سخنان مسیح علیه السلام و در انجیل ها نیز اثری از آموزة گناه نخستین وجود ندارد. تنها به گونه مبهم اشاراتی به انحطاط انسان و فراگیر شدن گناه در سراسر عالم وجود دارد. بیش از این، مطلبی در این خصوص نمیتوان یافت. ریشههای این آموزه را قبل ار هر چیز تنها در رسالات پولس میتوان یافت.
2. امروزه تمام فرقههای مسیحی در خصوص فراگیر بودن گناه آدم و انتقال این گناه به تمام نسل وی، معترفند و در این زمینه اتفاق نظر دارند. از نگاه آنان، تمامی افراد، چه نیک و چه بد و حتی پیامبران الهی نیز در گناه اصلی شریک هستند. گذشته از این، تمامی کودکان نیز از بدو تولد گناهکار به دنیا میآیند.
3. پولس، آگوستین، آنسلم، متکلم مشهور مسیحی، جان کالوین و آرمینیوس از صاحب نظران و مروجان دکترین گناه ازلی هستند.
4. علامه طباطبائی، جان لاک، ابلارک، کانت و ریچارد سوئین برن از منتقدان جدی این نظریه هستند.
5. به نظر علامه طباطبائی این سخن که گناه آدم، ذریه او را گناهکار کرد، از حقیقت به دور است؛ زیرا لازمه اش آن است که به طور کلی، گناه هر انسانی گناه دیگران هم شمرده شود و آثار سوء هر گناهی، گریبان افراد دیگر را که آن گناه را مرتکب نشده اند، بگیرد. این معنا، هم به لحاظ عقلی و هم به تصریح قرآن مردود است.
6. لاک پس از جانشین کردن لفظ فانی شده به جای گناهکار مانع از این موضوع شده است که گناه موروثی است و اینکه مرگ فرزندان آدم عقوبتی برای گناه است.
7. از نگاه ابلارک، نزاع بین حس و عقل ویژگی انسان است که از جانب خدا به وی اعطا شده است. اگر بگوییم: همه به همراه آدم مرتکب گناه شده ایم، گناه را به معنای درستش به کار نبرده ایم.
8. از نظر کانت، شر فطری و بنیادی در سرشت انسان صرفاً به این معناست که همه و هر انسانی به وسیلة عمل آزادی، ناشی از اختیار نفس الامری تمایلی به لحاظ اخلاقی شر برای انجام عمل شر برای خود آورده است. این تمایل، به هیچ وجه به طور علّی از اجداد دورمان به ما منتقل نشده است.
9. از نظر ریچارد سوئین برن، انسان ها تنها به سبب اعمال به لحاظ اخلاقی شریرانة خود گناهکارند. بنابراین، گناهکاری را تنها از راه ارتکاب گناهان شخصی کسب می کنند.
10. سورن کی یرکگارد معتقد است: ما از این نظر که مستقیماً از بی گناهی به گناه جهش می کنیم، به آدم و حوا شباهت داریم و هیچ گونه ویژگی مورثی ما را در لبة پرتگاه تهدید نمی کند.
- برانتل، جرج، 1381، آيين كاتوليك، ترجمه حسن قنبري، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
- پترسون مايكل، و ديگران، 1376، عقل و اعتقاد ديني، ترجمه احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، تهران، طرح نو.
- تيسين، هنري، 1387، الهيات مسيحي، ترجمة ط. ميكائليان، تهران، حيات ابدي.
- جي لسلي، 1381، آيين پروتستان، ترجمه عبدالرحيم سليماني، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1371، الميزان في تفسير القرآن، قم، اسماعيليان.
- كالين براون، 1375، فلسفه و ايمان مسيحي، ترجمة طاطه ميكائيليان، تهران، علمي و فرهنگي.
- كتابهائي از عهد عتتق بر اساس كتاب مقدس اورشليم، (1380) ش، ترجمه پيروز سيار، تهران، ني.
- مك گراث، اليستر، 1385، در آمدي بر الهيات مسيحي، ترجمه عيسي ديباج، تهران، كتاب روشن.
- مولند، اينار، 1375، جهان مسيحيت، تهران، امير كبير.
- هورن، چارلز، 1361، نجاتشناسي، ترجمه سارو خاچيكي، تهران، آفتاب عدالت.
- 16-Locke, J, 1987, A Paraphrase and Notes on the Epistles of St. Paul ed. A. W. Wainwright Oxford: Clarendon Press.
- Anselm, Canterbury, 1969, Why God Became Man and the Virgin Conception and Orginal Sin (1100), Albany: Magi Books.
- Augustine , Hippo, 1958, City of God, International edition, Doubleday.
- Edwards. J., 1758, Oiginal Sin, ed. c. a. Holbrook ,London: Yale University Press.
- Kant, I, 1793, Religion within the Limits of Reason Alone, New York, Harper & Brothers.
- Kierkegaard, S, 1844, the concept of Anxiety, Princeton University Press.
- Quinn, P.L, 1992, “On demythologizing evil.” In Discourse and Practice. Ed. F. Reynolds and D. Tracy ,Albany: State University of New York Press.
- Swinburne. R, 1989, Responsibility and Atonement ,Oxford, Clarendon Press.
- The New Encyclopædia Britannica, Propædia: Outline of Knowledge and Guide to the Britannica, 15th edition, 2010.
- The Oxford dictionary of the Christian Church, 1997, Third ed, p.1196.