رویارویی خاندان کریمخانیه شیخیه با بابیه
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
بنیان گذار فرقه بابیه، علی محمد شیرازی است. ازآنجاکه او در آغاز دعوتش مدعی بابیت امام دوازدهم شیعه بود و خود را واسطة ارتباط با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می دانست، ملقب به باب گردید و پیروانش بابیه نامیده شدند. علی محمد در سال 1235قمری در شیراز به دنیا آمد. در کودکی به مکتب شیخ محمد عابد رفت و خواندن و نوشتن آموخت. شیخ محمد عابد از شاگردان شیخ احمد احسائی بنیان گذار شیخیه و شاگرد سیدکاظم رشتی بود؛ ازاین رو، علی محمد از همان دوران با تعالیم شیخیه آشنا شد، حدود نوزده سالگی به کربلا رفت و در درس سیدکاظم رشتی حاضر شد. فاضل مازندرانی در تأیید گرایش علی محمد شیرازی به شیخیه می گوید: تا سید باب به محضر سید رشتی ورود فرمودند، با اینکه حضرت باب جوانی بود 24 ساله و سید (رشتی) مردی پنجاه ساله؛ این تاجری محقر و آن عالمی موقر، درس را احتراماً له موقوف کرد و توجه تلامیذ را به صحبت باب معطوف فرمود و در حین صحبت، چنان احترامات فائقه و تکریمات لائقه از مورود، نسبت به اورد ظاهر می شد که همگی در شگفت و حیرت افتادند و مسائلی از آثار حضور موعود در میان آوردند... (مازندرانی، بی تا، ج 2، ص 231ـ280). در همین درس بود که باب با مسائل عرفانی و تفسیر و تأویل آیات و احادیث و مسائل فقهی به روش شیخیه آشنا گردید. البته پیش از رفتن به کربلا، مدتی در بوشهر اقامت کرد و در آنجا به ریاضت پرداخت(اشراق خاوری، بی تا، ص 63و64).
پس از مرگ سیدکاظم رشتی، وقتی مریدان و شاگردانش در پی جانشینی برای او بودند که مصداق شیعة کامل یا رکن رابع شیخیه باشد؛ میان چند تن از شاگردان رقابت افتاد و علی محمد نیز در این رقابت شرکت کرد، بلکه پای از جانشینی سید رشتی فراتر نهاد و خود را باب امام دوازدهم شیعیان یا ذکر او، یعنی واسطة میان امام و مردم شمرد. هجده تن از شاگردان سیدکاظم رشتی که همگی شیخی مذهب بودند ـ و بعدها سیدعلی محمد آنها را حروف حی (ح 8 ی 10) نامید ـ (ر.ک: گهرریز، 1993، ص23) از او پیروی کردند. باب در طول عمر خود افکار و آرایی متناقض داشت. و به تناوب ادعاهایی همچون ذکریت و نبوت و الوهیت را مطرح می کرد و دربارة دیگر شرایع، به ویژه اسلام مسئلة نسخ و پایان دورة حجیت آنها را قلم فرسایی می کرد.
بارها با عالمان مناظره کرد و پس از شکست، ابراز ندامت و توبه نمود و سرانجام پس از حکم تکفیر وی به دست عالمان شیخی تبریز، به دست امیرکبیر تیرباران شد. پس از باب نیز عده ای که طرف دار میرزایحیی صبح ازل ـ فردی که ظاهراً از سوی باب جانشین معرفی شده بود ـ بودند به تعالیم بابیه وفادار ماندند و ازلی نام گرفتند؛ با مرگ یحیی صبح ازل دیگر بابیه را باید منقرض شده قلمداد کرد؛ زیرا هم در طول حیات یحیی گروه فراوانی به برادرش میرزا حسین علی نوری مؤسس بهائیت گرویدند و هم جانشین مشخصی برای یحیی پس از مرگش معرفی نشد.
اما شیخیة کرمان که به خاندان کریم خانیه معروف اند، از خاندان های شیخی مسلکی اند که جایگاه آنها از بدو تأسیس در کرمان بود. ازجمله رقیبان علی محمد باب در جانشینی سیدکاظم رشتی، می توان به محمدکریم خان کرمانی مؤسس شیخیة کرمان اشاره کرد. او از روحانیانی بود که بسیاری از تعالیم شیخیه را تبیین کرد و می توان تثبیت نهایی نظریة رکن رابع را مرهون تبیین و تفسیر محمدکریم خان دانست. وی با بروز ادعاهای عجیب و غریب باب، در زمرة نخستین کسانی قرار گرفت که با این اندیشه ها به شدت مخالفت ورزید و در نوشته های خود با ردّ ادعاهای باب به شرح اعتقادات شیعی ـ شیخی و استدلال برای آنها پرداخت؛ برای نمونه رسالة تیر شهاب در ردّ باب، خسران مآب به قلم محمد کریم خان کرمانی، جزو نخستین ردّیه هایی است که در زمان حیات علی محمد باب نگاشته شد. این منش و سیره را پس از محمدکریم خان دیگر رهبران شیخیة کرمان، همچون محمد خان کرمانی و زین العابدین خان کرمانی در پیش گرفتند. آنان با نوشتن کتاب های متعددی در ردّ بابیت، توانستند به گونه ای استدلالی و منسجم بر ریشه های عقیدتی و تفکرات بابیه خط بطلان کشند و ازنظر عقیدتی آنها را فاقد نظامی منظم نشان دهند. در این مقال برآنیم تا ضمن گزارشی از اشخاص معروف این خانواده که ردّیاتی چند بر بابیه و ادعاهای باب نوشته اند، محورهای اساسی آن ردّیه ها و مقابلات را بیان کنیم.
ناگفته نماند عقاید شیخیه یکی از بسترهای پیدایش بابیه و پس از آن بهائیت بود(رضانژاد، 1381). به نظر می رسد انکار رهبران شیخیه و مخالفت های آنان که پاره ای از آن در این نگارش بحث می شود، نتواند این واقعیت تاریخی را چندان متزلزل کند. شیخ احمد احسائی و سیدکاظم رشتی با طرح عقایدی همچون جسم هورقلیایی در بحث معاد و گسترش آن به بحث معراج نبی اکرم صل الله علیه و آله و حیات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در زمان غیبت کبرا(باقری، 1389)، این گونه نتیجه گرفتند که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف جسمی خاص دارد و نمی توان مستقیم با او ارتباط برقرار کرد؛ ازاین رو، این گونه ارتباطات باید با واسطه هایی سامان گیرد. بدین سبب، نظریة رکن رابع و تعیین شاخصه هایی متفاوت از شاخصه های نایبان عام در تشیع امامی، در شیخیه پدیدار شد و یکی از ارکان تفکر شیخی به شمار آمد. چنین تفکری زمینه را برای اشخاصی همچون علی محمد باب و میرزاحسین علی نوری فراهم آورد تا ادعاهای خود را با نیابت و واسطه گری آغاز و پس از جذب طرف دارانی، ادعاهای خود را به صورت صعودی امتداد دهند(فلاحتی، 1389).
ردّیه نویسان خاندان کریم خانی بر ضد بابیه
حاج محمدکریم خان کرمانی (1225-1288ق)
به نظر می رسد در مقابلة خاندان کریم خانی با بابیه، مهم ترین نقش را حاج محمدکریم خان کرمانی عهده دار بود و بیشترین نقدهای شیخیة کرمان بر بابیه به قلم وی تحریر شد.
او پسر محمدابراهیم خان ظهیرالدوله، والی کرمان بود که عموزاده و داماد فتح علی شاه قاجار (1183ـ1250ق) به شمار می آمد. مادرش نیز دختر میرزارحیم مستوفی تفلیسی بود. وی با صلاح دید پدر در همان اوان کودکی علاقه مند تحصیل شد و در کرمان مقدمات و علوم تکمیلی را در مدرسة عالی کرمان، و نزد سیدزین العابدین، مجتهد معروف کرمان، فراگرفت. پس از آن به عراق رفت و مدتی شاگردی شیخ احمد احسائی و سیدکاظم رشتی کرد و پس از آن به کرمان بازگشت. او بر اثر اختلاف بر سر جانشینی سیدکاظم رشتی، مدعی جانشینی وی شد و به سبب جایگاه ویژه ای که داشت، رهبری شیخیة کرمان را که به شیخیة کریم خانیه معروف شده بودند، عهده دار شد(کریم خان کرمانی، بی تا ب، ج 1، ص 8؛ امین، 1403ق، ج 2، ص 590).
محمد کریم خان برای تقابل با علی محمد شیرازی و فرقة نوبنیادش دو اثر مهم، به نام های تیر شهاب در رد باب مرتاب و رجوم الشیاطین را نگاشت و در آنها به صورت مستقل و مفصل به نقد ادعاهای باب و بابیه پرداخت.
محمدخان کرمانی (1263- 1324ق)
دیگر شخصیت خاندان کریم خانی را باید محمدخان کرمانی پسر محمدکریم خان کرمانی دانست. او نیز مانند پدر تحصیلات دینی را تا سطوح عالی پیمود و آثار گوناگونی برای ترویج مکتب شیخیه به نگارش درآورد. در میان آثار وی دو کتاب رسالة فی رد الباب المرتاب و تقویم العوج به صورت مستقیم در ردّ باب و بابیان نوشت. البته در کتاب های دیگر وی همچون هدایة المسترشدین به صورت استطرادی و به فراخور، دیدگاه های علی محمدباب ارزیابی و نقد شده است.
زین العابدین خان کرمانی (1276- 1360ق)
او فرزند محمد کریم خان کرمانی و برادر کوچک تر محمدخان کرمانی بود که پس از فوت برادر، رهبر شیخیه کرمان شد. وی نیز به تأسی از پدر و برادر خود دفاع همه جانبه ای دربرابر آراء بابیه داشت و می توان گفت او جامع ترین و حجیم ترین ردّیه را بر ضد بابیه نگاشته است.
در ادامه پس از ترسیم ردّیات کریم خانیان در قالب یک جدول، به توصیف ساختار آنها پرداخته، رویارویی بابیان با آنها را نیز بیان می کنیم.
گزارش ردیات شیخیه کرمان در قالب جدول کرونولوجیکالی
ردیف
نام مؤلف
نام اثر
تاریخ نگارش
عنوان ترجمه
موضوع اصلی
موضوع مرتبط با بابیه
1
محمدکریم خان کرمانی
ازهاق الباطل (عربی)
1261قمری (سال چاپ 1392 ق)
تیر شهاب در راندن باب خسران مآب
ردّ همة ادعاهای باب
______
2
محمدکریم خان کرمانی
رجوم الشیاطین (عربی)
1268 قمری
رجوم الشیاطین در دفع شکوک و شبهات، مترجم حاج ابوالقاسم خان ابراهیمی (1352ق)
اصول عقایدو برطرف کردن وسوسه های شیطانی از وجود انسان
ردّ نیابت خاص، نقیب بودن و نجیب بودن امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از سوی باب
3
محمدکریم خان کرمانی
ارشاد العوام (عربی)
1267ق، تجدید چاپ در سال 1352ق
______
اصول عقاید
ادعای پیامبری باب
5
محمد خان کرمانی
رسالة فی ردّالباب المرتاب (عربی)
1289 ق ـ چاپ سنگی
______
ردّ تمامی ادعاهای باب
______
6
محمد خان کرمانی
هدایة المسترشدین(عربی)
1311 ق
______
جواب ایرادات کتاب هدیة النمله ملارضا کرمانی در ردّ سلسلة شیخیه
به صورت استطرادی و به فراخور، دیدگاه های باب ارزیابی و مورد نقادی قرار گرفته است.
7
محمد خان کرمانی
تقویم العوج (عربی)
1278 ق
______
رد تمامی ادعاهای باب
______
8
زین العابدین خان کرمانی
صواعق البرهان (فارسی)
1320 ق
______
رد تمامی ادعاهای باب
______
گزارش توصیفی ـ ساختاری و دیالکتیکی ردّیه های کریم خانیان بر بابیه
تیر شهاب در راندن باب خسران مآب
این کتاب در اصل ترجمة کتاب ازهاق الباطل محمد کریم خان کرمانی است که در چاپخانة سعادت کرمان چاپ شده است. البته اختلافاتی جزئی با ازهاق الباطل (عربی) دارد. وی این کتاب را به سفارش محمد شریف کرمانی اناری، امام جمعة وقت کرمان، نوشت که عرب و عجم و عوام و خواص بتوانند از آن بهره ببرند(کریم خان کرمانی، بی تا ج، ص 2).
کتاب مشتمل بر یک مقدمه و یازده فصل است. بخش عمدة کتاب به ابطال ادعاهای علی محمد باب اختصاص یافته است، اما می توان مباحثی دیگر را در این کتاب مشاهده کرد. نویسنده ضمن اینکه بنای عالم را براساس حکمت خداوند می داند، ضرورت وجود مصلحانی اعم از انبیا، اولیا، حکیمان و عالمان را در هر عصر بیان کرده، به اثبات می رساند که کامل ترین عصر، عصر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است که ادارة امور را در زمان غیبت به عالمی اعلم واگذار کرده است. این همان نظریة رکن رابع در شیخیه است که محمدکریم خان کرمانی آن را تکامل بخشید(کریم خان کرمانی، بی تا الف، ص 74؛ ابراهیمی، بی تا، ص 134). او در این کتاب از شیخ احمد احسائی و سیدکاظم رشتی به تکریم یاد کرده، از شریعت اسلامی به شدت دفاع می کند و آن را همچون روح در بدن لازمة حیات انسانی برمی شمارد.
محمدکریم خان کرمانی در فصل نخست کتاب خود به انتقاد شدید دربارة این ادعای باب پرداخته که تألیف کتاب بیان را به شیوة قرآن و به نظم و نسق آن می دانست و این کار او را بی ادبی بزرگ به قرآن و مستلزم تکذیب قول خداوند می شمرد (کریم خان کرمانی، بی تا الف، ص 13).
در فصل دوم کتاب، اغلاط کتاب بیان طرح و پاسخ های باب به آنها را دور از وجاهت علمی و عقلی معرفی می کند که ارزش پاسخ گویی نخواهند داشت(همان، ص 14). در فصل سوم، نویسنده پاسخ های باب به پرسش هایی که از او در مناظره ها شده است به بوته نقد می سپارد و آنها را کاملاً بی ارتباط به پرسش ها قلمداد می کند. همچنین محمدکریم خان طعنه های باب مبنی بر نفهمیدن کلامش از سوی پرسش کنندگان را بی ضابطه کردن علم، و جهل معرفی می کند(همان، ص 16).
در فصل چهارم، مؤلف کتاب ادعای نبوت و آوردن کتاب آسمانی و شریعت جدید از سوی علی محمدباب را نقد می کند و این اقدامات باب را مخالفت آشکار با کلام خداوند در قرآن و نیز جملات پیامبر اکرم صل الله علیه و آله می داند(همان). فصل پنجم خواندن مردم به جهاد از سوی علی محمد باب بررسی می شود و این اقدام در زمان غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از سوی محمدکریم خان حرام بیّن خوانده می شود که تنها باید در رکاب معصوم یا نایب خاص او صورت گیرد؛ هرچند جهاد تدافعی جایز و از این حکم مستثناست. ازدیگرسو، محمدکریم خان اقدام باب به فراخوانی جهاد را باعث خونریزی های جبران ناپذیر می داند(همان، ص 18).
فصل ششم، به نقد خرافات مطروحه از سوی علی محمدباب پرداخته، بسیاری از آنها را به حکم بداهت عقلی و عرفی رد می کند(همان، ص 20). در فصل هفتم، محمدکریم خان به استناد ادلة ده گانه علی محمدباب را کافر و مفتری به خداوند و رسول برمی شمرد و او را بدعت گذار می خواند. ادلة ده گانه وی عبارت اند از:
1. اثبات وحی جدید؛
2. آوردن کتاب جدید؛
3. حلال کردن جهاد حرام در زمان غیبت؛
4. حرام کردن نوشتن کتاب با رنگ سیاه؛
5. ادعاهای نبوت و امامت انس و جن؛
6. قراردادن اسمش کنار اسم پیامبر و امامان علیهم السلام؛
7. ادعای نیابت خاصه؛
8. خود را واجب الاطاعه دانستن و مشرک خواندن کسانی که اطاعتش نمی کنند؛
9. ادعای الوهیت و خود را قبله و مسجود خواندن؛
10. افتراهای دروغین به صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف (همان، ص 24-25).
فصل هشتم و نهم و دهم نیز دربارة شناخت نجبا، نقبا و صفات آنان است که در میان مردم مخفی می باشند. ناگفته نماند که این فصول برای تبیین نظریه رکن رابع است که پیش تر بدان اشاره شد. فصل یازدهم کتاب هم در بیان تفاوت میان سحر و معجزه است. نویسنده در آغاز این فصل معجزه و سحر را تعریف و مصادیق آن را بیان می کند. وی پس از مقایسة میان ادعاهای باب با احکام و عقاید اسلامی، آنها را از مصادیق بارز سحر و جادو دانسته، استدلالات فراوانی بر ضد آنها عرضه می کند(ر.ک: همان، ص 66).
رجوم الشیاطین
یکی از آثار کلامی محمدکریم خان کرمانی کتاب رجوم الشیاطین است که در لابه لای آن برخی ادعاهای باب مطرح و نقد می شود. این کتاب در سال 1268 قمری و به زبان عربی تحریر شده است؛ اما در سال 1352 قمری حاج ابوالقاسم خان ابراهیمی آن را به فارسی ترجمه کرد و نام آن را رجوم الشیاطین در دفع شکوک و شبهات نهاد. موضوع اصلی این کتاب اصول عقاید و برطرف کردن وسوسه های شیطانی از وجود انسان است(همان، ص 5).
آنچه در این کتاب دربارة ادعاهای باب به چشم می خورد و درواقع علی محمد باب را خطاب قرار داده است، موضوع نیابت خاص امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، نقابت و ادعای نجیب بودن امام عجل الله تعالی فرجه الشریف است که جزو ادعاهای باب به شمار می آمد. در این کتاب محمدکریم خان با بیان اوصاف نقبا، نجبا، نواب و نیز انبیا و امامان ادعاهای مطرح شدة باب را کاملاً ناسازگار و غیرمنطبق با این صفات قلمداد کرده، برای آنها استدلال اقامه می کند(همان، ص 31 و 61).
ارشادالعوام
این کتاب به دست حاج محمدکریم خان در سال 1367ق و در چهار جلد سامان یافت. نسخة خطی این کتاب در سال 1356 ش به همت مدرسة ابراهیمیه کرمان چاپ شده است. البته در مصاحبه با یکی از سران شیخیة باقریه در مشهد ابراز شد که این کتاب را محمد کریم خان بعد از تیرشهاب و ازهاق الباطل نوشته است.
شایان توجه است کتاب ارشاد العوام نیز همانند رجوم الشیاطین مستقیماً به ردّ باب و بابیه نپرداخته است و با حجمی کمتر در برخی بخش های کتاب به پاره ای از ادعاهای باب به ویژه ادعای پیامبری وی اشاراتی شده است(کریم خان کرمانی، بی تا ب، ج 1، ص 142).
رسالة فی ردّ الباب المرتاب
این رسالة عربی در ماه رجب سال 1289ق در شهر رفسنجان و به قلم محمدخان کرمانی نوشته شد. یک مقدمه، سه مطلب که هریک ابواب و فصولی دارند، این رساله را تشکیل می دهند. نویسنده در مقدمة کتاب، هدف تألیف این رساله را مبارزه با ادعاهای علی محمد شیرازی بیان می کند.
در مطلب نخست در مقام سؤال از باب می پرسد ادعای تو چیست؟ آیا بابیت، امامت، نبوت یا الوهیت است؟ در ادامه در ضمن ابواب مختلف ادعاهای او را مطرح کرده، به صورت جداگانه نقد و بررسی می کند.
مطلب دوم، اسباب کفر را در ابواب و فصول جداگانه بررسی می کند و با طرح بدعت و استخفاف قرآن کریم، باب را تکفیر می کند.
در مطلب سوم برخی کتاب ها و خرافات و مذاهب بابیه را بیان و نقد می کند. در خاتمة کتاب هم علم و عمل را موازی با هم می خواند. او مدعی صفاتی همچون صفات ادعاشدة باب که خود را هم سنگ و برابر با آل محمد صل الله علیه و آله می داند ادعایی بس سترگ می خواند و لازمة چنین جایگاهی را علم و عمل معرفی می کند.
هدایة المسترشدین
اصل این کتاب خطی و در سال 1311ق به خامة محمدخان کرمانی نگارش یافته است. متن آن به صورت الکترونیکی در سایت الابرار وجود دارد. این کتاب در پاسخ اشکالات کتاب هدایة النملة ملارضا کرمانی نوشته شده است که بر سلسلة شیخیه وارد دانسته بود، و به نوعی بیانگر عقاید شیخیه است.
کتاب مزبور یک مقدمه و چهار مقصد دارد. در مقدمة آن مطالبی همچون سبب تصنیف کتاب، ضروریات اسلام و اینکه اهل این ضروریات چه کسانی اند، آمده است و تأکید می کند، ائمة معصوم علیهم السلام آنچه شرط بلاغ است برای مردم ذکر کرده اند و نیز مرجع در مسائل اختلافی در زمان غیبت، ادلة ضروریه است.
مقصد اول کتاب دربارة توحید است؛ مقصد دوم، دربارة نبوت؛ مقصد سوم دربارة معاد و مقصد چهارم، به تکلیف مردم در زمان غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می پردازد. این کتاب صریحاً و مستقیماً ردّیه ای برضد باب و بابیه نیست؛ اما با مطالعة مسائل اعتقادی شیخیه که به طور مفصل در این کتاب مطرح شده است، خودبه خود باب و ادعاهای وی نقد و باطل می شود؛ ازاین رو، نمی توان آن را در زمرة ردّیات شیخیه کرمان برضد بابیه تلقی کرد، هرچند از مطالب آن در ردّ بابیه می توان بهره برد.
تقویم العوج
این کتاب نوشتة محمدخان کرمانی است که به صورت مستقیم به ردّ باب و بابیه پرداخته است. نسخة خطی آن در کتابخانة دانشگاه ادیان و مذاهب موجود است. تاریخ تصنیف آن سال 1278ق و پس از دیگر ردّیات محمدخان کرمانی نگاشته شده است. نویسنده علت نوشتن این کتاب را شبهات مستحدثة بابیه بیان کرده که باعث گمراهی مردم شده است.
این کتاب دو بخش دارد: بخش نخست مشتمل بر یک مقدمه و شش فصل است. از فصل یکم تا پنجم به مسائل ضروری و نظری در امور دنیا و ادیان می پردازد و حجت داشتن آنچه از مسائل ضروری است و اینکه ضروری مسلمانان احتیاجی به برهان ندارد، بحث می کند. در فصل ششم، مطالبی دربارة وحی، نبوت، امامت، معجزه و سحر مطرح و ادعاهای باب و بابیه در این موارد را نقد می کند و آنها را غیرمنطبق با تعاریف اصیلشان معرفی می کند.
بخش دوم این کتاب که از یک مقدمه و سه فصل تشکیل می شود به تأویلات ناصحیح باب و بابیه پرداخته، آنها را با استفاده از نص قرآن و روایات معصومان مردود می داند.
صواعق البرهان
نام اصلی این کتاب صواعق البرهان فی ردّ دلائل العرفان است که واکنش و ردیه ای بر کتاب دلائل العرفان میرزا ابوالفضل گلپایگانی است. کتاب به زبان فارسی و در سال 1320ق توسط زین العابدین خان کرمانی تحریر شده است. نسخة تایپی آن در سایت الابرار موجود است، اما به نظر می رسد قدمت تألیف دلیل بر خطی بودن نسخه اصلی است.
می توان گفت جامع ترین و حجیم ترین ردّیه برضد بابیه همین نوشته است. این کتاب حدود 883 صفحه دارد و از همان صفحات آغازینش ادعاهای باب به چالش کشیده شده و کانون نقد و بررسی قرار گرفته است. نویسنده پس از ذکر ابواب چهارگانه، دربارة قرآن کریم، سنت، امر ضروری و دلیل عقل، ادعاهای باب را یک به یک نقل و بر مبنای ابواب مذکور مورد ایراد و اشکال (بیشتر نقلی) قرار می دهد.
مناسب است پیش از پرداختن به تقابلات و واکنش های بابیان برضد شیخیه، به ویژه خاندان کریم خانی، محورهای اساسی ردّیات یادشده بررسی، سپس با تأملی مقبول، رویارویی بابیان را بررسی کنیم.
محورهای اساسی ردّیات کریم خانیه برضد بابیه
ادعای بابیت و نیابت
یکی از اساسی ترین و درعین حال جنجالی ترین ادعاهای باب، دعوی وساطت و بابیت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بود که سرآغاز دیگر دعاوی وی در طول حیاتش شد. این ادعا از سوی شیخیة کریم خانی پذیرفتنی نبود و ادعای شیطانی تلقی می شد(همان). گفتنی است شیخیه و بابیه در ضرورت نیابت و واسطه گری میان مردم و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اختلاف نظری ندارند و نظریة رکن رابع مؤید اعتقاد شیخیان، به ویژه کریم خانیان به این مسئله است(کریم خان کرمانی، بی تا الف، ص 74؛ ابراهیمی، بی تا، ص 134).
شیخیان برای ابواب، ویژگی های خاصی برمی شمارند که در وهلة اول منحصر در نقبا و در صورت نبودن نقبا، نجبا و در آخرین مرحله از آنِ علماست(کرمانی، بی تا ج، ص 241). بنابراین اختلاف شیخیه و بابیه، درواقع اختلاقی مصداقی است. آنان با توجه به اوصافی که برای بابیت امام در نظر دارند، علی محمد باب را شایستة آن صفات نمی دانند و گفته هایش را خروج از مسلمانی و ورود به حیطة کفر می شمرند(کرمانی، بی تا الف، ص 97).
ازدیگرسو، شیخیه ادعای نیابت خاص امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را منحصر در نواب اربعه می دانند و غیر آن را نمی پذیرند. در این باره محمدکریم خان کرمانی می گوید: ادعای نیابت خاصه در زمان غیبت امام عجل الله تعالی فرجه الشریف خلاف طریقه و سیرت شیعه است و ابداً در آثار اهل بیت علیهم السلام یافت نشده است که نایب خاصی در زمان غیبت خواهد آمد(کریم خان کرمانی، بی تا ج، ص 24). از دیدگاه شیخیان ادعای نقابت و نجابت و نیابت شخصی در زمان غیبت حرام است و اگر هم ادعایی باشد، به صورت نوعی و متعلق به همة عالمان شیعه است. آنان بر این باورند که چنین ادعایی (نیابت خاصه) حتی از سوی شیخ احمد احسائی و سیدکاظم رشتی صراحتاً بیان نشده است و از فحوای کلام آنها تنها می توان نیابت نوعی را برداشت کرد(ر.ک: کریم خان کرمانی، بی تا الف، ص 61).
آنها راه اثبات نیابت خاص را از دو شیوة نصوص و روایات یا قراین فهمیدنی می دانند که هر دو را دربارة باب تطبیق ناپذیر قلمداد می کنند؛ زیرا راه نصوص و روایات که در زمان غیبت کاملاً بسته و قراین نیز به دلیل اجماع نکردن مردم در قبول آنها و عدم وقوع بسیاری از آن قراین ادعاشدة باب در خارج، مانند قیام او در روز عاشورا، که برای عدم وقوعش دست به دامان آموزه بداء شد، شامل علی محمد باب ندانسته اند(کریم خان کرمانی، بی تا ج، ص 35).
ادعای امامت (مهدویت)
ادعای دیگر علی محمد باب که در پی ادعای بابیت مطرح شد، ادعای امامت و به صورت خاص مهدویت بود. او که مدتی با ادعای بابیت زمینه را برای پذیرش خود فراهم کرده بود، تصمیم گرفت در میان هوادارانش ادعای امامت و مهدویت کند(کاشانی، 1328، ص 135). این ادعا از سوی همة شیخیان اعم از تبریز و کرمان بسیار ناخوشایند و سبب هجمه های فراوان برضد باب و بابیان شد. کریم خانیان باب را به سبب این ادعا، کافر و دلیل کفرش را انکار یکی از ضروریات مسلم دین پنداشتند.
از نگاه آنان یکی از ضروریات دین این است که پیامبر صل الله علیه و آله وراثت و خلافت خود را در دوازده امام قرار داد که به اجماع شیعه این سنتی الهی است که تغییر و تبدیلی در آن راه ندارد؛ ازدیگرسو، منکر ضرورت هم به اجماع شیعه کافر است(کرمانی، بی تا الف، ص 42). با توجه به مطالب مزبور مهدویت باب نیز بی اعتبار است و مستلزم انکار ضروری دین خواهد بود؛ زیرا به استناد روایات پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام مهدی موعود از فرزندان امام علی علیه السلام و حضرت فاطمه است که در زمانی خاص و در مکانی معین از صُلبی مشخص به دنیا آمده و هم اکنون در غیبت به سر می برد (همان، ص 40).
ادعای نبوت
علی محمد باب در سال های 1260 تا 1266ش ادعاهای واهی خود را یکی پس از دیگری مطرح کرد و پیروان خود را در گمراهی بی معنایی فرو برد. وی پس از طرح ادعاهای بابیت و امامت (مهدویت) پا را فراتر گذاشت و دعوی نبوت و رسالت را بیان کرد(شیرازی، بی تا، ص 3). اما این ادعا که نافی خاتمیت پیامبر اسلام صل الله علیه و آله بود با اعتراض شیخیه کرمان روبه رو شد. آنان در تقابل با این ادعا مسئلة ختم نبوت را استدلال کردند و آن را مورد اجماعِ نه تنها مسلمانان، بلکه همة پیروان ادیان الهی برشمردند(همان؛ کریم خان کرمانی، بی تا ج، ص 16ـ17).
البته شیخیة کرمان علاوه بر این استدلال، از استدلالی منحصربه فرد نیز بهره برده اند که فقط خودشان از آن استفاده کردند. آنان در این باره نظریة کشف مقام باطنی و ظاهری پیامبر صل الله علیه و آله را مطرح ساختند و معتقد بودند مقام ظاهری پیامبر صل الله علیه و آله به دست عالمانی کشف می شود که در این مقام مسما به محمد صل الله علیه و آله هستند؛ ولی متصدی معرفی و کشف مقام باطنی پیامبر صل الله علیه و آله شیخ احمد احسائی است که روایت کنندگان این مقام مسما به احمد می باشند(کرمانی، بی تا ج، ص 89ـ90).
این نظریه هم در تبیین خود مخالفتش با ادعای باب را به همراه دارد. در آثار خاندان کریم خانی می توانیم برخورد با ادعای نبوت باب را با بیان و شرح اوصاف ظاهری و باطنی پیامبر صل الله علیه و آله پی بگیریم. آنان با توصیف ویژگی های خانوادگی پیامبر صل الله علیه و آله مانند زادگاه، پدر، مادر و اقوام ایشان و نیز زندگی نامة مشخص حضرت در دوران بعثت و پیش از آن(کریم خان کرمانی، بی تا الف، ص 31) و نیز تأکید بر کمالات و صفات نیکوی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و معجزه های این پیامبر، مدعای باب را نقد و این ادعایش را مستلزم کفر و انکار ضروری دین تلقی می کنند(همان).
آنان منکر پیامبران الهی را (که باب نیز چنین کرده بود) منکر نبی اکرم صل الله علیه و آله و درنتیجه منکر ضروری دین پنداشته، وی را کافر به شمار می آورند(همان، ص 39).
ادعای الوهیت و معبودیت
به نظر می رسد پربسامدترین و آخرین ادعای جنجالی باب ادعای معبودیت و الوهیت و ربوبیت باشد. او پس از ادعای پیش گفته و به منظور جلب نظر بیشتر پیروان و یاران خود این ادعا را مطرح می کند؛ برای نمونه، علی محمد در نامة یحیی صبح ازل چنین می نویسد: هذا کتاب من عند الله المهیمن القیوم إلی الله المهیمن القیوم(کاشانی، 1328، ص 19) و همین ادعا را باب در مناظره با علمای آذربایجان نیز مطرح می کند(مامقانی، 1388، ص 22).
به نظر می رسد به دلیل بداهت مسئله، شیخیه چندان به مقابلة استدلالی با این ادعا نپرداختند و آن را دعوی ای خودشکن تلقی کردند که خداوند آن را رسوا می کند(کرمانی، بی تا الف، ص 15). شیخیه این ادعا را ادعایی قدیم می دانست که بارها از سوی افرادی مختلف مطرح و منجر به فضاحت شده است. آنان در آثار خود این ادعا را شبیه ادعای فرعون و نیز برگرفته از وحدت وجود صوفیان خطاب کرده اند(همان).
هم تراز انگاشتن بیان با قرآن
یکی از ادعاهای جنجالی باب، آوردن کتاب آسمانی جدیدی به نام بیان و نسخ قرآن کریم بود. او در این باره می گوید: در هر زمان، خداوند متعال کتاب و حجتی برای خلق مقدر فرموده و می فرماید: در سنة هزارودویست وهفتاد از بعثت رسول الله صل الله علیه و آله کتاب را بیان و حجت را ذات حروف سبع (علی محمد دارای هفت حرف است) قرار داد (شیرازی، بی تا، ص 3).
خاندان کریم خانی همچون دیگر خاندان های شیخیه و دیگر شیعیان، این اقدام باب را توهین مستقیم به قرآن کریم و سبک شماری آن دانستند که سبب خروج علی محمد باب از دایرة ایمان شده است. آنها در این باره امیرمؤمنان علی علیه السلام را مثال می زنند که به رغم برخورداری از علم کثیر و داشتن جایگاهی رفیع دست به چنین کاری نزد و تنها به قرائت قرآن شریف، همانند دیگرمردم مأمور بود(کرمانی، بی تا الف، ص 135). آنان اصولاً این ادعای باب را مخالفت صریح با کلام الهی، که انکار خداوند را به دنبال دارد، قلمداد کردند و امر خدا در قرآن مبنی بر عمل کردن براساس آموزه های قرآنی را دلیلی بر ردّ گفته های باب پنداشتند(کرمانی، بی تا ب، ص 19). اما به طورکلی، شیخیان کریم خانی دو طیف ایرادات بر کتاب بیان مطرح کرده اند، نخست محتوایی و دیگر شکلی و ساختاری.
در بیان ایرادات محتوایی می توان گفت که آنان بر علی محمد باب خرده گرفتند که وی کوشیده است بیان خود را بر منوال و اسلوب ظاهری قرآن و به صورت آیات و سوره ها درآورد، درحالی که افرادی قبل از او عباراتی را به سبک قرآن گفته اند که از عبارات بیان پرمغزتر و ازنظر قواعدِ عربی نیز بدون اشکال بوده است؛ درصورتی که باب ادعا می کرد فصیح ترین و بهترین کتاب را آورده و کسی یارای هماوردی با آن را نخواهد داشت(کریم خان کرمانی، بی تا ب، ج 1، ص 142). در این باره دیگر ردّیة آنها بر محتوای بیان، متغیر احکام و دستورهای آن و بی اعتنایی پیروان باب به آموزه های بیان است؛ زیرا این آموزه ها نشان دهندة جهل وی بود و رهبران بابیه و بهائیت برای بقای خود مجبور بودند دست به تغییرات گسترده بزنند. ازدیگرسو، وجود اغلاط فراوان در کتاب بیان و توجیه اینکه این نوعی دیگر از مکتوبات عربی است، چون حروف به باب سجده کرده اند و در عوض او آنان را آزاد گذاشته است، مستلزم تکلیف بمالایطاق است که این تکلیف صرف نظر از محذورات عقلی اش، مورد نفی خداوند و رسول صل الله علیه و آله قرار گرفته است؛ زیرا اینکه در قرآن کریم خداوند فرموده است: لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها(طلاق: 7)؛ خداوند نفسی را مکلف نمی کند، مگر آنچه را که به او رسانده (و شناسانیده) باشد. بدیهی است که شناساندن و رساندن جز از راه قواعد مرسوم و مقبول همگان میسور نیست(کرمانی، بی تا ب، ص 19).
اما در ایرادات شکلی آنچه بیش از همه کانون توجه قرار گرفته است، ازهم گسیختگی و آشفتگی مطالب بیان است که با غلط های واضح ادبیاتی عرضه شده اند. این اغلاط چنان بودن که حتی اهل فن و عالمان دینی هم در مجالس مناظره با باب از فهمیدن آن ناتوان ماندند؛ چراکه اصولاً بی معنا و بی ارتباط با یکدیگر بودند. پرسش هایی که در این باره از علی محمد باب داشتند با پاسخ های بی ربط و گاه سکوت وی همراه می شد. در اینجا این پرسش مطرح می شود که اگر اهل فن و فهم نتوانند عبارات را بفهمند، پس چه کسی قادر به فهم آنهاست و اصولاٌ این عبارات به اصطلاح وحیانی برای چه کسانی نازل شده است؟(کریم خان کرمانی، بی تا ج، ص 30؛ کرمانی، بی تا، ص 68)
شیخیان کریم خانی به برخی توجیهات بابیان در اثبات کتاب بیان نیز پرداخته اند و آنها را نقد کرده اند؛ ازجملة این توجیهات که بابیان مدعی اند بنا بر اخبار و روایات هنگامی که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور کنند، همراه خود کتابی جدید می آورند و کتاب قبل از آن را نسخ می کنند. پاسخی که مستند به خاندان کریم خانی می توان ارائه کرد، این است که آنان مدعی اند در روایات ما امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با همین قرآن فعلی ظهور می کند. جز یک یا دو حدیث که می فرماید: یأتی بشرع جدید و کتابِ جدید و هو علی العرب شدید که این احادیث هم براساس فرمان ائمه چون از متشابهات هستند، بر احادیث محکمی که اثبات کنندة ظهور با همین قرآن هستند و از سویی موافق ضرورت دین و قرآن می باشند، عرضه کرده و با توجه به احادیث محکم و قرآن کریم تفسیر می کنیم(کرمانی، بی تا ب، ص 20 و 27).
بنابراین شیخیه کریم خانی، کتاب بیان ادعاشدة باب را به دلیل ایرادات محتوایی و شکلی فراوان و تعارضات با محکمات دینی همچون آیات قرآن کریم و احادیث محکمه، کتابی بی ارزش و فاقد استواری علمی می دانستند چه برسد به اینکه برای آن وجاهت وحیانی تصور کنند و استنادات بابیه به برخی احادیث را به سبب جعلی بودن یا متشابه آنها مردود برشمردند(کریم خان کرمانی، بی تا ج، ص 27). آنان حتی اذعان طرف داران بابیه به امّی بودن علی محمد باب را در توجیه آوردن کتاب بیان ناکافی شمردند؛ اولاً معتقدند اولاً وی درس خوانده و استادانش هم مشخص بوده اند و ثانیاً اگر درس ناخوانده هم باشد، به سبب سکونت در کربلا و هم جواری با عرب ها تا اندازه ای به زبان عربی مسلط شده است که چنین اشتباهات فاحشی را در کتاب مرتکب نگردد(همان، ص 36). در پی ردّ کتاب باب، شیخیه در جای جای آثار خود به دفاع از قرآن کریم پرداختند و ضمن بیان ویژگی های قرآن، آن را کتابی آسمانی معرفی کردند که تنها خداوند قادر به ارسال آن است (کریم خان کرمانی، بی تا الف، ص 32)، و خداوند را تنها حافظ اصلی این کتاب مقدس دانستند که تحدی قرآن و محذوراتی که در صورت تحریف قرآن به خود پیامبر بزرگوار اسلام متوجه می شود، در این جهت می بینند(کرمانی، 1331، ص 134 و 56؛ کریم خان کرمانی، بی تا ج، ص 32؛ ر.ک: کریم خان کرمانی، بی تا الف، ص 30).
البته بیان این نکته دور از حکمت نیست که شیخیه به رغم تلاش رهبران در امامی خواندن خود، در موارد متعددی از اصول عقاید، از شیعة امامیه متمایزند؛ با مراجعه به منابع اصیل شیخیه، می توان به این مطلب پی برد. در این مقال نمی توان به صورت مفصل متمایزات را برشمرد، اما به صورت اجمالی از مهم ترین عقاید شیخیه که مسیری جدا از تشیع امامی را می پیماید، می توان به مواردی اشاره کرد؛ ازجمله اینکه معاد جسمانی را جسم هورقلیایی به معنای ملک آخر پنداشته (رشتی، بی تا، ص 83؛ همو، بی تا، ص 317)، معتقدند آنچه در روز رستاخیز از جسم انسان برمی گردد، عناصر و ذرات اصلی آن است نه همة ذرات وجودی انسان(کرمانی، 1368، ص 12). این باور مهم ترین عامل جدایی آنان از امامیه شمرده می شود که سبب شد شهید ثالث ملامحمدتقی برغانی به تکفیر شیخ احمد احسائی حکم کند. مشهور امامیه معاد را جسمانی و بازگشت کامل بدن دنیایی را در آخرت باور دارند (طباطبائی، 1363، ج 17، ص 114).
معراج جسمانی هم از دیگر اختلافات شیخیه با شیعیان امامی است که در ادامة عقیدة خاص به معاد در شیخیه شکل گرفته است. آنها در قالب تعبیراتی مبهم و دوپهلو، نهایتاً معراج را با جسم هورقلیایی (جسم لطیف و رقیق شده) قلمداد می کردند نه همین جسم کثیف و متراکم(احسائی، 1424ق، ج 3، ص 92؛ رشتی، بی تا، ص 36). درحالی که مشهور شیعه بر این باورند سیر زمینی و آسمانی پیامبر صل الله علیه و آله در آن شب بخصوص، با جسم و روح ظاهری و توأم با هم بوده است(مکارم شیرازی، 1374، ج 12، ص 11).
از دیگر عقاید متمایز شیخیه این است که آنان دربارة جایگاه رسول خدا صل الله علیه و آله و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام دچار غلو شده اند و به نوعی جایگاهی بالاتر از بندگی برای ایشان قائل شده اند و آنان را یکی از علل چهارگانة خلقت خوانده اند(روحی و آقاخان کرمانی، بی تا، ص 276). شیخیه در این مسئله نیز با مسیر اجماعی تشیع مخالفت ورزیده اند.
به سبب عقیدة ویژة شیخیه به معاد و معراج با استفاده از تعبیر جسد هورقلیایی، آنان حیات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در غیبت کبری را در عالم هورقلیا و در جسد هورقلیایی پنداشته اند و زمینه را برای طرح نظریة رکن رابع که اثباتگر واسطه ای خاص میان مردم و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در این وضعیت است، فراهم کردند. به بیان دیگر، یکی از مهم ترین و درعین حال با تأمل ترین عقاید شیخیه باورمندی به مسئلة رکن رابع است. این باور اساسی در شیخیه، خاستگاهی کرمانی دارد و بی تردید، مروج نخستین و طراح کامل این نظریه محمدکریم خان کرمانی است که برخوانی وی از آثار شیخ احمد احسائی و سیدکاظم رشتی به راحتی اثبات شدنی نیست. نظریة رکن رابع که در پی عقاید پیش گفته پدیدار شد، بر وجود واسطه ای ویژه با خصلت هایی خاص میان مردم و امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تأکید می کند که ارتباطی با اصول پنج گانة اعتقادی تشیع امامی نداشته، هم عرض دانستن آن با توحید و نبوت و امامت خلاف نظر بیشتر عالمان امامیه و نیز احادیث مأثوره (مجلسی، 1404ق، ج 53، ص 91) از اهل بیت علیهم السلام است.
رویارویی بابیه با شیخیه کرمان
دربارة مواجهة بابیان با ردّیات و اقدامات کریم خانیان، این نکته بسیار مهم است که نویسندة این سطور پس از تحقیقات کتابخانه ای و مشاوره با استادان و پژوهشگران مرتبط، به تألیفی مستقل دربارة این موضوع، که از سوی بابیان و حتی بهائیان نگارش یافته باشد، برخورد نکرده است. البته در تحلیل اتخاذ چنین روشی از سوی بابیه، می توان گفت رهبران بابیه در حد امکان می کوشیدند شیخیان را جذب بابی گری کنند و از اشتراکات تاریخی و عقیدتی خود با آنها قصد استفادة تبلیغاتی داشتند؛ برخلاف شیخیه که خود را بسیار به شیعه و جریان اصیل اسلامی نزدیک می کردند حتی به بیان بهتر یکی می دانستند و می کوشیدند بابیه را به صورت کلی از جریان شیخیه و اسلام خارج کنند.
اما نبود نوشته ای مجزا در این زمینه، سبب نشد بابیان و بهائیان اصلاً به اشکالات شیخیه توجه نکنند و متعرض آن نشوند؛ بلکه در لابه لای کتاب ها و منابع بابی و بهائی، که به نوعی ادامة بابیگری را در بسیاری از موارد دم می زدند، اشاراتی به شیوة تفکر و برخی شخصیت های شیخیه شده است و در برابر آنان موضع گیر ی هایی هم اتخاذ شده است. همچنین شایان توجه است که منازعات این دو گروه بر کسی پوشیده نیست و هریک سودای حذف دیگری را در سر می پروراند؛ ولی به اعتراف تاریخ، حتی گفته های مورخان بابی بسیاری از گرویدگان به بابیه، شیخی مسلک بودند، تاجایی که جان خود را در این راه فدا کردند(آیتی 1342ق، ص 46)؛ ازاین رو، همان طور که پیش تر گفته شد بابیان کمتر در تقابل جدی و علمی و همه جانبه با شیخیه برخاستند.
به هرحال، در یک نگرش کلی می توان تقابلات بابیه با شیخیه کرمان را به شرح زیر بیان کرد:
تخریب محمد کریم خان کرمانی
با توجه به مطالب پیشین، محمدکریم خان کرمانی بیشترین رویارویی را با علی محمد باب و فرقة بابیه داشت و بیشترین ردّیه را بر عقاید باب و بابیه نوشت؛ ازاین رو، بیشترین هجمه ها و شاید بتوان گفت همة هجمه ها و ناسزاهای بابیه متوجة محمدکریم خان است. بابیان با در نظرداشتن فضای رقابتی سرسختی که میان آنها و کریم خانیان برقرار بود(گلپایگانی، 1929م، ص 293)، اشکالات و اعتراضات محمدکریم خان را مغرضانه و حتی سفارشی از سوی شاه، معرفی می کردند(نوری، 1314ق، ص 249). تاجایی که عبدالحسین آیتی در مطالع الانوار، محمدکریم خان کرمانی را از دشمنان خونخوار باب می شمرد (اشراق خاوری، بی تا، ص 16). بابیان سرشناس که بعدها در قامت سران بهائیت ظهور کردند، رهبر شیخیة کرمان را متهم به تناقض گویی در گفتار خود دربارة مسئله رکن رابع کرده، مدعی شدند وی گاهی خود را رکن رابع و مفترض الطاعة خوانده و گاهی هم از رکن رابع خواندش بیزاری جسته و بر کسانی که وی را رکن رابع بدانند لعنت فرستاده است. نمونة بارز این تناقض گویی را می توان در ماجرای ملاقات پهلوان رضای کاشانی و کریم خان کرمانی مشاهده کرد. پهلوان رضا که فردی عامی و حقیقت جو بود خود را به محمدکریم خان کرمانی رسانده و ضمن رکن رابع خواندن وی درصدد اطاعت از او برمی آید، درحالی که محمدکریم خان، رکن رابع خود را انکار و بر قائلان به این موضوع لعنت می فرستد؛ ولی در ادامه و در پایان ملاقات به طور تلویحی خود را رکن رابع معرفی می کند که اعتراض پهلوان رضا را در پی دارد (افندی، 1343ق، ص 257).
بی سواد، جاهل، ناتوان از درک معانی بدیهیه و تنزل دادن محمدکریم خان کرمانی در اندازة فردی عامی از دیگر اشکالاتی است که بابیان بر رهبر کریم خانیان وارد ساخته اند. نامة یکی از پیروان بابیه به محمدکریم خان کرمانی، که بهاءالله آن را در مجموعة الواح خویش ذکر کرده است و سراسر آن توهین، تحقیر و استخفاف محمدکریم خان کرمانی است، نمونه ای روشن از این دست ایرادات و هجمه هاست(نوری، بی تا، ص 66 و ص 70).
بابیان رهبر شیخیه کرمان را مغضوب سیدکاظم رشتی معرفی کرده اند که سیدکاظم رشتی او را همان دجّال آخرالزمان برشمرده است. آنان وی را شاگرد ناخلف سیدکاظم رشتی می دانستند که می کوشید دربرابر استاد خود استقلال فکری داشته باشد. آیتی این اتهام را به محمدکریم خان از زبان یکی از بابیان به نام شیخ ابوتراب نقل می کند و بیان می دارد هنگامی که شیخ ابوتراب نزد سیدکاظم رشتی در کتابخانة وی رفت، شخصی نزد سید آمد و کتابی را که محمدکریم خان کرمانی تألیف کرده بود برای نگاشتن تقریظ به سید تقدیم کرد، اما سید پس از مطالعه بخش هایی از کتاب، آن را به شخص بازگردانده و خود محمدکریم خان کرمانی را سزاوارتر از همه برای نگارش تقریظ برمی خواند. پس از رفتن آن شخص سید زبان به لعنت محمدکریم خان باز کرده، کتاب مورد بحث را مشتمل بر قواعد کفر و بی دینی برمی شمارد و ریاست محمدکریم خان بر کرمان را خطایی باطل می شمرد که با وحی الهی آتشش خاموش خواهد شد. در ادامه سید برای محافظت شیخ ابوتراب از شر محمدکریم خان کرمانی که به زعم وی همان دجالی است که با حضرت موعود به مخالفت برخواهد خواست دعا می کند(اشراق خاوری، بی تا، ص 31).
ناگفته نماند که بهائیان هم به پیروی از بابیان محمدکریم خان کرمانی را آماج حملات و تخریب های متعددی همچون هواپرستی و رویگردانی از فضل الهی قرار دادند(افراسیابی، 1371، ص 514).
باید دقت داشت چنین عملکردی از سوی بابیه، گذشته از اینکه نشان دهندة ضعف عقیدتی و فکری آنهاست، بیشتر برای غبارآلود کردن فضا به منظور متزلزل ساختن تصور کسانی که با نقدها و ردّیات محمدکریم خان آشنا شده اند و نیز پیشگیری از گرایش ناآشنایان به این ردّیه ها صورت گرفته است.
توجیه ادعاهای علی محمد باب و دفاع از آنها
بیشتر رویارویی بابیه با شیخیان کرمان را باید در تخریب سران شیخیه، به ویژه محمدکریم خان کرمانی و توهین و نفرین خلاصه کرد، اما در برخی آثار بابیان کمابیش و به شکل پراکنده می توان تقابلات دیگری مانند توجیه و موجه جلوه دادن ادعاهای باب و دفاع از آنها یافت. البته به هیچ گونه ای نمی توان این دست رویارویی ها را همچون مواجهة شیخیة کرمان دسته بندی کرد و محورهای متعدد آن را برشمرد.
یکی از این توجیهات مسئلة علایم ظهور است که هم شیخیان کرمان و هم امامیه بر اثر تحقق نیافتن علایم ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف که در روایات بدان پرداخته اند، ادعای علی محمد باب را منکر شده، وی را دروغ گو و جاه طلب خواندند. بابیان و نیز بهائیان ضمن پذیرش علایم ظهور مطرح در روایات، معتقدند این علایم واقع شده است، به گونه ای که آنها را منطبق بر شخص باب و همسو با ادعاهای وی پنداشتند. البته در این راه مجبور شدند دست به تأویلات گسترده ای بزنند(نوری، 1314ق، ص 15ـ16)؛ برای نمونه، بحث حکومت جهانی قائم را حکومتی معنوی و ناظر به فتح قلوب دانستند و مدعی شدند که باب به چنین امتیازی نایل شده است(همان، ص 16).
بابیان در دفاع از باب و عقاید وی تنها به تکرار مدعیات وی و نقل اموری غیرقابل اثبات روی آوردند؛ مثلاً، اغلاط فراوان در کتاب های باب را که بسیار مورد انتقاد کریم خانیان واقع شده بود، ناشی از اُمّی بودن باب می دانستند و آنها را الهامات غیبی یا وحی آسمانی برمی شمردند. توجه به الفاظ و عبارات را همچون توجه به پوسته و کنارگذاشتن مغز، بی ارزش خواندند(افراسیابی، 1371، ص 135). ازدیگرسو، بابیان همة استنادات شیخیه کرمان به گفت وشنود باب را با علمای شیخی تبریز باطل می دانستند؛ زیرا قائل اند برخوردهای غیراخلاقی علما با باب و تقاضای معجزه از وی از روی استهزاء و تمسخر، سبب شد باب به رغم توانایی دربرابر آنها سکوت کند(گلپایگانی، 1995م، ص 290ـ293).
تحلیل و جمع بندی
با توجه به مطالب پیشین، می توان یکی از نخستین و قدیم ترین مواجهات با بابیه و ادعاهای گزاف باب را رویارویی شیخیة کرمان و خاندان کریم خانی در نظر گرفت؛ زیرا اینکه برخی ردیات شیخیان کرمان، نظیر تیر شهاب در راندن باب خسران مآب، به قلم محمدکریم خان کرمانی در زمان حیات باب نوشته شده است و از این حیث، اهمیت فراوانی در تبارشناسی ردّیات برضد بابیه دارند. به نظر می رسد استنادات این خاندان که تکیه به قرآن و سنت و نیز اجماع و عقل دارد، یارای مقابله با تمام ادعاهای پوشالی و سطحی علی محمد باب را داشته است. البته در یک نمایی کلی، چندان نقص جدی ای در آن دیده نمی شود. هرچند استفاده از ادلة عقلی بیشتر در آثار شیخیان کرمان، بسط و تحلیل بررسی های روایی و قرآنی دلیل ها و ردّیات و چشم پوشی از عقاید انحرافی و برخی استدلالات خاص نظیر کشف مقام ظاهری و باطنی پیامبر صل الله علیه و آله که جای تأمل جدی است، می توانست بر غنای ردّیات افزوده، اقبال بیشتری نصیب آنها کند. با وجود این، با نگاهی درون مذهبی به این طایفه اقدام آنها در ردّ باب و بابیه فراگیر، همه جانبه و از قوتی درخور اعتنا برخوردار است و پژوهشگران در تحقیقات پژوهشی در این زمینه می توانند از آن بهره جویند.
اما در مقابل، رویارویی بابیان قابل مقایسه با کریم خانیان نبود و کمتر می توان نکتة درخور توجهی، ازنظر علمی و اقناعی در آن یافت؛ زیرا شیخیان از میراث شیعة امامی بهره می بردند و نقدهای خود را مستحکم می ساختند؛ درحالی که بابیان ادعای آوردن شریعتی جدید داشتند و نمی توانستند کلامشان را بر منابعی این چنینی استوار سازند.
نکتة دیگری که می توان دربارة استنادپژوهی به ردّیات کریم خانیان ذکر کرد، تفوق رهبر آنها، یعنی محمدکریم خان کرمانی است. البته این تفوق حول دو محور قابل بیان است، یکی اینکه نقدهای وی تنها مورد اقبال و استناد شیخیان قرار گرفته است و پسر و نوادگان وی بسیاری از نقدها و ردّیات خود را بر پایة آثار محمدکریم خان کرمانی تحریر کرده اند، درحالی در تبارشناسی ردّیات بابیه که در دسترس ما قرار دارد، طایفه های دیگری همچون شیعة امامیه چندان توجهی به ردّیات محمدکریم خان کرمانی و دیگر شیخیان نداشتند و ندارند و دوم اینکه هجمه های بی مهابای بابیه به وی نشان دهندة اثرگذاری ردّیات وی در میان جامعه، هدف بابیه است. البته اقدامات عملی محمدکریم خان کرمانی در برخورد با بابیه، به ویژه در کرمان را نمی توان نادیده گرفت. بنابراین آنچه سنت علمی قابل بررسی است، برتری چشم گیر کریم خانیان بر بابیه و ناتوانی آنها در طرف مقابل است. اما حوزة نفوذ در میان مردم و احتساب کمّی و کیفی پیروان، ماجرایی دیگر است که سنجش آن تنها به توان علمی و مقابله های استدلالی متکی نیست. عوامل و فاکتورهای فراوانی می تواند در گرایش به یک جریان مؤثر باشد.
با بررسی ردّیات و گزارش های مطرح شده، به این نتیجه می رسیم که همة ردّیات کریم خانیان از روشی سنتی که استناد به ظاهر آیات و روایات، به صورت حداکثری، و بدیهیات عقلی، به صورت حداقلی، است بهره گرفته، اکثر آنها با سطح مساوی ازنظر روشی و با درجه ای از اقبال روبه رو شده اند. ازنظر کمّی در سیر تاریخی ردیه نویسی کریم خانیان، پیشرفتی صعودی را مشاهد می کنیم، اما ازلحاظ کیفیت نمی توانیم به چنین روندی اذعان نماییم. در این میان، آثار محمدکریم خان کرمانی مبنایی برای خود کریم خانیان شد و اثرگذاری وی در برانگیختن بابیه، تنها معطوف به آثار و ردّیه های وی نبود. سرانجام ذکر این نکته شایسته است که سران کریم خانی بیشتر به انگیزة طرد باب و مطرح کردن خود درمقام جانشین برحق سیدکاظم رشتی و زعیمان اصلی جریان شیخیه، دست به ردّ بابیه زدند و سنت ردّیه نویسی خود را ادامه دادند.
- ابراهيمي، عبدالرضا، بيتا، سياست مدن، كرمان، سعادت.
- احسائي، شيخ احمد، 1424ق، شرح الزيارة الجامعة الكبيرة، بيجا، بينا.
- اشراق خاوري، عبدالحميد، بيتا، مطالع الانوار (تلخيص تاريخ نبيل زرندي)، بيجا، مؤسسه ملي مطبوعات امري، 101بديع.
- افراسيابي، بهرام، 1371، تاريخ جامع بهاييت، چ چهارم، تهران، سخن.
- افندي، عباس، 1343ق، تذكرة الوفاء، ترجمه محمدحسين علياكبر يزدي معروف به كهربائي، بيجا، عباسيه، حيفا.
- امين، سيدمحسن، 1403ق، اعيان الشيعة، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات.
- آيتي، عبدالحسين، 1342ق، مطالع الانوار، الكواكب الدرية في مآثرالبهائية، مصر، بينا.
- باقري، علياكبر، «آراي كلامي شيخيه» 1389، معرفت كلامي، ش 4، ص 35 ـ 58.
- رشتی، سیدکاظم، بیتا، مجموعه رسائل، رساله حجت بالغه، سایت الابرار، آدرس سایت www.alabrar.info
- ـــــ ، بيتا، مجموعه رسائل، چاپ سنگي.
- رضانژاد، عزالدین، «شیخیه بستري براي پیدایش بابیت و بهائیت» 1 و 2 ، 1381، انتظار، ش 3 و 4، ص 247-277 و 261-274.
- روحي، شيخ احمد و ميرزا آقاخان كرماني، بيتا، هشت بهشت، نسخه خطي.
- شيرازي، عليمحمد، بيتا، بيان عربي، نسخه خطي، بيجا، بينا.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1363، الميزان في تفسير القرآن، ترجمة سيدمحمدباقر موسوي همداني، قم، جامعه مدرسين.
- فلاحتی، حمید ،« تحلیل عقاید شیخیه در بسترسازي بابیت و بهائیت »، 1389، معرفت کلامی، ش 2، ص 159-178
- کاشانی، حاجی میرزا جان، 1328ق=1910م، نقطه الکاف در تاریخ ظهور باب و وقایع هشت سال اوّل بابیّه، به سعی و اهتمام ادوارد براون، چاپ مطبعه بری لیدن هلاند.
- كرماني، زينالعابدين، 1331، صواعق البرهان، چاپ سنگي، آذربايجان، اداره معارف آذربايجان.
- ـــــ ، بيتا، قاطع البرهان، كرمان، سعادت.
- كرماني، محمدخان، بيتا الف، رسالة في رد الباب المرتاب، كرمان، سعادت.
- ـــــ ، بيتا ب، تقويم العوج، نسخه خطي، بيجا، بينا.
- ـــــ ، بيتا ج، هداية المسترشدين، سايت الابرار، www.alabrar.info.
- كريمخان كرماني، محمد، 1368، رساله ركن رابع، چ دوم، كرمان، سعادت.
- ـــــ ، بيتا الف، رجوم الشياطين، كرمان، سعادت.
- ـــــ ، بيتا ب، ارشاد العوام، كرمان، سعادت.
- ـــــ ، بيتا ج، تير شهاب در راندن باب خسران مآب، در: كتاب مجمع الرسائل فارسي، كرمان، سعادت.
- گلپايگاني، ميراز ابوالفضل، 1995م، فصل الخطاب، كانادا، مؤسسه معارف بهائي، 151 بديع.
- ـــــ ، (حدود) 1929م، كشف الغطاء، تاشكند روسيه، چاپ سربي.
- گهرريز، هوشنگ، 1993، حروف حي، دهلي، مؤسسه چاپ و انتشارات مرآت، 1993.
- مازندراني، اسدالله، بيتا، رهبران و رهروان در تاريخ اديان، تهران، مؤسسه ملي مطبوعات امري.
- مامقاني، محمدتقي، 1388، ناموس ناصري، در ضمن كتاب حسن مرسلوند، گفت و شنود سيدعليمحمد باب با روحانيون، تهران، تاريخ ايران.
- مجلسي، محمدباقر، 1404ق، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء.
- مكارم شيرازي، ناصر و ديگران، 1374، تفسير نمونه، قم، دارالكتب الاسلاميه.
- نوري، حسينعلي، 1314ق، اقدس، بمبئي، مطبعه ناصري.
- ـــــ ، بيتا، مجموعه الواح مباركه، مصر، بينا.