معرفت ادیان، سال چهارم، شماره سوم، پیاپی 15، تابستان 1392، صفحات 97-113

    تأملی در کیهان‌شناسی بودایی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ابوالفضل محمودی / دانشيار دانشگاه آزاد اسلامي، واحد علوم و تحقيقات تهران / amahmoodi5364@gmail.com
    ✍️ محسن شرفایی / دانشجوي دكتري اديان و عرفان دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقيقات تهران / sharfa3700@yahoo.com
    چکیده: 
    با آنکه بودا پیروان خود را از پرداختن به مباحثی همچون آغاز و انجام جهان برحذر می داشت، اما بعدها متون دینی مکاتب اصلی بودایی، تصویری از جهان شناسی بودایی ارائه می کنند. کیهان شناسی بودایی به دو نوع کلی تقسیم می شود: کیهان شناسی فضایی یا مکانی که آرایش عوالم مختلف را توصیف می کند و کیهان شناسی زمانی که چگونگی پیدایش و نابودی کائنات را بیان می کند. کیهان شناسی فضایی بر دو نوع کیهان شناسی عمودی یا چَکرَوادَه یا چَکرَواله و کیهان شناسی افقی یا شاهسره واده تقسیم می شود. لازم به یادآوری است که در دین بودا یک نظام جهان شناختی واحد وجود ندارد و این نشان از ناهماهنگی در این آیین است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Reflection on Buddhist Cosmology
    Abstract: 
    Abstract Although Buddha forewarned his followers against discussing such issues as the beginning and end of the universe, the religious texts of main Buddhist schools, later, provide a picture of Buddhist cosmology, which is divided into two main types: spatial or spacial which describes the arrangement of different worlds and temporal cosmology which explains how creatures are created and destroyed. Spatial cosmology is divided into vertical or cakravada (or cakravada) cosmology and horizontal or sahasravada cosmology. It should be noted that there is no single cosmological system in Buddhism, which shows its disharmony.
    متن کامل مقاله: 

     

    مقدمه

    بحث آغاز و فرجام جهان و مهم ترین عناصر تشکیل دهنده و موجودات آن، همواره از مهم ترین نکات مورد توجه صاحبان ادیان بوده و در متون مقدس کم و بیش به آنها توجه شده است. از جمله ادیان شرقی، به ویژه آیین های هندو و بودا نیز به طور مبهم به این مباحث پرداخته اند. دغدغة رهایی انسان از چرخة زندگی این دنیا و توجه به مسئلة نجات یکی از دلایل اصلی پرداختن به این گونه مباحث بوده است. با ظهور آئین بودا، که خود جریانی اعتراضی بر ضد برهمنان بود، دغدغه اصلی این آئین بر رهایی از زندگی پر رنج این جهانی قرار گرفت. از این رو، بنیانگذار آن یعنی سیدارته گئوتمه بودا در جوانی از دنیا روی گردان و راه ریاضت را در پیش گرفت. بعدها دریافت که از این جهان چیزی عایدش نمی شود، همین امر او را به توجه به درون کشاند. به همین سبب، هرگاه از وی دربارة جهان و آغاز و انجام آن سؤال می شد، از پاسخ به آنها سر باز می زد و پرداختن به چنین اموری را امری عبث تلقی می کرد. مدت ها پس از او با پدید آمدن مکاتب مختلف فلسفی بودایی، کم و بیش مباحث جهان شناختی مطرح شد. فرضیه های کیهان شناختی مطرح شده با توجه به مبانی اصلی این آئین، یعنی چرخة شدن و چرخ آیین مورد توجه قرار گرفتند. این مقاله این مبحث را نخست از منظر آئین بودا و متون اصلی دو جریان مهایانه و هینه یانه مورد توجه قرار می دهد. از آنجا که بودیسم در بستر اندیشه هندویی پدید آمده و در برخی موارد میراث دار آن محسوب می شود، به مهم ترین شباهت ها و تفاوت های اصلی آنها اشاره خواهد شد. یادآوری این نکته لازم است که یکی از ویژگی های جهان شناسی بودایی، ارائه ملال آور اعداد و ارقام در بارة طول و عرض جغرافیایی اجزای مختلف جهان و طول دوره های کیهانی است که تا حد امکان از ورود به چنین مباحثی خودداری کرده و در این باره خوانندگان را به منابع اصلی ارجاع داده ایم.

    معنای لغوی و اصطلاحی جهان شناسی

    واژة Cosmology در لفظ به معنای جهان شناسی و از ریشه یونانی kosmos و در اصطلاح، به مطالعة دیدگاه های کیهانی و همچنین دیدگاه خاص یا تصوراتی راجع به جهان در یک دین یا سنت فرهنگی اطلاق می شود. برخی بر این باورند که این واژه دارای معنایی دوگانه و یادآور واژه اسطوره شناسی است؛ بدین گونه که اسطوره شناسی، در عین حال که مطالعة اساطیر است، به گردآوری اسطوره های غالب و شاخص یک سنت نیز می پردازد. اما واژه Cosmology با توجه به کاربرد دوگانه ای که دارد، از یک جنبه بیشتر مورد توجه است و آن پیوند با مجموعه ای از علوم طبیعی مانند نجوم، علم فیزیک و زمین شناسی است (Bolle, 1987, V.4, p. 100-101). این اصطلاح، تفاوت ظریفی هم با اصطلاح Cosmogony یا همان کیهان زایی دارد. کیهان زایی به اساطیر، داستان ها و یا نظریات راجع به تولد و خلقت عالم، یا تئوری منشأ جهان اشاره دارد. به گفته بهتّاچاریه، وجود موجودات زنده، بخصوص نسل بشری، بیانگر مسئله خلقت است که حتی انسان ابتدایی نیز به دنبال راه حل هایی برای آن بوده است. فرضیه های کیهان زایی در صدد یافتن منشأ مشترک پدیده های متکثر عالم طبیعت بوده است (Bhattacharyyah, 1971, p. 1). با آنکه واژة جهان شناسی با جهان بینی نیز مرتبط است، نمی توان آن دو را به جای یکدیگر به کار برد. جهان بینی واژه ای است که به مجموعه ای از دیدگاه های مشترک و کلی دربارة حیات و جهان اطلاق می شود. اما جهان شناسی پرسش هایی را مطرح می کند که موجب رسیدن به بهترین جهان بینی غالب می شود. برخی بر این باورند که می توان کیهان را از دو منظر متمایز بررسی کرد: 1. موقعیت جغرافیایی؛ 2. درون مایه های فرهنگی. در منظر اول، می توان دیدگاه های راجع به کیهان را بر طبق قاره های زمین، نواحی متفاوت آنها و تقسیمات زبانی و قومی (نژادی) بررسی کرد. در منظر دوم، باید عواملی چون سطوح مختلف فرهنگی را که دیدگاه ها در آن توسعه یافته اند، مورد کنکاش قرار داد. به عبارت دیگر، باید تأثیر عوامل فرهنگی و نظام های قبیله ای را بر دیدگاه های کیهانی مورد توجه قرار داد (Ibid, p. 101-102).

    واژه جهان شناسی و جهان در دین بودا

    واژه Cosmology در دین بودا ترجمه دقیق واژه سنسکریت لُکه پرَجناپَتی (Lokaprajanapti) به معنای تعلیم جهان است و برای واژه جهان در زبان سنسکریت لُکه دهَتو (Loka-dhatu) به کار می رود و بر مکانی دلالت دارد که از رهگذر کرمه و نتایج طولانی آن به وجود می آید. در دین بودا، در قرون 2 و 3 میلادی عقیده بر این بود که جهان دارای وجود ذهنی است و این واژه دلالت ضمنی بر حیات انسان داشت و مانع می شد که جهان را به منزلة یک امر عینی در نظر بگیرند (Sadakata, 1997, p. 25-26). از سوی دیگر، جهان شناسی به آن دسته از تعالیم ابهیدهمّه و متون سرواستی واده اشاره دارد که با مسایلی از جمله منشأ جهان، مراتب موجودات جهان و نابودی جهان مرتبط است. به طورکلی، بودایی ها (دست کم سرواستی وادین ها) به دو جهان بهاجنَه لُکه (Bhājanaloka) یعنی ظرف جهان (مکان) و سَتوَه لُکه (Sattvaloka) یعنی جهان موجودات زنده قائل بودند. از منظر آنها، دو نوع جهان شناسی وجود دارد: یکی به شناخت جهان و دیگری به شناخت جانوران و موجودات جهان مربوط است. همچنین باید گفت: ارتباط نزدیکی میان دو جهان مزبور وجود دارد؛ زیرا خلق اولی برای دومی به مثابه یک پناهگاه است (Poussin, 1911, v. 4, p. 130).

    اندیشه های کیهان شناختی از منظر بودا

    به گفتة محققان، موضع بودا دربارة آغاز خلقت موضعی لاادری گرایانه بود. او در برهمه جاله (Brahmajāla) به تفصیل از برهمنان و راهبانی که نظریه هایی دربارة آغاز چرخه جهان و سرانجام آن ارائه می کردند، انتقاد می کرد (Alan James, 1990, p. 50-51). معمولاً در آموزه های بودا پاسخی برای سؤال های کیهان شناسی وجود ندارد؛ زیرا چهارده سؤال معروف وجود دارد که بودا از پاسخ به آنها طفره می رفت که هشت سؤال از آنها به کیهان شناسی مربوط بود. چهار سؤال اول عبارتند از: آیا جهان و خود ابدی هستند؟ یا ابدی نیستند؟ یا اینکه هم ابدی هستند و هم ابدی نیستند؟ یا اینکه نه ابدی هستند، نه غیر ابدی؟ سایر سؤالات عبارتند از: آیا جهان و خود به لحاظ حجم، کرانمند و متناهی اند؟ یا نامتناهی؟ یا اینکه هم متناهی و هم نامتناهی اند؟ یا اینکه نه متناهی و نه نامتناهی اند؟ اساساً بودا پرداختن به این سؤال ها را باطل می دانست؛ زیرا بر آن بود که تأثیری در نجات فردی ندارند. از سوی دیگر، سنت بودایی نیز پیوسته طرح این سؤالات را نوعی ارتداد می دانست. بعدها گرچه برخی دانشمندان پاسخ هایی به بعضی از آنها دادند، اما جنبه هایی از این پرسش ها بی پاسخ ماند (Kloetzli, 1983, p. 1-2). بودا خود همواره می کوشید که معنایی اخلاقی و روان شناسانه به جهان بدهد. او در پاسخ راهبی که در پی دانستن عناصر مادی عالم بود، توضیح می داد که آنها از میل به وجود صادر می شوند. از این رو، جهان بیرونی تا زمانی که شخص آگاه است، وجود دارد. برخی بر این باورند که اگرچه فرضیه پردازی در سخنان بودا به شدت سرزنش شده است، اما در متون مکاتب مختلف بودایی، به ویژه مکتب مهایانه، این تعالیم به وفور یافت می شود. این امر نشانگر تناقضی شدید و بیانگر ضعف آدمی است که همواره در پی اتخاذ دیدگاه های نظری دربارة موضوعات مختلف بوده است (Alan James, 1990, p. 52).

    پیشینة کیهان شناختی بودایی و معتبرترین منابع آن

    دیدگاه های کیهان شناختی پیش از دین بودا، در سنت ها و تفکرهای مختلف هندویی نیز مطرح شده است. به طوری که بسیاری از مضامین مطرح شده در ابهیدهمّه پیش از هر چیز با اندکی تفاوت از مفاهیم مشترک جهان شناسی متون ودایی، از اوپنیشدها و پورانه ها اخذ شده که به مهم ترین شباهت های آنها اشاره خواهیم کرد. از سوی دیگر، اگرچه در متون متقدم مکتب بودایی یعنی نیکایه ها و آگمه ها (Agmas) (3 تا 4 ق.م) جهان شناسی نظام مندی ارائه نشده، اما بسیاری از دیدگاه های پیشرفته سنت های بعدی در زمینه جهان شناسی در این متون آمده است (Kloetzli, 1987, v.4, p. 116; Gethin, 2004, v.1, p. 183; Alan James, 1990, p. 52).

    بعدها مضامین کیهان شناختی در دین بودا بر اساس محتوای سوَتّه ها، وینَیه و اَبهیدهمّه تنظیم شده است. از سوی دیگر، هیچ سوتره بودایی به تنهایی ساختاری کامل از جهان هستی به دست نمی دهد، بلکه با توجه به مجموع سوتره ها و تفاسیر می توان به نوعی کیهان شناسی دست یافت. البته برخی معتقدند تصویری که از کیهان در دین بودا ترسیم می شود، محصول اندیشه های نجومی نیست، بلکه شرحی از جهان براساس مشاهدات ملکوتی مراقبه گران کاملی همانند بوداها و ارهت ها بوده است (Kloetzli, 1983, p p. 4-10؛ جعفری، 1390، ص 39-40). در دوره های بعد، سه سنت بودایی ترواده، سرواستی واده و یوگه چاره، که آموزه های جهان شناسی شان تقریباً شبیه یکدیگر است، در مناطق مختلف آسیای شرقی از جمله سریلانکا و جنوب آسیا گسترش می یابند (Gethin, 2004, v.1, p. 183).

    مبانی جهان شناختی بودایی

    اساس تصورات کیهان شناختی دو جریان هینه یانه و مهایانه متفاوت است. در متون معتبر سنت جنوبی یا همان هینه یانه، از جمله نیکایه ها و آگمه ها، چهار اصل برای جهان شناسی بودایی در نظر گرفته شده که عبارتند از: 1. جهان خالقی ندارد و علت اصلی پیدایی موجودات در زنجیره علی قرار دارد. 2. از نظر زمانی و مکانی حد و حدود تعریف شده ای برای جهان وجود ندارد. 3. جهان متشکل از نواحی مختلف است که با یکدیگر سلسله طبقاتی را تشکیل می دهند. 4. همه موجودات دایماً در قلمروهای مختلف و مطابق با کرمه عمل گذشته شان متولد می شوند. رهایی از این تولد دوباره، از راه معرفتی است که نیل به نیروانه را ممکن می سازد (Ibid, v.1, p. 183).

    اما تصورات کیهان شناختی مهایانه، به اواخر دوره کوشانی (60- 375م) برمی گردد که مکتب مهایانه ای یوگه چاره مطرح است و در آن بر اتحاد درونی نیروانه و سنساره تأکید می شود. این اصل موجب شکل گیری نظام روانی- کیهانی بودایی شده است. مدل کیهان شناسی بودایی براساس مندله ها یعنی کیهان نگاری روانی بنا شده که تصویری نمادین و عینی از جریانات کیهانی و روانی ارائه می دهد که دو اصل بودایی اساس آن را تشکیل می دهند. 1. مفهوم چرخه شدن یا تبدلات (Bharacarka) که بر محور پایان ناپذیری تولد و مرگ می چرخد (چاترجی، 1384، ص 271-274). 2. چرخ آیین که شخص با پیروی از آن قادر به رهایی خواهد بود. بدین ترتیب عوالم دهیانه ای (یا مراقبه ای، چهار دهیانه) به گونه ای با مدل کیهان شناسی با یکدیگر ممزوج هستند که بحث تطابق عالم کبیر و عالم صغیر را به یاد می آورند؛ یعنی شناخت انسان به منزلة عالم صغیر و تطبیق مراحل روان شناختی آن با جهان بیرون به منزلة عالم کبیر است. به عبارت دیگر، سنساره به محدودیت انسان و عالم صغیر و نیروانه به بی انتهایی جهان بیرون و عالم کبیر اشاره دارد(C.F: Singh, 2004, p. 1-7).

    عناصر سازندة جهان

    بحث دربارة عناصر سازندة جهان، پیش از هر چیز در متون متقدم بودایی از جمله ابهیدهمّه گوشه و ویسودّی مگّه آمده است. در این متون، از جمله ابهیدهمّه گوشه، اتم یا پَرَمانو(Paramānu)، ریزترین عنصر سازندة عالم معرفی می شود. به عقیدة وسوبندو، اتم ها کوچک ترین بخش عالم ماده، جداناشدنی، تجزیه ناشدنی و نابودناشدنی و... هستند. کوتاه، بلند، مدور و چهارگوش نیستند، گو اینکه قابل دیدن و شنیدن و لمس کردن هم نیستند.

    واژة Paramānu از دو قسمت paramā به معنی بی نهایت و Anu به معنای ریز مشتق شده است و به طور کلی به معنای موجود بی نهایت ریز است (Radhakrishnan, 1998, v.1, p. 616-617; Sadakata, 1997, p. 22-25 ). از نظر برخی، با توجه به اینکه نظریات اتمی در فلسفة یونان نیز مطرح بوده، این فلسفه بر نظریات اتمی هند تأثیر گذاشته و بعدها متفکران هندو آن را گسترش داده اند (Ibid, p. 22-25). در اندیشة بودایی، اتم ها زمانی سبب پدید آمدن موجودات می شوند که با یکدیگر جمع شوند. بر طبق ویسودّی مگّه، یک ذره ریز در حکم هسته است. سایر ذرات دور آن جمع می شوند و سبب به وجود آمدن ملکول و در نهایت، پدید آمدن موجودات خواهند شد. در اندیشه مکاتب بودایی، از جمله ویبهاشیکه و سوترانتیکه، آنچه عامل اصلی پدید آمدن موجودات می شود، چهار عنصر آب، آتش، خاک، هوا است. در واقع، آنها انرژی هایی هستند که موجب جمع شدن اتم ها بر اساس ظرفیتشان می شوند. از آنجا که عناصر چهارگانه خواص مختلفی مانند سخت بودن خاک، سرد بودن آب، گرم بودن آتش و سیال بودن هوا دارند، این امر سبب شده که موجودات به اشکال مختلفی وجود داشته باشند (Ibid, p. 20-22). باید به این نکته تأکید کرد که عناصر چهارگانه در اندیشه های بودایی اهمیت فراوانی دارند، به گونه ای که در تعالیم خود بودا و برخی بزرگان مکتب بودایی بر آنها تأکید شده است. از جمله زمانی که آننده از بودا علت های زلزله را فرا می گرفت، بودا گفت: آننده این زمین پهناور بر روی آب ساخته شده، آب بر روی باد، باد بر روی فضا، با وزیدن باد نیرومند آب ها تکان خوردند و سرازیر شدند و با تکان خوردن آب ها زمین تکان خورد. در سورة دیگری، کاسیپَ براهمن سؤالاتی از بودا دربارة خلقت می پرسد و بودا این گونه به او پاسخ می دهد: زمین روی چیزی قرار دارد؟ بر چرخه آب، و چرخه آب؟ بر باد و چرخه باد؟ بر هوا. سرانجام بودا می گوید: ای براهمن فراتر نرو هوا بر چیزی قرار ندارد، بلکه بدون تکیه گاه است (Poussin, 1911, v.4, p. 131).

    انواع کیهان شناسی بودایی

    از منظر محققان، کیهان شناسی بودایی به دو نوع کلی تقسیم می شود: 1. کیهان شناسی فضایی یا مکانی که آرایش عوالم مختلف را توصیف می کند. 2. کیهان شناسی زمانی که چگونگی پیدایش و نابودی کائنات را بحث می کند. البته خود کیهان شناسی فضایی بر دو نوع کیهان شناسی عمودی یا چَکرَوادَه (Cakravada) یا چَکرَواله (Cakravala) و کیهان شناسی افقی یا شاهسره واده (Sahasravada) تقسیم می شود (Kloetzli, 1983, p. 3-6).

    کیهان شناسی بودایی از منظری دیگر، با توجه به دو جریان مهایانه و ابهیدهمّه قابل تقسیم است. که مراد از ابهیدهمّه همان هینه یانه می باشد. در سنت هینه یانه، بیش از همه بر کوه مِرو، تعالیم بودا(دهرمه) و شخصیت تاریخی شاکیه مونی تأکید می شود. حال آنکه در مهایانه، قلمروهای مختلف بودا مهمتر از کوه مِرو هستند. بودا و بوداها بر دهرمه ها تقدم دارند و شخصیت بودا وجودی فراانسانی تلقی می شود. همین مهایانه است که دین بودا را از یک فلسفه به یک دین مبدل می کند (Sadakata, 1997, p. 19-20).

    1-1-1.الف. کیهان شناسی فضایی یا مکانی

    همان طور که گفته شد، کیهان شناسی مکانی بودایی به دو شاخة کیهان شناسی عمودی یا چکره واله و کیهان شناسی افقی یا شاهسره واده قابل تقسیم است.

    1. چَکرَه وادَه یا چَکرَه والَه، که به نظام تک جهانی نیز مشهور است، بیانگر جهان شناسی اوّلیه بودایی است (Kloetzli, 1983, p. 3). به گفته برخی محققان، دورنمای اصلی نظام تک جهانی در سراسر دین بودا مورد پذیرش است و ویژگی غالب متون پالی و سنسکریت بودایی محسوب می شود (Kloetzli, 1987, v.4, p.113). جهان شناسی عمودی، جهان هایی را توصیف می کند که به صورت دایره های تو در تو و در طول یکدیگر قرار دارند. بر طبق این نوع جهان شناسی، دنیا سی و یک طبقه دارد. در این نوع کیهان، کائنات از چندین عالم یا طبقه (لُکه) تشکیل شده که هر طبقه بالای طبقه دیگر قرار دارد. هریک از این عالم ها، با یکی از درجه ها و باطن های موجودات که در حالات دهیانه یا مراقبه توصیف شده، همخوانی دارند. جهان بیشتر عبارت از موجوداتی است که آن را تشکیل داده اند. در این نظام، هریک از عالم ها از کرمه ها یا آثار وضعی رفتار آنها درست شده اند. به طور کلی، موجودات در محیط زیستی خود شریک اند، اما در این نظام به جهان های مختلف تعلق دارند؛ زیرا واکنش آنها به دلیل ادراکی که از جهان پیرامونشان دارند، متفاوت است (Kloetzli, 1983, p. 25-30). براساس اسطوره های بودایی، چکره واله از سه بخش فراز، پیرامون و زیر کوه مِرو تشکیل شده است (ایونس، 1373، ص 262). درواقع، چکره واله در پایین ترین سطح قلمرو حس قرار دارد. در مرکز آن، بزرگ ترین کوه جهان یعنی کوه مِرو (Meru) یا سومرو (Sumeru) (کوه اسطوره ای که معمولاً در تفکر هندویی و بودایی، به عنوان مرکز عالم تصور می شود) وجود دارد که با هفت رشته کوه و دریا احاطه شده است. ورای این کوه، دریاهایی در چهار جهت اصلی، چهار شبه قاره در اقیانوس بزرگ قرار دارد. جنوبی ترین قاره، جمبودویپه (Jambudvipa) محل سکونت انسان های عادی است و در جنوبی ترین بخش آن، که در زیر رشته کوه هیمالیا واقع شده، جهان و سرزمین بوداها شناخته می شود. در حاشیه بیرونی آن، حلقه ای از کوه آهن در اقیانوس وجود دارد که مانع از نفوذ آب ها به جزیره می شوند (Kloetzli, 1987, V.4, p. 114; Sadakata, 1997, p. 25-27; Gethin, 2004, v.1, p. 184).

    از نظر برخی نظام چکره واله، مرکب از تعدادی تصاویر محدود است که از جمله آنها می توان به تعدادی جزیره، انواع کوه ها، انواع مختلف آب ها، فضا و باد، درختان و دیگر نباتات و غیره اشاره کرد که می شود نظایر آنها را می توان در کیهان پورانه ای و جینی و اندیشه های دائوئیستی نیز یافت (Kloetzli, 1983, p. 40-42; Kloetzli, 1987, V.4, p.113).

    2. شاهسره واده یا کیهان شناسی افقی: در متون کهنی همچون مجیمه نیکایه و انگوتره نیکایه، جاتکه ها و همچنین به گونه ای مختصر و نظام مند در بوداگهوشه، از جهان های هزارتایی سخن به میان آمده است (Kloetzli, 1987, V.4, p. 113, 115-116). در این مدل، کیهان به عوالم افقی و در دسته های هزاران، میلیون ها و میلیاردها توصیف می شوند. به عبارت دیگر، بر طبق شاهسره، هزاران عدد از این عوالم سی و یک طبقه ای وجود دارد (Kloetzli, 1983, p. 25-30) که به ترتیب، هزارگان های کوچک، هزارگان های میانه و هزارگان های بزرگ نامیده می شوند (Poussin, 1911, V.4, p.137؛ پاشایی، 1386، ص 64، 400-401). بر طبق سنت شمالی، آخرین این عوالم، یک میلیون جهان را در بر می گیرد. در حالی که سنت های جنوبی از یک تریلیون جهان سخن می گویند. با وجود این، با چنین اعدادی نمی توان اندازة وسعت جهان را تعریف کرد و هیچ محدوده مکانی برای اندازه گیری نظام های جهان وجود ندارد (Gethin, 2004, V.1, p. 184).

    1-1-2.ب. کیهان شناسی زمانی

    کیهان شناسی زمانی، زمان و چگونگی پدید آمدن و از بین رفتن جهان را توصیف می کند. به طور کلی، زمان در دین بودا چرخه ای است. البته این بدان معنا نیست که عین اتفاقاتی که در یک دوره روی می دهد، در دوره های دیگر تکرار خواهد شد، بلکه صرفاً به این معناست که با گردش روز و شب، تابستان و زمستان، حوادث طبیعی مشخصی رخ می دهد که ساختار ثابتی به زمان می بخشند.

    واحد اندازه گیری زمان مهاکلپه (Mahākalpa) یا دورۀ بزرگ است. هر مهاکلپه، از چهار کلپه تشکیل شده که هر کدام از آنها نیز بیست انتره کلپه (Antrakalpa) را شامل می شود. اساساً هر کدام از کلپه ها، با کلپه های دیگر، با توجه به مرحله ای از تکامل جهان که در طی آن کلپه اتفاق می افتد، قابل تمییز است. این کلپه ها عبارتند از:

    1. ویوَرتَه کلپه (Vivartakalpa) یا دوره خلقت: این دوره از زمان به وجود آمدن باد ازلی تا خلقت اولین موجود که ساکن دوزخ می شود، ادامه دارد. 2. ویوَرتَستایی کلپه (Vivartasthāyikalpa) یا عصر تداوم حیات: این دوره شامل طول دوران خلقت است و با ظهور اولین موجود در دوزخ آشکار می شود. 3. سَموَرتَه کلپَه (Samvartakalpa) یا دورۀ نابودی: این دوره از زمان توقف باز پیدایی موجودات تا زمانی که جهان مادی نابود می شود، ادامه دارد. 4. سَموَرتَستایی کلپَه (Samvartasthāyikalpa) یا عصر تداوم نیستی: در این دوره جهان به طور کامل محو و در حالت تهی قرار می گیرد (Kloetzli, 1983, p. 74-75; Kloetzli, 1987, V.4, p. 116).

    پیدایی و نابودی موجودات

    هر یک از کلپه های چهارگانه، خود به بیست انتره کلپه یا کلپه کوچک تقسیم می شوند. در دوره خلقت، جهان مادی در طول اولین انتره کلپه ایجاد می شود و موجودات در نوزده انتره کلپه دیگر به وجود می آیند. در پایان دورۀ خلقت، که دوره ای نامحدود است، انسان ها دارای حیات اند. طول دوره حیات انسان از 10 سال شروع می شود و تا 80000 سال افزایش می یابد و دوباره به 10 سال تقلیل می یابد و مدت زمانی که این فرایند رخ می دهد، هجده انتره کلپه میانی است.

    گفته شده است که کلپه های میانی در اثر جنگ، بیماری و فقر، که به ترتیب هر کدام هفت روز، هفت ماه و هفت سال طول می کشند، از بین می روند. هنگامی که موجودات از ساحت های فروتر محو می شوند، دوباره در آسمان دهیانه(مراقبه) به هم می پیوندند که قاعدتاً از طریق مراقبه و نیل به نیروانه حاصل می شود، و در نتیجۀ نابودی ها رخ می دهد. براساس منابع بودایی، نابودی ها سه نوع اند: نابودی هایی که به وسیلۀ آتش، آب و باد رخ می دهند. اولین دهیانه محدوده نابودی با آتش است که در نتیجه، همۀ چیزهای دون پایه را می سوزاند. دومین دهیانه محدودۀ نابودی با آب، و دهیانه سوم محدوده نابودی با باد است که همۀ چیزهای دون پایه را می پراکند. دهیانه چهارمی وجود دارد که ساحت های لطیف نامیده می شود و هرگز در معرض نابودی جهانی قرار نمی گیرد. این نابودی ها یکی پس از دیگری رخ می دهند، به گونه ای که هفت مورد از آنها با آتش و یکی با آب واقع می شود. این چرخ نابودی های هشت گانه، در هفت زمان تکرار می شوند. در این صورت 56 نابودی با آتش، هفت نابودی با آب و آخرین نابودی (شصت و چهارمین) به وسیلۀ باد است (Kloetzli, 1983, pp.73-75; Gethin, 2004, Vol.1, p. 185 ).

    ساحت های وجود و آموزة سه جهان

    از آنجا که در کیهان شناسی مکانی بودایی، موجودات نقش عمده ای دارند، نخست باید مراتب وجودی آنها را از منظر این دین بررسی کنیم. براساس تعالیم ابهیدهمّه، هر موجودی ممکن است بر اساس سنساره در یکی از سی و یک طبقه جهان زاده شوند که اصلی ترین تقسیم بندی موجودات در این سطوح سی و یک گانه در سه مرتبه اصلی است: 1. کامه دهَتو لُکه (Kamadhatu-Loka) یا قلمرو جسم؛ جایگاه موجوداتی است که از ماده پایین تری برخوردار و در معرض شهوات قرار دارند؛ 2. مرتبه روپَه دهَتو لُکه (Rūpadhatu-Loka) یا جسم ناب یا ماده ظریف؛ 3. مرتبه آروپیه دهَتو لُکه (Ārūpyadhatu-Loka) یا ساحت بی جسمی که در بالاترین مرتبه قرار دارد (Poussin, 1911, V. 4, p.130; Gethin, 2004, V.1, p. 183-184).

    بر اساس تفکر بودایی، موجودات در قلمرو لذّات دارای حواس پنج گانه و ذهنی ساکن هستند. موجودات در این ساحت، خود به دو گونة موجودات خوش بخت و نگون بخت تقسیم می گردند. موجودات نگون بخت، شامل شکل های ناخوشایند وجود از جمله دوزخ بدبو، گرسنگی، حیوانیت و خدایان حسود هستند و بازپیدایی در این قلمروها، پیامد اعمال ناسالم حاصل از جسم و گفتار و تفکر بوده است. اما موجودات خوش بخت، از اشکال خوشایند وجود برخوردارند، به طوری که هم دارای وجودهای الهی و انسانی هستند و هم در یکی از بهشت های شش گانه عالم حس ساکن اند. بازپیدایی در این ساحت، نتیجه اعمال سودمند بدن، زبان و ذهن بوده است.

    مرتبه دوم، که عالمی ظریف تر است، جایگاه خدایان بالاتر است که برهماها نامیده می شوند. آنها دارای خودآگاهی و دارای دو حس بینایی و شنوایی اند. بازپیدایی در این قلمرو، در نتیجه چهار دهیانه بوده که با تمرکز کامل ذهن بر موضوع مراقبه حاصل می شود. در نتیجه، فرد به روشنی و پاکی می رسد. این قلمروها محل خدایانی می باشد که دیگر بازگشتی ندارند. آنها به خرد بالایی دست یافته و در آخرین بازپیدایی شان قرار دارند. آنها پیش از مرگشان به روشنایی دست می یابند و به طور کلی، در مسیر آخرین بازپیدایی خود از طریق نیل به نیروانه هستند. ظریف ترین و خالص ترین سطوح جهان، چهار سطح هستند که قلمرو بی شکلی را تشکیل می دهند. در این مرتبه جهان، بدن و حس کاملاً غایب اند و وجود با اشکال ناب و ظریف آگاهی مشخص می شود و مطابق دهیانه های بالاتر است (Gethin, 2004, V.1, p. 183-184; William, 2002, p. 75-76 ).

    موجودات در ساحت های سه گانه، دارای پنج حس، دو حس و فاقد حس هستند. درواقع، عوالم سی و یک گانه در واقع جایگاهی برای آنهاست که طبقات آنها براساس تقسیم بندی خاصی به موجودات مربوط به این قلمروها اختصاص دارد (Gethin, 2004, V.1, p. 185-187).

    طبقات موجودات

    براساس تقسیم بندی که موجودات را شامل دو دسته خوش بخت و نگون بخت می داند، موجودات به پنج دسته تقسیم می شوند که هریک از آنها نیز دارای اعضای بی شماری هستند.

    1. اسوره ها یا دیوه ها: آنها در غارهای کوه مِرو و در زیر سطح دریا ساکن اند و اغلب مکان خود را ترک کرده و برای فتح کوه مرو با خدایان و محافظان آنها می جنگند. از منظر نیکایه ها، سه طبقه از خدایان وجود دارد: الف) خدایانی که دارای شکل و میل شهوانی هستند و با غذا تقویت می شوند و از چهار عنصر تشکیل شده اند. ب) خدایانی که دارای شکل ، اما ساختة ذهن اند. ج) الوهیت غیرمادی که برساختة شعور یا تفکر است. همچنین گفته شده که فراسوی جهان محسوس، عالم برهما قرار دارد که در آن برهماها ساکنند؛ جهانی که لطیف و عاری از جسم و ذهن است. برهماها در این جهان، هرچند در ظاهر شبیه انسان ها هستند، اما در واقع نه مؤنث اند و نه مذکر و مراتب مختلفی دارند. برهماهای، پایین تر بر 1000 جهان حکومت می کنند. حال آنکه برهماهای بزرگ تر بر 100 هزار جهان حاکم اند. با وجود این، نمی توان در آنجا برهمای عظیم یا خدای خالق را تصور کرد (Gethin, 2004, V.1, p. 184).

    2. انسان ها: چهار مکان یعنی چهار شبه جزیره به آنها اختصاص دارد.

    3. حیوانات: بالاتر از طبقه موجودات نفرین شده قرار دارند. آنها در طبقات مختلفی تقسیم بندی می شوند و بیشتر با جهان انسان ها در ارتباط اند، نه جهان خدایان.

    4. اشباح یا ارواح (پرِتَه ها) (Pretas): آنها در سراسر جهان انسان ها و در همه جا ساکن اند، به ویژه در قلمرو یمَه، که به 36 ایالت تقسیم می شود و در محدوده 500 پایی زیر جمبودویپه قرار دارد و یک روز آنها برابر با یک ماه انسان هاست.

    5. دوزخیان: آنها در هشت طبقه بزرگ ساکن اند که در آن عذاب های بی شماری وجود دارد. علاوه بر دوزخ داغ و هفت دوزخی که در بالای آن قرار دارد، بر طبق منابع سنت شمالی، هشت بهشت سرد نیز وجود دارد که آنها نیز همانند دوزخ های بودایی، اقامتگاه هایی با انواع نعیم های مختلف دارند (Poussin, 1911, V. 4, p. 130, 134-135؛ هینلز، 1389، ص 339-340).

    در یک تقسیم بندی دیگر، عوالم مربوط به موجودات، دارای حواس پنج گانه را علاوه بر جهان انسان ها، شش جهان اصلی دانسته اند: 1. آسمان چهار پادشاه بزرگ که بر جهات اصلی حکم می رانند و در طبقه چهارم کوه مِرو ساکن اند. 2. آسمان ایزدان سی و سه گانه که در قله کوه مرو ساکن اند. 3. آسمان خدایان یمَه. 4. آسمان توشیته (Tusita) که سکونت گاه بودای آینده است؛ جایی که بودای منجی میتریه (Maitreya) چشم به راه است تا زاده شود. 5. آسمان خدایانی که در جهان مخلوق خودشان غرق خوشی هستند. 6. آسمان خدایانی که بر قلمرو عمارت خدایان دیگر حکومت می کنند (Poussin, 1911, V. 4, p. 134-135؛ جعفری، 1390، ص 42-43).

    واقعی یا غیرواقعی بودن جهان

    یکی از مهم ترین اندیشه هایی که کم و بیش در مباحث جهان شناختی ادیان مطرح می شود، واقعی بودن جهان و ارتباط آن با تجربه فردی است. گرچه در سنت بودایی و سخنان خود بودا، مطالب اندکی درباره آن آمده، اما برخی فقرات متون بودایی، بیش از هر چیز بر غیرواقعی بودن عالم تأکید می کنند. از جمله در دهمّه پده آمده است: جهان را چون حباب و سراب در نظر بگیر، کسی که این گونه به جهان بنگرد، سلطان مرگ او را نخواهد دید. در ادامه، آن را به گردونه پر نقش و نگار شاهانه توصیف می کند که نباید دل به آن بست (Dhammapada, 1982, Lokavaggo: 4-5). رادهاکریشنان با توجه به غیرواقعی دانستن جهان از سوی بودا، بر آن است که بر طبق اندیشه بودا، تجربه فردی نیز دائمی نیست و هر دوی آنها دستخوش تغییرند، و تحت سیطره این قانون قرار دارند که وظیفة فرد را گذر از جهان توالی و زمان و رسیدن او به نیروانه می دانند (Radhakrishnan, 1982, p.29 ). بوداییان می کوشند تا دیدگاه خود را دربارة گذرا بودن امور با استفاده از تمثیل شعله چراغ بیان کنند. بدین گونه که انسان گمان می کند آنچه می سوزد، همان شعله است. در حالی که شعله چیزی جز تداوم شعله های مشابه نیست. با توجه به اینکه هویت شعله چیزی جز تداوم شعله ها نیست، هویت هر چیزی در دنیا، چیزی بیشتر از استمرار و صیرورت نیست. آنها همچنین برای ماهیت زودگذر و ناپایدار موجودات عالم، تمثیل جریان آب رودخانه را مثال می زنند. بوداییان برآنند که اعتقاد به گذرا بودن امور جهان از دو عقیده افراطی اعتقاد به ابدی بودن و نیست انگاری جلوگیری می کند؛ نه ماده بدون تغییری در عالم وجود دارد و نه اینکه عالم خلأ یا عدم محض است، بلکه چیزی بین آن دو است و راه میانه ای است که بودا بر آن تأکید داشت (Tiwari, 1983, p. 51-52 ).

    در دوره های بعدی با شکل گیری مکاتب بودایی، به ویژه چهار مکتب اصلی مادهیمیکه، یوگه چاره، سوترانتیکه و ویبهاشیکه، بحث های مفصلی دربارة واقعیت عینی یا ذهنی اشیا و یا غیرواقعی بودن آنها به وجود آمد. از نظر مکتب مادهیمیکه ، هیچ چیز واقعیت ندارد؛ نه اشیاء ذهنی و نه اشیاء عینی، هیچ کدام واقعی نیستند. هر دو تهی هستند. به همین دلیل آنها را هیچ انگار یا نیهلیست (Sunya-vadins) می دانند. پیروان مکتب یوگه چاره، بر آنند که اشیاء عینی یا جهان مادی عاری از واقعیت و تهی است، ولی اشیاء ذهنی واقعی اند. ازاین رو، آنها را ایده آلیست های ذهنی یا ویجنانه وادین ها می گویند. دو مکتب فوق متعلق به شاخه مهایانه بودایی هستند.

    اما دو فرقه بعدی، که متعلق به شاخه هینه یانه هستند، معتقدند: هم اشیاء عینی و هم اشیاء ذهنی هر دو واقعیت دارند. بر این اساس، آنها را واقع گرایان یا سرواستی وادین ها نامیده اند. آنچه موجب تفاوت این دو فرقه شده، شیوة شناخت واقعیت بیرونی است؛ پیروان مکتب سوترانتیکه معتقدند که اشیاء خارجی را نمی توان با ادراک حسی شناخت، بلکه باید از راه استنتاج شناخته شوند. در حالی که ویبهاشیکه ها معتقدند: جهان خارجی را می توان به طور مستقیم و بی واسطه و با حواس ادراک کرد (Radhakrishnan, 1998, V. 1, p. 612-669؛ چاترجی، 1384، ص 306-307).

    شباهت های مفاهیم جهان شناختی بودایی با دیدگاه های تفکر هندویی

    نظام های بودایی نه تنها با نظام های هندویی، بلکه با مکتب های جین و اجیوکه ها و همچنین تأملات هلنیستی مرتبط بوده اند (Kloetzli, 1987, V.4, p.113 ). با توجه به اینکه تفکر بودایی پیش از همه، از مضامین اوپنیشدی و پورانه ای تأثیر پذیرفته و برخی قائل به شباهت های تعالیم بودا و آنها شده اند، به بررسی و مقایسه مهم ترین مضامین آنها می پردازیم.

    الف: شباهت ها با مضامین اوپنیشدی: در دین بودا نیز مانند مفسران اوپنیشدی، عقیده بر این بود که اگر همه چیز به عناصر سازنده شان تجزیه شوند، می توان آنها را شناخت؛ چراکه عناصر سازندة جهان در تفکر بودایی بسیار شبیه تفکر اوپنیشدی است.

    ـ همانند اوپنیشدها، در دین بودا نیز اعتقاد بر این است که جهان با قانون یا نظم طبیعی جهانی اداره می شود.

    ـ اعتقاد به نیروهای فراطبیعی در پس پرده وجود و آثار قانون کرمه و بی ارزشی جهان از ویژگی های هر دو تفکر است.

    ـ این مفهوم اوپنیشدی، که هر موجودی سازنده و کنترل کننده جهان است، با این آموزة بودایی که در بدن اصل و منشأ جهان یافت می شود، قابل مقایسه است.

    ـ مسئله واقعی و غیرواقعی دانستن همزمان عالم در برخی متون و جریان ها، از دیگر موارد مشابه این دو تفکر است. ناگارجونه، فیلسوف معروف بودایی در قرن دوم و سوم میلادی، قائل به نظریة دو سطح از حقیقت یعنی سَموَرتی سَتیه (Samvarti satya)؛ یعنی حقیقت پدیداری و پرمارتهه ستیه (Pramātha satya)؛ یعنی حقیقت مطلق بوده است. از دیدگاه او، سنساره از این نظر که هر موجودی گرفتارآن می شود، واقعی است. اما از لحاظ مطلق بودن نیروانه واقعیتی ندارد. این اندیشه سبب می شود که بخش هایی از اوپنیشدها را از قبیل میتریه اوپنیشد (6. 17)(The Thirteen Principal Upanishad,1921) بهتر بفهمیم؛ چراکه در آنجا آمده اگر برهمن در همه جهات نامحدود است، پس دیگر جهت شرق و سایر جهات وجود ندارند، اما آنها از منظر عالم مخلوق واقعیت دارند (Alan James, 1990, p. 55-58).

    ـ یکی دیگر از مشترکات آنها، واقعی ندانستن جهان بیرونی و درونی است. گفته شده بودا این اندیشه را از اوپنیشدها اخذ کرده است، با این تفاوت که بودا آتمن یا خود را نفی می کرد. حال آنکه در تفکر اوپنیشدی حقیقت ذاتی متعلق به آتمن است، که آن نیز با برهمن یکی است و دانستن این امر متعالی سبب نجات می شود.

    این اندیشه در قالب تمایز نهادن میان جهان پدیداری با حقیقت مطلق در دین بودا مطرح شده است. در آموزه های بودایی نیروانه هیچ گاه با سنساره مرتبط دانسته نشده، بلکه چیزی غیر از سنساره است. اما در دوران بعد، برخی مکاتب بودایی از جمله ویجنانه واده (یوگه چاره)، تمایز واقعی میان آن دو قائل نبودند. از منظر آنها، نیروانه در واقع انتقال از جهان ماده به واقعیت است. در این فرایند، سنساره به معنای واقعی پشت سر گذاشته نمی شود، بلکه شخص بصیرت یافته آن را محدود می کند و طولی نمی کشد که فرق امور عینی و ذهنی را در می یابد و سنساره و نیروانه را یکی می یابد (Ibid, p. 58).

    ب: شباهت با مضامین پورانه ای: ابعاد زمان در هزاره های بودایی و پورانه ای بسیار مساوی اند؛ زیرا جهان های هزارگانه معادل تقسیم بندی دوره پورانه ای هستند. در تفکر پورانه ای، دوره ها متشکل از ده سال الهی هستند که هر کدام معادل ده هزار سال بشری و هر ده هزار سال یک مهایوگه است. هزار مهایوگه، معادل یک کلپه که آن نیز معادل یک روز برهمنی است. هر صد سال چنین روزهایی معادل حیات برهما یا یک مهاکلپه است (Kloetzli, 1987, V.4, p. 116).

    جهان شناسی بودایی و ارتباط آن با روان شناسی

    یکی از اصول مهم جهان شناسی بودایی، همترازی آن با روان شناسی است که در آن قلمروهای وجود تقریباً با حالات ذهنی تجربی مربوط هستند. از منظر روان شناسی بودایی، جهان به طور همزمان طرح و نقشه قلمروهای وجود و شرح تجربیات مختلف است که از طریق مفهوم کرمه قابل ادراک می باشد؛ چراکه جهانی که در آن ساکنیم، تحت تأثیر کرمه اعمال و گفتار و اندیشه ها ی ما، اعم از پندارهای برخاسته از حرص و تنفر و فریب و نوع دوستی و عشق و شفقت قرار دارد (Conze, 1964, p. 66-67). در واقع، جهان انعکاس اعمالی است که مولود قلب و ذهن ماست. حالات ناسالم و غیرسودمند منجر به باز پیدایی و سرنوشتی مصیبت بار در قلمروهای بدبختی می شود که دوزخ یکی از قلمروهای آن است. از سوی دیگر، سخاوت و دوستی، که سبب اعمال سودمند می شوند، منجر به بازپیدایی در قلمروهای سعادت، یا به عنوان انسان و یا یکی از شش ساحت خدایان می شود. اما با توسعه حالات عمیق صلح و ریاضت، از طریق عمل مراقبه آرام و توسعه حکمت ژرف و مراقبه روشن، شخص در ساحتی ناب و بی شکل به عنوان برهما بازپیدا می شود. این ساحت انعکاسی از مراقبه های اوست (Gethin, 2004, V.1, p. 185-186). این امر تا بدانجاست که رادهاکریشنان بر آن است که جهان، نه به دست خداوند و فرشتگان، بلکه با انتخاب های آزادانه و از سر اختیار بشر ایجاد شده و تاریخ زندگی بشر محصول زنجیره ای از تصمیم ها و تجربیاتش است (Radhakrishnan, 1982, p. 33).

    جالب اینکه با توجه به تجربه روز آمد فردی، شخص نمی تواند شرایط ذهنی و فیزیکی ثابتی پیدا کند. اگر به مرتبه برهما برسد، که در آن 84 هزار سال زندگی خواهد کرد. این حالت آرامش به دلیل چرخه ای بودن عوالم دائمی نیست (Gethin, 2004, V.1, p. 186).

    از دیدگاه سنتی نیز میان جهان های آسمانی و حالات آگاهی، نوعی تناظر برقرار است؛ زیرا آنها معتقدند بسیاری از گزاره های جهان شناسی بودایی را می توان ناظر به حالات معنوی شخص تحلیل کرد. چنان که برخی از نوگرایان بودایی جهان شناسی سنتی را نمادپردازی محض دانسته اند. برای نمونه، عالم دوزخ را نماد حالات گناه و خودآزاری می دانند که این امر با توجه به متون باستانی که نشان می دهد بودا از همان آغاز به روان شناسی علاقه داشته، تأیید می شود (هینلز، 1389، ص 340).

    نتیجه گیری

    حاصل سخن درباره مفاهیم کیها ن شناختی بودایی را می توان این گونه بیان کرد:

    1. خود بودا در مقام بنیانگذار و مبلّغ این آئین اساساً از پرداختن به این مباحث خودداری می کرد و این امر شاید به دلیل دغدغه های اصلی او، یعنی نجات از گردونه جهان پر رنج و یافتن راهی برای رهایی از آن بوده است. پس از سپری شدن دوران خودِ بودا، با ایجاد انشعاب در جوامع بودایی به دو شاخه اصلی هینه یانه و مهایانه، به ترتیب در متون اصلی این جریان ها، به ویژه نیکایه ها و شروح برخی آثار بودایی و سوتره های مهایانه ای، نظریه هایی درباره جهان مطرح گردید.

    2. با توجه به اینکه نظریه های جهان شناختی بودایی در دو بخشِ مکانی و زمانی مطرح اند، اما همچنان دارای ابهام اند. به گونه ای که این ابهام را می توان به روشنی در مباحث مربوط به نابودی جهان ملاحظه کرد. همچنین باید گفت: در بودیسم یک نظام جهان شناختی یکدست و واحد وجود ندارد، نظام های کیهانی مطرح شده صرفاً به دلیل توجه و گرایش بوداییان به مسئله رهایی بوده است؛ چراکه حد و حدودی که برای جهان و طبقات آن قائل اند، شاهد خوبی بر این مدعاست. از سوی دیگر، با نظر به این تعالیم، رد پای اندیشه های بشری در این نظریه ها مشهود است.

    3. وجود جهان شناسی های متعارض، به ویژه در زمینة کیهان شناسی مکانی از دیگر ویژگی های تفکر بودایی است. جهان های مطرح شده به شکلی خاص، بیانگر رویکرد دو شاخه اصلی بودایی در توجه به تعالیم نجات شناسانه بوده است.

    4. آموزة اصلی و بنیادین آئین بودایی کهن دربارة جهان شناسی این است که اساساً جهان با تفکر و اعمال فردی و آثار کرمه ای پدید می آید و به خودی خود واقعیتی ندارد و با از بین رفتن اعمال نیز هر آینه جهان از بین می رود.

    5. دین بودا در مبانی و اصول خویش با تفکر هندویی در ادوار مختلف، به ویژه آموزه های اپنیشدها و پورانه ها اشتراک نظر دارد. اما این دین، از جریانات فکری پیش از خود از جمله اجیوکه ها، دین جین و تفکر یونانی نیز تأثیر پذیرفته است.

        ايونس، ورونيكا، 1373، اساطير هند، ترجمه باجلان فرخي، تهران، اساطير.
        پاشايي، عسكري، 1386، پژوهشي در سورة نيلوفر، تهران، فرا روان.
        جعفري، ابوالقاسم، 1390، منجي در آيين بودا، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
        چاترجي، ساتيش‌چاندرا و درينداموهان داتا، 1384، معرفي مكتب‌‌‌هاي فلسفي هند، ترجمه فرناز ناظرزاده‌كرماني، قم، انتشارت مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
        هينلز، جان راسل، 1389، اديان زنده شرق، ترجمه جمعي از مترجمان، ويراسته جان آر هينلز، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
        Alan James, Davies, 1990, Cosmogony In The Vedas, Brahmanas and Upanishads With Refrence to Early Buddhism, University of Durham.
        Bolle, Kees W, 1987, "Cosmology", Encyclopedia of Religion, Ed. By: Mircea Eliade, New York, Macmillan, v.4, p. 100-101.
        Conze, Edward, 1964, Buddhists Texts Trough The Ages, America, Happer & Row Publishers.
        Dhammapada, 1982, Tr. And Notes by: Servapalli Radhakrishnan, London, Oxford University Press.
        Gethin, Rupert, 2004, "Cosmology", Encyclopedia of Buddhism, Ed. By: Robert E. Buswell, United States of America, Macmillan Refrence USA, V.1, p. 183-187.
        Kloetzli, W. Randolph, 1987, "Buddhist Cosmology", Encyclopedia of Religion, Ed. By: Mirca Eliade, New York, Macmillan, V.4, p. 113-119.
        _____ , 1983, Buddhist Cosmology, Delhi, Motilal Banarsidass.
        Poussin, L. Delavallee, 1911, "Cosmogony and Cosmology(Buddhist)", Encyclopedia of Religion and Ethics, Ed. By: James Hastings, Edinburgh, T & T Clark, V.4, p. 129-137.
        Radhakrishnan, Servapalli, 1998, Indian Philosophy, Delhi, Oxford University Press, vol. 1.
        _____ , 1982, Introduction to Dhammapada, London, Oxford University Press.
        Sadakata, Akira, 1997, Buddhist Cosmology, Tr. By: Gaynor Sekimori, Tokyo, Kosei Publishing Co.
        Singh, N.K, 2004, Buddhist Cosmology, Delhi, Global Vision Publishing House.
        The Thirteen Principal Upanishads, 1921, Tr. By: Robert Ernest Hume, Oxford University Press.
        Tiwari, Kedarnath, 1983, Comparative Religion, Delhi, Motilal Banarsidass.
        William, Paul With Anthony Tribe, 2002, Buddhist Thought, London and New York, Routledge.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمودی، ابوالفضل، شرفایی، محسن.(1392) تأملی در کیهان‌شناسی بودایی. فصلنامه معرفت ادیان، 4(3)، 97-113

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ابوالفضل محمودی؛ محسن شرفایی."تأملی در کیهان‌شناسی بودایی". فصلنامه معرفت ادیان، 4، 3، 1392، 97-113

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمودی، ابوالفضل، شرفایی، محسن.(1392) 'تأملی در کیهان‌شناسی بودایی'، فصلنامه معرفت ادیان، 4(3), pp. 97-113

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمودی، ابوالفضل، شرفایی، محسن. تأملی در کیهان‌شناسی بودایی. معرفت ادیان، 4, 1392؛ 4(3): 97-113