بررسی و تحلیل ریشهها و زمینههای تاریخی مذهب انگلیکن
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
به طور کلی، مسیحیت پیش از ظهور انگلیکن (Anglican) به سه مذهب کاتولیک، ارتدوکس و پروتستان تقسیم شده بود. کاتولیک از قدیمی ترین شاخه های مسیحیت است که تاریخ آن به عصر حواریون می رسد. ارتدوکس، یکی از انشعابات کلیسای کاتولیک به شمار می رود که سال 1054م از آئین کاتولیک جدا شد. مهم ترین دلیل جدایی آن مسائل اعتقادی بود. سومین مذهب، پروتستان است که با ظهور مارتین لوتر (1483-1546) به وجود آمد. شاخة پروتستان به زودی دارای انشعابات زیادی شد که از مهم ترین آنها می توان به فرقه های زیر اشاره نمود: لوتریسم، کالونیسم، تسوینگلیانیسم، انگلیکن، باتسیتیسم، پنطیکاستی، پرسبیتری، ادونتیست، کانگری گیشنالیسم، متدیسم، انجیلی ها و... .
از میان شاخه های فوق، مذهب انگلیکن جایگاه ویژه ای دارد، به طوری که در سال های بعد، از مذهب پروتستان جدا شد. هم اکنون به عنوان مذهب چهارم مسیحیت شناخته می شود. این مذهب، با نهضت اصلاحی تئودور (انگلیکن) پایه گذاری شد. کلیسای انگلیکن، که معمولاً از آن به جماعت انگلیکن» یاد می شود، عنوان رسمی کلیسای ملی انگلستان» است؛ یعنی تمام کلیساهایی که سراسقف کنتربری را به عنوان رهبر معنوی کلیسا پذیرا باشند و به اصول ایمانی این کلیسا وفادار باشند. کلیسای انگلستان در اواخر قرون وسطا، با مشکل نارضایتی مردم از روحانیان کاتولیک روبه رو بود. در اوایل دهه 1520م، افکار اصلاح طلبان، بخصوص لوتر در کشور انگلستان مورد بحث قرار می گرفت. به طور کلی، فرهیختگان انگلیسی از جمله شخصیت های دانشگاهی، به ویژه استادان و دانشجویان دانشگاه کمبریج، به آثار لوتر علاقه خاصی نشان می دادند. توجه، مطالعه و بررسی آرای اصلاح طلبان، زمینه را برای نارضایتیهای گسترده مردم این کشور از کلیسای کاتولیک فراهم آورد. البته این علل، تنها بستر تأسیس کلیسای انگلیکن را گسترد، اما علت اصلی جدایی این کلیسا، به نزاع پادشاه انگلستان و پاپ باز می گردد و وقایع و تحولات سیاسی قرون وسطا، که زمینه را برای شکل گیری این مذهب به وجود آورد و سخت گیری ها و انحرافات اخلاقی، مذهبی شرایط را برای ایجاد مذهب جدید فراهم کرد.
این مقاله روشن خواهد کرد که در قرون وسطا چه تحریف ها و تغییراتی در مسیحیت به وقوع پیوسته است و این امر منجر به پدید آمدن فرقه های نو گشته است. همچنین سیاست هایی که در جریانات تاریخی منجر به پایه ریزی و شکل گیری مذهب انگلیکن گردیده اند، مورد بررسی قرار می گیرند.
تاریخچه جنبش های اصلاحی
در طول ده قرن پس از میلاد، کلیسا کار خود را با تلاش و کوشش واقعی پطرس حواری و پولس حواری آغاز کرد و به یک نظام با شکوه اخلاقی، انضباطی، خانوادگی، علمی، و بین المللی ارتقا یافت. قرن ها این جایگاه شکوهمند همچنان مورد توجه دین داران دنیای مسیحیت بود؛ زیرا مؤمنان در مناطقی که این آئین توسعه یافته بود، با احترامی که به دستگاه کلیسا قائل بودند، آنجا را ملجأ و پناه خویش در رشد معنوی و توجه به خداوند و کسب کمالات می دانستند. این جایگاه، تا قرن یازده میلادی همچنان جریان داشت تا آنکه از فراوانی قدرت کلیسا و دربار پاپ، به مرور رفتارها و دنیا طلبی هایی ظاهر شد که مورد انتظار مردم نبود. سرانجام احترام و جایگاه آن تنزل یافته در نظر مردم، به ویژه قشر متفکر و اندیشمند دیدگاهی همراه با تنفر و انزجار جایگزین گردید. در این هنگام، کلیسای رومی و واتیکان از اقتدار دنیوی و مادی برخوردار بود، ادعای حکومت بر جهان را داشت و پادشاهان را عزل و نصب می کرد. قوای قانون گذاری، اجرایی و قضایی در شخص پاپ خلاصه می شد. پاپ در رأس قدرت دنیوی قرار داشت (جان پالارد، 1366، ص 113).
کلیسا مدعی بود امپراتور باید مشروعیت خود و حکومت خود را از کلیسا و پاپ کسب کند. امپراتور نیز مانند عموم مردم، یک مسیحی است و باید از پاپ اطاعت کند. یین امپرواز یکی از اسقفان بزرگ قرن چهارم میلادی اعتقاد داشت: کلیسا در امور روحانی، حق قضاوت نسبت به کلیه مسیحیان را دارد حتی نسبت به شخص امپراتور؛ زیرا امپراتور نیز مانند سایر مسیحیان یکی از فرزندان کلیسا محسوب می شود (Hans Kung, , 2003, p. 43).
در نیمه دوم قرن وسطا (قرن های 11 تا 15)، که پاپ دارای قدرت و مقامی همطراز با امپراتور روم باستان بود، سلطه و اقتدار او نه فقط امور روحانی و دینی، بلکه شامل امور سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بود. حکومت های اروپایی نظیر آلمان، فرانسه، اسپانیا و انگلستان مجبور بودند مالیات مذهبی به واتیکان بپردازند. کلیسای کاتولیک در همه کشورها صاحب بهترین زمین ها بود. پاپ ها حتی در عزل و نصب پادشاهان کشورهای اروپایی مستقیماً دخالت داشتند. آنها به واسطه نفوذ روحانی خود بر مردم، می توانستند به اتباع یک کشور دستور دهند که از پادشاه فرمانبرداری نکنند. علاوه بر عوامل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، عامل اخلاقی و مذهبی نیز مطرح بود. مقام مقدس رهبری کلیسا، بیشتر وسیله ای برای ارضای حس جاه طلبی شده بود. به عنوان نمونه، پاپ ها مدت شصت و هشت سال چنان آشکارا وسیله مطامع و زندانی شاهان فرانسه بودند که احترام و درآمدشان از سایر ممالک به سرعت کاهش یافت. آنان وحشت زده از این رویداد، خزائن گنجینه های خویش را با مضاعف ساختن مالیات هایی که برای مناصب کلیسایی، صومعه ها و کلیساهای محل، وضع شده بود، پر ساختند (ر.ک: دورانت، 1387، ج 6).
آنان توجه چندانی به زندگی دنیوی و روحانی افراد نداشتند. کافی بود که هزینه های سنگین دربار پاپ از طریق مالیات های مذهبی تأمین شوند. وضع مردم برای آنان اهمیتی نداشت. گفته می شود بسیاری از اسقف های عالی مقام و حتی پاپ ها از طریق روابط نامشروع صاحب فرزندانی شده بودند. در این میان، اسقف ها و کشیشان بسیاری، که به واقع افرادی مقدس و پرهیزکار بودند، از چنین رفتارهای افراطی رنج می بردند. توماس آکوئیناس، حامی بزرگ پاپ و مدافع بزرگی برای مقام پاپی مرکز گرا بود و تاکنون به نحو مؤثری در همین جهت از او استفاده شده است. در نگاه او، پاپ نخستین و بزرگ ترین اسقف ها است که بر کل کلیسای مسیح برتری دارد و اطاعت از پاپ رم برای نجات ضروری است (کونگ، 1386، ص 161 و 162).
ویل دورانت، دربارة قدرت پاپ ها در قرن هشتم میلادی می نویسد:
شالودة اختیارات غیرروحانی پاپ ها تحکیم یافت. این سیاست درخشان پاپی تا بدانجا رسید که لئوی سوم با دست خویش تاج بر سر شارلمانی نهاد. از آن پس هیچ کس را در غرب امپراتور نمی شناختند، مگر آنکه پاپ وی را تدهین کرده باشد. به این نحو گرگوریوس اول، که از فرط حملات اقوام مختلف به ستوه آمده بود، یکی از نیرومندترین قدرت های اروپا شد. قدرت و نفوذ کلیسا رو به فزونی می گذاشت... نیکولاوس در نامه های خویش خطاب به پادشاهان و همچنین اسقف های اعظم ممالک، همواره چنان لحنی اتخاذ می کرد که گویی بر همه آنها نظارت عالیه دارد، پاپ به عنوان نایب خدا، حق و وظیفه داشت که سلاطین بد را خلع کند و فرمانروایی را که به حکم مردم یا مقتضیات زمان انتخاب شده بود، تأیید کند یا بپذیرد (دورانت، 1387، ص 678، 680 و 708).
همزمان با رنسانس، و شروع به ساختن کلیساهای مجلل، پاپ ها نمایندگان خود را به نقاط دور دست برای جمع آوری پول و اعانه های مردمی می فرستادند و ضمن جمع آوری پول، توصیه می کردند که هر کس پول بدهد، گناهان او آمرزیده می شود و به بهشت خواهد رفت (لوکاس، 1382، ص 66). همچنین روشن است که با فردی کردن دین، بلافاصله بحث جدایی دین و سیاست امری اجتناب ناپذیر خواهد بود؛ زیرا سیاست امری اجتماعی است. درحالی که، پیش از این دین در اثر تحریفات آشکار و پنهان و بی توجهی روحانیت کلیسا، از دخالت در اجتماع کوتاه گردیده است (همان، ص 66-68). به تدریج صدای اعتراض بلند شد. این اعتراض ها به دو شکل ابراز می شد: یکی به صورت تشکیل گروه های رهبانی برای دوری گزیدن از انحطاط ها و حفظ تقدس خویشتن و جامعه شان (اینها در لباس راهب ها و راهبه ها به صومعه پناه می بردند و به خدمات فرهنگی و آموزشی و اجتماعی و رسیدگی به نیازمندان می پرداختند). دیگری، اعتراض و مخالفت علنی علیه اقتدار و استیلای پاپ. از این رو، در قرون وسطا شاهد تشکیل نظام های مختلف رهبانیت هستیم که خدمات خیریه، فرهنگی، و اجتماعی بسیاری داشته اند. اما نوع دوم اعتراض، همیشه با قاطعیت پاسخ داده می شد که اسقف یا کشیشِ معترض یا مجبور به توبه می شد، یا اعدام می گردید. مایکل ب. فاستر دربارة قدرت قائد اعظم کلیسا می گوید:
پاپ به عنوان قائد اعظم کلیسا، صاحب این حق مسلم و بی چون و چرا بود که با داشتن علت و دلیل کافی، هر کدام از مسیحیان را مضرّ و طاغی تشخیص می داد حتی امپراطوران و شاهان مسیحی را از حلقه مسیحیت طرد و آنها را رسماً تکفیر کند. تکفیر یک شهریار مسیحی در حکم این بود که پاپ اعظم اَتباع وی را از قید سوگند وفاداری معاف و نوعی اجازه ضمنی برای خلع همان پادشاه به آنها عطا کرده باشد. حال اگر حق تکفیر مسیحیان، بی قید و شرط اعمال می شد، پاپ ها قدرتی فوق العاده به دست می آوردند و پادشاهان وقت را کاملاً زیر نفوذ و سلطه خود قرار می دادند (ب.فاستر، 1368، ص 408).
همة این عوامل دست به دست هم دادند و زمینه را برای تحولی عمیق مستعد ساختند. پادشاهان و حکام محلی، مایل بودند از سلطه سیاسی و اقتصادی پاپ خارج شوند. کشیشانِ ناراضی نیز که می دیدند اعتراضشان به جایی نمی رسد، آماده پذیرش هر نوع تحولی در امور کلیسایی و روحانی بودند. در عمل، هم پاپ ها در درگیری با امپراطوران زمان خویش از قدرت دینی برای کنار گذاشتن آنان استفاده کردند (همان، ص 709 و 710؛ مری جوویور، 1381، ص 165).
در این دوران، پاپ ها پادشاه ساز شده بودند و تدهین پادشاهان توسط پاپ ها بنیانی شد برای این تصور مسیحی، که پادشاه در غرب تنها با فیض خدا» یعنی پاپ» می تواند پادشاه گردد (کونگ، 1386، ص 123).
مردم، بخصوص طبقه روشنفکر، که تحت تأثیر رنسانس، خواستار آزادی اندیشه بودند، از هرگونه تحولی که این آزادی را تأمین می کرد، حمایت می کردند. در سال 1517، یک کشیش آلمانی به نام مارتین لوتر، که فردی تحصیل کرده بود، اعتراضات خود را بر سر در کلیسای شهر ویتنبرگ در آلمان نصب کرد. در آنجا به 95 مورد از افراط های واتیکان اعتراض شده بود. واکنش واتیکان احضار لوتر به قصد اعدام او بود. زمانی که نمایندگان پاپ و کلیسا به منظور جمع آوری پول و اعانه به آلمان رهسپار شدند، در کمال تعجب با مقاومت او مواجه گردیدند که همه چیز را انکار می کرد و می گفت: آمرزش گناهان اصولاً براساس توبه و صرفاً در نزد وجدان امکان پذیر است. مارتین لوتر، وجدان را در حد خدا برای انسان ارزش داد. بدین وسیله، به فروش بهشت و بخشیدن گناهان، که یکی از کارهای معمول و پردرآمد کلیسا بود، حمله کرد (لوکاس، 1366، ص 66).
اما در اثر تحولات سیاسی- اجتماعی، که بیان شد، لوتر این شانس را یافت که مورد حمایت حاکم آلمانی منطقه قرار گیرد. چیزی نگذشت که بسیاری از کشیشان و مسیحیان به نهضت لوتر پیوستند. گرچه خود او مایل نبود کلیسا یا فرقه ای جدید ایجاد کند، بلکه می خواست کلیسای کاتولیک از درون خود را اصلاح کند. اما پیروان خسته و دلزده او، نهضت لوتر را تبدیل به فرقه ای جدید در مسیحیت کردند. در طی چند دهه، اعتراض لوتر سراسر دنیای مسیحی غرب را فراگرفت. این نهضت، به دلیل اعتراض به پاپ و دربار او پروتستان» نامیده شد. به تعبیر دیگر نهضت اصلاحات کلیسا» نیز می نامند.
اعتراض و نهضت پروتستان از همان آغاز بسیار سریع به شاخه های مختلف تقسیم شد. تشریح نحوة شکل گیری گروه های مختلف پروتستان، نیازمند بررسی دیدگاه ها و نقطه نظرات بسیار است که هریک فلسفة وجودی و رشد مختلفی را تجربه کرده اند. گرچه نهضت اصلاحات کلیسایی معمولاً به مارتین لوتر آلمانی نسبت داده می شود، اما چهره های برجسته ای همچون ژان کالوین فرانسوی، اولریخ زوئنیگلی سوئیسی، و فلیپ ملانکتون آلمانی نقش بسیار مهمی را در این نهضت ایفا کردند. این افراد بنیان گذاران نهضت اصلاحات بودند. ریشه های جنبش اصلاح طلبی و اعتراض در رفرم دینی را می توان در اقدامات این مصلحان دانست.
پروتستان نهضتی علیه انحراف مذهب کاتولیک بود. فلیسین شاله می گوید:
در قرون وسطا و پس از جنگ های صلیبی، در اثر پیدایش افکار نوین در اروپا، گروهی دریافتند که کلیسای روم از کلیسای اولیه دین عیسی دور شده است. از طرفی، بعضی از پادشاهان اروپا از استیلاء روحانی پاپ در روم رنج می بردند و درصدد رهایی از بند پاپ بودند. فشار بیش از اندازه کلیسای کاتولیک، وجود دستورات بسیار سختگیرانه آن، گرفتن باج های کلان از عوام بیچاره مسیحی موجب تحریک مردم علیه دستگاه روحانی شد (شاله، 1875، بخش هفتم مسیحیت).
اما رشد تجارت عمدتاً در شهرهایی متمرکز بود که تحت کنترل انجمن های صنفی بازرگانان قرار داشت و تاحدودی مستقل از مالکان اشرافی و حکومت پادشاهی بود. از این رو، این حرکت به جریاناتی کمک کرد که نظام موجود را مورد تردید قرار داده بود، هرچند که انفجار و شورش تا زمان نهضت اصلاح دینی روی نداد (اسمارت، 1383، ص 186).
این علل اخلاقی، سیاسی و اقتصادی در قرن شانزده میلادی، اصلاحات جدیدی را در دین مسیحت ایجاد کرد. گروهی از روشن فکران، از کلیسای رم فاصله گرفتند و راهی جدا از مذاهب کاتولیک و ارتدوکس در پیش گرفتند. مارتین لوتر از این فرصت مناسب استفاده کرده، به مخالفت با دستگاه روحانی کلیسای رم قیام کرد و سازمان کلیسای پروتستان را به وجود آورد. نهضت اصلاح پروتستان، بر موضوعات دینی و سیاسی در کلیسا تأثیر داشت (میشل، 1377، ص 108-111).
البته نقطه اشتراک نهضت های لوتری، تسوینگلی، کالوینی، انگلیکن و آناباتیست در مخالفت با عقاید سنتی کلیسای کاتولیک رومی دربارة ماهیت نجات و کلیسا و مرجعیت دینی بود (جوویور، 1381، ص 177).
1-1-1.رهبران نهضت اصلاحات
رهبرانی در این عصر بودند که در زندگی اصلاح گرانی مانند الکتور فردریک، توانست دانشگاهی در قلمرو خود تأسیس کند که مرکز مطالعات آزاد در مخالفت با مکتب مدرسی (اسکولاستیک) کلیسا تبدیل شد. مارتین لوتر به هیئت علمی این دانشگاه پیوست. شاهزادگان و خاندان سلطنتی از مصلحان حمایت می کردند و این مصلحان با تأیید و حمایت قدرت های سیاسی توانستند اقداماتی را انجام دهند که زمینه های تأسیس مذهب انگلیکن را پایه ریزی کردند. این شخصیت ها را می توان در موارد زیر خلاصه کرد (برنتل، 1382، ص 70-79).
1-1-2.1. ظهور مارتین لوتر (1483-1546)
مارتین لوتر اولین رهبر انقلابی بود که توانست پرچم اصلاح دین را برافرازد. وی نامه ای علیه فساد کلیسای کاتولیک و فروش غفران نامه نوشت که در روز سی ام اکتبر 1517 چاپ شد. این روز، روز آغاز نهضت اصلاح دینی نام گرفت (لین، 1386، ص 256).
لوتر دیدگاه کلیسای کاتولیک را که روحانیان برگزیده کاهنان الهی محسوب می شوند، مردود خواند و این اعتقاد را که تنها روحانیان، کلیسا خوانده می شوند، انکار کرد. در دیدگاه او، تمام مسیحیان از نظر روحانی در یک مرتبه قرار داشتند و همگی روحانی محسوب می شدند. تنها تفاوت آنها در اختلاف وظایف و عملکرد آنان بود. مارتین لوتر، که خود مسیحی کاتولیک بود، از وجود برخی کژی ها و ناراستی ها در افکار و رفتار کلیسای کاتولیک رنج می برد. از جمله عمده ترین این انحراف ها، عبارت بودند از: روحانیان از امتیازات ویژه ای برخوردار بودند و منصب روحانی بیش از آنکه رسالتی آسمانی و مسئولیتی معنوی محسوب شود، منصبی اجتماعی و امتیازی دنیوی محسوب می شد. این مناصب و امتیازات کم کم مورد خرید و فروش قرار می گرفت. مناصب مذهبی و مراسم عبادی در انحصار روحانیان کلیسا قرار داشت و سایر مسیحیان فاقد نقش مؤثری بودند. در پی اختلاط و هم آوایی روحانیان کلیسا با اربابان قدرت و ثروت، در آمدهای سرشاری نصیب آنان می شد. ازاین رو، فسادهای اخلاقی و مالی در آنان بروز می کرد. این امر موجب گرایش آنان به تشریفات شاهانه و فاصله گرفتن از عموم مسیحیان شده بود. کشیشان و واعظان، در بین مردم آمرزش نامه هایی توزیع می کردند که هر کس می توانست با خرید آنها، خود را از عذاب و مجازات الهی برهاند. گناهکاران با اعتراف به گناه خود در نزد کشیشان و بخشوده شدن توسط آنان، بهشتی می شدند. به دلیل همین شیوه های مرسوم بود که مسیحیان بیش از آنکه خود را در برابر خداوند مسئول ببینند، در مقابل کشیشان مسئول می دانستند. بعدها عقاید مارتین لوتر و اندیشه های او در سند 39 ماده ای که انگلیکن ها ثبت کردند لحاظ شد (کونگ، 1386، ص 176-178).
1-1-3.2. ظهور اولریش تسونگلی (1484-1531)
او نیز مؤسس جنبش اصلاحات دینی در سوئیس بود. همزمان با لوتر در مورد اصلاح دینی شروع به موعظه کرد. مواضع او عبارت بود از کفایت کلام الهی. وی معتقد بود: فقط کلام خدا کافی است و نیازی به انبوه تفسیرهای کلیسا و محققان نیست. این شخصیت سیاسی از تشریفات کلیسایی نیز دوری می جست و اهمیت کتاب مقدس را، رأس امور می دانستند (ناس، 1345، ص 672).
اندیشه های تسوینگلی
تسوینگلی به مکتب انسان گرایی اراسموس تمایل داشت. این امر موجب شد برای عقل بهای زیادی قائل شود. او بر این باور بود که هیچ آموزه ای نباید با عقل تضاد داشته باشد. در حالی که لوتر نقش مهمی برای عقل در الهیات قائل نبود. اندیشه های تسوینگلی در زمان حیات خود او در نواحی مرکزی اروپا گسترش زیادی یافت. این امر موجب جنگ بین پیروان او و کاتولیک ها شد و خود نیز در سال 1531م در یکی از این جنگ ها به قتل رسید. جان کالوین فرانسوی (1509–1564)، به دعوت فارل، که در شهر ژنو اصلاحات دینی را آغاز کرده بود، به این شهر آمد. وی در سن 26 سالگی، کتابی به نام مبادی دین مسیحی نگاشت و اصول اصلاحات را در آن به صراحت بیان کرد. همین کتاب پایه و اساس کلیسای کالوینی را تشکیل می دهد (دانستن، 1381، ص 43-44 و 333).
3. ظهور جان کالوین (1509-1564)
به اعتقاد بسیاری، تکمیل کننده و تثبیت کننده جنبش اصلاح شده» کالوین می باشد. اعتقادات کالوین حول دو محور می چرخد: الهیات و حکومت دینی. در الهیات کالوین، مشیت خدا حاکم بر همه امور است، سرنوشت هر چیز و هر کس در جهان، در دست خداست؛ چون خدا به هر چیزی عالم و قادر مطلق است. ازاین رو، می داند چه کسی سعید و چه کسی شقی خواهد بود. خدا مقدر کرده که گناهکاران در مسیر شقاوت و نیکان در مسیر سعادت حرکت کنند (جوویو، 1381، ص 184).
کالوین برخلاف لوتر و تسوینگلی، به کلیسا بهای بیشتری می داد و آن را واسطه فیض الهی می دانست. او اعتقاد داشت که کتاب مقدس در کلیسا خوانده و فهمیده می شود. کلیسا اجتماعی است تحت حاکمیت و فیض خدا. بنابراین، کلیسا برای نجات، ضروری است. کلیسا محل پیمان فیض خداست؛ چون مؤید به شخص و کار مسیح است (همان، ص 272).
در مسیحیت عنوان هر فرقه و مذهب با عنوان کلیسای آن مشخص می شود. برای مثال، فرقه لوتری با عنوان کلیسای لوتری شناخته می شود. مذهب پروتستان نیز به نوبه خود، براساس افکار و عقاید رهبران خود، لوتر و کالوین و تسوینگلی به مرور زمان دچار انشعاب هایی گردید. این انشعاب ها شامل پنج فرقه اصلی است که از هریک چند فرقه دیگر منشعب می شوند:
1. کلیسای لوتری یا انجیلی
هواداران مارتین لوتر، کلیساهای پروتستان آلمان و اسکاندیناوی را در قرن شانزدهم تأسیس کردند. آنها معتقدند کلیسا و حکومت از یکدیگر جداست. اینها فلسفة ارسطو را نادرست می دانستند، ازاین رو، در نامه ای مشتمل بر 95 اصل، فروش غفران نامه را رد نموده، کتاب مقدس را به آلمانی ترجمه کرده، تعمید کودکان را الزامی دانستند. آنها تبدیل نان و شراب در مراسم عشای ربانی را نمادین و معنوی می دانستند. باید یادآوری نمود که پاپ لوتر را تکفیر نمود.
از مارتین لوتر نظرات مهمی به جای مانده که چند مورد آن تأثیر شگرفی بر تاریخ کلیسا گذاشت:
1. آمرزیدگی به وسیله ایمان؛ لوتر در ابتدا این گونه تصور می کرد که خداوند عادل است، اما انسان ها گناه کارند و پیش شرط نجات یافتن از گناهان، عادل شدن و پاک شدن است، اما چون انسان گناهکار است و خدا عادل، بنابراین به جهنم می رود.
2. آیین های مقدس؛ با آنکه کلیسای کاتولیک، رسماً هفت آیین را مقدس می شناخت، اما لوتر در ابتدا سه آیین (غسل تعمید، عشای ربانی و توبه) را به رسمیت شناخت. دیری نپایید که تنها دو آیین (غسل تعمید و عشای ربانی) را معتبر دانست.
3. کلیسا؛ لوتر کلیسا را جایی می داند که کلام خدا در آن پیروز گشته و بشارت حقیقی برقرار باشد، تا موجب اطاعت از خدا شود.
4. آموزه دو پادشاهی؛ این آموزه را کلیسا در نبرد قدرت با پادشاهان مطرح کرد و مدعی شد دو نشئه وجود دارد: یکی، نشئه معنوی که مخصوص کشیشان است و دیگری، نشئه دنیوی که برای مردم عادی است. بنابراین، کشیشان و پاپ ها می توانند در امور دنیایی و معنوی دخالت کنند، ولی مردم فقط می توانند در امور دنیایی دخالت کنند. لوتر با این آموزه نیز مخالفت کرد و همه مردم را دارای شأنی یکسان دانست (مک گراث، 1387، ص 229).
2. کلیسای پرسبیتری، کالوینی یا اصلاح شده
جان کالوین و اولریش تسوینگلی، کلیساهای اصلاحگرا را در سوئیس تأسیس کردند. آن دو معتقدند: براساس کتاب مقدس وجود عیسی مسیح، حقیقی است. بازگشت به عهد جدید را پایه و اساس ایمان مسیحی قرار داده و اعلام نمودند که موعظه ها باید براساس کتاب مقدس باشد. باید تمام صور و تماثیل را از کلیسا بردارند و سرودها را بدون ارغنون بخوانند. راه صحیح مراسم عشای ربانی این است که هر فرد کردار و گفتار خود را مطابق مسیحیان اولیه قرار دهد و از تشریفات به حداقل اکتفا کند.
کالوین رابطة کلیسا و دولت را به گونه ای غیر از آنچه لوتر می نگریست، ارزیابی می کرد. هرچند وی همچون لوتر عقیده داشت که دولت توسط خداوند بنیانگذاری شده است و مسیحیان باید از دولت فرمانبرداری کنند. کالوین بر خلاف لوتر بر این مطلب تأکید نداشت که اطاعت از دولت در همة امور لازم است، بلکه بر این نکته اصرار می ورزید که دولت در ارتباط با دین و امور مذهبی هیچ گونه مرجعیتی ندارد، اما باید براساس کلام خداوند عمل کند. بدین ترتیب، معتقد بود: اگر حکومت پرستش مسیحی را امکان ناپذیر سازد، مسیحیان حق دارند با توسل به زور حکومت را تغییر دهند (لوکاس، 1382، ص 74).
3. کلیسای انگلیکن یا اسقفی
تمامی این رشته تغییرات در انگلستان هم دیده می شد. اصلاح دینی در انگلستان بیشتر نتیجه حوادث سیاسی بود که البته مردم هم آن را پذیرفتند. به این ترتیب، هنری هشتم، پادشاه انگلستان، تصمیم به طلاق همسر خود و ازدواج مجدد گرفت، ولی پاپ این عمل را تأیید نکرد. در مقابل، پادشاه، کلیسای انگلستان را از حاکمیت پاپ خارج ساخت و آن را مستقل کرد. پس از این تصمیم، تحولاتی در کلیسا رخ داد که تا سال 1534 انگلستان کشوری بود پیرو آیین کاتولیک رومی. در سال 1534 هنری هشتم خود را پاپ انگلستان و عالی ترین مرجع رهبری کلیسای انگلستان بر روی زمین» اعلام کرد. اما هنری، با وجود منسوخ کردن مرجعیت پاپ، بسیاری از تعالیم کاتولیکی را در کلیسای انگلستان حفظ کرد. این کلیسا در قرن شانزدهم، یک کلیسای آنگلو- کاتولیک» محسوب می شد. در سال 1549، نخستین کتاب دعای دوران زمامداری پادشاه ادوارد منتشر شد. این کتاب، براساس اصول آیین پروتستان و به زبان انگلیسی و با دقت فراوان به ونه ای تدوین شده بود که تا حد امکان موجب آزردگی خاطر کاتولیک های رومی نگردد. در سال 1552، دومین کتاب دعای دوران زمامداری پادشاه ادوارد منتشر شد. این کتاب دعا، به شکلی صریح و بدون هیچ ملاحظه ای، براساس اصول آیین پروتستان تدوین شده بود. در زمان زمامداری مری (1553-1558)، بار دیگر بازگشتی جزمی از کاتولیسیسم رومی صورت گرفت. در زمان آغاز زمامداری الیزابت در سال 1559، کتاب دعایی شبیه به آنچه در سال 1552 منتشر شده بود، تدوین شد. دوران زمامداری الیزابت، دوران مناقشات و مناظره هایی بود که پاک دینان به وجود آورده بودند. این گروه، خواهان شکلی تندروتر از پروتستانیسم بودند و در سال 1662، عقاید آنان به آیین رسمی و پذیرفته شده کشور تبدیل شد. پاک ینان، یا طریق میانی» نامیده می شدند. در آن زمان، الیزابت خواهان برقراری شکلی محافظه کارانه از پروتستانیسم بود. گروهی دیگر نیز خواهان برقراری اصلاحات دینی تندرو تر بودند و پاک دینان حد وسط این دو گروه محسوب می شدند. در واقع، پاک دینان، را می توان حد فاصلی بین کالونیسم و لوتریسم دانست. بیانیه الهیاتی سی و نه اصل، شکلی اعتدال افته از کالونیسم محسوب می شد، اما حفظ سلسله مراتب اسقفی، برگزاری آیین ها، و سایر اشکال مراسم کاتولیکی، منطبق با رویه محافظه ارانه لوتری ها بود. سرانجام، جنبش اصلاح دینی در انگلستان منجر به شکل گیری انگلیکانیسم شد که شاخه ای خاص از پروتستانیسم محسوب می شود که در مقایسه با کلیساهای اصلاح شده یا کالوینیستی و حتی کلیساهای لوتری، پذیرش بیشتری نسبت به تعالیم کاتولیکی دارد و با تسامح بیشتری با این تعالیم برخورد می کند. کلیساهای اسکاتلند در مقابل، به کلیساهای اصلاح شده و پرسبیتری (مشایخی) تبدیل شدند و سرسختانه بر مواضع الهیاتی خود پافشاری کردند. تلاش های به عمل آمده از سوی کلیسای انگلستان، برای تحمیل اسقف هایی به این کلیساها، یا تحمیل کتاب دعای جمعی» به اسکاتلندی ها، تنها موجب تقویت اعتقادات پرسبیتری یا کالوینیستی کلیساهای اسکاتلند شد (ناس، 1372، ص 668-673). در این مذهب، نسبت به سایر شاخه های پروتستان، با تسامح بیشتری با مذهب کاتولیک برخورد می شود. به طوری که آنها در همة موارد شبیه کلیسای رم هستند، جز اینکه پاپ را خطا اپذیر نمی دانند. کلیسای انگلیکان در انگلستان به وجود آمد که در آن عالی ترین مقام دینی، سراسقف بود! از آن پس، کلیسای انگلیکان مذهب ملی انگلیس شد و تحت نظارت پادشاه قرار گرفت (لوکاس، 1382، ص 72و74).
کلیسای انگلیکن، مسلکی در دین مسیحیت است که شامل کلیساهایی است با ارتباط تاریخی به کلیسای انگلیس با اعتقادات، پرستش و نیایش و ساختارهای کلیسای مشابه آن می شود (Griffith, 2009, p. 99).
واژه انگلیکن» (Anglican)، ریشه در لغت اسلسیا انگلیکنا (Acclesia Anglicana) دارد که عبارت لاتینی در قرون وسطا بوده است و به معنای کلیسای انگلیس است که قدمت آن لااقل به سال 1246 باز می گردد. طرف داران این مسلک، به این نام خوانده می شوند. افراد معتقد به کلیسای انگلیس، اعضای کلیسا هستند که بخشی از جامعه بین المللی آن را تشکیل می دهند (Irish American, 2009, p. 16).
با این حال، شماری از کلیساها در خارج از این اجتماع قرار دارند که خودشان را در این جامعه می دانند و اغلب ادامه دهنده راه کلیساهای انگلیس هستند. اساس ایمان و اعتقادات طرف داران کلیسای انگلستان، کتاب های مقدس، راه و رسم کلیسای وابسته به پاپ و جانشینی حواریون است که رتبه اسقفی کشیشان اولیه این کلیسا را نشان می دهد (W.H Griffith, 2009, p. 99).
آنان از یک سو، شعایر هفت گانه کلیسای کاتولیک را می پذیرند و سلسله مراتب روحانی این کلیسا را حفظ کرده اند و از سوی دیگر، مرجعیت پاپ را انکار می کنند (روستن، 1376، ص 18).
کلیسای انگلستان از دو حوزه اصلی تشکیل شده است که عبارت است از: کانتربری و یورک. هریک از این دو حوزه، دارای یک سراسقف مجزاست. سراسقف یورک دارای عنوان سراسقف انگلستان و سراسقف کانتربری، سراسقف سراسر انگلستان خوانده می شود و بر اسقف یورک تقدم دارد. در این کلیسا، اسقف ها معمولاً از جانب مقام سلطنت، که عملاً نخست وزیر است، نصب می شوند. در این کلیسا، سه رتبه روحانی وجود دارد: اسقف، کشیش و شماس. اسقف، که بالاترین درجه روحانی به شمار می آید، وظیفه تقدیس و نصب مقامات روحانی را بر عهده دارد. کشیش عهده دار تعمید، بخشش گناهان و برگزار کردن مراسم عشای ربانی است. شماس نیز دستیار کشیش به شمار می آید، یکی از تفاوت های این کلیسا با کلیسای کاتولیک این است که روحانیان انگلیکن در امر ازدواج آزاد هستند و در صورت تمایل می توانند ازدواج نمایند. کلیسای انگلیکن، با خوی مردم انگلستان، که محافظه کار و محتاط هستند، کاملاً سازگار بوده و به همین دلیل این کلیسا را هم می توان کاتولیک نامید و هم پروتستان (مولند، 1368، ص 212).
از نگاه انگلیکن ها، کلیسای کاتولیک با زواید قرون وسطایی خویش، میراث کلیسای اولیه و اصلی را تحریف کرده است و کلیسای پروتستان نیز با از دست دادن یا رد برخی اصول، ابعاد حقیقی خود را کاهش داده است (همان، ص 211). انگلیکنها، مانند کاتولیکها، ساختار کلیسا را که مرجعیت در آن از بالا به پایین اعمال میشود، قبول دارند و عبادات تغییر بنیادی نکرده است. کلیسای انگلیکان، محافظه کارترین جریانی بود که در مذهب پروتستان پدید آمد.
4. کلیسای آنابابتیسم
آنها به شدت مورد تحریم و تعقیب و آزار همه گروه های دیگر مسیحی، نظیر کاتولیک ها، پیروان لوتر، پیروان تسوینگلی و کالوینیست ها قرار داشتند. معنای لغوی نام ایشان دوباره غسل تعمیدی» ها است. این نام جامع و فراگیری برای همه گروه هایی است که غسل تعمید را برای کودکان و خردسالان اجازه نداده و معتقد بودند تنها افراد بالغ و رشید می باید غسل تعمید به جای آورند. در نظر ایشان، مراسم غسل تعمید، بیانگر مهر و نشانه ای از تجربه در آمدن به دین مسیح و تعهد نسبت به شخص حضرت عیسی علیه السلام است. برخی از این گروه ها، به شدت اهل مکاشفه و الهام و یا معتقد به دوره هزارة ظهور مجدد حضرت عیسی علیه السلام بودند. برخی دیگر معتقد به زندگی گروهی و کمونیستی بوده، همه اموال و مایملک خویش را مورد استفاده مشارکتی قرار می دادند. بعضی از آنها نیز به شدت حالت انفعالی داشته، به شدت مسالمت و عدم مقاومت را توصیه می کردند. آنها معتقد بودند که تنها افراد متدین و با تقوایی که غسل تعمید را به جای آورده و یا در سن بلوغ دو مرتبه انجام می دهند، اعضای کلیسا را تشکیل می دهند. آنها همچنین مراعات اصول و آداب اخلاقی را به شدت توصیه می کردند. متمایل بودند تا خود را به عنوان یک جامعه سالم و صالح مسیحی از سایر جوامع جدا کنند. بنابراین، حتی تعداد زیادی از ایشان طرفدار جدایی کامل کلیسا از حکومت بودند. اینان غالباً اظهار می داشتند که قوانین جامعه مادی و غیرمذهبی برای مسیحیان لازم الاتباع نیست. بنابراین، بسیاری از این گروه ها اعضا و پیروان خود را از تصدی مناصب دنیوی بر حذر داشته، حتی انجام خدمت وظیفه را نیز تحریم می کردند. مرجع اعتبار و حجیت ایشان کتاب مقدس بود که در نظر آنان، با وحی کامل و عصمت در الفاظ از سوی خداوند اعطا شده بود (لین، 1380، ص 252-267 و 276 و 244-246).
5. کلیسای اونیتاریانیسم یا موحدان
در جریان نزاع برای اصلاح دین و بازگشت به کتاب مقدس، گروه هایی ظهور کردند که تثلیث» را با توحید» و کتاب مقدس» مغایر می شمردند: از جملة این جماعات، فرقه نوینی بود که آنها را پیروان اونیتاریانیسم» گویند. پیشوای این جماعت، مردی اسپانیایی موسوم به میکائل سروتوس بود که او را در شهر ژنو، که مرکز فرقه کالوینی بود، به جزای کفر و الحاد زنده سوزاندند. وی ملاحظه کرد که پس از مطالعه دقیق صحف عهد جدید، مسئله تثلیث، که بر حسب اعتقادنامه نیقیه برای عموم مسیحیان امری مسجل شده بود، در آن صحف وجود ندارد و معتقد شد که این عقیده کفر محض و باطل است. پس رساله ای به نام دربارة خطاهای تثلیث در سال 1531 منتشر ساخت. در ابتدا تصور می کرد که اصلاح طلبان پروتستان، همه جا این عقیده را فوراً قبول خواهند کرد. ولی بر خلاف انتظار، افکار او به سردی تلقی شد. وی می گفت: مبدأ تثلیث، یعنی ایمان به اب و ابن و روح القدس، یکی از ابداعات کلیسای کاتولیک است و مسیحی واقعی که به نص انجیل عمل می کند، به این مبدأ هرگز نمی تواند به الوهیت بشری به اسم عیسی علیه السلام اذعان نماید و عقلاً محال است که از اجزای ثلاثه سه شخصیت، خدای واحدی ترکیب شود، بلکه می گفت: ذات حقیقت الهی در کلمه یا عیسی تجلی کرد و این رابطه بین او و کلمه، به وسیله روح القدس انجام گرفت. همچنین گفت: چون دلیلی بر مسئله دوشیزگی مریم عذرا در دست نیست، آن عقیده هم باطل است. همچنین وقوع معجزات عیسی را نیز انکار نمود. مدتی این مرد، با اسم مبدل در فرانسه پیشة طبابت پیش گرفت و موضوع جریان خون را در ریه ها کشف نمود، ولی اندکی برنیامد که پیروان کالوین هویت او را کشف کردند و او را تعقیب نمودند. وی به ژنو آمد، او را گرفته، محکوم ساختند و در سال 1553 زنده طعمه آتش ساختند. هرچند او از میان رفت و نابود شد، ولی مبادی فکری او باقی ماند. جماعات مسیحی مخالفان تثلیث به وجود آمدند که در اطراف ممالک اروپا به شدت مورد حمله و تکفیر و عقاب پروتستان ها و کاتولیک ها با هم قرار گرفتند. تنها در ممالک دور دست، مانند لهستان و ترانسیلوانی، نسبتاً محفوظ ماندند و تا عصر حاضر پیروان آن عقیده در جهان باقی اند (مولند، 1368، ص 198-201).
تاریخ اصلاحات
دیدگاه اصلاح گران، که مبتنی بر آزادی اندیشه مسیحیان و حق آنها در تفسیر کتاب مقدس بود، سبب شد که در زمان حیات ایشان، نهضتشان به شاخه های جدیدی منشعب شود. این فرایندِ انشعاب هنوز نیز ادامه دارد و گاه موجب اغتشاش فکری بسیاری می گردد. با وجود حوادثی که در قرن شانزدهم برای کلیسا رخ داد، از پیش انتظار میرفت که قرن هفده برای کلیسای مسیحی به قرنی آشفته و پر نزاع تبدیل شود؛ زیرا در سدة پیش، گروههای معترض زیر فشار بودند و هنوز به آزادی عملی که میخواستند دست نیافته بودند. قرن هفدهم، نه تنها به اصلاح گران فرصت عرض اندام بیشتری داد، بلکه اندیشمندان تجربی را نیز در ارائه نظریاتشان جسورتر کرد. ایشان دیگر مانند کوپرنیک، پس از دستیابی به مسئلهای جدید، که مخالف نظر کلیسا بود، سکوت نمیکردند، بلکه مانند نیوتن آزادانه به نشر عقاید خود میپرداختند، هرچند کلیسا از این امر ناراضی به نظر میرسید. در میان گروههای مذهبی معترض به کلیسا نیز اندیشههای جدیدی بسط و توسعه یافت و گرایشهای جدید به گرایشهای گذشته افزوده شد. البته همیشه این گونه نبود که باورهای کلیسایی محدود شود، بلکه در مواردی در همین گیرودار اندیشههایی توسعه مییافت که در خدمت کلیسای کاتولیک بود.
اما در قرن هفدهم موقعیت اجتماعی و دینی مسیحیان پیچیدهتر از گذشته شد. حرکت اصلاح دینی در این قرن استمرار یافت. ولی نه به صورتی که بتوان به آسانی گروههایی که ظهور میکردند را به عنوان لوتری یا کالوینی دستهبندی کرد. گاهی گروههای دینی داخل یک کلیسای خاص، منسوب به نهضت اصلاح شکل میگرفتند و گاهی با واکنشی عمومیتر به صورت گروهی مجزا و یا غیردینی ظاهر میشدند. اما مهمترین گروههایی که در قرن هفدهم در کلیسا ظهور کردند، کواکرها، پیوریتنها، نهضت پیتیزم و ناموافقان بودند. قرن هفدهم در تاریخ کلیسا، یک نقطه عطف مهم بهشمار میرود؛ زیرا در این قرن اندک اندک، شاخههای خردورزی در آسمان مسیحی دیده می شد و الهیات و ایمان مسیحی را با رویکرد نوینی مواجه کرد. روشنگری شعار اصلی خود را این جمله قرار داده بود که شجاع باش و عقل خود را به کار اندازد» (باغبانی و رسول زاده، 1389، ص 229).
در انگلستان نیز کلیسای ملی انگلیکن، که ریاستش با ملکه یا پادشاه بود و طبیعتاً رابطه خوبی با سیاست داشت، برخلاف گرایشهای دیگر مسیحی که جایی در انگلیس نداشتند، جز موارد معدودی، که این گروهها موفق به تسلط بر حکومت میشدند، رابطه سیاست با ایشان منفی بود. از میان این گروههای معترض، که دارای رابطه منفی با سیاست بودند، میتوان از کواکرها و پیوریتن ها نام برد.
البته انگلستان در این زمان، مرکز یک سلسله جنگهای داخلی نیز شده بود که بین سلطنت طلبها و طرف داران پارلمان درگرفته بود و در نهایت منجر به بریده شدن سر امپراتور و پیروزی پارلمانیها شده بود. مدتی نیز رهبری این گروه، به دست الیور کرامول پیوریتن افتاد. اما با جنگ های بعدی و پس از مرگ کرامول، بار دیگر سلطنت طلبها سرکار آمدند (ناس، 1382، ص 681).
در این سرزمین، چند قرن بود که جریان های اصلاح طلب خواهان تغییراتی در ساختار عقیدتی و تشکیلاتی کلیسای کاتولیک بودند، اما همگی یا اعدام شدند یا مجبور به سکوت گردیدند (جوویو، 1381، ص 187، 189، 207). البته اصلاح طلبی انگلستان تحت نفوذ نهضت های مشابهی در این قاره از قبیل لوتریسم، کالوینیسم و تسوینگلی قرار گرفته بود. بنابراین، آمادگی کلیسای انگستان برای توافق و سازش و تلاش های سخت آن در این راه بیش از هر کلیسای دیگر در میان مسیحیت بود (مولند، 1381، ص 211، 215، 259).
اسکاتلند مستقیماً از نهضت اصلاحی، به ویژه، مذهب کالوین تأثیر پذیرفت. این مذهب ساختار اسقفی را با نظام دیگری جایگزین ساخت. بعدها این نگرش به انگلستان سرایت کرد و در قرن هفدهم یک جنبش اصلاحی تندرو در درون کلیسای انگلیکن پدید آورد. این گروه تازه، که پیورتین ها یا پیرایشگران نام گرفتند، سعی کردند که کلیسای انگلیکن را وادار به پذیرش اصلاحات اساسی تر به پیروی از کالوین سازند. عاقبت به این نتیجه نرسیدند، اما عناصری از پیرایشگری به طور مستقل از کلیسای انگلیکن به جای ماند. خاصه در آمریکا، که نهضت به جنبش دیگری استحاله یافت که خواستار استقلال کامل برای تشکل های مذهبی بود (ویلسون، 1381، ص 81 و 82).
علت اصلاح کلیسا در انگلستان، همانند بخش های دیگر اروپا بود. تا زمانی که هنری هشتم بر تخت سلطنت جای داشت، دین رسمی انگلستان کاتولیک بدون پاپ بود. اشخاصی نظیر کرانمر، ریدلی، و لایتمر پیوسته درصدد بودند که زندگی و تفکر مردم را طبق کلام خود اصلاح نمایند (کالین، 1375، ص 35 و 106).
اما در قرن هفدهم با انشعاب هایی که همزمان در کلیسا و امپراتوری ها رخ داد. تصویر این رابطه به کلی متفاوت از قبل شده بود، در هر منطقه ای با توجه به حکومت محلی آن منطقه و گروه مذهبی موجود در آن، رابطه بین حکومت و مسیحیت قابل تعریف بود. از این رو، در قرن اصلاحات مرجعیت اعتقادنامه ها، اصول و کتاب دعا قطعی و الزام آور بود؛ زیرا اعتقاد بر این بود که عقاید آنها با کتاب مقدس موافق است (مولند، 1381، ص 215، 217 و 219). در نیمه قرن هجدهم، گروهی از اندیشمندان با توجه به تغییرات اقتصادی جدید، اعتراض خود را نسبت به ظلم جوامع مبنی بر امتیازات موروثی پادشاه، کلیسا و اشراف آغاز کردند. اینان، که بیان کننده نارضایتی های طبقه متوسط جدید و رو به رشد بودند، حقوق انسان را در برابر حقوق مقدس پادشان قرار دادند (واتکیز و دیگران، 1380، ص 12).
تاریخ زندگی پادشاه انگلستان هنری هشتم
هنری هشتم در ۲۸ ژوئن ۱۴۹۱ در گرینویچ به دنیا آمد. او در تاریخ رنسانس چهرة شاخص و فردی درس خوانده و ادیب و فرزانه بود. همسر اول هنری هشتم (1491–1547م)، پادشاه انگلستان و سکان دار قدرت در این کشور، فرزندان متعددی را برای پادشاه آورد. اما همگی از دنیا رفتند. نداشتن فرزند پسر برای هنری بسیار سخت بود؛ چراکه نداشتن پسر به معنای رخت بستن مقام سلطنت از نسل هنری بود. به این سبب، براساس قوانین مسیحیت، مجاز به ازدواج مجدد نبود و به فکر آن افتاد تا همسرش کاترین را طلاق دهد و همسر دیگری را به ازدواج خویش در آورد تا شاید بتواند صاحب فرزند پسر گردد (کرنز و فلاورز، 1384، ص 47). از سوی دیگر، طلاق همسر برای هنری، که کاتولیک بود، مجاز نبود. بنابراین، او در سال 1533م، مخفیانه با زن دیگری به نام آن بولین ازدواج کرد. ازدواج مخفیانه هنری، مدت طولانی ای در پشت پرده نماند و علنی شدن این ازدواج، واکنش شدید پاپ را به دنبال داشت. پاپ، که خود را یگانه قدرت مسیحیت جهان می پنداشت، هنری را تکفیر کرد و اعلام داشت که ازدواج هنری باطل و فرزندان وی نامشروع خواهند بود (فلاورز، 1384، ص 58). بنابر این هنری، که مردم کشورش نیز چندان دل خوشی از کلیسای کاتولیک نداشتند، بر آن شد که راه خود را از کلیسای کاتولیک جدا کرده، خود را رهبر معنوی مسیحیان انگلستان بخواند. وی اظهار داشت که از این پس، پادشاه انگلستان، رهبر کلیسا خواهد بود و هرگونه قدرت پاپ بر کلیسای این کشور را مردود خواند (McGrath, 2004, p. 97).
مجلس انگلستان نیز به یاری هنری آمد و در سال 1534م، لایحه ای را گذراند که پادشاه را رئیس عالی کلیسای انگلستان می ساخت. مجلس، حق تعلیم و اجرای عقیده درست در اصلاح کلیسا را به هنری و جانشینان او داد (وان وورست، 1384، ص 321). مجلس، همچنین انکار تفوق هنری را مرادف خیانت دانسته و برای آن مجازات اعدام را مقرر داشت. این قانون با جدیت تمام به اجرا گذاشته شد و هیچ گونه مخالفتی پذیرفته نبود و حتی موجب اعدام دو تن از شخصیت های برجسته کاتولیک به نام های تامس مور و جان فیشر گردید (مک گراث، 1387، ص 472). پس از وی، فرزندش ادوارد ششم به تخت سلطنت نشست که دارای تفکر پروتستانی بود. البته علی رغم آنکه کلیسای انگلستان از کلیسای کاتولیک جدا شده بود، اما هنوز بسیاری از آداب و رسوم دینی و آموزه های اعتقادی این کلیسا در کلیسای انگلیکن وجود داشت و همین مسئله برای برخی از موافقان تندروی اصلاحات خوشایند نبود. آنان ادعا می کردند که هنوز تکه کهنه های پاپی فراوانی در کلیسای انگلستان وجود دارد. آنان به دنبال این بودند که کلیسا را براساس کتاب مقدس پاکسازی کنند؛ چراکه کتاب مقدس را قانون خطاناپذیر ایمان و زندگی می دانستند (کرنز، 2008، ص 81).
هنری هشتم به دنبال احساس خطر از هجوم کشورهای کاتولیک همسایه، دست به اقداماتی زد؛ از جملة آنها مذاکرات بالوتریها جهت برقراری پیوندهای نظامی بود. در همین زمان، اندیشههای لوتر به تدریج، در دستورالعملهای دینی رسمی، مانند اصول دهگاه راه یافت (مک گراث، 1387، ص 473).
این گرایش شدید به آیین لوتری تقریباً نوعی نمایش سیاسی گذرا بود. گرچه بعداً از ترس مخالفتها از موضع خود عقبنشینی کرد. هنری هرچند تا حدی به آیین لوتری رغبت نشان میداد، اما همچنان پارهای عقاید و مناسک سنتی کاتولیک را ترجیح میداد. هنری پس از 38 سال سلطنت در لندن در گذشت. پس از مرگ وی در دوره ادوارد ششم، کلیسای انگلستان قدم در راهی کاملاً پروتستانی گذاشت. برخی اصلاحات در این دوران صورت گرفت. کرانمر اسقف اعظم انگلستان با درک ضعفها و نارساییهای اصلاحات به لحاظ الهیاتی، دانشمندان برجسته الهیات را از سراسر قاره اروپا برای اقامت به انگلستان دعوت کرد و به نهضت اصلاح دینی، سمت و سو و الهیاتی داد. اما با مرگ زود هنگام ادوارد در سال 1533، مری تئودور دختر هنری هشتم از همسر اولش کاترین، به تخت و سلطنت دست یافت و هدف او بازگشت به آیین کاتولیک بود. او، که کاتولیکی متعصب بود، دوباره آیین کاتولیک را در انگلستان تثبیت نمود و به آزار مخالفان پرداخت. خونریزی های وی سبب آن شد که مردم به وی لقب ماری خون آشام» دادند. وی حتی کرانمر را در آتش سوزاند. بسیاری از پروتستانها از کشور گریختند و به ژنو و زوریخ رفتند و همین، موجب تماس مستقیم آنها با نمایندگان برجسته آیین پروتستان شد. پس از مرگ مری، دختر دیگر هنری به نام الیزابت اول جانشین وی شد. الیزابت مجدداً آیین پروتستانی را احیا نمود و با برگشت تبعیدیها، این امر تقویت شد. وی پروتستان انگلیکان را در انگلستان تثبیت کرد. از مهم ترین حوادث، شکل گرفتن اصول سی و نه گانه در سال 1563 بود که هویتی کاملاً الهیاتی به کلیسای انگلستان بخشید.
الیزابت دختر هنری هشتم، توانست سال ها بعد با شکست اسپانیایی ها ابرقدرت آن دوران شود. در سال 1559 کلیسای انگلستان را دوباره احیا کند. این مسئله، اختلاف با کلیسای کاتولیک رم را که از زمان پدر هنری هشتم آغاز شده بود، تشدید می کند (مولند، 1381، ص 217-219).
الیزابت اول به مدت 45 سال، از سال 1558 تا 1603م ملکه انگلستان بود. او در طول سلطنت طولانی و پایدار خود، توانست بر اختلافات عمیق مذهبی و خطر تهاجم اسپانیا فائق آید. وقتی که او درگذشت، انگلیس یک کشور ثروتمند تجاری و پایگاه مستحکم پروتستان ها بود. عصر الیزابت، عصر شکسپیر، دریک و رالی بود. در این عصر، هنر و به ویژه موسیقی و تئاتر به اوج شکوفایی خود رسید. از زمان او بود که انگلستان خود را به تدریج از قرون وسطا خارج کرد. دوران زمامداری وی، یکی از ادوار درخشان تاریخ انگلستان است؛ به طوری که، او توانست انگلستان را به قدرتمندترین کشور جهان مبدل نماید. در زمینه مذهبی، مشی الیزابت در داخل کشور، مبتنی بر تقویت کلیسای انگلیکان بود (همان، 1387، ص 476).
اعتقادات
اساس ایمان و اعتقادات مذهب انگلیکن، بر پایه کتاب های مقدس و انجیل و کلیسای منصوب به پاپ می باشد. در واقع، پیروان کلیسای انگلیس، عهد جدید و عهد عتیق را باور دارند که لازمة رسیدن به رستگاری و سعادت ابدی بود و هم عیار نهایی ایمان است. پیروان کلیسای انگلیس، عقیده به پاپ (عالی ترین مرجع روحانی در کلیسا)، را نماد غسل تعمید و کشیش را گواهی بر ایمان مسیحی می دانند. پیروان کلیسای انگلیس، مذهب کاتولیک و ایمان به حواریون را که در کتاب مقدس بیان شده، قبول داشته به آن اعتقاد دارند.
کتاب دعاهای مشترک، منحصر به پیروان کلیسای انگلیس است که مجموعه دعاها و عباداتی است که پرستش کنندگان و عابدان در اکثر کلیساهای انگلیس قرن هاست که از آن استفاده می کنند و چون در بین تمام کلیساهای انگلیس مشترک است، به این نام خوانده می شود. حتی وقتی که این مسلک بین المللی شد نیز همچنان پیروان کیسای انگلیس از این نام استفاده می کردند؛ زیرا در سراسر نقاط جهان از این کتاب دعا استفاده می شد. در سال 1549 اولین کتاب دعاهای مشترک توسط توماس کرانمر تألیف شده به چاپ رسید. این شخص بعدها اسقف اعظم کلیسای جامع کانتربری شد. گرچه اصلاحات زیادی روی این کتاب صورت گرفته و کتاب های دعا و عبادات گوناگونی در کشورهای مختلف به چاپ رسیده است. این کتاب هنوز هم عامل پیوند و اشتراک بین جامعه پیروان کلیسای انگلیس است. به طور کلی در این کلیسا، چهار منبع مکتوب به عنوان مرجع الهیاتی و ایمانی انگلیکن ها معرفی می شوند. این منابع عبارتند از:
1. کتاب مقدس: این کلیسا، همانند سایر کلیساهای مسیحی، کتاب مقدس را به عنوان مرجع ایمانی خویش می پذیرد، اما باور انگلیکن ها در مورد کتاب مقدس، با دیدگاه بسیاری از کلیساها متفاوت است؛ زیرا از نگاه آنان، کتاب مقدس، مصون از خطا تلقی نمی شود. آنان بر این عقیده اند که کتاب مقدس، تنها گزارشی از وحی است. بنابراین، ممکن است مشتمل بر خطا نیز باشد.
2. سه اعتقادنامه کاتولیکی: اعتقادنامه های نیقیه، رسولان و آتاناسیوس.
3. اصول سی ونه گانه: این مجموعه سندی مهم در تبیین اعتقادات کلیسای انگلیکن به شمار می آید.
اولین بار در سال 1536م، اصول ده گانه به دستور پادشاه وقت انگلستان منتشر گردید. این مجموعه در نهایت در سال 1563م به اصول سی و نه گانه تبدیل شد که تا به امروز در این کلیسا معتبر شناخته می شود.
4. کتاب دعای عمومی: این کتاب، اگر چه به ظاهر تنها یک کتاب دعاست، اما از نگاه انگلیکن ها، دارای جایگاه ویژه ای است. اهمیت این کتاب از آن روست که این مجموعه مشتمل بر اصول اعتقادی این کلیسا می باشد. این کتاب، اولین بار در سال 1549م منتشر شد. اما در طی سال های متمادی، همواره دستخوش تغییرات بود و با توجه به تغییراتی که در اصول ایمانی این کلیسا روی می داد، ویرایش و تجدید چاپ می شد. نسخة نهایی این کتاب در سال 1662 چاپ و منتشر گردید (مولند، 1368، ص 219 و 229).
با مرجعیت کلیسای انگلیس، تعداد پیروان کلیساهای انگلیکن بیش از هفتاد میلیون نفر برآورد شده است، انگلیکانیسم خود مذهبی مجزا و مستقل در مسیحیت است و کلیسای انگلیس، یک کلیسای مستقل مسیحیت است که در انگلستان واقع است و مادر کلیساهای انگلیکانیسم به شمار می رود که با سایر کلیسای بزرگ دنیا، مانند کلیسای ارتدوکس شرقی و کلیسای کاتولیک رم بزرگ ترین کلیساهای مسیحیت را می سازند. الیزابت دوم، ملکة بریتانیا هم اکنون رئیس تشریفاتی کلیسای انگلستان است در پایان سدة ششم، که مسیحیت به بریتانیا راه یافت، کنتربری از سوی پاپ مرکز مسیحی انگلستان گشت.
نتیجه گیری
در برهه ای از تاریخ تمدن (قرن پانزدهم میلادی)، اعتراض روشن فکران و برخی روحانیان سالم به دستگاه فاسد کلیسا به سبب دنیاطلبی ها، ثروت اندوزی ها، تفتیش عقاید و به استثمار کشیدن مسیحیان و...، که در سراسر دستگاه کلیسا رسوخ یافته بود، زمینه ای شد تا بدون آنکه فرد یا گروهی در فکر ایجاد مذهب باشند، فرقه ها و مذاهب جدید آشکار گردند. این تغییرات، نه تنها در قلمرو کشور انگلستان، بلکه به تدریج به سایر کشورهای اروپایی نیز کشیده شد. در دنیای مسیحیت کاتولیک ها، پروتستان ها و ارتدوکس ها با شاخه ها و گرایش های گوناگون مقابل یکدیگر صف آرایی نمودند.
به راحتی می توان دریافت که چگونه اصول اعتقادی در هر مذهب و فرقه ای دستخوش تغییر شده، کتب مقدس، تعدد یافته، روش های عبادی و آیینی گوناگون گردیده، در نهایت دین و آیین الهی در مذبح سلایق و اندیشه های مختلف قرار می گیرد.
این مقاله، که تاریخ شکل گیری و پدید آمدن مذهب انگلیکن را مورد بررسی و مطالعه قرار می دهد، این حقیقت را بیان می کند که انگلیکن، یک مذهب برخاسته از الزامات روزگار سختی ها و تلخی هاست. روزگاری که قرن ها رهبران دینی در سایه تقدس لباس دین، اعتقاد مردم را مضحکه انگاشته، به بازی با شریعت الهی می پردازند. آنها اصول اعتقادات را همان گونه که خود می پسندیدند، تبیین و تفسیر می نمودند. با روابط پنهانی ضداخلاق، با آمرزش به جای خالق آن هم با فروش غفران نامه و در نهایت، مسابقه دنیاداری و دنیاپرستی با حاکمان و سلاطین موجبات انزجار مردم از دین و دستگاه کلیسا را فراهم نمودند. در نهایت، با جریان یافتن اصلاحات در وضع موجود، باز هم دین و مذهب دستخوش تحریف و پدیده های نوین ایمان و اعتقاد گردیدند.
- ب.فاستر، مایکل، 1368، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمة جواد شیخ، بيجا، فرهنگ اسلامی.
- باغبانی، جواد و عباس رسولزاده، 1389، شناخت مسیحیت، قم، انتشارات آموزشی وپرورشی امام خمینی.
- برانتل، جورج، 1382، آئین کاتولیک، ترجمه حسن قنبری، قم، مرکزمطالعات وتبلیغات ادیان ومذاهب.
- پالارد، جان فرانسیس، 1366، واتیکان و فاشیسم ایتالیا، مجتبی عبدخدایی، واتیکان (کلیسای جهان کاتولیک)، بيجا، بينا.
- پالارد، جان، 1366، واتیکان و فاشیسم ایتالیا، ترجمة مهدی سحابی، تهران، مرکز.
- جوویوو، مری، 1381، درآمدی بر مسیحیت، ترجمة حسن قنبری، قم، ناشرمرکزمطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب
- دورانت، اریل، ویل، 1387، تاریخ تمدن، ترجمة فریدون بورهای، ویراستار محمود مصاحب و نادر هدی و پرویز مرزبان، بيجا، بينا.
- روستن، لئو، 1376، فرهنگ تحلیلی مذاهب آمریکایی، ترجمه محمد بقائی، تهران، حکمت.
- شاله، فلیسین، تاریخ مختصر ادیان بزرگ، ترجمة منوچهر خدایار محبی، بیجا، بينا.
- فلاورز، سارا، 1384، اصلاحات، ترجمة رضا یاسائی، چ سوم، تهران، ققنوس.
- کالین، براون، 1375، فلسفه و ایمان مسیحی، طاطه وس میکایلیان، تهران، شرکت انتشارات علمی.
- کرنز، ارل ای، 2008، سرگذشت مسیحیت درطول تاریخ، ترجمة آرمان رشدی انگلستان، بيجا، انتشارات ایلام.
- کونگ، هانس، 1386، متفکران بزرگ مسیحی، ترجمة گروه مترجمان، قم مرکز مطالعات وتحقیقات ادیان و مذاهب.
- لوکاس،1382، تاریخ تمدن، ج 2، ترجمة عبدالحسین آذرنگ، تهران، سخن.
- لین، تونی، 1386، تاریخ تفکر مسیحی، ترجمة روبرت اسریان، چ سوم، تهران، نشروپژوهش فرزان روز.
- مککراث الیستر، 1387، مقدمهای بر تفکر نهضت اصلاح دینی، ترجمة بهروز حدادی، چ دوم، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.
- مولند، اینار، 1381، جهان مسيحیت، ترجمة محمدباقر انصاری و مسیح مهاجری، تهران، امیر کبیر.
- میشل توماس، 1377، کلام مسیحی، ترجمة حسين توفیقی، قم، مرکز مطالعات وتحقیقات ادیان ومذاهب.
- ناس، جان بایر، 1382، تاریخ جامع ادیان، ترجمة علیاصغر حکمت، چ سيزدهم، تهران، علمی فرهنگی.
- نینیان، اسمارت، 1383، تجربه دینی بشر، ترجمة محمد محمدرضایی و دکترابوالفضل محمودی، تهران، بينا.
- واتینگز، سوزان الیس، 1380، تاریخ قرن هجدهم، ترجمه حمیرا مشیرزاده، بيجا، بينا.
- وان وورست، رابرت ای، 1384، مسیحیت از لابلای متون، ترجمة جواد باغبانی و عباس رسولزاده، قم، موسسه امام خمینی.
- ویلسون، برایان، 1381، دین مسیح، ترجمة حسن افشار، تهران، مرکز کتابخانه ملی ایران.
- هابسبام، اریک، ۱۳۸۷، صنعت و امپراتوری: تاریخ اقتصادی و اجتماعی بریتانیا از انقلاب صنعتی تا دهة ۱۹۶۰، ترجمة عبدالله کوثری، بيجا، نشر ماهی.
- Britannica Encyclopedia of World Religions, Encyclopedia Britannica INC, 2006, p.891
- Hans Kung, 2003, The Catholic Church A Short History, New York, A MODERN LIBRAY CHRONIES BOOK, 2003, p. 43.
- McGrath, Alister E. and Marks, Darren C, 2004, The Blackwell Companion to Protestantism, Blackwell, 1st ed.
- P16 By Irish America staff February, March 2009. Recommended.،2009،3, Irish American
- W.H. Griffith Thomas, 2009, V3, Was A Minister, Scholar, And Teacher Born In Oswestry Published by Church Book Room.