معرفت ادیان، سال چهارم، شماره دوم، پیاپی 14، بهار 1392، صفحات 97-113

    تأملی بر رویکرد تبشیرکاتولیکی در جوامع اسلامی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    مرتضی صانعی / استاديار مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني / sanei@iki.ac.ir
    چکیده: 
    از زمان ظهور اسلام، مسیحیت فعالیت تبشیری خود را نسبت به مسلمانان، در اشکال متفاوتی انجام داده است. در این زمینه، می توان به رویکرد انفعالی، هجومی، فرهنگی و دیالوگی اشاره کرد. این مقاله، با روش اسنادی ـ تحلیلی و با هدف تبیین مواضع تبشیری واتیکان نگارش یافته، و به بررسی این مدعا می پردازد که کلیسا با رویکردهای گوناگون به فعالیت تبشیری در جوامع اسلامی پرداخته است. این پژوهش، درنگی است که مسیر گفت وگوی بین الادیان، به ویژه اسلام و مسیحیت را حساس و پیچیده نشان می دهد و موجب درک عمیق از گفت وگو در قالب تبلیغ و تبشیر می شود؛ نکته ای که شایستة توجه دانشمندان، مجریان و سیاست گذاران گفت وگو است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Reflection on The Approach Of Catholic Annunciation (Missionary) in Islamic Societies
    Abstract: 
    Since the advent of Islam, Christianity has conducted its different missionary (annunciation) activities in relation to this religion. In this regard, we can refer to reactionary, assaulting, cultural and dialectical approaches. The present paper was conducted with the aim of elaborating on the missionary positions of Vatican, and investigates the claim that Church has used different approaches to conduct its missionary activities in Islamic societies. A documentary-analytical method is used in this research. It is a sort of intermission which shows that the process of dialog among religions, especially between Islam and Christianity, is a critical and complex process, and makes us to deeply understand this dialog in the form of propagation and missionary. This issue is of great importance for scholars, administrators and policy makers of this dialog.
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    از امتيازات کليساي کاتوليک در حوزه تبشير، ساختارمندي فعاليت تبشيري آن در داخل هرم واتيکاني است. اگر در رأس اين هرم پاپ قرار دارد، استخراج اهداف، سياست‌ها و خط‌مشي‌هاي تبشيري کليسا از سوي «مجمع تبشير ملت‌ها» (Evangelizzazione dei Popoli) صورت مي‌گيرد. مجمع تبشير ملت‌ها، که در‌واقع همان اداره ميسيونري دولت مرکزي بوده، (Murphy, 1967, p. 925) توسط پاپ گريگوري پانزدهم در سال 1622م به‌منظور گسترش فعاليت ميسيونرهاي کاتوليک تشکيل شده است. اين مجمع، از‌جمله مجمع‌هاي نه‌گانه واتيکاني است که کار تنظيم فعاليت‌هاي تبليغي تحت عنوان تبشير ملت‌ها، همکاري و تعاون در تنوع تبليغات، تقسيم‌بندي و اداره ميسيونرهاي مذهبي در نقاط مختلف جهان و سرپرستي بخش‌هاي متفاوت آن، تحليل و بررسي گزارش‌هاي ارسالي توسط گرايش‌هاي گوناگون ميسيونري و نمايندگي‌هاي رسولي پاپ و کنفرانس‌هاي اسقف‌ها را بر عهده دارد.
    از ‌جمله فعاليت‌هاي مجمع تبشير ملت‌ها، اداره برخي مراکز مهم آموزشي ـ نظير دانشگاه پاپي اوربانا، مرکز تبليغ ايمان، دانشکده پاپي ميسيونري بين‌المللي حواري پولس مقدس و دانشکده پاپي حواري پطرس مقدس ـ در راستاي علمي ساختن تبليغ است. اين مجمع، فعاليت‌هاي تبشيري خود را در قالب سازمان‌هاي تبشيري نظير سازمان پاپي، فعاليت‌هاي تبليغ ايمان، سازمان پاپي اقدامات حواري پطرس مقدس، سازمان پاپي اتحاديه ميسيونري و سازمان پاپي فعاليت‌هاي ميسيونري طفوليت مقدس در سراسر حوزه‌هاي نمايندگي خود در جهان انجام مي‌دهد. اين ساختار تبشيري، گرچه پس از سپري شدن يک دوره طولاني از فعاليت تبشيري مسيحيت نظام‌مند شده است، اما ساختاري است که پس از نهضت اصلاح ديني در واتيکان تثبيت يافته و به‌عنوان يک دستاورد تبليغي الگويي براي ساير اديان تبليغي بوده و درخور توجه جامعه تبليغي، به‌ويژه حوزه‌هاي علميه شيعي است.
    مسيحيت کاتوليک، که پس از رسميت يافتن آن از سوي کنستانتين امپراتور روم، دورة فعاليت تبشيري خويش را به‌صورت فعال نسبت به جوامع غيرمسيحي دنبال کرده است، با ظهور اسلام، رويکردهاي تبشيري آن دستخوش تغيير و تحول شده است. به نظر مي‌رسد، مي‌توان اين رويکردها را به چهار دوره تاريخي طبقه‌بندي کرد.
    1. دوره نخستين، دوره‌اي است که مسيحيت ناباورانه با پديده‌اي به نام «اسلام» مواجه و درصدد مطالعه آن برآمده تا با شناخت آن كار تبشيري داشته باشد. ازاين‌رو، نمي‌توان انتظار داشت مسيحيت در اين دوره، توانسته باشد تأثير جدي بر آموزه‌هاي اسلامي داشته باشد، بلکه در مقابل اين اسلام است که مسيحيت را به انفعال کشانده و قريب به چند قرن آن را در حالت رکود قرار داده است. البته اين سخن به‌معناي تعطيلي مطلق فعاليت تبشيري در جوامع اسلامي نيست، بلکه اين فعاليت‌ها کم‌رنگ و کم‌تأثير بوده است.
    2. دورة دوم، دوره‌اي است که مسيحيت مواجه فيزيکي با اسلام را پيشة خود ساخته و در فعاليت تبشيري خويش با رويکرد نظامي وارد شده است. شايد استدلال ارباب کليسا از حضور نظامي در جوامع مفتوحه اسلامي، اسقاط حاکميت اسلامي بوده تا مردم به آيين مسيحيت برگردانده شوند. بر اين اساس، مسيحيت که آموزه خشونت را تا اين زمان کم‌رنگ در ميان پيروان خود مطرح کرده بود، جنگ را مقدس نشان داده و مردم را براي نبرد با مسلمانان آماده کرده است. البته اين دوره، الزاماً منحصر به تفکر هجومي نبوده، بلکه در مقياس کمي مي‌توان رد پاي رويکرد فرهنگي را در حوزه تبشير در اين دوره مشاهده كرد، اما غلبه فضاي تخريبي، رويکرد فرهنگي را در آن، ناچيز نشان داده است.
    3. دورة سوم، دوره رويکرد فرهنگي است که طولاني‌ترين دوره تبشيري نسبت به جوامع اسلامي محسوب مي‌شود. شايد بتوان رويکرد اين دوره را رويکرد جنگ نرم تبشيري بيان کرد که کليسا با روش‌ها و شيوه‌هاي گوناگون به تثبيت جايگاه خويش در جوامع اسلامي و تخريب آموزه‌هاي اسلامي اقدام کرده است. البته در اين دوره، برخي اقدامات فيزيکي براي تخريب جوامع اسلامي صورت گرفته که سير نزولي داشته و مسيحيت به اين برداشت رسيده که بايد رويکرد خويش را به سمت تعامل و گفت‌وگوي ديني تغيير دهد.
    4. دورة چهارم، دوره‌اي است که در آن مسيحيت تجربه فراواني از مواجه با اسلام کسب کرده است. شاخصه اين دوره، تشکيل شوراي واتيکاني دوم و تصويب سند رسميت‌بخشي به اسلام با نگاه ديالوگي در فعاليت تبشيري مسيحيت است که تاکنون ادامه داشته است. در اين دوره نيز گرچه شيوه‌هاي هجوم فرهنگي در حوزه تبشيري از برخي بخش‌هاي کليسايي وجود داشته است، اما فضاي غالب همان فضاي گفت‌وگو بوده است.
    آنچه در اين مقاله بدان پرداخته شده، اثبات دوره‌هايي است که به اجمال بيان آن گذشت. با مراجعه به منابع و آثار پژوهشي منتشرشده در حوزه تبشيري، خلأ اين پژوهش نمايان است. مي‌توان گفت: اين پژوهش مي‌تواند گامي در جهت تقويت گفت‌وگوي بين‌الادياني باشد. البته اين تحقيق آغازي براي يک مطالعة جدي در حوزه مسيحيت پروتستان است که شاخه‌هاي فرعي آن در حوزه تبشيري، آسيبي براي جوامع اسلامي، به‌ويژه ايران اسلامي محسوب مي‌شود.
    1. تبشيرِ انفعالي کليسا (قرن هفتم تا قرن دهم ميلادي)
    مسيحيت، که از قرن چهارم ميلادي در سطح گسترده فعاليت تبشيري خويش را عملي کرده و توانسته بود به سرزمين‌هاي امپراتوري روم کشيده شود، در قرن هفتم ميلادي دچار رکود شد. بر اين اساس، مي‌توان گفت: دورة تبشير انفعالي کليسا با ظهور اسلام در قرن هفتم ميلادي، شروع شد. اين دوره داراي ويژگي‌هايي است که نشان مي‌دهد کليسا از وظيفة تبشيري به‌معناي بشارت، به ملكوت خدا (صانعي، 1390) بيشتر فاصله گرفته و فضا براي تأثيرگذاري بر آموزه‌هاي اسلامي را از دست داده است.
    در اين دوره، کليسا که با ادعاي تأسي به حضرت عيسي مأموريت خدمت به امت مسيحي و بشارت به ملکوت خدا را حق خود دانسته است، در ساية امپراتوري روم به‌جاي خدمت‌گذاري به مردم، سلطه خود را بر مسيحيان گسترانده و به‌جاي سوق دادن ايشان به سمت ملکوت خدا، مسيحيت را دچار آمرزش ‌نامه‌فروشي، صومعه‌نشيني، خرافه‌پرستي و بست‌نشيني در برابر علم کرده است. به‌گونه‌اي‌که مي‌توان اين دوره را دوره تاريکي و خفقان نام نهاد. چنان‌که چنين لقبي از سوي جامعه مسيحي به اين عصر داده شده است. براي اثبات اين ادعا، مي‌توان به منابع تاريخي و الهياتي مسيحيت، به‌ويژه آثاري که درباره قرون وسطا به رشته تحرير درآمده است مراجعه نمود.
    به‌علاوه در اين دوره اسلام با ارائه منطق جديد و پشتوانه وحياني قوي و با رويکرد گفت‌وگويي در آموزه دعوت خويش، به سرعت از شبه‌جزيره عربستان به ساير مناطق جهان گسترش يافت و پيام صلح و دوستي آن به سران كشورهاي کفر و به رهبران ديني ارائه شد. فتح سرزمين‌هاي سوريه، عراق و ايران، حدفاصل سال‌هاي 633ـ640م، شاهدي بر اين ادعاست. چنان‌که پيشروي اسلام تا سال 711 م در شرق تا قسمت‌هاي عمده هندوستان و در غرب تا جزاير يونان، جنوب ايتاليا و کل سرزمين اسپانيا و استقرار مرکز حکومت آن در اندلس و همچنين گسترش آن در سال 732م تا جنوب غربي فرانسه و نفوذ آن در سال 751م، به نزديکي‌هاي چين بر تاريخ پوشيده نيست (مجتهدي، بي‌تا،‌ ص 22ـ23).
    بنابراين ضعف جايگاه مسيحيت از يک‌سو، و قوت آموزه‌هاي اسلام از سوي ديگر، در اين دوره، شرايطي را فراهم کرد تا مسيحيت در حوزه تبشيري خود در لاک دفاعي و انفعالي رفته و بيشتر نقش تماشاگري را در مواجه با اسلام بازي کند. البته حالت انفعالي کليسا در اين دوره، به‌معناي فقدان تبشير در ميان مسلمانان نبوده، بلکه به‌معناي فقدان تأثيرگذاري تبشير در آموزه‌هاي اسلامي و بسط و گسترش آن بوده است. شاهد اين ادعا فقدان گزارشي قوي، مستند و مستدل، در اين زمينه است.
    2. تبشيرِ هجومي کليسا (قرن يازدهم تا قرن سيزدهم ميلادي)
    اين دوره فعاليت تبشير هجومي کليسا نسبت به جوامع اسلامي را نشان مي‌دهد. گرچه پيش از آن نيز کم‌وبيش کار تبشيري در مواجه با اسلام وجود داشت، اما از قرن يازدهم اين فعاليت‌ها افزايش يافت. اوج آن را مي‌توان در تحميل جنگ‌هاي صليبي جست‌وجو کرد. پاپ‌ها، كه رياست عاليه كليساي كاتوليك را بر عهده دارند، در تغيير رويكرد تبشيري كليسا همواره نقش ايفا كرده‌اند. براي نمونه، تا قرن يازدهم، كه كليسا تلاش داشت جنگ و خشونت را خارج از دكترين كليسا جلوه دهد، ناگهان در اين دوره پاپ گريگوري هفتم با طرح اين مسئله كه «جنگيدن در راه تحقق حق در جامعه نه‌تنها گناه ندارد، بلکه ثواب هم دارد»، موجب تحريك جامعه مسيحي براي مقابله با مسلمانان شد (مونتگمري وات، 1373، ص 129ـ131). اين پاپ، که از برجسته‌ترين پاپ‌هاي اصلاح‌طلب قرون وسطا و از مهم‌ترين اصلاح‌طلبان تاريخ کليسا محسوب مي‌شود، (Bunson, 1995, p. 157)، تلاش كرد تا وضعيت تبشيري مسيحيت را از حالت انفعالي به هجومي سوق دهد.
    كوشش كليسا و پاپ در مسير حركت فعال تبشيري تا بدانجا پيش رفت كه پاپ اوربان دوم، اولين پاپي بود که فرمان جنگ با مسلمانان را صادر كرد. وي كه در مقطعي اسقف و نماينده پاپي از سوي گريگوري هفتم در آلمان بود (Ibid, p. 348)، با يک سخنراني تحريک‌آميز در سال 1095م موجب برافروخته شدن شعله‌هاي جنگ‌هاي صليبي شد و از مسيحيان شرق خواست تا به کمک اروپاي غربي برخاسته و بر عليه اسلام اقدام نمايند (Thatcher & McNeal, 1905, p. 514-517). در اين سخنراني، پاپ به مردم وعده آمرزش گناه داده و نيز به آنهايي که در جنگ کشته ‌شوند، نويد بهشت داده است (اميرعلي، 1401ق، ص 323). ازاين‌رو، درباره تأثير سخنراني پاپ اوربان و انگيزه حضور صليبيون در جنگ آمده است كه اين سخنراني موجب شد تا 15000 نفر دعوت پاپ را پذيرفته و خود را آماده جنگ كنند... . بسياري از گنه‌كاران قبول دعوت پاپ را کفاره گناهان خويش ‌شمرده و عموم مردم فرانسه، لورن، ايتاليا و سيسيل براي رهايي از تنگناي اقتصادي و وضع رقت‌انگيز اجتماعي صليب به‌دست روانه جنگ شوند (حتي، 1366، ص 807).
    اين حركت كليسا براي تسلط بر جهان اسلام توسط ساير پاپ‌ها نظير اينوسنت سوم با فرمان جنگ صليبي پنجم در سال 1215م و پاپ اينوسنت چهارم، دعوت از مسيحيان اروپا براي جنگ صليبي ديگر در سال 1245م تكميل شد (نوايي، 1370، ج 1، ص 21). پاپ گريگوري دهم نيز پس از رسيدن به مقام رياست کليسا، شورايي در ليون تشکيل داد تا ضمن بررسي برخي موضوعات مطرح کليسا، آزاد کردن سرزمين‌هاي مقدس را نيز بررسي کند (اقبال، 1376، ص 203؛ نوايي، 1370، ص 33).
    همچنين در اين دوره بايد به نقش هجومي پاپ هونوريوس چهارم اشاره کرد. اين پاپ نيز که تمايل خود را به جنگ‌هاي صليبي نشان داده بود و بر اتحاد مغول‌ها با غربي‌ها ابراز تمايل مي‌کرد، چنان تأثيري در موضع ارغون، پادشاه وقت ايران در سال 1285م ايجاد کرد که ارغون پيشنهاد داد تا سپاه مغول از سوي شام و سپاه مسيحي از سمت فلسطين يا مصر به مسلمانان حمله‌ور شده و فلسطين به مسيحيان واگذار شود (گروسه، 1365، ص 610). چنان‌که در زمان پاپ جان بيست و يکم، زمزمة هجوم تبشيري وجود داشت‌که در ارتباط کاري واتيکان و ايران اين نکته منعکس است. در زمان اين پاپ، دو نفر نماينده از سوي اباقا نزد پاپ رفته و او را به پس گرفتن بيت‌المقدس و فلسطين از دست مسلمانان دعوت کردند و وعده کمک دادند. در ضمن اين نمايندگان مأموريت داشتند تا اظهار کنند که تمايل به تغيير دين خود به مسيحيت هستند. پاپ نيز از اين فرصت استفاده کرده و تصميم گرفت پنج نفر از روحانيون را به منظور امر تبشير به ديار شرق ارسال کند. اما با مرگ وي اين تصميم عملي نشد (اقبال، 1376، ص 204).
    البته از زمان پاپ هونوريوس چهارم، شرايط اجتماعي به‌‌گونه‌اي تغيير کرد که کليسا را به تغيير موضع تبشير هجومي ترغيب کرد. شاهد اين ادعا اين است که پاپ در همان سالي (1285م) که پيشنهاد حمله به مسلمانان را دريافت کرد، در حال راه‌اندازي مرکزي در واتيکان، براي فراگيري زبان‌‌هاي شرقي بود (الحاج، 1991، ص 43)، يا در زمان پاپ اينوسنت چهارم، وي در يک تجمع اسقفي که به‌منظور برقراري ارتباط با مغول‌ها و تبليغ مسيحيت در مناطق مفتوحه آنها تشکيل شده بود، دستور اعزام دو هيئت سياسي ـ مذهبي را به مشرق‌زمين صادر كرد (اشپولر، 1365، ص 230؛ بياني، 1367، ص 178)، نقل شده است که يادداشت‌ها و گزارش‌هاي اين هيأت توانست اطلاعات مورد نياز را براي آ‌شنايي با فرهنگ، آداب و رسوم، اوضاع سياسي و اقتصادي مناطق شرقي در اختيار کليسا قرار دهد و زمينة حضور فرقه‌هاي مختلف كاتوليك به‌عنوان نمايندگان دولت شهر واتيكان به مشرق ‌زمين براي تبليغ و ترويج مسيحيت فراهم کند که در قبال رويکرد هجومي و تخريبي مسيحيت در اين دوره، نقطه مثبت تلقي مي‌شود (ويلتس، 1353، ص 10ـ11).
    3. تبشير فرهنگي کليسا (قرن سيزدهم تا نيمه دوم قرن بيستم)
    کليسا از قرن سيزدهم ميلادي، رويکرد تبشيري خود را در مواجه با جهان اسلام از وضعيت نظامي، به وضعيت فرهنگي تغيير داد. در اين دوره، تبشير فرهنگي کليسا به اشکال گوناگون و به تناسب نياز کليسا تداوم يافت. اما اين تغيير وضعيت در مقاطعي از اين دوره، بازگشت به عقب بود که از آن ميان، مي‌توان به اقدام پاپ کاليستوس سوم، در اعزام يکي از راهبان فرانسيسکني به طرابوزان و گرجستان در سال 1456م، به‌منظور تحريک مسيحيان آن منطقه براي نبرد با ترک‌ها اشاره کرد (هينتس، 1362، ص 43ـ46). همچنين دستور پاپ پيوس پنجم در نقاشي کردن صحنه‌هايي از پيروزي کليساي کاتوليک بر سپاه عثماني در سال 1571م بر ديوار بزرگ تالار تشريفات واتيکان (اصغري تبريزي، 1372)، يا معرفي اين روز، به‌عنوان روز ملي توسط پاپ گريگوري سيزدهم و به دنبال آن، راهپيمايي بزرگي با حضور همه روحانيون از ميدان واتيکان تا کليساي مرقس قديس، شاهدي ديگر بر اين ادعاست (همان).
    اما علي‌رغم فراز و نشيب‌هاي احتمالي در دوره تبشير فرهنگي، مي‌توان روح تغيير در آن را در نامة پاپ پيوس دوم به سلطان محمد دوم، فاتح خليفه عثماني مشاهده کرد که در بخشي از نامه آورده شده است:
    اگر هيچ اشکالي بر قوانين شرع شما (اسلام) نمي‌شد کرد، جز همين قدر که قانونگذار شما بحث درباره آن را ممنوع کرده است، اين برهان بر بطلان آن کافي بود. قانونگذار شما مردي خردمند و مدبر بود و مي‌دانست که دعوي او را با دليل و حجت نمي‌توان اثبات کرد. بدين جهت بحث درباره آن را منع کرده است. ولي اصول موضوعه او را نمي‌توان قانون ناميد، چون ‌که قانون دليل عقلي است و هرچه برخلاف دليل عقلي باشد، برخلاف قانون است. قانونگذار شما استدلال را ممنوع مي‌کند، پس آنچه او وضع کرده است، معقول نيست و بنابراين، قانون نيست (مينوي، 1375، ج 2، ص 212).
    در اين نامه، سخني از جنگ نيست، بلکه از شيوة نرم‌افزاري براي تخريب اسلام استفاده شده است؛ شيوه‌اي که تا نيمه دوم قرن بيستم ميلادي ادامه داشت. در اين دوره، با کمال تأسف کليسا از همه توان خود براي مخدوش جلوه دادن چهره اسلام استفاده کرد. از‌اين‌رو، اين مقاله طي شش گام به تبيين و تشريح فضاي فکري اين دوره پرداخته و اثبات كرده که کليسا تغيير محسوسي در مواضع نظامي خود داده است.
    1. معرفت‌زايي نسبت به اسلام
    کليسا نياز به آشنايي بيشتر به اسلام داشت تا بتواند سازوکارهاي لازم براي مقابله با آن را فراهم کند. براي اثبات اين ادعا، مي‌توان به دو مورد از اقدامات کليسا اشاره کرد. نمونه اول، پاپ گريگوري نهم است که وي تصميم به ترجمه کتاب‌هاي زيادي از مسلمانان گرفت و به دنبال آن، دستور پيرامون آن را صادر کرد تا مسيحيان دربارة اسلام نقد و بررسي داشته باشند (زماني، 1385،‌ ص 98)، نمونه ديگر پاپ کلمنت پنجم است که وي نيز در سال 1311م در مجمع عمومي کشيشان فرمان ايجاد کرسي درس‌هاي عربي و عبري و کلداني در پاريس و رم و آکسفورد و کلوني را صادر کرد. به دنبال آن، رشته آموزشي همين زبان‌هاي شرقي و اسلام‌شناسي در سوربن فرانسه راه‌اندازي شد (الحاج، 1991،‌ ص 43).
    2. اعزام ميسيونر به جوامع اسلامي
    در اين مرحله، کليسا تلاش فراواني را براي اعزام ميسيونرها انجام داد. در اين ميان، نمي‌توان از کوشش پاپ کلمنت پنجم در مسئله تبشير و حمايت وي از ميسيونرهاي مسيحي در مناطق گوناگون اسلامي گذشت (گروسه، 1365،‌ ص 518). چنان‌که پاپ جان بيست و دوم در استقرار مقرهاي ميسيونري نقش اساسي ايفا کرد. در زمان اين پاپ، دومينيکن‌ها مسئوليت ايلخان‌نشين ايران، آسياي مرکزي و هند را بر عهده گرفتند و فرانسيسکن‌ها به خاور نزديک، اردوي زرين (بخشي از حکومت مغولان در حدود روسيه، قزاقستان و اوکراين)، مغولستان، و چين اعزام شدند (مورگان، 1371، ص 223).
    3. همکاري واتيکان با دولت‌هاي استعماري
    به دنبال تکميل پروژه اعزام ميسيونرهاي مذهبي به جوامع اسلامي و تأثيرگذاري آن بر پيشرفت اهداف تبشيري در اين جوامع، کليسا چاره‌اي جز بهره‌برداري از موقعيت سياسي منطقه‌اي کشورهاي استعماري غربي نداشت. با کمال تأسف بايد اذعان کرد که اين راهبرد، از رسالت تبشيري کليسا فاصله داشته و نقطه سياهي در تاريخ تبشيري مسيحيت به‌شمار رفته است. اما کليسا در اين مرحله، اقداماتي داشته که براي اثبات ادعاي خود به يک نمونه اشاره مي‌شود. در سال 1494م، پاپ الکساندر ششم سرزمين‌هاي نيم‌کره باختري را به اسپانيا و سرزمين‌هاي خاوري را به پرتغال بخشيد، با اين شرط که آن دو دولت استعمارگر دامنه کوشش‌هاي خود را در راه مسيحي کردن مردم آن سرزمين‌ها گسترش داده و فعاليت‌هاي هيأت‌هاي تبليغي مسيحي را در خاور و باختر آفريقا مورد پشتيباني قرار دهند. در نيمه‌هاي قرن 16م، پرتغال به شيوه‌اي جديد به عملي ساختن خواست پاپ الکساندر کمر بست و برنامه‌هاي گسترده نظامي و مذهبي را در برزيل، آسيا، آسياي جنوب شرقي، هندوستان، ايران و خاور دور پياده نمود (حائري، 1372، ص 470ـ471).
    4. روابط سياسي با سران کشورهاي هدف تبشير
    در اوايل قرن 16م، نگراني عمده کليسا، گسترش نفوذ و قلمرو ترک‌هاي عثماني در جنوب اروپا و مسلمان شدن مردم سرزمين‌هاي مسيحي بود. پاپ اوربان چهارم، ضمن ستايش از هلاکو پادشاه وقت ايران، سياست همکاري ميان حوزه اقتدار پاپ و مغولان ايران کليد زد (سايکس، 1368ـ1370، ج 1، ص 149؛ ساندرز، 1369، ص 114ـ115)، و يا پاپ نيکولاوس سوم به دنبال مرگ پاپ جان بيست‌ويکم در سال 1278م، هيأتي مرکب از روحانيون مسيحي به ايران فرستاد و طي آن، نامه‌اي به اباقا فرستاد و از کمک‌هاي فراوان وي به مسيحيان اظهار مسرت کرد (اقبال، 1376، ص 204؛ نوايي، 1370، ص 33). همچنين در اين راستا پاپ کلمنت هشتم تلاشي جدي را آغاز کرد تا با اتحاد با همسايگان شرقي تر‌ک‌ها، پيشرفت آنان را متوقف سازد. اين پاپ، در 1604م رسماً پادريان کرملي را براي تبليغ به ايران فرستاد و اينان به رهبري پل سيمون توانستند در اصفهان کليسا و صومعه‌اي بسازند (ميراحمدي، 1362، ص 107؛ نوايي، 1370، ص393؛ ميراحمدي، 1362، ص 111ـ112؛ قائم مقام فراهاني، 1349، ص 191). پاپ همچنين کشيشي ديگر به نام ژان تاده از کشيشان کرملي پا برهنه را با چند کشيش ديگر از راه آلمان، لهستان، روسيه و درياي خزر، به همراه هدايايي روانه ايران کرد و نزد شاه عباس اول فرستاد. شاه عباس از ايشان به گرمي استقبال کرد و اجازه داد براي خود کليسا و صومعه کوچکي در اصفهان بسازند (فلسفي، 1353، ج 3، ص 69ـ70). بعد در سال 1674م کشيش اسپانيولي ديگري به نام پدرو کوبرو، از سوي پاپ به ايران اعزام شد (ميراحمدي، 1362، ص107؛ مهدوي، 1364، ج 1، ص 74).
    5. راه اندازي مرکز تبشيري در واتيکان
    کليسا که در مسير تبشير فعاليت‌هاي گسترده‌اي را انجام داده بود، به اين جمع‌بندي ‌رسيد که به‌منظور تأثيرگذاري اقدامات تبشيري خود، بايد سازماني را تأسيس نمايد تا بتواند نقش هدايت‌گري خود را در تمام جوامع، بخصوص جوامع اسلامي ايفا نمايد. بر اين اساس، پاپ گريگوري پانزدهم در سال 1622م، اقدام به تأسيس مجمع تبليغ ايمان کرد. اين کار به‌منظور هماهنگ کردن هرچه بيشتر فعاليت‌هاي تبشيري، ميان کاتوليک‌ها در جهان صورت گرفت(Cross & Livingston, 1988, p. 923) وي همين‌طور در سال 1627م، دانشکده‌اي در رم به نام «پروپاگاندا» براي تربيت ميسيونرهاي کاتوليک ايجاد کرد. در اين دانشکده، ميسيونرها پس از فراگيري تعلميات خاص به‌عنوان نماينده واتيکان، به نواحي مختلف جهان اعزام مي‌شدند (الدر، 1971، ص 20).
    6. بخشنامه‌هاي تبشيري پاپ‌ها
    بخشنامه‌هاي تبشيري پاپ‌ها، در کنار ساير بخشنامه‌هاي پاپي از اهميت زايدالوصفي برخوردار است. بخشنامه‌هاي پاپي، در‌واقع از اسناد مهم کليسايي است که جزو تعاليم رسمي کليسا مطرح و وظيفه مسيحيان اطاعت از آن است. در بخشنامه‌هاي تبشيري پاپ‌ها، بيشتر اين نکته مورد توجه قرار گرفته است که در قرن بيستم ميلادي، زمان درک بيشتر ملت‌ها و اديان فرا رسيده است. مسيحيان بايد بيشتر وظايف شباني خود را شناخته و در مسير تبشير گام‌هاي مؤثري بردارند. در‌واقع، صدور بخشنامه‌هاي تبشيري از سوي پاپ‌ها، گوياي واقعيتي است که نياز کليسا را براي عمومي‌سازي تعامل با ساير اديان نشان مي‌دهد.
    پاپ بنديکت پانزدهم، در سال 1919م بخشنامه آموزش تبشير‌شناسي در سمينارهاي ميسيونري را صادر کرد. اين بخشنامه، زمينه‌ساز راه‌اندازي مراکز آموزشي در بخش تبشير شد که تا پيش از آن وجود نداشت. به‌دنبال اين بخشنامه، سال‌هاي بعد دانشگاه و دانشکده‌هاي تبشيري تأسيس شدند. به‌علاوه، اين گرايش به ساير نقاط جهان نيز سرايت کرد و در آن مناطق نيز مؤسسات و دانشکده‌هاي تبشيري ايجاد شدند (Murphy, 1967, p. 925).
    پاپ پيوس يازدهم، نيز در زمان صدارتش بر کليسا، بخشنامه‌اي در خصوص تبشير صادر کرد. در اين بخشنامه، پاپ اشاره‌اي به برخي ميسيونرهاي موفق نظير فرانسيس گزاويه در هند کرده است (بروجردي، 1380، ص 28). همين‌طور پاپ پيوس دوازدهم، در سال 1957م بخشنامه‌اي براي مأموريت کاتوليکي در حوزة وظيفة تبشيري صادر کرده که در آن به پيشرفت‌ها، تغييرات لازم، آزار و اذيت کليسا در برخي از بخش‌هاي جهان به‌منظور جهت‌دهي مسير تبشير اشاره شده است. پيوس در اين بخشنامه، توجه داده است که همه اسقفان بايد متوجه مسئوليت مشترک خود براي تبشير رسولي کليسا باشند. در بخشي از اين بخشنامه، آمده است که تبشير منحصر به زمان خاص و ملت خاص نيست، بلکه در تمام زمان‌ها و ميان همه ملت‌ها جاري است و با مرگ رسولان، اين رسالت همچنان ادامه دارد. به‌دنبال اين بخشنامه، کليسا شاهد حضور گسترده کشيشان در جوامع غيرمسيحي شد (Murphy, 1967, p. 927).
    پاپ جان بيست و سوم، نيز در سال 1959م، بخشنامه‌اي به‌منظور توجه جدي‌تر به تبشير صادر کرده است. در اين بخشنامه، وي بر سازگاري با فرهنگ محلي براي کار تبشير تأکيد نموده است. چنان‌که در اين بخشنامه، پاپ توجه به سلف خود، يعني پاپ بنديکت پانزدهم کرده و گفته است که چهل سال پيش، پاپ مأموريت کاتوليکي را به مسيحيان گوشزد کرده است. در بخشي از بخشنامه آمده است: «ما نيز با ايجاد قوانين جديد، همان موضع را تکرار مي‌کنيم و مي‌گوييم بايد مسيحيان براي گسترش ملکوت خدا در بسياري از نقاط جهان تلاش کنند. چنان‌که پيوس يازدهم و دوازدهم نيز با صدور احکام و تشويق براي پيشبرد هدفي که ذکر شد، تلاش کردند».
    در ادامه بخشنامه‌هاي تبشيري، ما شاهد صدور اين دسته از بخشنامه‌ها، پس از شوراي واتيکاني دوم نيز هستيم. پاپ پل ششم، کسي است که در بخشنامه تبشيري خود، با راهنمايي‌هاي عالي خود اشاره به ماهيت و طبيعت مسيحي کردن در دنياي مدرن دارد. در اين بخشنامه، پاپ بر نقش هر مسيحي در گسترش مذهب کاتوليک تأکيد دارد. اين تبليغ را تنها وظيفه کشيشان و خادمان کليسا نمي‌داند. پاپ جان پل دوم در پيش‌نويس اين بخشنامه نقش داشته است.
    در ‌واقع، بخشنامه‌هاي پاپي، که از اوايل قرن بيستم ميلادي مطرح شده است، زمينه‌اي براي تغييرات اساسي در رويکرد تبشيري کليسا بوده و بيانگر ايجاد تحولاتي در کليسا است که ظهور اين نکته را در راه‌اندازي شوراي واتيکاني دوم شاهد هستيم.
    4. تبشير ديالوگي (نيمه دوم قرن بيستم تاکنون)
    شوراي واتيکاني دوم (1963ـ1965)، نقطه عطفي در تاريخ کليساي کاتوليک محسوب مي‌شود. اين شورا، با رويکرد امروزي کردن کليسا، اسنادي را به تصويب رساند که درخور تأمل است. از ميان اسناد مصوب شورا، سند تعامل با ديگر اديان بسيار معنادار است. توجه به اسلام، به‌عنوان يک دين الهي نيز نکته ديگر اين شورا است که اين سؤال را ايجاد مي‌کند که کليسا بر چه مبنايي اسلام را مي‌پذيرد (Austin, 1992).
    به نظر مي‌رسد، کليسا در اين شورا ضمن بررسي عملکرد خود در ادوار گذشته، به اين نتيجه رسيد که در رويکرد تبشيري خود بايد تجديدنظر نمايد؛ زيرا شرايط جهان در دوره معاصر متفاوت از شرايط جهان در قرن‌ دوازدهم و سيزدهم ميلادي است. آنچه امروزه گفتمان غالب مراکز علمي و ديني است، ايدة تعامل و ديالوگ است.
    در اين فضا نقش پاپ جان پل دوم، در اجراي اهداف شوراي واتيکاني دوم و تعامل و گفت‌وگو با اسلام حائز اهميت است. اين پاپ، به‌منظور تحقق اسناد آن شورا، اقدام به تأسيس 11 شوراي پاپي نمود که وظيفه آنها محدود به زمينه‌هاي تحقيقي و ارشادي در اموري است که رسيدگي به آنها، شيوه‌هاي جديد متناسب با تعاليم اجتماعي کليسا در جهان کنوني را مي‌طلبد. از‌جمله اين شوراها، شوراي پاپي ديالوگ بين‌الاديان است. در‌واقع، با تأسيس اين شورا، کليسا کار تنظيم و گسترش ارتباط با اديان غيرمسيحي را در دستور کار خود قرار داد تا با شناخت و همکاري بين‌المللي با ساير اديان، در راستاي حفظ ارزش‌هاي معنوي و شئون انساني قدم بردارد. اين شورا ارتباط مناسبي با مجمع تبشير ملت‌ها نيز دارد. در اين تعامل مناسب، فعاليت‌هاي تبشيري خود را دنبال مي‌کند.
    اما نکته‌اي درخور توجه، ادعاي رويکرد ديالوگي در حوزه تبشير است که توسط پاپ جان پل دوم رقم خورده است. پيش از اشاره به برخي مواضع اين پاپ، شواهدي از اسناد واتيکان ارائه شده است که نشان مي‌دهد ادعاي مطرح‌شده نزديک به واقع است. براي نمونه، در مقدمه‌اي که کاردينال يوزف تومکو، رئيس وقت مجمع تبشير ملت‌ها بر سند واتيکاني گفت‌وگو و دعوت نوشته آمده است:
    دعوت به مسيحيت و تبليغ آن بر هرگونه فعاليت مذهبي ارجحيت دارد و گفت‌وگو يکي از عناصر تکميل‌کننده مي‌باشد... اين بدان معناست که فعاليت ميسيونري در حيطه احترام کامل به افراد و فرهنگ‌ها صورت مي‌گيرد و گفت‌وگو مي‌تواند چه در مواقعي که تبليغ ممکن است و چه در مواقعي که غيرممکن است، فعاليت ويژه محسوب شود (عبدخدائي، 1385، ‌ص 129).
    آنچه از اين متن استفاده مي‌شود، اين است که گفت‌وگو مي‌تواند يک رويکرد تبشيري براي ميسيونرهاي مسيحي باشد. البته اين نکته را مي‌توان در يکي از اسناد واتيکان، که در سال 1965م منتشر شد، مشاهده کرد. در بخشي از اين سند آمده است:
    مسلماً گفت‌وگو با تبليغ تفاوت دارد. هدف آن برخلاف تبليغ، تغيير دين مخاطب به مسيحيت؛ يعني تغييري که زاده عملکرد روح‌القدس و انتخاب آزاد فرد است نمي‌باشد. هرچند که گفت‌وگو نيز در حيطه تغيير دين و نجات فرد جاي مي‌گيرد و هر گفت‌وگوي واقعي مي‌بايست در هر دو جهت براي بندگي بيشتر خداوند و جست‌وجوي صادقانه‌تر حقيقت به پيش برود. از نقطه‌نظر الهيات، گفت‌وگو مي‌بايست به‌عنوان يکي از وظايف مختلف تبليغ طبقه‌بندي شود. تبليغ به‌معناي مجموعه فعاليت‌هاي کليسا در قبال افراد، جنبش‌ها، حقايق، فرهنگ‌ها و جهان اطراف وي مي‌باشد، و مي‌بايست اين حقيقت را پذيرفت که نقطه‌نظرات و تجارب به‌دست‌آمده در گفت‌وگو، افق‌هاي جديدي در برابر تبليغ گشوده است (Walter, 1966).
    در اين سند، گفت‌وگو از منظر الهياتي به‌عنوان يکي از مؤلفه‌هاي تبليغ معرفي شده که مي‌تواند چشم‌انداز روشني در برابر فعاليت تبشيري داشته باشد. البته سند ديگري از واتيکان باز گفت‌وگو و تبليغ را دو عنصر مهم در رسالت تبشيري کليسا معرفي کرده است:
    وظيفه تبشير کليسا حقيقتي واحد، اما پيچيده و داراي ساختار ويژه خويش مي‌باشد. تبليغ و گفت‌وگو هر يک در حيطه خويش دو عنصر مهم و وجوهي مختلف از صورت واحد وظيفه تبشير کليسا به‌شمار مي‌روند؛ زيرا هر دو در جهت ابلاغ حقيقت نجات‌دهنده گام برمي‌دارند... (عبدخدائي، 1385، ص130).
    در حوزه عمل نيز به يک نمونه از مواضع مسئولان واتيکان درباره ارتباط گفت‌وگو و تبشير اشاره مي‌کنيم. فيتز جرالد، رئيس وقت شوراي پاپي گفت‌وگوي اديان، در پاسخ به سؤالي دربارة رابطه گفت‌وگوي اديان با تبشير مي‌گويد:
    من خودم به يک جمعيت ميسيونري تعلق دارم. من متعلق به جمعيتي هستم که به آفريقا ميسيونر مي‌فرستد. ما به اين نتيجه رسيده‌ايم که پيام کتاب مقدس را به آفريقا ببريم، و اين کاري است که از سال 1968م تاکنون انجام داده‌ايم. هم‌اکنون نيز انجام مي‌دهيم. جمعيت ما در الجزاير پايه‌گذاري شده که يک کشور اسلامي است. آنچه ما به دست آورده‌ايم اين است که گرچه بايد مأموريت تبليغي خود را انجام دهيم، ولي بايد به مسلمانان احترام بگذاريم... البته من با شما موافقم که در جهان ميسيونرهاي مسيحي خيلي متعصبي هم وجود دارند که براي مردمي که با آنها گفت‌وگو مي‌کنند، احترامي قائل نيستند. اين نوع معرفي، پيام مسيح گاهي پرخاشگرانه است و گاهي براي نشان دادن ضعف اديان ديگر و حمله به آنها... پدر آنيبال اهل برزيل مي‌تواند براي شما بگويد که در کشورش چگونه عده زيادي را از آفريقا به‌عنوان برده به آنجا مي‌آوردند و به محض رسيدن به آنجا، آنان را غسل تعميد مي‌دادند و به زور آنان را مسيحي مي‌کردند و هرگز از آنان نمي‌خواستند که خودشان بيايند و مسيحي شوند (جرالد، 1384، ص 17ـ18).
    به نظر مي‌رسد، در مسيحيت هدف گفت‌وگو صرف شناخت و همکاري با ساير اديان، به‌منظور رشد معنويت در جهان نيست، بلکه با دقت در متن شوراي واتيکاني دوم، متوجه مي‌شويم که يکي از راه‌هاي برون‌رفت از مشکلات کليسا مثل نحوه مواجه آن با ساير اديان، به‌ويژه اسلام و مهار گسترش آن، ايجاد ديالوگ و گفت‌وگو معرفي مي‌شود. به‌عنوان يک سند در واتيکان به تصويب مي‌رسد. تصويب گفت‌وگوي بين‌الاديان و به رسميت شناختن اسلام، در‌واقع استراتژي تبليغي کليسا بود که از سال 1965م تاکنون دنبال مي‌شود.
    از‌اين‌رو، رويکرد تبشيري پاپ جان پل دوم رويکرد ديالوگ بود. اين پاپ، که مدت 27 سال بر مسند پاپي واتيکان تکيه زده بود، بيشتر عمر پاپي خود را صرف گفت‌وگو کرد. وي مي‌دانست که در دنيايي زندگي مي‌کند که بايد از طريق ديالوگ فعاليت تبشيري داشته باشد. او بيش از صد سفر به کشورهاي خارجي انجام داد. در طول سفرهاي خود به کشورهاي آفريقايي، بر موضوع تبشير در اين قاره به صراحت تأکيد کرده است. وي مسيحي کردن آفريقا را در آستانه هزاره سوم ميلادي وظيفه‌اي براي کليساي کاتوليک دانسته و سفر او به کشورهايي مانند نيجريه، کامرون، آفريقاي جنوبي، کنيا و مصر با اين هدف صورت گرفته است.
    البته پاپ بنديکت شانزدهم نيز همان مسير ديالوگي را در عمر کوتاه پاپي خويش دنبال کرد. اما در عمل، تلاش کرد فضاي فکري جان پل دوم را تعديل نمايد. براي نمونه، در يک اقدام فيتز جرالد رئيس شوراي ديالوگ بين‌الاديان را به‌عنوان سفير عازم مصر کرد و تلاش در جهت مديريت هدايت شده گفت‌وگو کرد. شاهد اين ادعا، مطالب تأمل‌برانگيزي است که يک سال پس از دوره پاپي وي تعجب مسلمانان را برانگيخت. وي، که در 12 سپتامبر 2006 در يک سخنراني در دانشگاه ريگنزبورک آلمان پيرامون رابطه عقل و دين سخن مي‌گفت، چنين گفت:
    طبيعت دين و ايمان مسيحي با عقل سازگار است و اروپا نيز چنين طبيعتي دارد. به همين دليل، مسيحيت با حکمت يونان و روم کاملاً همسو است. ليکن اسلام در طبيعت خود با عقل سازگار نيست. به همين دليل، تلاش مي‌کند اعتقاد خود را با اکراه بر مردم تحميل کند و مسئله جهاد نيز به همين جا برمي‌گردد که پيامبر اكرم خواسته است تا با شمشير دين خود را گسترش دهد.
    در همين زمينه، پاپ به مناظرة ميان ايمانوئل دوم امپراتور بيزانس در قرن 13م، با يک عالم مسلمان ايراني اشاره کرده و فقط به نقل سؤال امپراتور مي‌پردازد که عبارت چنين است: «به من نشان بده که محمد چه چيز تازه‌اي ارائه کرده است، جز چيزهاي بد و غيرانساني چيز ديگري آورده است؟ مثلاً او حکم کرد که ديني که او ميسيونر آن بود، با شمشير ترويج شود». وي در بخشي ديگر از سخنان خود آورده است: «امپراتور مطمئناً از آيه 256 سوره دوم قرآن مجيد آگاه بود که در آن آمده هيچ اجباري در دين نيست. به گفته آگاهان اين آيه، مربوط به دوره‌هاي ابتدايي اسلام است؛ زماني که محمد قدرت نداشت و مورد تهديد بود». البته بطلان سخن امپراتور در اين گزاره روشن است؛ زيرا پيامبر اكرم حامل قرآني است كه در بسياري از منابع اعتبار و حجيت آن به اثبات رسيده و در درون خود نيز دستور به تحدي و مبارزه با مخالفان كرده است. با نگاهي اجمالي نسبت به قرآن، اين ادعا، كه قرآن جز بدي چيزي ندارد، رد شده و هيچ انسان منصفي اين ادعا را نمي‌پذيرد. به‌علاوه، آنچه در ارتباط با آيه شريفه بيان شده نيز صحيح نيست؛ زيرا با مراجعه به تفاسير معتبر معلوم مي‌شود كه اين آيه در مدينه و در دوران اقتدار کامل پيامبر اسلام نازل شده است. البته اين پاپ پس از آنکه با عکس‌العمل مسلمانان مواجه شد، در جايي بيان کرد که هدفش از طرح اين مباحث، صرفاً زمينه‌سازي براي گفتماني است که تاکنون مورد بي‌توجهي قرار گرفته است» (www.vatican.com).
    به نظر مي‌رسد، اظهارنظر دربارة پاپ فرانسيس زود باشد. اما مطابق دکتريني که در شوراي واتيکاني دوم براي کليسا ترسيم گرديده است، هيچ پاپي نمي‌تواند بر خلاف آن حرکت نمايد. ظاهراً تجديدنظر در رويکرد ديالوگي کليسا، منوط به تشکيل شوراي واتيکاني سوم است که تا آن زمان بايد به انتظار نشست.
    جمع‌بندي و نتيجه‌گيري
    با توجه به آنچه گذشت، بيان دو نکته به‌عنوان هدف مقاله حائز اهميت است:
    1. پس از بررسي فعاليت ميسيونري مسيحي در ميان جوامع اسلامي، مي‌توان به اين نکته رسيد که مسيحيت از آغاز ظهور اسلام تاکنون، چهار دوره تبشيري را متناسب با اقتضائات و شرايط خاص خود سپري كرده است. بنابراين، معرفي تحليلي اين ادوار چهارگانة تبشيري به حوزه‌هاي علميه و مراكز فرهنگي وارتباطي، مي‌تواند آغازي براي پژوهش‌هاي عميق، و شروعي براي نقادي آن باشد، تا مسير علمي تبليغات ديني قوي‌تر از گذشته پيموده شده و دستاورد آن در خدمت مراکز تأثير‌گذار قرار گرفته شود.
    2. گرچه فضاي ديالوگ بين‌الادياني امروز نکته مثبتي براي جوامع ديني محسوب مي‌شود، اما ترسيم دکترين ديالوگ و به موازات آن تعريف گام‌هاي عملي براي دستيابي به‌اهداف آن، زماني واقع‌بينانه ارائه مي‌شود که جامعه ديني مقصد، نسبت به جامعه هدف بينش عميقي داشته باشد. جهان امروز شاهد استقبال انديشمندان اسلامي از رويکرد گفت‌وگوي مسيحي، پس از تغيير موضع کليسا در شوراي واتيکاني دوم است. با مراجعه به سابقه گفت‌وگوها، حجم قابل‌توجهي از اين تعامل‌هاي بين ديني ميان مسلمانان و مسيحيان ثبت شده است. در آينده نيز ادامه دارد. آنچه بر عهده ماست، رصد دقيق اين تعامل است.
    اين مقاله، با ارائة يک تحليل از مواجهه اسلام با مسيحيت، ضمن تبيين جايگاه تبشيري مسيحيت نشان داده است که آيا کليساي کاتوليک همچنان به فعاليت تبشيري خود در ميان مسلمانان، به‌ويژه ايران اسلامي وفادار مانده است يا نه؟
    برخي انديشمندان مسلمان بر اين باورند که کاتوليک‌ها دست از فعاليت تبشيري خويش برداشته‌اند. درحالي‌که اين مقاله نشان داده است که مسيحيت در يک فرايند طولاني، تغيير رويکرد داده و آموزه تبشيري خويش را که از اهميت زيادي برخوردار بوده، در قالب ديالوگ مطرح کرده است. البته تغيير رويكرد ديالوگي در حوزه تبشير پر واضح است كه نياز به راه‌اندازي شوراي واتيكاني سوم دارد. اما تا آن زمان، حوزه‌هاي علميه بايسته است با توجه به اين رويكرد، اهداف تبليغي خويش را با برنامه‌ريزي دقيق دنبال كند.
     

        اشپولر، برتولد، 1365، تاريخ مغول در ايران، ترجمة محمود ميرآفتاب، چ دوم، تهران، علمي و فرهنگي.
        اصغري تبريزي، اكبر، «انگيزه‌هاي قتل‌عام سن. بارتلمي»، مرداد و شهريور 1372، کيهان انديشه، سال نهم، ش 49، ص 129ـ143.
        اقبال، عباس، 1376، تاريخ مغول و اوايل ايام تيموري، تهران، نانک.
        امير علي، 1401ق، ‌تاريخ عرب و اسلام، ترجمه محمدتقي فخرداعي گيلاني، چ دوم، تهران، گنجينه.
        بروجردي، مصطفي، 1380، واتيكان، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي.
        بياني، شيرين، 1367، دين و دولت در عهد مغول، تهران، مرکز نشر دانشگاهي.
        جان الدر، 1971م، تاريخ کليساي مسيح از سال 1600ـ1970 ميلادي، ترجمه و. سميونيان، تهران، نورجهان.
        الحاج، ساسي سالم، 1991، الظاهرة الاستشراقية و اثرها علي الدراسات الاسلامية، ليبي، مرکز دراسات العالم الاسلامي.
        حائري، عبدالهادي، 1372، نخستين رويارويي‌هاي انديشه‌گران ايران: با دو رويه تمدن بورژوازي غرب، تهران، امير کبير.
        حتي، فيليپ خليل، 1366، تاريخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چ دوم، تهران، آگاه.
        زماني، محمدحسن، 1385، شرق‌شناسي و اسلام شناسي غربيان: تاريخچه، اهداف، مکاتب و گستره فعاليت مستشرقان، قم، ‌مؤسسة بوستان کتاب.
        ساندرز، ج. ج، 1369، تاريخ فتوحات مغول، ترجمه ابوالقاسم حالت، چ دوم، تهران، امير کبير.
        سايکس، ميجر، 1368ـ1370، تاريخ ايران، ترجمة محمدتقي فخر داعي گيلاني، تهران، دنياي کتاب.
        صانعي، مرتضي، 1390، «تبشير مسيحي: خروج از سنت و سيره حضرت عيسي»، معرفت اديان، ش 4، ص 71ـ91.
        عبد خدايي، مجتبي، 1385، واتيكان(كليساي جهاني كاتوليك)، تهران، انتشارات بين المللي هدي.
        فلسفي، نصرالله، 1353، زندگاني شاه عباس اول، تهران، دانشگاه تهران.
        قائم مقام فراهاني، سيف الله، 1349، تاريخ روابط معنوي و سياسي ايران و فرانسه، تهران، بي‌نا.
        گروسه، رنه، 1365، امپراتوري صحرانوردان، ترجمة عبدالحسين ميکده، تهران، بي‌نا.
        گفت‌وگوي اديان در گفت‌وگو با اسقف اعظم فيتز جرالد، هفت آسمان، پاييز 1384، ش 27، ص11ـ20 داخل متن ص 17-18.
        مجتهدي، كريم، آشنايي ايرانيان با فلسفة جديد غرب: مجموعة پژوهشي، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1379.
        مورگان، ديويد، 1371، مغول‌ها، ترجمة عباس مخبر، تهران، نشر مرکز.
        مونتگمري وات، ويليام، 1373، برخورد آراي مسلمانان و مسيحيان، ترجمه محمدحسين آريا، بي‌جا، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
        مهدوي، عبدالرضا هوشنگ، 1364، تاريخ روابط خارجي ايران، چ سوم، تهران، امير کبير.
        ميراحمدي، مريم، 1362، دين و مذهب در عصر صفوي، تهران، اميرکبير.
        مينوي، مجتبي، «اسلام از دريچه چشم مسيحيان»، 1375، محمد خاتم پيامبران، تهران، حسينيه ارشاد.
        نوايي، عبدالحسين، 1370، ايران و جهان (از مغول تا قاجاريه)، چ سوم، تهران، هما.
        ويلتس، دوراکه، 1353، سفيران پاپ به دربار خانان مغول، ترجمه مسعود رجب‌نيا، تهران، خوارزمي.
        هينتس، والتر، 1362، تشکيل دولت ملي در ايران، ترجمه کيکاووس جهانداري، چ دوم، تهران، خوارزمي.
        Austin Flannery,O.P, 1992, Vatican Council II: The Conciliar And Post Conciliar Documents, New York, Costelio Publishing Company Northport.
        Bunson, Matthew, 1995, The Pope Encyclopedia, Crown Trade Paperbacks-New York.
        Cross, F.L; Livingston, E. A., 1988, The Oxford Dictionary Of Christian Church, Great Birtain-Scotland, Thomson Litho Ltd., East Kilbride.
        E.L. Murphy, 1967, "Missions, Catholic", New Catholic Encyclopedia, Washington: The Catholic University Of America Press, vol. 9.
        Hoffman, R., 1967, "Mission", New Catholic Encyclopedia, Washington: The Catholic University Of America Press.
        Howorth, H. H., (1876-80), History Of The Mongols From The 9Th To The 19Th Centuries, Vol. III, London, Longmans, Green and co.
        Thatcher, O. J. & McNeal, E. H., (1905), A Source Book For Medieval, New York, Scribners.
        Walter M. Abbott, S.J., The Documents Of Vatican II, New York, Gulld Press, 1966, p. 660-668.
        www.vatican.com
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    صانعی، مرتضی.(1392) تأملی بر رویکرد تبشیرکاتولیکی در جوامع اسلامی. فصلنامه معرفت ادیان، 4(2)، 97-113

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مرتضی صانعی."تأملی بر رویکرد تبشیرکاتولیکی در جوامع اسلامی". فصلنامه معرفت ادیان، 4، 2، 1392، 97-113

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    صانعی، مرتضی.(1392) 'تأملی بر رویکرد تبشیرکاتولیکی در جوامع اسلامی'، فصلنامه معرفت ادیان، 4(2), pp. 97-113

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    صانعی، مرتضی. تأملی بر رویکرد تبشیرکاتولیکی در جوامع اسلامی. معرفت ادیان، 4, 1392؛ 4(2): 97-113