معرفت ادیان، سال چهارم، شماره دوم، پیاپی 14، بهار 1392، صفحات 55-72

    غایت هستی در دین زرتشت و مقایسه آن با آموزه‌های قرآنی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    فاطمه شیرزاد راد جلالی / كارشناس ارشد علوم قرآن و حديث دانشگاه آزاد اسلامي، واحد كرج / f_shirzadejalali@yahoo.com
    ✍️ سوسن آل رسول / دانشيار دانشگاه آزاد اسلامي، واحد كرج / s_alerasoul@kiau.ac.ir
    چکیده: 
    باور به هدفمندی و سیر به سوی مقصدی نهایی، یکی از مبانی اصلی همة ادیان الهی است. آئینی که زرتشت در حدود هفت قرن پیش از میلاد عرضه داشت، همچون دین اسلام، از ادیان توحیدی به شمار می رود. اما گذشت زمان و عدم صیانت متون مقدس زرتشتی از دستکاری های انسانی، تصور جدایی و بینونت ذاتی، میان این دو آیین را تقویت کرده است. این مقاله، پس از واکاوی اصل و لوازم مهم مبداء و معاد در آیین زرتشت، با یافتن اشتراکات بسیاری با اسلام منشأییت توحیدی آن را اثبات می نماید و قابلیت انطباق آن دسته از تعالیم اصیل دین زرتشت را، که حکایت از جهان پس از مرگ و کیفیت آن می کند، با تعالیم قرآنی تأیید می کند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Goal and Final End of Existence in Zoroastrian Religion and in Contrast with Quranic Teachings
    Abstract: 
    The attitude towards and belief in purposefulness and the journey towards final end are among the main principles of all divine religions. Like the Islam, the religion founded 7 centuries before christianity by Zoroaster ca is considered, a monotheistic religion. However, the passage of time and lack of due care to holy Zoroastrian texts against human manipulations have led to the inherent separation and differentiation between these two religions. Reanalyzing the basis and prerequisites of the origin and the resurrection in Zoroastrian faith and bringing out the various similarities between Islam and this religion, the present paper tries to prove the monotheistic nature of the origin of Zoroastrian faith and support the idea that the true Zoroastrian teachings concerning the world after death and its quality can conform with Quranic teachings.
    متن کامل مقاله: 

    بيان مسئله
    انسان‌، بر اثر تبعيت از مكاتب فكري مختلف، داراي جهان‌بيني‌هاي متفاوتي است. پيروان مكاتب مادي، كه هستي را مساوي با ماده مي‌پندارند، معتقدند كه مجموعة كيهاني با تمام محتوياتش، پديده‌اي است صد در صد مادي؛ نه خالقي آن را به مشيت خود آفريده و نه در پيدايش آنها، نقشه‌اي حكيمانه طرح شده و نه علم و اراده‌اي دخيل بوده است، بلكه جهان بر اساس يك سلسله علل و عوامل طبيعي و از روي تصادف كور و بي‌شعور به وجود آمده است. اينان معتقدند كه انواع موجودات زندة اين عالم، اعم از نبات، حيوان و انسان، در مسير زندگي همانند يكديگرند و بطور اتفاق در شرايطي مخصوص پديد آمده‌اند و هر نوعي، مسير مخصوص به خود را مي‌پيمايد. پس از سپري‌شدن دوران حيات نوعي‌اش، مي‌ميرد و در آغوش طبيعت تجزيه مي‌گردد. از اين نظر، بين انسان با حيوان و نبات تفاوتي نيست؛ يعني همانطور كه حيوانات روح باقي و غيرمادي ندارند و پس از مرگ پايان مي‌يابند، انسان نيز چنين است و حيات جاودان ندارد. پس از مرگ، از وي چيزي جز مواد طبيعي و عناصر معدني برجا نمي‌ماند.
    در مقابل، پيروان مكتب پيامبران الهي و بسياري از دانشمندان جهان عقيده دارند كه بشر بين تمام موجودات زندة عالم طبيعت، يك نوع استثنايي است؛ علاوه بر بُعد مادي و جنبة حيواني، واجد بُعد انساني و داراي روح باقي و جاودان است. اين روح، با مرگ بدن نمي‌ميرد، بلكه به جهان ديگر منتقل مي‌شود و به حيات پايدار خود ادامه مي‌دهد. اين روح معيار انسانيت و سرماية گرانقدر انسان‌هاست. خداوند در قرآن شريف، اين روح را به خود منتسب نموده و در زمينة خلقت آدم به فرشتگان فرموده است: «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ» (حجر: 29)؛ وقتي اندام او را با موازنه و تعادل تتميم و تكميل نمودم و از روح خود در آن دميدم، همه او را سجده كنيد.
    تفاوت جهان‌بيني اين دو گروه، انديشه و اعمال آنان را با يكديگر متفاوت ساخته و تأثيري بسيار عميق در طرز تفكر و چگونگي رفتار و گفتار هريك از آنها گذارده است. آنكه پيرو مكتب مادي است، دنيا را هدف اصلي و مقصد نهايي مي‌داند و خود را همانند حيواني مي‌پندارد كه براي خويشتن حياتي غير از زندگي دنيا نمي‌شناسد. از اين‌رو، فقط به دنيا و شئون وابسته به آن مي‌انديشد و حيات پس از مرگ را نفي مي‌كند:
    «إِنْ هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ» (مؤمنون: 37)؛ حيات و مرگ غير از آنچه در اين دنياست، وجود ندارد و ما در قيامت دوباره برانگيخته نخواهيم شد.
    اما كسي كه پيرو مكتب پيامبران الهي است و عوالم پس از مرگ را باور دارد و به گونة ديگري مي‌انديشد، از تعاليم الهي و سخنان اولياء دين فراگرفته است كه بشر موجودي است جاوداني و براي عالم ابدي آفريده شده است. دنياي موقت و گذران براي وي، محيط امتحان و آزمايش و كلاس خودسازي و ذخيره‌اندوزي است (فلسفي، 1384، ص 319ـ317).
    حضرت علي مي‌فرمايند:
    دنيا گذرگاه عبور است و آخرت خانه‌اي است پايدار و مستقر؛ پس از منزل موقّت خود براي قرارگاه دائمي، ذخيره‌اي بيندوزيد و زاد و توشه‌اي برگيريد. پردة خويشتن را نزد خداوندي كه از اسرارتان آگاه است، نَدَريد و دل‌هاي خود را از دنيا خارج كنيد، پيش از آنكه بدن‌هاي شما از اين جهان خارج شود. به هوش باشيد كه دنيا براي شما كانون امتحان است و شما براي جهان ديگري آفريده شده‌ايد (نهج‌البلاغه، خ 203).
    جريان معاد و زندگي پس از مرگ، آن‌چنان پيچيده و دشوار است كه آراء متفكران بشري دربارة آن، بيش ازآنچه كه درباره آغاز جهان و مبدأ عالم دچار دشواري شده، به ابهام و نابساماني برخورد كرده است؛ زيرا نه تنها ماديون و منكران مبدأ عالم، پاياني براي جهان قائل نبوده و منكر معادند، بلكه برخي معتقدان به مبدأ عالم و مؤمنان به آفريدگار جهان نيز دربارة قيامت ترديد داشته و آن را نپذيرفته‌اند. افزون بر پيچيدگي مسئلة معاد، نكته ديگري وجود دارد كه در انكار آن بي‌اثر نيست؛ زيرا اعتقاد به قيامت و ايمان به روز جزا موجب پذيرش تعهد و مسئوليت بوده و انسان را از هوس‌بازي و زورمداري باز مي‌دارد و در برابر قوانين خاضع مي‌كند؛ زيرا انكار معاد براي توجيه تبهكاري و خوش‌گذراني‌ها عامل مؤثري است (جوادي‌آملي، 1363، ص 277).
    آگاهي از مشكل بودن و پيچيدگي مسئلة معاد، وجه تكرار آيات مربوط به آن را آشكار كرده و بسياري بودن اين آيات را نيز براي انسان قابل فهم مي‌سازد. نظر اجمالي به آيات قرآن مجيد نشان مي‌دهد كه درميان مسائل عقيدتي، هيچ مسئله‌اي در اسلام بعد از توحيد به اندازة معاد و حيات پس از مرگ، حسابرسي اعمال بندگان و اجراي عدالت داراي اهميت نمي‌باشد. وجود حدود 1200 آيه در باب معاد كه قريب به يك ‌سوم آيات الهي را تشكيل مي‌دهد خود گوياي اين مدعا است.
    واژة «معاد»، مصدر ميمي، اسم زمان و اسم مكان از مادة «عَود» است، به‌معناي بازگشتن كه در آيه شريفه «إنّ الّذي فَرَضَ عَلَيك القرآن لَرادُّك إلي مَعادٍ» (قصص: 85) آمده است (قرشي، 1371، ج5، ص 66). البته جاي بازگشت، رجعت و مراجعت نيز معنا شده است (دهخدا، 1377، ج 13، ص 21086). راغب آن را بازگشتن بعد از انصراف مي‌داند؛ زيرا محل استعمال آن در قرآن (مائده: 95) نوعاً در بازگشت به شيء اوّل است (راغب، 1412، ص 593). «معاد» در اصطلاح يعني دوباره زنده شدن آدمي پس از مرگ. مقصود از معاد در شرع، بازگشتن آدمي است به حيات پس از مرگ تا سزاي عملي را كه پيش از موت از او صادر شده است، ببينيد (شريف لاهيجي، 1373، ج 3، ص 57). واژگاني كه در قرآن براي واژة «معاد» استعمال شده‌اند، بسيارند. از آن ميان مي‌توان به بعث، حشر، نشر، يوم‌الحساب، يوم‌الفصل، قيامت و آخرت اشاره نمود.
    عرب معاصر نزول قرآن، دربارة دو موضوع اساسي، بيش از همه چيز سرسختي نشان مي‌داد: يكي مسئلة توحيد و يكتاپرستي و ديگري، مسئلة معاد و بازگشت به حيات مجدد. قرآن در برابر عناد، سرسختي، استنكاف و استنكار آنان از طرق مختلف وارد شده و با دلايل عقلي‌ روشن و نشان دادن صحنه‌هايي از رستاخيز نباتات و بازگو كردن سرگذشت گروهي از درگذشتگان، كه پس از مرگ و يا شبيه مرگ، گام بر صحنة زندگي مجدد نهاده‌اند، توانسته است به اذهان آنان روشني بخشيده و از قوّت عناد آنان بكاهد و افراد منصف و بي‌غرض را كه ذهن «استدلال‌پذير» دارند، به حقيقت رهنمون باشد (سبحاني، 1380، ص 43ـ41).
    محور مورد بحث در اين مقاله، مقايسه رابطه مبداء و مقصد جهان هستي از منظر قرآن و دين زرتشت است؛ رابطه‌اي كه اسلام آن را با آيه «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» ‏توصيف مي‌كند. البته «لِلَّهِ» و«إِلَيْهِ» بودن همه چيز را مي‌توان به دو صورت تفسير كرد : اول آنكه، ما و ساير مخلوقات مبدأيي غير و جداي خود داشته و بازگشت ما نيز به هموست. معمولاً و اكثراً از اين آيه چنين تفسيري ارائه مي‌گردد. با اين توصيف، هستي و موجوديت اصيل ما از او جدا شده و به او باز مي‌گردد. ولي در تفسيري ظريف‌تر و لطيف‌تر همه هستي ما در اصل وابسته به او و از اوست. به او تعلق دارد و جدايي‌اي صورت نگرفته است. هر چه داريم و هستيم در واقع جلوة خود اوست، جلوه و ظهوري كه به او و با او پابرجاست . عالم حس و دنياي مادي قطعاً فقط مرتبه‌اي از اين ظهور و حضور هستي است و مسلماً مراتب بالاتر و كامل تر مجرد از ماده و لوازم آن است.
    آموزة «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»، آموزه‌اي توحيدي است كه با شدت و ضعف، و گاه و بيگاه با خرافه‌ها و آميزه‌هاي غير الهي، در همة اديان توحيدي خود را نشان مي‌دهد. اين مقاله قصد دارد اين موضوع را در دين زرتشت نشان دهد. البته با اين دقت نظر كه گزينش ما از متون مقدس زرتشتي بر مبناي شباهت و انطباق نسبي آنها با اسلام مي‌باشد. توجه به اين امر ضروري است كه در متون اسلامي و زرتشتي، با مباحثي روبرو مي‌شويم كه از اشتراكات اين دو آيين توحيدي به شمار مي‌آيند و ممكن است اين فرضيه را ايجاد كند كه قرآن (در برخي مواضع) از اوستا اقتباس گرديده است. اما وجود چنين مباحث و مطالب مشتركي، كه معمولاً كليات اديان توحيدي را شامل مي‌شود، از يك سو نشانة پايه، مبنا و نسخ ‌ناپذير بودن آن معارف است و از سوي ديگر، حاكي از آن است كه همه اديان الهي و كتاب‌هاي آسماني، داراي منشأ و خاستگاه واحد‌ مي‌باشند. از آنجا كه اديان الهي به تناسب تكامل بشر و زندگاني او، به مرور كامل‌تر شده‌اند، به همين دليل قرآن به عنوان كتاب دين خاتم و ناسخ اديان پيشين، كامل‌ترين و جامع‌ترين برنامه را براي سعادت فردي و اجتماعي، دنيوي و اخروي انسان در خود دارد. هر آنچه از مسائل و اصول كلي كه در كتب آسماني پيشين به صورت اجمال آمده بود، در قرآن به عنوان آخرين كتاب آسماني، كه هيمنه و تسلط بر ديگر كتب آسماني دارد، با تفصيل و به صورت كامل‌تر بيان شده است. ازاين‌رو، هماهنگي قرآن با برنامه‌‌هاي پيامبران گذشته و كتب آسماني آنها، اعم از عقايد ديني و ارزش‌هاي اخلاقي و مانند آنها، نه دليل بر اقتباس، بلكه دليل بر اصالت و وحياني بودن آن مي‌باشد: «وَ تَفْصِيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ» (يونس: 37).
    لازم به يادآوري است كه تحقيقاتي كه در زمينه آيين زرتشت انجام مي‌گيرد، معمولاً برآمده از متون پهلوي نظير بندهش، ارداويراف نامه، دينكرد و ... مي‌باشد كه در دورة ساسانيان و حتي پس از آن، يعني پس از اسلام نگارش يافته‌اند. در حالي كه آثار مكتوب و ارزشمند ايران باستان و حتي نسخه‌هاي اصلي اوستا در پي استيلاي مكرر بيگانگان، كه عموماً قبل از ميلاد مسيح صورت گرفته است، از بين رفته و قرن‌ها بعد از روي حدس و گمان، مجدداً تدوين و جمع‌آوري گرديده است؛ كه روشن است دور از اشكال و تحريف نمي‌باشد. اين مقاله، كه رويكرد نظري و به روش كتابخانه‌اي جمع‌آوري گرديده، سعي دارد حتي الامكان با استناد به منابع اصلي زرتشتيان و نوشته‌هاي خود آنها، مطالبي را كه شواهدي از گاتها برآن موجود مي‌باشد، توصيف تحليلي نمايد. لازم به يادآوري است كه اوستا، كتاب مذهبي زرتشتيان در اصل شامل دو بخش ديني (گاتها) و غيرديني (ستاره‌شناسي، پزشكي، فقهي و ...) بوده است. به اعتقاد زرتشتيان، بخش ديني آن بطور معجزه‌آسايي با وجود گذشت چند هزار سال، از خطر نابودي مصون مانده است (ر.ک: دیانت زرتشتی، پروفسور کای بار، ص 100و101؛ پاسخ به پرسشهای دینی زرتشتیان، اردشیر خورشيديان، ص18).
    مبدأ جهان
    زرتشت مركزجميع كائنات و مبداء همة موجودات را اهورا مزدا ahurâ-mazdâ)) قادر مطلقي بيان مي‌كند كه آفرينش جهان در پرتو خرد و دانش او صورت گرفته و در نهاد هريك از افراد بشر، ذره‌اي از انوار ايزدي (فَروَهَر fravahr) خود را قرار مي‌دهد. فروهر پرتوي است مينويي كه در وجود انسان‌ها به وديعه نهاده شده است و موجب عمده ترقي و كمال او محسوب مي‌گردد. قوة فائقه‌اي كه از مبداء اصلي خود جدا شده و براي مدتي محدود و معين در عالم سفلي و در بدن انسان‌ها منزل گزيده، تا با استفاده از آن به درجات عاليه ارتقاء يافته و از عالم حيواني و انساني به عالم فرشتگان برسد (فره وشي، 1383، ص 98ـ97). براي دستيابي به چنين هدف ارزشمندي، درون انسان جدال دائمي بين نيروهاي پست حيواني (انگره من)  و نيروهاي نيك و عالي (سپنتامن) در جريان است. انسان ذاتاً مجبور است آنچه را كه به‌خوبي مي‌داند و در اثر تجربه، دانش و آموزش پيامبران به‌دست آورده است، به‌كار بندد و استفاده كند و آنچه را هم كه به شكلي براي تن و روان او زيان‌آور است، ترك كند. اين فلسفه و آموزش زرتشت براي بهتر زيستن، پيشرفت كردن و رسيدن به درجات عالي ترقي و تكامل جسمي، عقلي و روحي بشر است كه هدف نهايي هر زرتشتي است (همان، ص 130). يك زرتشتي براي رسيدن به بزرگترين هدف خود، مي‌بايست در زندگاني به‌گونه‌اي رفتار كند كه در آخرت يعني جهان پس از مرگ، به مبداء كل برگردد و لازمة نزديك شدن به خداوند هستي بخش، توجه و تمركز انديشه در مورد خداوند يكتا، گام برداشتن در راه راستي و حقيقت، ياري كردن و محبت نمودن به همنوع و پاك نگهداشتن انديشه از هرگونه آلودگي‌هاي مادي (وهومن vihumana) است. (آذرگشسب، 1383، ج 1، ص 649).
    بنابراين، مقصود از آفرينش انسان در اوستا، اين است كه در پرتو كوشش خود، جهان را آباد كرده، ملكوت آسماني و سلطنت الهي و اقتدار رحماني(خشترا xšaθrā) را در جهان برپا سازد. بدين منظور، تمام نيروهاي مادي و معنوي خود را به‌كار انداخته، مشغول خدمت به خلق خدا گردد. به همين دليل، زرتشت در گاتها از اهورامزدا مي‌خواهد كه او را از بخشش ملكوتي، راستي و درستي ومنش پاك برخوردار نمايد تا وي بتواند روان آفرينش را از خود خشنود سازد:
    اينك به هنگام نيايش، اي اهورامزدا دست‌هايم را به سوي تو بلند كرده و درخواست مي‌كنم تا جهان نيك آفريده شده در كام خوشي و شادي غرقه باشد. اي اهورا مزداي بزرگ و توانا! خواستارم تا بتوانم با آموزش‌هايم در اين جهان آسايش و كامياري برقرار سازم» (گاتها: هات 28، بند 1).
    در فلسفة ايران كهن، انسان مقامي بس ارجمند دارد؛ چرا كه او علت غايي آفرينش مادي محسوب مي‌شود و در كار گرداندن جهان به نوعي با اهورامزدا سهيم است. دنياي ناپايدار مادي، يك گذرگاه است و انسان از عالم ازلي مي‌بايست به دليل وظيفه‌اي كه به او واگذشته شده است، از اين گذرگاه بگذرد و به سوي ابديت بازگردد. وظيفة او رواج نيكي محض و نبرد در برابر نيروهاي اهريمني است. وجود و علت خلقت انسان، به دليل جنگ بزرگي است كه از آغاز آفرينش ميان نيروهاي نيكي و بدي در پيوسته است. عرصه و ميدان اين جدال، زمين و زندگي مادي است. با اين حال، اگر اهريمن و پيروانش وجود نمي‌داشتند، وجود انسان نيز در جهان مادي ضرورت نمي‌يافت. از اين‌رو، هرگاه علت اين ضرورت، يعني وجود اهريمن از ميان برود، ديگر نه انسان وجود خواهد داشت و نه جهان مادي (فره وشي، 1388، ص 30ـ29). اين روايت، اهورا مزدا را از ميراندن آفريده‌هايش بركنار مي‌داند و آنان را در صورت عدم مداخله اهريمن، به خودى خود، بى مرگ مى شمارد؛ يعنى، مرگ، در روايت زرتشتى، مانند هر پديده بد و ناخوشايند ديگرى، دستاورد اهريمن و تازش او به گيتى است.
    در بينش زرتشت، اهورامزدا، جهان هستي را بر مبناي نظم و هنجاري درست و نيك آفريده كه «اشا» ašā نام دارد. در هنجار راستي، اصل كنش و واكنش، پيوسته وجود دارد. به عبارت ديگر قانون عكس العمل بخشي از هنجار «اشا» است كه در مورد نيك انديشي و بدانديشي انسان نيز نتيجه مي‌دهد. رفتار انسان، هماهنگ با انديشه او مي‌تواند خوب و سازنده و يا عكس آن ويران كننده و بد باشد. بر پايه قانون «اشا»، رفتار انسان در همين جهان به خودش باز مي‌گردد و بهشت و دوزخ را براي او بوجود مي‌آورد. پس بهشت و دوزخ، بازتاب طبيعي كردارانسان است ( متواضع، 1390، ص 48).
    اينك اي مردمان! به آييني كه فرستاده خداوند جان و خرد است، نيك بنگريد و نيك بينديشيد. فرمان‌ها را نگاه داريد. به خوشي و رنج اين جهان بنگريد. در پاداش بي‌پايان نيكوكاران و مكافات ديرپاي(موقت) بدكاران به ژرفي انديشه كنيد، آنگاه است كه اين راه را بهتر خواهيد گزيد، راهي كه بهزيستي جاوداني همراه دارد (گاتها: هات 30، بند 11).
    خير و شر
    مزداپرستان، دين زرتشت را دين عمل مي‌دانند؛ به اين معني كه اصول معنوي آن در زندگي دنيوي به كار گرفته مي‌شود. برخي مي‌پندارند پرداختن به امور دنيوي، انسان را از معنويات دور مي‌كند، ولي در مزديسنا، مي‌توان معنويات را توأم با ماديات كرد، بي‌آنكه آسيبي به حيات معنوي برسد. هدف زندگي آدمي به‌طور قطع تعيين شده است و آن طي راه راستي براي وصول به خدا و نيكي است. اين عمل را مي‌توان بوسيله دانش، محبت و عمل به انجام رساند كه در اوستا بدان اشاره شده است. ولي راهي كه روي آن تأكيد گرديده، راه عمل است. پيام اصلي زرتشت، عمل است، عمل صحيح و درست كه از طريق آن بتوان «انگره مينو» را كاملاً مغلوب و دربند كرد. ازاين‌رو، براي ترغيب مردم به عمل صالح درآيين زرتشت، دعاهايي عرضه شده كه «اهوويريه» و «تيااهو» از آن قبيل است (مهرين، 1362، ص 41).
    در جهان‌بيني زرتشت، دو نيرو بر جهان حكومت مي‌كنند: يكي مثبت و نيكو و ديگري منفي
    و زشت. يكي را سپنتامئينو spǝntā-mainyū (انديشه ومنش نيك) و آن ديگري را انگره مئينو angra-mainyū  (انديشه و منش بد) ناميد كه همان اهريمن است:
    «در دامان هستي، آنگاه كه زمان مفهومي يافت، آن دو گوهر همزاد نخستين پيدا شدند. يكي در انديشه و گفتار و كردار، نيك بود و ديگري زشت. از ميان اين دو، مردمان با داوري خرد، بايستي راه نيك را برگزينند نه راه بد را» (گاتها: هات 30، بند 3).
    اين دو گوهر، وجود خارجي و تعيّن ندارند؛ بلكه در انديشه و منش آدمي وجود دارند و جز اين بيان شامل، هيچ راهي براي توجيه خير و شر و جبر و اختيار، كه پذيرفتني باشد، عنوان نشده است: زرتشت معتقد است: آنچه را به شما عرضه مي‌كنند با خرد خود بسنجيد، آنگاه از ميان خير و شر يكي را برگزينيد. چون خداوند، خرد تمييز را در انسان به وديعه نهاده است، پس آن كس كه بد و شر را برگزيند، زيان خواهد ديد. اما آن كس كه نيكي را برگزيند، در رستاخيز بهره‌مند از سرانجامي خوش خواهد بود (رضي، 1383، ص 35ـ33).
    اينك سخن مي‌گويم براي شما! نيك بشنويد اي كساني كه از راه نزديك و دور گرد آمده‌ايد و خواهان دريافت مي‌باشيد. مبادا آموزگاران بد شما را فريب دهند. راستي آشكار است پس بينديشيد تا بدآموزان با آموزه‌هاي خود، شما را به راه نادرست دعوت نكنند كه زان پس خرمي و آسودگي از شما برود و افسوس بسيار خوريد (گاتها:هات 45، بند 1و4).
    اصول سه گانه اخلاق زرتشتي، يعني پندار نيك، گفتار نيك و كردار نيك، كه درست متضاد صفات و اخلاق اهريمني يعني پندار بد، گفتار بد و كردار بد آمده است، در همة جهان شناخته شده است. زرتشت، بارها توصيه مي‌كند راه نيك را بايد برگزيد تا موجب رستگاري گردد. از نظر او، آدمي آزاد و مختار است تا در زندگاني خود به يكي از اين دو راه خير و شر بپيوندد (خداوندي، 1350، ص 62) خداوند به انسان وجدان، خرد، قدرت، اراده و اختيار بخشيده است تا به سرنوشت خود حاكم بوده و شخصيت خود را بسازد و چون انسان مي‌تواند با پيروي از اشويي  (راستي) «سپنته من» گشته و «اشون» شود يا با پيروي از دروغ، «انگره من» شده و«دروگوند» گردد، از‌اين‌رو، موجودي مسئول است و بايستي پادافره (پاداش) اعمال خود را دريافت نمايد (خورشيديان، 1384، ص 133) يكي از مشخصات بسيار جالب پيام زرتشت، كه همه محققان آن را تأييد مي‌كنند، وجود آزادي و اختيار انسان در انتخاب راه خويش است، در گاتها، انسان آزاد آفريده شده و اوست كه به اختيار سرنوشت خود را شكل مي‌دهد، حتي پيروان دروغ نيز آزادانه راه خود را انتخاب مي‌كنند و چون در اين آيين، زور و اجبار در كار نيست و فرد در انتخاب راه نيك و بد آزادي كامل دارد، در مقابل اعمال خود مسئول است و بايد مكافات و مجازات يا پاداش آن را ببيند (آشتياني، 1366، ص 192؛ آذرگشسب، 1383؛ ج 1، ص 227). «بشنويد اينك اين سخنان را، با انديشة روشن بنگريد، مرد و زن بايستي خود اين چنين با رايزني خود وانديشه، راه خود را برگزيند و اين چنين است آموزش‌هايم» (گاتها: هات 3، بند 2).
    پُلِ چينوت
    دربارة داوري پس از مرگ، يك نوع زبان ترسيمي به وسيله زرتشت در ميان است و آن پلي است به‌نام «چينوت» invant pǝrǝtuč يا گزينش كه در گاتها نيز از آن ياد شده است. مي‌توان آن را با پل صراط در روايات اسلامي مقايسه كرد. «چينوت» در لغت به معني داوري و قضاوت است. به زبان اوستايي، پل چينوت يعني جدا كننده. اين واژه از ريشه (ci) به معني چيدن و برچيدن آمده و با پيشوند (ri) در پهلوي (ricitah) به معني گزيدن و برگزيدن است. اين پل، بين بهشت و اين جهان واقع گرديده است. در حقيقت، جهان خاكي را از جهان مينوي جدا مي‌كند و مراسم داوري بر روي آن انجام مي‌گيرد (رمضاني، 1387، ص 56). «روان و وجدان آنان وقتي به نزديك چينوت پل مي‌رسد، در بيم و هراس خواهد افتاد» (گاتها: هات 46، بند11).
    براساس تعاليم اديان بزرگ جهان، روح، ابدي و هميشگي بوده و از بين نمي‌رود. در متون اوستا نيز مرگ عبارت است از: جدايي روان از تن. روان جزء فناناپذير و جاوداني اجزاي متشكله آدمي است.  هنگامي كه مرگ رخ مي‌دهد، روان بلافاصله تن را ترك نمي‌كند بلكه مدت سه شبانه روز قرين جسم باقي مي‌ماند. (معين، 1384، ص 143) سنجش كارهاى انسان، بى درنگ، پس از جدا شدن روان از تن، انجام مى‌شود، هرگاه آن متوفي كسي باشد كه در گيتي زندگاني به پارسايي، نيكوكاري، راستي، پاكي و هومت hūmat (انديشه نيك) وهوختhuxt (گفتارنيك) وهورشتhūvaršt (كردارنيك) به سر برده باشد، روانش چنين متذكر خواهد شد: «خوش و نيك كسي است كه خود سود نيك برد و به توسط او سود نيك به ديگري هم برسد و اگر عمرش به بدكرداري و ستم و شرارت سپري شده باشد، روانش به اين كلمات ندامت و حسرت آميز متكلم خواهد شد: به كدامين زمين برگردم و به كجا روم؟»
    در طلوع روز چهارم، روح به پل چينوت مي‌رود و در حضور سه ايزد؛ يعني فرشته مهرداور و فرشته عدالت(سروش ورشن) و فرشته راستي(اشتاد) اعمال وي مورد سنجش و داوري واقع مي‌شود. اگر اعمال خوب بر بد، برتري داشته باشد، روح از پل گذر كرده و به بهشت مي‌رود و اگر رفتار بد حتي ذره‌اي سنگين‌تر باشد، از روي پل به قعر جهنم پرتاب مي‌گردد. هر زرشتي صادقي، به حساس بودن لحظات در روي پل چينوت كاملاً واقف است. بدين جهت، براي كمك و مساعدت به روحِ در گذشته، مراسم و نيايش‌هاي مختلف ديني به عمل مي‌آيد (بار، 1386، ص 175).
    مطابق روايات پهلوي، اين پل هنگامي كه ارواح نيكوكار بخواهند از آن بگذرند، فراخ و گسترده مي‌شود به‌طوري‌كه آنان به راحتي از آن گذشته و وارد فردوس مي‌شوند، اما وقتي ارواح گنهكاران گذر مي‌كنند، مانند لبة تيغ، تيز و نازك مي‌شود و آنان به دوزخ سرنگون مي‌گردند (رضي، 1383، ص 80). رسيدگي به حساب در گذشتگان، پس از مرگ و پيش از عبور از چينوت انجام مي‌يابد و هر رواني برابر اعمالش پاداش يا سزا مي‌بيند. زرتشت از اهورا مزدا خواستار است كه «از مردان و زنان، كسي كه برابر فرمان دين رفتار كرده و راستي و درستي را پيشه خود ساخته‌اند در كشور پاك‌منشي به آنان پاداشي نيك فرموده و از پل چينوت به آساني بگذرند» (گاتها: هات 46، بند 10). او درباره گنهكاران نيز در هات 51، بند 13 مي‌فرمايد: «دروغ پرستاني كه از راه راست منحرف شده‌اند روانشان در سر پل چينوت هنگام رسيدگي به حسابشان در بيم و هراس افتند، براي اينكه از راه راست بدور افتاده‌اند» (نوشيروان، 1377، ‌ص 85).
    بهشت و دوزخ
    در اوستا، بهشت «وهيشته اخو» vahišta axv و دوزخ «دوژنگه اخو» v dužangh-axمي‌باشد و در تعريف اين دو محل گفته شده كه بهشت جايي است پراز نور و نزهت و جلال، و دوزخ مملو از تيرگي وغلظت و عفونت (شاهرخ، 1380، 87).
    بهشت در زبان اوستايي از«وهِشتَ» و در پهلوي از«وَهِشتْ» آمده واز واژة vah به معني «نيك و خوب» و پسوند «ايشت»، كه نشانة صفت عالي است، تركيب يافته است (فره وشي، 1388، ص 119). زرتشت خوشبختي يا بدبختي ما را در اين جهان يا جهان ديگر، تنها از راه انديشه، گفتار و كردار دانسته و از آنجايي كه ريشه و بنياد هر گفتار و كردار شخصي، انديشه اوست و هيچ كاري بدون قصد و اراده قبلي صورت‌پذير نيست، بنابراين، كساني كه در زندگي، انديشة نيكشان بر گفتار و كردارنيك فزوني داشته است، در گام اول، به پايگاه و جايگاه «هومت» (= انديشه نيك) مي‌رسد كه بخش نخستين از بهشت بوده و مكان انديشه‌هاي نيك مي‌باشد. ولي هرگاه انسان، نيّت خير خود را به شكل اندرز يا راهنمايي ديگران به زبان آورد و گفتار نيك‌اش بر انديشه و كردارنيك‌اش فزوني يابد، آنگاه روان در گام دوم به پايگاه «هومت» (= گفتار نيك) مي‌رسد. بالاخره، روان درگام سوم به پايگاه «هورشت» (= كردارنيك)  مي‌رسد و آن نيز جايگاه كساني است كه انديشه و گفتار نيك خود را به‌صورت عمل يا كردار درآورند.
    همچنان‌كه در سطور بالا ملاحظه مي‌شود، بهشت نيز بسان راستي‌ها و درستي‌ها به سه قسمت تقسيم شده است. در مرحله چهارم است كه روح به جهان مينوي و بهشت موعود، كه غرقه در نور و جلال و شكوه و جايگاه اهورامزدا و امشاسپندان و ايزدان است، داخل و پذيرايي مي‌شود. پايگاه اخير به زبان پهلوي «روشن گروتمان» و دراوستا «انغـَزرئوچَئو» raočao anaγra ناميده مي‌شود كه به معناي فروغ بي پايان است.
    در مقابل بهشت (بهترين هستي)، دوزخ يا «دوژنگه اخو»(بدترين هستي) قرار دارد كه دراوستا مقام گنهكاران شمرده مي‌شود: «كسي كه به راستي گرود، در آينده از رنج طولاني دور ماند، اما كسي كه به پيروي دروغ پردازد، روزگارشان غير از اين خواهد بود» (گاتها: هات 31، بند 20).
    براي دوزخ نيز سه جايگاه قائل گرديده‌اند: روان گنهكار در گام اول به «دوشمت» duš-mat (انديشه بد) مي‌رسد. در گام دوم، به پايگاه «دوژوخت» dužuxt (دوزخ بد گفتاري) و در گام سوم به پايگاه «دوژورشت» duš-varšt (دوزخ بد كرداري). آخرين مرحله دوزخ، تاريكي بي پايان يا «انغرتمنگه»
     anaγra temanghمي‌باشد كه «دروج نمانه» drujō-nmāna به‌معناي جايگاه ديو دروغ (اهريمن) ناميده مي‌شود (فره وشي، 1388، ص 121ـ120). همانطوري كه خوشي و شادماني بهشت، به مراتب از خوشي و شادي‌هاي دنيوي بيشتر و لذت بخش‌تر مي‌باشد، رنج و ناراحتي دوزخ نيز به مراتب از رنج و مصائب دنيوي بيشتر و ناگوارتر است. بنابر آنچه در كتب مزديسنا آمده، دوزخ در ميان زمين و زير پل چينوت قرار دارد. كساني كه به علت عهد شكني و ارتكاب گناه به عقوبت دوزخ گرفتار شده‌اند، در آنجا خواهند ماند. ولي ديگر گناهكاران مدت عقوبتشان محدود بوده و اهورا مزدا نخواهد گذاشت ارواح آنان تا ابد گرفتار دوزخ و اهريمن شود (نوشيروان، 1377، ص 200 و 280).
    «كاوي‌ها kavi و كرپن‌ها karapan (پيشوايان بت پرست)، كه مردمان را به پيروي كردار بد واداشته‌اند، روانشان دچار شكنجه و بيم خواهد شد و از پل چينوت به بدترين سرزمين‌ها و به سراي جاويدان دروغ، خواهند رفت» (گاتها: هات 46، بند 11).
    در پاره‌اي از اوقات مي‌توان در گاتها، بهشت و دوزخ را و آثار آسايش و عذابش را تفسير وجداني كرد؛ يعني هرگاه كسي نيكي كند و نيكوكردار باشد، وجدانش آن قدر آسوده است كه احساس آسايش بهشتي مي‌كند و به‌عكس، مرد گنهكار و بدكردار از رنج و عذاب وجدان همواره در ناراحتي است.
    اما در اكثر موارد، مقصود از بهشت و دوزخ در گاتها، همانند روايات پهلوي، همچون كتاب‌هاي «مينوي خرد»، «بُندَهِش»، به‌ويژه «ارداويراف نامه»، جايگاه و مقام خاصي در سراي پسين است. در آيين زرتشت اعتقادي كامل دربارة بهشت و دوزخ وجود دارد، تا آنجا كه در متون پهلوى تصريح شده است كه بهشت، هم اكنون وجود دارد و در آسمان و در مكانى بالاتر از دوزخ، واقع شده است.گرچه در گاتها توصيفي از اين مكان‌ها نيامده و صرفاً به شكلي ساده، والبته اساسي، بدان اشاره شده است. (رضي، 1383، ص 79ـ78).
    برزخ
    «هم ياسَيت» həmyasait جايگاهي ديگر در سراي پسين است كه اغلب به تقليد از مفسران پهلوي، برزخ يا «هميستكان» hamistakān (از واژة هميست) به معناي همسان و يكسان مي‌دانند. مقصود از آن، جايگاه كساني است كه گناه و نيكوكاري آنان يكسان باشد. اما اين واژه دراوستا، «ميسوان َ گاتو» misvāna gātu به‌معناي جاي آميخته است؛ يعني جايگاه كساني كه كردار نيك و بد آنها به هم آميخته بوده و تميز و تشخيص خوب و بد آنها از يكديگر دشوار مي‌نمايد. روان تا هنگام رستاخيز درآنجا مي‌ماند، تا پس از متحمل شدن سرما و گرماي زياد، پاك شده و وارد بهشت گردد (آذر گشسب، 1383، ج ا، ص 551). «كساني كه كردار نيك و بد آنها آميخته است در اين صورت، رهبر روحاني با موشكافي و دقت تمام، نيك و بد آنها را در ترازوي بي‌طرفي خواهد سنجيد و از روي داد و انصاف داوري خواهد كرد» (گاتها: هات 33، بند 1).
    سوشيانت
    در گاتها، اشاره به روزي رفته است كه آفرينش، پايان خواهد يافت و سير تكامل هستي به اعلاء درجه خود خواهد رسيد. بعدها و در گذر زمان، دانشمندان و موبدان زرتشتي دربارة آن مطالبي را افزوده‌اند (نوشيروان، 1377، ص 89). در آيين مزديسنا، پايان زندگي جهاني يا آخَرالزمان، «فْرشوكرتي» (فراز كردي) frāšu-kart ناميده شده است كه منظور از آن، نو نمودن جهان، خرم ساختن زندگي و يا زندگاني مينوي را آراستن مي‌باشد (مصطفوي، 1361، ص 21ـ20). هدف از فرشگرد، از ميان بردن هرگونه آميختگى با بدى و پليدى و پلشتى ناشى از تازش اهريمن، اعم از مادى و معنوى، براى بازگشت به همان پاكى اوليه و ازلى است (همان، ص 58). از براي اينكه اين جهان فرتوت و كهن، رفته رفته به جهاني خرم و تازه تبديل گرديده و زندگاني جامعه بشريت از خطر آسيب و انحطاط به يك زندگي پايدار و جاوداني دست يابد، اهورامزدا راهنماياني فرستاد كه در آيين مزديسنا، «سوشيانت» saošyant (سوددهنده، منفعت‌دهنده؛ واژة سوشيانت در كتب پهلوي «سوش يوس» soshyos ناميده مي‌شود) نام گرفتند. از اين واژه، پنج بار در گاتها سخن به ميان آمده است. از آنجايي كه اين واژه به‌صورت مفرد بكار رفته است وهم به صورت جمع؛ دلالت بر فرد معيني نمي‌كند، بلكه به معني گروهي از پارسايان است كه در زندگي به ياري خرد و راستي، تكاليف خود را انجام داده و از براي درهم شكستن خشم، از طرف اهورامزدا برانگيخته شده‌اند (نوشيروان، 1377، ص 90).
    «كجايند آناني كه پرتو راستي وجودشان را فراگرفته، كه با نيرومندي در برابر ديويسنان كينه جو ايستادگي كنند و در واقع اي مزدا! چنين كساني هستند رهاكنندگان، سوشيانت‌ها كه براي به ثمر رسانيدن آيين، با ديوان و ديوپرستان به پيكار برخاسته‌اند (گاتها: هات 48، بند 12).
    در كتاب دينكرد، از سوشيانت آخرالزمان و زمان و نحوة پيدايش او بطور مفصل سخن رفته است. در باور زرتشتي، طول زمان، دوازده هزار سال دانسته شده است كه به چهار دورة سه هزار ساله تقسيم گرديده است. پيش از آنكه اهورامزدا جهان مادي را بيافريند، ابتدا عالم روحاني كه آن را عالم فروهر (فروشي) مي‌گويند، خلق كرد و هر آنچه را كه مي‌بايست هيئت مادي به‌خود بگيرد و به جهان درآيد، از قبل، صورت معنوي يا فروهر آن را آفريد. اين عالم معنوي سه هزارسال دوام داشت. پس از سرآمدن اين دورة مينوي، جهان مادي آغاز گرديد. مردم و زمين و آب و گياه و آتش و هر آنچه نيك و سودمند است، از روي صور عالم فروهر تركيب جسماني يافتند. درطول اين سه هزار سال، جهان مادي، دور از هر گونه گزند و آسيب به سر برد تا آنكه پس از گذشتن اين روزگار خوش و خرم و همراه با آسايش و دور از آلايش، اهريمن خروج كرده، آفرينش پاك ايزدي را آلوده ساخته و جهان را دچار تيرگي و ناخوشي نمود. اين مدت زمان نيز كه گرفتار ستيزه و كينه و دشمني اهريمن است، سه هزار سال به‌طول انجاميد. تا آنكه اهورا مزدا از براي نجات و رستگاري جهان، زرتشت را به رسالت و پيامبري خويش برگزيد و او را راهنما و رهانندة جهان ناداني گردانيد. دورة سه هزار سال اخير، دورة زرتشتي و عهد سلطنت روحاني پيامبر ايران شمرده مي‌شود. از آغاز هريك از اين سه هزارة فوق، يك رهاننده، كه جملگي از فرزندان خود پيامبر دانسته شده‌اند، به فاصله يك هزار سال از يكديگر پديدار مي‌شوند. با ظهور آخرين رهاننده كه «رسوت رَت» يا سوشيانت خوانده مي‌شود، اهريمن (خرد و انديشة بد) شكست قطعي يافته، گيتي از آلايش اهريمني و يارانش پاك و سترده مي‌گردد و زندگي جاوداني مينوي روي مي‌كند و آفرينش اهورامزدا به كمال مي‌رسد (مصطفوي، 1361، ص 51ـ20).
    كار نو كردن جهان توسط سوشيانت و يارانش، 57 سال به درازا مي‌انجامد. در اين مدت، همة بدي‌ها از ميان مي‌رود و مردمان پرهيزكار و پارسا مي‌گردند، پيري و تباهي و نابودي و مرگ از جهان هستي رخت برخواهد بست و مردمان، همه جاودان خواهند بود. جهان مانند روزگار نخستين و پيش از حملة اهريمن، سرشار از نيكويي و زيبايي خواهد شد (فره وشي، 1388، ص 122).
    رستاخيز
    رستاخيز در زبان پهلوي (ريست ـ آخِز rist-āxēz) آمده است، يعني «برخاستن جسد مرده»، اين واژه مركب است از ريشة اوستايي ريست irista، به معني «نعش و جسد بي‌جان» و آخز از مصدر آخِزيستن يا آخِزيتن āxēzītan پهلوي به معناي «برخاستن». رستاخيز زماني است كه بنابر اعتقاد ايرانيان كهن، مردمان همة اعصار در همه جا با تن خاكي خود براي حضور در آخرين دادگاه اورمزدي بر مي‌خيزند (فره وشي، 1388، ص 123).
    شيوة استدلال زرتشتى درباره برانگيختن مردگان، كم و بيش مشابه اسلام است؛ يعني ابتدا به آفرينش نخستين اشاره مى‌كند و اينكه زنده كردن مردگان، سخت‌تر از آن آفرينش نخستين نتواند بود: «... مرا در رستاخيز، ياري چون ايشان (آفريدهاي پيشين) هست كه چون ايشان را آفريدم، نبود. برنگر كه چون آن نبود، آنگاه، من آنان را بساختم، آن را كه بود، چرا بازنشايد ساختن؟» (بندهش، 146) و نيز «اورمزد گفت: اين آفريدگان را، آنگاه كه نبودند، توانستم آفريدن، و اكنون كه بودند اما آشفتند (=متلاشى شدند)، دوباره ساختن، آسان‌تر است» (زادسپرم، ص 56).
    از متون زرتشتي چنين بر مي‌آيد كه در هزاره آخر از هزارة سوم آخرالزمان (پايان جهان) هنگامي كه «سوشيانت» سومين فرزند زرتشت به پيامبري مي‌رسد، آخرين ضربت نابود كننده را بر اهريمن وارد مي‌سازد و دورة جهان مادي را به پايان مي‌رساند. آن زمان است كه ديگر بدي درجهان نيست و نيروي مخالفي در برابر اهورامزدا وجود ندارد. براي وجود انسان در جهان مادي نيز، علتي باقي نمي‌ماند. آنگاه در يك نيمروز، زمين و هر چه در آن است، نابود مي‌شود و آخرين انسان‌ها كه انسان‌هايي نيك و پيروزمند مي‌باشند به سوي اهورامزدا و بارگاه فروغ بي‌پايان مي‌پيوندند و اين‌چنين، داستان زندگي در اين جهان به سر مي‌رسد. زندگي انسان در اين جهان، جز يك گذر كوتاه نيست. از زمان بي كرانه فرا مي‌رسد، لحظه‌اي در زمان كرانه‌مند و محدود نبرد مي‌كند و عاقبت باز به زمان بي‌كرانه باز مي‌گردد. وجود انسان در روي زمين از ازل براي مقصود و هدفي ارجمند بوده است. ازاين‌رو، زندگي وي در اين جهان مي‌بايست براي پيشبرد آن هدف غايي باشد (فره وشي، 1388، ص 35ـ34).
    «آنگاه درواپسين، آنان كه پيروي از دروغ كردند، شكسته و درهم ريخته شوند و در آن هنگام است كه ياران بهمن و پيروان راستي پيروز شوند، مزد آن همه بستانند و به آشيان خوش سرمدي اندرشوند» (گاتها: هات 30، بند 10).
    روزي را كه خداوند يكتا براي رستگاري و نجات گنهكاران از عقوبت‌هاي زشت و پادافره سخت دوزخ تعيين فرموده، همين روز مي‌باشد. البته چنانچه در اوستاي ستايش (گاتها، هات30، بند11) نيز آمده، در پايان پروردگار گناهكاران را نيز از دوزخ نجات داده و سراسر هستي را پاك خواهد ساخت. در چنين روزي، شكست نهايي بدي بدست نيكي و فرجام پيروزي «سپنتامينو» و شكست «انگره مينو» صورت خواهد گرفت و آنگاه سراسر گيتي را نيروي اشويي و راحتي فرا خواهد گرفت. (شهزادي1371، ص 111).
    نتيجه‌گيري
    با توجه به شهرت آموزه‌هاي قرآني و روايي دربارة مبداء و معاد، با اذعان به وجود تحليل‌هاي متعدد از آنها، نيازي به بيان مجدد آنها در اين مقاله نبود. آنچه كه از آموزه‌هاي زرتشتي گزينش نموديم، ما را به اقرار به وجود اشتراكات بسياري در دو اصل مهم اين دو دين؛ يعني توحيد و معاد و بسياري از لوازم آنها، وامي‌دارد. هرچند برتري و استحكام اسلام بر دين زرتشت، بخصوص از آن جهت كه همه تعاليم آنها اين تطابق ظاهري را ندارد و بسياري تفاوت‌ها نيز وجود دارد، قابل انكار نيست. اما مي‌توان به جرأت همان «إِنَّالِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» را به نوعي كم‌رنگ‌تر از اسلام، در دين پيامبر ايران باستان نيز مشاهده كرد.
    اصل كلي در تمام اديان جهان بر آن است كه تمام آفرينش از يك مبداء اصلي صورت هستي يافته و به يك منظور همگي در تلاش و كوشش هستند و آن پيشرفت به سوي كمال و رسيدن به معبود واقعي و برگشت به همان مبداء اصلي است (آذرگشسب، 1383، ج 1، ص 727).
    ايمان به مبداء و معاد، كه در جهان بيني مكتب انبياء الهي دو ركن مهم اعتقادي و زير بناي آن محسوب مي‌شود، از جمله حقايق نامحسوس، مسلم و غيرقابل انكار عالم خلقت است: «إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ...»(يونس: 4)؛ بازگشت همه شما به اوست، اين به يقين وعده خداست. او مخلوقات را بيآفريند، آنگاه آنان را به سوى خود بازگرداند.
    حق بودن معاد بدان معناست كه خلقت الهى به نحوى صورت گرفته كه جز با برگشتن موجودات به سوى او تام و كامل نمى‏شود، و از جمله اين موجودات هم نوع بشر است كه بايد به سوى خداى تعالى برگردد. اين مانند سنگى است كه از آسمان به طرف زمين حركت مى‏كند كه با حركت خود، وعده سقوط بر زمين را مى‏دهد؛ چون حركتش به‌گونه‏اى است كه جز با نزديك شدن تدريجى به زمين و جز ساقط‌شدن وآرام گرفتن در روى زمين تمام نمى‏شود. اشياء عالم نيز چنين‏اند، حركتشان نهايتى دارد و آن برگشت به خداى تعالى است. به همان مبدأيى كه از آنجا حركت را آغاز كردند. در تأييد اين مطلب، خداوند مى‏فرمايد: «ياأَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ» (انشقاق: 60)؛ هان اى انسان! تو دائماً درحال تلاش وحركت به سوى پروردگارت هستى، تلاشى كه تو را به ديداراومى‏كشاند.
    از سنت‏هاى جارى خداى سبحان اين است كه هستى را به هرچيزى كه مى‏آفريند افاضه مى‏كند، و اين افاضه خود را به رحمتش آن قدر ادامه مى‏دهد تا آن موجود خلقتش به حد كمال و تماميت برسد. در اين مدت، آن موجود به رحمتى ازخداى تعالى موجود شده و زندگى مى‏كند و از آن رحمت برخوردار مى‏گردد. اين برخوردارى همچنان ادامه دارد تا مدت معين. پس از آنكه آن مدت بسرآمد و موجود نامبرده به نقطة انتهاى اجل معين خود رسيد، اين رسيدن به نقطة نهايى فناء و هيچ شدن آن موجود نيست؛ زيرا معناى فانى شدنش، باطل شدن رحمت الهى‏ است كه موجب وجود و بقاء وآثار وجود، يعنى حيات، قدرت، علم و ساير آثار وجودى او بود، و معلوم است كه رحمت الهى بطلان نمى‏پذيرد. آنچه خداى تعالى افاضه مى‏كند، وجه خدا و جلوه او است، و وجه خدا فناپذير نيست. پس مرگ آن‌طور كه ما مى‏پنداريم، فنا و بطلان موجود نيست، بلكه برگشتن آن به سوى خداى تعالى است، به همان جايى كه از آنجا نازل شده بود، وچون آنچه نزد خدا است، باقى است. پس اين موجود نيز باقى است وآنچه كه به نظرما، هست و نيست شدن مى‏باشد، در واقع بسط رحمت خداى تعالى و قبض آن است، و اين همان معاد موعود است (طباطبائي، 1417ق، ج‏10، ص 11ـ10). در جهان بيني زرتشت نيز فروهر، يعني ذره‌اي كه از روح الهي و هستي بيكران خداوندي است و براي راهنمايي روان و رهبري او به‌سوي كمال به تن اضافه گرديده است، پس از مرگ به همان پاكي و درستي به اصل خويش باز خواهد گشت.
     

    • اوستا، 1391ش، ترجمه و پژوهش هاشم رضي، تهران، بهجت.
    • اوشيدري، جهانگير، 1371، دانشنامه مزديسنا، تهران، مركز.
    • آذرگشسب، فيروز، 1383، ترجمه وتفسير گاتها سروده‌هاي زرتشت، تهران، فروهر.
    • آشتياني، جلال‌الدين، 1366، زرتشت مزديسنا و حكومت، تهران، شركت سهامي انتشار.
    • بار، كاي، و همكاران، 1386، ديانت زرتشتي، ترجمه فريدون وهمن، تهران، جامي.
    • جوادي‌آملي، عبدالله، 1363، ده مقاله پيرامون مبدأ و معاد، تهران، الزهراء.
    • خداوندي، مهربان، 1350، شناسايي زرتشت، تهران، فروهر.
    • خورشيديان، اردشير، 1384، جهان بيني اشو زرتشت، تهران، بي‌نا.
    • ـــــ ، 1387، پاسخ به پرسش‌هاي ديني زرتشتيان، تهران، فروهر.
    • دهخدا، علي‌اكبر، 1377، فرهنگ دهخدا، تهران، دانشگاه تهران.
    • راغب اصفهاني، حسين‌بن محمد، 1412ق، المفردات في غريب القرآن، بيروت، دارالعلم.
    • رضي، هاشم، 1383، زرتشت پيامبر ايران باستان، تهران، بهجت.
    • ـــــ ، 1358، جشن فروردگان فرودگ پنجه، تهران، فروهر.
    • رمضاني، صديقه، 1387، فرهنگ زرتشيان يزد، تهران، سبحان نور.
    • سبحاني، جعفر، 1380، خداومعاد، قم، دارالتبليغ الاسلامي.
    • شاهرخ، كيخسرو، 1380، زرتشت پيامبري كه از نو بايد شناخت، تهران، جامي.
    • شريف لاهيجي، محمدبن علي، 1373، تفسيرشريف لاهيجي، تهران، دفتر نشر داد.
    • شهزادي، رستم، 1371، زرتشت و آموزشهاي او، تهران، فروهر.
    • طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، قم، انتشارات اسلامي.
    • فره وشي، بهرام، 1388، جهان فروري، تهران، فروهر.
    • فلسفي، محمدتقي، 1384، معاد از نظر روح و جسم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
    • قرشي، علي‌اكبر، 1371، قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلامية.
    • متواضع، مسعود، 1390، زرتشت كورش و حقوق بشر، تهران، كاكتوس.
    • مصطفوي، علي‌اصغر، 1361، سوشيانت، تهران، ندا.
    • معين، محمد، 1384، مثنوي سرگذشت روان، تهران، فرهنگ دهخدا.
    • مهرين، مهرداد، 1362، دين بهي، تهران، فروهر.
    • نوشيروان جيدهالا، مانك جي، 1377، خداشناسي زرتشت، ترجمة رستم شهزادي، تهران، فروهر.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شیرزاد راد جلالی، فاطمه، آل رسول، سوسن.(1392) غایت هستی در دین زرتشت و مقایسه آن با آموزه‌های قرآنی. فصلنامه معرفت ادیان، 4(2)، 55-72

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فاطمه شیرزاد راد جلالی؛ سوسن آل رسول."غایت هستی در دین زرتشت و مقایسه آن با آموزه‌های قرآنی". فصلنامه معرفت ادیان، 4، 2، 1392، 55-72

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شیرزاد راد جلالی، فاطمه، آل رسول، سوسن.(1392) 'غایت هستی در دین زرتشت و مقایسه آن با آموزه‌های قرآنی'، فصلنامه معرفت ادیان، 4(2), pp. 55-72

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شیرزاد راد جلالی، فاطمه، آل رسول، سوسن. غایت هستی در دین زرتشت و مقایسه آن با آموزه‌های قرآنی. معرفت ادیان، 4, 1392؛ 4(2): 55-72