معرفت ادیان، سال چهارم، شماره دوم، پیاپی 14، بهار 1392، صفحات 5-24

    «عهد» در کتاب مقدس و قرآن کریم

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    دل آرا نعمتی پیرعلی / استاديار دانشگاه آزاد اسلامي، واحد كرج / delara.nemati@kiau.ac.ir
    چکیده: 
    «عهد» در کاربردهای قرآنی به معانی پیمان، فرمان و توصیه آمده است که این معانی سه گانه در متعهد ساختن انسان به تکلیف الهی قدر مشترک می یابند. عهد خداوند با انسان، دو صورت باطنی و قولی دارد. عهد باطنی خداوند با انسان، همان اعطای مقام امامت می باشد که مسبوق به افاضات الهی و تحقق حالتی درونی در انسان است که به واسطۀ آن اصطفاء، عصمت، حقیقت عبودیت، کمال ارتباط و نزول وحی تحقق می یابد. عهد انسان با خداوند نیز دو صورت قولی و باطنی دارد: عهد قولی انسان در قبال خداوند و مردم قابل تصور است که همان مسئولیت پذیری است. عهد باطنی انسان عبارت از پایمردی در راه ایمان و التزام عملی به عقاید و تکالیف است. صرف نظر از اینکه عهد قدیم به طور مشخص به عهد باطنی خداوند با انسان نپرداخته، اما در خصوص عهد قولی خداوند و نیز عهد انسان با خدا، با تعالیم قرآن در کلیات مشترک است. برخلاف عهد جدید که مناسک شرعی را عامل تقرب به خدا نمی داند، بلکه ایمان به مسیح و حقیقت تصلیب را، موجب اتحاد انسان با مسیح و عامل رستگاری انسان برمی شمارد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Concept of "'Ahd (Compact)" in the Bible and the Holy Quran
    Abstract: 
    The Quran uses the terms compact, recommendation and commandment to refer to the concept of "'Ahd". The common feature of these three terms is that they indicate man's commitment to the command of Allah. God's compact with man has two forms: internal and verbal. God's internal compact with man refers to the very bestowment of the station of Imamate the precedent of which is divine effusions and the realization of an internal state in man through which election, infallibility, the reality of servitude, the perfection of relation and descent of revelation are realized. Man's compact with God has two forms too: verbal and internal. Man's verbal compact is conceivable towards God and people, which is the very accountability. Man's internal compact means perseverance in the way of faith and practical commitment to beliefs and duties. Aside from the fact that Old Testament does not clearly discuss God's internal compact with man, it has common generalities with the teachings of the Quran in terms of God's verbal compact and man's compact with God. This is contrary to the teachings of the New Testament, which do not regard lawful rituals as the factor for nearness to God; rather, consider belief in Christ and the reality of his fructification as the factor for man's unity with Christ and his salvation.
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    عالم بر نظام حركت و تحول استوار است. انسان در اين عالم موظف است كه در سير كمالي خود، آنچه را كه در فطرتش به وديعه نهاده شده، به فعليت درآورد و به مقامي نايل شود كه به ساحت كبريايي تقرب يافته و به صفات الهي تخلق يابد. سير كمالي انسان، كه همان صراط مستقيم است؛ عبارت از عبادت، طاعت و عبوديت است؛ يعني اطاعت از رسولان و پرستش خداوند به يكتايي و بي‌همتايي. اين امر ميسر نمي‌گردد جز با سرتافتن از طاعت و عبوديت شيطان و سرنهادن بر آستان جانان. پس طي طريق كمال، بدون احتفاظ بر امر و فرمان خدا ممكن نيست و همين محتواي عهد ميان خدا و انسان است. خداوند با انسان پيمان برتكليف بسته و او را در اين طريق هدايت و راهبري نموده است و تمامي اختصاصات طريق و شروط طي طريق را به انسان ابلاغ نموده و از او بر التزام بر آن پيمان گرفته است. اين انسان است كه با وفاي به عهد و صدق و راستي در تحقق آن، راه كمال را طي نموده و به منزل مقصود نايل مي‌گردد يا با نقض پيمان و عدم التزام عملي بر تكاليف، خود را به ورطۀ هلاكت ابدي مي‌افكند. ازآنجاكه قرآن كريم تمامي رسولان را در طول يكديگر دانسته و دين الهي را يكي مي‌داند: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسى‏ أَنْ أَقِيمُوا الدِّين‏...» (شوري: 13)؛ براى شما از [احكام‏] دين، همان را تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود، و [نيز] آنچه را به تو وحى كرديم و آنچه را كه به ابراهيم و موسى و عيسى توصيه نموديم كه دين را برپا داريد... . و همه را به تسليم و عبادت موظف مي‌كند: «ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُون‏» (انبياء: 25)؛ و پيش از تو هيچ پيامبرى نفرستاديم جز اينكه به او وحى مى‏كرديم كه خدايى جز من نيست، پس مرا بپرستيد. مي‌توان فهميد كه راه نجات و رستگاري انسان در تمامي اديان، التزام بر مفاد معاهده الهي و تسليم در برابر تكاليف الهي است. ازاين‌رو، بررسي «عهد» در قرآن كريم و متون عهدين، به‌منظور دستيابي به محتواي عهد الهي در اديان و يافتن وجوه اشتراك و اختلاف ميان اين متون مقدس، بسيار راهگشا خواهد بود.
    عهد و معاني آن
    الف. معناي لغوي
    واژۀ عهد در لغت ريشۀ «ع، ه‍ ، د»، به‌معناي وصيت (فراهيدي، 1404ق، ص 3) و احتفاظ (ابن‌فارس، 1404ق، ج 4، ص 167) و نگه‌داري پيوسته از چيزي است. ازاين‌رو، به پيماني كه مراعاتش لازم باشد (راغب اصفهاني، 1404ق، ص 350) و نيز به رعايت حرمت، عهد گفته مي‌شود (ابن‌منظور، 1997، ج 4، ص 454). همچنين عهد، به مفهوم كفالت يافتن فرد در امان دادن از امري خاص آمده است. ازاين‌رو، در معناي امان و ذمّه نيز به‌كار مي‌رود (همان، ج 4، ص 453). بنابراين، مي‌توان گفت عهد به‌معناي التزام خاص در مقابل شخص، بر امري است كه با عقد يا وصيت يا قسم محقق گشته و احتفاظ و امان را در پي دارد (مصطفوي، 1368، ج 8، ص 246). اما هريك از اين عناصر، ممكن است برحسب اقتضاء، در معناي عهد به‌كار روند. به‌عبارت ديگر، عهد در اصل به‌معناي احتفاظ است و همه معاني آن از اين يك معني مشتق شده است. مانند عهد به‌معناي ميثاق، سوگند، وصيت و ديدار و امثال آن (طباطبائي، 1374، ج 1، ص 227).
    ب. معناي اصطلاحي
    «عهد» در اصطلاح فقهي، عبارت از پيماني است كه بنده با خداي خود جهت انجام يا ترك عملي مي‌بندد. صيغۀ آن «عاهدتُ اللهَ» و «علي عهدالله» مي‌باشد (خرمشاهي، 1381، ج 2، ص 1499). در اصطلاح عرفاني، عهد و پيمان حقيقي، عهد ازلي است كه خداوند در روز اول با انسان بست، كه به «عهد اَلَست» معروف است. آنجاكه مي‌فرمايد: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَم‏... أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏...» (اعراف: 172)؛ و آن‌گاه كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: چرا، گواهي داديم. در اصطلاح عرفاني، حقيقت اين آيه، بيان انعقاد پيمان دوستي ميان خدا و دوستان خدا است (ميبدي، 1371، ج 3، ص 794). در قرآن كريم «عهد» به‌صورت اسمي و فعلي، 46 بار و در وجوه معنايي متعددي به كار رفته است. پركاربردترين وجه معنايي آن، پيمان است. آنجاكه مي‌فرمايد: «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً» (اسراء: 34)؛ و به پيمان [خود] وفا كنيد؛ زيرا كه از پيمان پرسش خواهد شد. ظاهراً مراد از آن، هر پيماني است كه انسان با ديگران مي‌بندد. در اين آيه، به حفظ و وفاي به آن دستور داده شده است (قرشي، 1377‌، ج 6، ص 66) و نظير «... وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ...» (بقره: 40)؛ و به پيمانم وفا كنيد، تا به پيمانتان وفا كنم‏... . وجه معنايي ديگر آن فرمان الهي است (تفليسي، 1378، ص 209) نظير فرماني كه خداوند بر ابراهيم و اسماعيل صادر فرمود: «وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ»(بقره: 125)؛ ... و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه خانه مرا براي طواف‌كنندگان و معتكفان و ركوع و سجودكنندگان پاكيزه كنيد. بر اين اساس، واژة «عهد» در اين آيۀ شريفه به‌معناي امر خواهد بود (طباطبائي، 1374، ج 1، ص 424). مانند: «الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّار» (آل‌عمران: 183)؛ همانا كه گفتند: خدا به ما سفارش كرده است كه به هيچ فرستاده‏اى ايمان نياوريم مگر آنكه يك قربانى براى ما بياورد كه آتش، آن را [به نشانه قبولى‏] بخورد. اندرز كردن و توصيه نمودن وجه معنايي ديگر عهد در قرآن كريم است (تفليسي، 1378، ص 209)، آنجا كه مي‌فرمايد «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لاتَعْبُدُوا الشَّيْطان‏ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِين‏» (يس: 60)؛ اي فرزندان آدم، مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد؛ زيرا وي دشمن آشكار شماست. در اين آيه شريفه، واژة «عهد» به‌معناي وصيت و سفارش است (طباطبائي، 1374، ج 17، ص 151). گرچه برخي از مفسران واژه «عهد» را در اين آيه به‌معناي امر و فرمان دانسته و عهد را به‌معناي امر الهي بر پيروي از روش پيامبران و محتواي كتب آسماني تفسير نموده‌اند (طبرسي، 1368، ج 20، ص 425)، اما با توجه به آيۀ بعد كه مي‌فرمايد: «وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيم‏»(يس: 61)؛ و اينكه مرا بپرستيد اين است راه راست. با توجه به اينكه عبارت «وَ أَنِ اعْبُدُونِي‏» بر «لاتَعْبُدُوا» در آيه قبل، عطف شده است (قرشي، 1377، ج 9، ص 97)، به‌نظر مي‌رسد كه عهد در عبارت «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُم‏»، معنايي عام داشته و هر دو معناي امر و اندرز را توامان القا مي‌كند؛ زيرا عهد خداوند با بشر، عهد بر سر تكليف الهي است كه با اندرز و توصيه نيز قرين مي‌باشد. عهد در قرآن كريم در معناي وفا وپايبندي نيز به كار رفته است. آنجاكه مي‌فرمايد: «وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ...»(اعراف: 102)؛ و ما بيشترشان را پاى بند تعهد نيافتيم‏... . همان‌گونه كه در معناي دين خدا به‌كار رفته، از آن جهت كه دين به‌منزله پيماني است ما بين خدا و خلق (قرشي، 1377، 2 ص 116)، آنجاكه مي‌فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ الله وَ أيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلًا أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَة...» (آل‌عمران: 77)؛ بى‏ترديد، كسانى كه پيمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى ناچيز مى‏فروشند آنان را در آخرت بهره‏اى نيست‏... . همچنين در معناي ديدار پس از مفارقت نيز به‌كار رفته است، آنجاكه مي‌فرمايد: «...قالَ يا قَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْد...» (طه: 86)؛ و گفت: اى قوم من! آيا پروردگارتان به شما وعدة نيكو نداده بود؟ آيا مدت [درنگ من در كوه طور] بر شما طولانى شد؟ به‌طور كلي مي‌توان گفت: كليه كاربردهاي قرآني عهد يا به‌طور صريح در معناي «پيمان» است، يا در موارد معدودي در معاني‌اي نظير فرمان، توصيه، وفا و ديدار است كه آنها نيز بالملازمه در معناي پيمان واجب‌الوفاء مي‌باشند. عهد در فرهنگ يهودي و مسيحي نيز به‌معناي عهد و پيماني است كه ميان خدا و انسان برقرار مي‌شود. همچون عهدي كه خداوند با ابراهيم برقرارداشت (پيدايش: 9:9ـ15) (هاكس، 1377، ص 625). تفصيل اين عهد در كتاب مقدس آمده است. مسيحيان همة كتاب مقدس و يهوديان بخشي از آن را كتاب آسماني و الهي خود مي‌دانند (سليماني اردستاني، 1382، ص 19). عهد قديم كتاب مقدس يهوديان است كه در نسخه‌هاي يهودي و پروتستاني، 39 كتاب دارد. عهد جديد به مسيحيان اختصاص دارد و داراي 27 كتاب است (ميشل، 1381، ص 19). وجه تسميه كتاب مقدس بر «عهدين» نيز به دليل اشتمال آن بر كتاب مقدس يهوديان (عهد قديم) و كتاب مقدس مسيحيان (عهد جديد) است. واژه «جديد» بر اعتقاد مسيحي قديم مبني بر اينكه خدا در عيسي به شيوة تازه‌اي براي نجات عمل كرده است، دلالت مي‌كند. اين وفا وعده‌هاي خدا به قوم يهود شمرده مي‌شود.
    اصطلاح عهد جديد يا پيمان تازه را مي‌توان در رسالة دوم به قرنتيان (6:3ـ15) مشاهده كرد. آنجاكه مبشر قديمي مسيحي پولس، مؤمنان مسيحي را «اعضاي عهد جديد» مي‌خواند و كتاب‌هاي موسي را «عهد عتيق» مي‌نامد. اين اصطلاح خود وامدار كتاب ارميا (31:31) است كه در آن خدا چنين وعده مي‌دهد: «اينك ايامي مي‌آيد كه با خاندان اسرائيل و خاندان يهودا عهد تازه‌اي خواهم بست» (وان وورست، 1385، ص 41ـ40). مسيحيان معتقدند كه خداوند در دوران شيوخ اسرائيل، ميثاقي با اين قوم بسته و آنان را به تكاليفي امر نموده و در دوران موسي، اين عهد را تجديد كرده است. اين پيمان، مقدمة پيمان با همه مردم جهان و مژده ظهور حكومت مسيح بوده است (آشتياني، 1384، ص 34). اساساً وجه تسميه انجيل، كه به معني مژده و بشارت است، همين است كه به اعتقاد مسيحيان آن منجي كه وعده اش در عهد قديم آمده و مسيحاي بني‌اسرائيل ناميده مي‌شود، همان عيسي مسيح است. اناجيل ضمن شرح و توصيف زندگاني عيسي، بشارت آمدن او را داده‌اند (كلباسي‌اشتري، 1384، ص 279). عيسي در اناجيل، تحقق اشتياق عهد قديم به آمدن مسيح موعود معرفي شده است (ميشل، 1381، ص 43). پس عهدين به اين اعتقاد مسيحيان اشاره دارد كه خدا دو عهد و پيمان با انسان بسته است: يكي عهد قديم كه در آن خدا از انسان پيمان گرفته است كه بر شريعت الهي گردن نهد كه با ظهور حضرت عيسي، دوران اين عهد و پيمان پايان يافته و خدا عهد ديگري با انسان بسته است كه «عهد جديد» ناميده شده و پيمان بر سر محبت خدا و عيسي مسيح مي‌باشد (سليماني اردستاني، 1382، ص 19). پس اصطلاح عهد قديم و عهد جديد، ماهيتي الهياتي دارد. چارچوب الهياتي مسيحي، كه به چنين تمايزي منتهي مي‌شود، همان چارچوب «پيمان‌ها» يا «شريعت‌ها» است. اعتقاد اساسي مسيحيت در نگرش به عهد قديم چنين است: اصول و انديشه‌هاي ديني پذيرفته مي‌شوند اما مناسك ديني كنار نهاده مي‌شوند (مك كراث، 1384، ص 314). رسالاتي را كه مجموع كتاب مقدس را تشكيل مي‌دهند، به يوناني كانن (kanon) مي‌نامند كه به معني ميزان و مقياس است (آشتياني، 1383، ص 34).
    در بيشتر زبان‌هاي اروپايي، براي نام‌گذاري كتاب مقدس از واژه‌هايي برگرفته از واژه يوناني «biblia» به‌معناي «كتاب‌ها» استفاده مي‌شود. اين كلمه در انگليسي و فرانسوي بايبل (Bibel) ناميده مي‌شود (ميشل، 1381، ص 23) براي عهد نيز واژه «Testament» به‌معناي عهد و پيمان (آريان‌پور، 1371، ص 1119) و وصيت (گواهي، 1387، ص 332) بالغ بر270 بار استعمال شده است و نيز واژه «Covenant»، به‌معناي عهد و پيمان (آريان‌پور، 1371، ص 221) و پيمان بين انسان و خداوند است (گواهي، 1387، ص 71)، كه در 14 مورد استفاده شده است. به نظر مي‌رسد، كليه كاربردهاي «كاوننت» درباره عهد خداوند با انبياي پيش از مسيح است و مفاد آن بركت دادن (اعمال: 25:3) رحمت آوردن (لوقا: 72:1)، تشريع (اعمال: 8:7) و رفع گناهان انسان مي‌باشد (روميان:27:11). در عهد قديم نيز در ياد كرد از عهد ميان خداوند و انسان، اين واژه به‌كار رفته است (پيدايش:18:6و17؛ پيدايش: 17: 2 و 7 و 9 و 11؛ خروج :8:24). حتي در بيان عهد ميان انسان‌ها، از اين واژه استفاده شده است (پيدايش:27:21). اما كاربرد واژه «تستامنت»، مشتمل بر بيان عهد و پيمان جديد خداوند (دوم قرنتيان:6:3و14:3) و خون مسيح در عهد جديد (متي:28:26) و (مرقس:24:14) و پياله عهد جديد در خون مسيح (لوقا: 20:22؛ اول قرنتيان: 25:11) و خون عهد (عبرانيان: 20:9ـ15) و عهدنامه خداست (مكاشفه يوحنا:19:11). به‌عبارت ديگر، واژه «كاوننت» مشتمل بر معناي دو طرفه بودن عهد و پيمان ميان انسان‌ها و يا انسان و خداوند است كه در نوع اخير با اراده و اعطاي خداوند از سويي و تسليم و التزام انسان از سوي ديگر محقق مي‌گردد. اما واژه «تستامنت» بر نوع خاصي از عهد دلالت مي‌كند كه تنها مشتمل بر افاضه و اعطاي خداوند بر انسان به‌واسطه خون مسيح است. عهد از دو جنبه قابل بررسي است: عهد خداوند با انسان و عهد انسان با خداوند.
    عهد خداوند با انسان در عهدين
    الف. عهد خداوند با انسان در عهد قديم: نخستين عهد و پيمان الهي كه در تورات مطرح شده است، عهد و پيماني است كه خداوند با آدم منعقد كرد: اين عهد، پيمان بر سر تسليم انسان در برابر خداوند و اطاعت از او در منع تناول از درخت ممنوع است: «و خداوندْ خدا آدم را امر فرموده گفت: از همه درختان باغ بي‌ممانعت بخور، اما از درخت معرفت نيك و بد زنهار نخوري...» (پيدايش:2:17ـ16) ازآنجاكه آدم به‌واسطه سرپيچي از اين امر، مستوجب عقوبت گرديد (پيدايش: 17:3)، معلوم مي‌شود كه مفاد آن عهد، تسليم آدم در برابر امر خداوند بوده است.
    پس از پيماني كه خداوند با آدم منعقد نمود، پيمان دوم را با حضرت نوح و قبل از طوفان، چنين مطرح فرمود: «به‌زودي من سراسر زمين را با آب خواهم پوشانيد تا هر موجود زنده‌اي كه در آن هست، هلاك گردد. اما با تو عهد مي‌بندم كه تو را با همسر و پسران و عروسانت در كشتي، سلامت نگاه دارم» (پيدايش: 6: 18-17). خداوند دليل اين عهد را با نوح چنين بيان كرده است: «... زيرا در بين همة مردمان اين روزگار، فقط تو را درستكار يافتم» (پيدايش: 7: 1). پس از طوفان، خداوند، نوح و پسرانش را بركت داد و فراميني را دربارة نحوة استفاده از گوشت و حكم قصاص قتل انسان به آنان ابلاغ فرمود (پيدايش: 9: 7-1) به نظر مي‌رسد با توجه به تعليل انعقاد عهد، به درستكاري نوح، مضمون اين عهد، التزام بر ايمان به خدا و پرستش او و تسليم در برابر اوامر خداوند باشد.
    سومين عهد الهي كه در تورات مطرح شده و به تفصيل نيز از آن سخن به ميان آمده است، عهد خداوند با حضرت ابراهيم است. تاريخ قوم يهود با ابراهيم آغاز مي‌شود. خدا به‌عنوان بخشي از عهد، او را دعوت مي‌كند تا به سرزمين كنعان (فلسطين قديم) سفر كند و به او وعده مي‌دهد كه فرزندانش ملتي بزرگ خواهند شد: «با تو عهد مي‌بندم كه نسل تو را زياد كنم» (پيدايش: 17: 2). آنان را وارث زمين كنعان خواهم كرد (وان وورست، 1385، ص 55). همين نكته اصلي عهد خداوند با حضرت ابراهيم مي‌باشد: ‌«تمامي سرزمين كنعان را كه اكنون در آن غريب هستي، تا ابد به تو و به نسل تو خواهم بخشيد و خداي ايشان خواهم بود» (پيدايش: 17: 9)؛ يعني مهم‌ترين پيمان خداوند با حضرت ابراهيم، اعطاي سرزمين كنعان به ذرية او يعني فرزندان آن حضرت از اسحاق است (پيدايش: 17: 9) كه براساس تورات اين عهد، عهدي جاوداني است (پيدايش: 17: 7). بر اساس اين عهد، آنان منشأ بركت براي جهان خواهند بود. مسيحيان قديم، اين بركت را به عيسي مسيح تفسير كرده‌اند كه از طريق او، عهد با ابراهيم به همه اقوام مؤمن گسترش مي‌يابد (وان وورست، 1385، ص 55)، البته تحقق اين وعدة الهي به اطاعت از دستورات الهي مشروط شده است. گرچه براساس (پيدايش:11:17)، ختان نماد تكليف الهي است و التزام ابراهيم بر‌ آن، به‌منزلة پايبندي به عهد الهي است. اما در حقيقت تنها در زمان موسي بود كه پس ازخروج بني‌اسرائيل از مصر، شريعت به موسي داده شد (پيترز، 1384،‌ ج 2، ص 293). پس چهارمين عهد، عهد خداوند با موسي است و ظهور شريعت الهي به‌معناي خاص آن، با بعثت موسي و دريافت الواح در طور سينا محقق شد (خروج: 19: 8-3). مـوسي بـه منظـور تثبيـت عهــد خداونـد، همـة دستـورات خـداونـد را در كتـاب عهـد نوشـت و بر بني‌اسـرائيل عـرضـه نمـود (خروج: 24: 7-4). با پاشيـدن خـون قـربـاني بـر مـردم، عهـد خـداونـد را مُهـر كـرد (خروج:8:24). در باب‌هاي 40-20 سفر خروج احكام شريعت موسوي به تفصيل بيان شده است. نحوة استعمال واژة «عهد» در تورات، بيانگر اين حقيقت است كه عهد خداوند با موسي و بني‌اسرائيل، عهد التزام بر عبوديت و شريعت است. به‌گونه‌اي‌كه حتي اعطاي سرزمين مقدس به آنان، مشروط به اطاعت از اوامر الهي اعلام شده است (تثنيه:20، 8ـ7). آنچنان‌كه در فقراتي از تورات به آن تصريح شده است: «خداوندْ خدايتان را دوست بداريد و اوامرش را هميشه اطاعت كنيد... اگر از اين اوامر اطاعت كنيد، در سرزميني كه خداوند به پدرانتان و به شما... وعده داده، عمر طولاني و خوبي خواهيد داشت...» (تثنيه:18:11-2). بنابراين، مي‌توان گفت اعطاي سرزمين مقدس في‌نفسه مفاد عهد خداوند با بني‌اسرائيل نبوده است، بلكه سرزمين مقدس به‌دليل اينكه بستر آماده‌اي براي رشد مادي و معنوي قومي است كه قرار است از فرامين الهي تبعيت نمايد و به كمال عبوديت فردي و اجتماعي نائل شده و حكومتي ديني و جامعه‌اي توحيدي را بنا نمايد، ارزش و اهميت يافته است (نعمتي پيرعلي، 1389). اين اطاعت و تسليم در آينده اين قوم نيز سرايت كرده و مورد تأكيد قرار گرفته است و در آخرين توصيه‌هاي موسي، در اطاعت از پيامبري در آينده، نمود يافته است (تثنيه :20:18ـ15).
    مجموعة مطالب ارائه‌شده در عهد قديم، نشان مي‌دهد كه عهد خداوند همواره عهدي طرفيني ميان خداوند و انسان بوده است. اما عهد با موسي، عهد ميان خداوند و بني‌اسرائيل است. به اين ترتيب خداوند سيادت و تقدس را در نتيجة انقياد قوم بني‌اسرائيل در برابر اوامر و احكام الهي، به اين قوم اعطا مي‌كند (تثنيه: 26: 19-17). به هر حال مفهوم دو سوية عهد و ميثاق الهي، كه دو عنصر اطاعت بشر و اعطاي خداوند را شامل مي‌شود، در تمامي موارد يادشده از آدم تا موسي قابل مشاهده است. 
    ب. عهد خداوند با انسان در عهد جديد: مفهوم عهد در آموزه‌‌هاي عهد جديد، شكلي نوين به خود گرفته است كه برگرفته از آموزه‌هاي مطرح در فقراتي از عهد قديم است. آنجاكه خداوند، پيمان جديدي را بر زبان ارمياي نبي جاري مي‌سازد:
    خداوند مي‌گويد: اينك ايامي مي‌آيد كه با خاندان اسرائيل و خاندان يهود، عهد تازه‌اي خواهم بست، نه مثل آن عهد‌ي كه با پدران‌ ايشان بستم، در روزي كه ايشان را دستگيري نمودم تا از زمين مصر بيرون آورم... اما اين است آن عهد تازه‌اي كه با قوم اسرائيل خواهم بست: دستورات خود را بر قلبشان خواهم نوشت تا با تمام وجود مرا پيروي كنند، آن‌گاه ايشان به‌راستي قوم من خواهند بود و من خداي ايشان (ارميا: 31: 31ـ34).
    تأثير فقرات مذكور از كتاب ارمياي نبي در تصورات و آموزه‌هاي عهد جديد و بروز تصوري نوين راجع به عهد خداوند با بشر، در فقراتي از عهد جديد قابل پي‌گيري است. آنجاكه پولس در نامه به عبرانيان، همين عبارات را عيناً به‌كار برده است (عبرانيان: 10: 17-16). اين فقرات، اين انديشه را در ضمير پولس به‌وجود آورده است كه پيمان اول، كه خدا با قوم خود بست، با مقرراتي براي عبادت و محلي براي پرستش همراه بود (عبرانيان: 9: 1). اما شريعت سست‌تر از آن بود كه بتواند بر كسي اميد نجات ببخشد و هرگز نتوانست كسي را واقعاً با خدا آشتي دهد (عبرانيان: ‌8: 19-18). پولس بر اين اساس معتقد بود:
    ما اكنون اميد بهتري داريم؛ زيرا مسيح ما را مقبول خدا گردانيده است. بنابراين مي‌توانيم به خدا نزديك شويم؛ زيرا عيسي ازآنجاكه تا ابد زنده است، پيوسته در حضور خدا براي ما وساطت مي‌كند و اين حقيقت را يادآور مي‌شود كه تاوان گناهان ما را به بهاي خون خود پرداخته است» (عبرانيان: ‌8: 19-18). «پس خون مسيح نجات ابدي ما را فراهم ساخت» (عبرانيان: 9: 12) «و ما را از شريعت و احكام بي‌روح سابق رهايي داد و در ما اين ميل را ايجاد كرد كه با اشتياق قلبي خدا را خدمت كنيم» (عبرانيان: 14). اين پيمان جديد كه پيمان ابدي است (عبرانيان: 13: 20) عبارت است از رهايي انسان از يوغ تكليف و شريعت و التزام بر محبت مسيح. پولس در نامة اول به قرنتيان و در ذكر شام آخر مسيح، جايگزين‌شدن خون مسيح را به‌جاي خون قرباني كه نماد التزام بر عهد در شريعت موسي است، چنين بيان كرده است: «خداوند ما، عيسي... پياله را به‌دست گرفت و فرمود: اين پياله، نشان پيمان تازه‌اي است ميان خدا و شما كه با خون من بسته شده است» (اول قرنتيان: 11: 25). «طرحي الهي است كه پيش از اين در كتاب آسماني پيشگويي شده است» (عبرانيان: 10: 7).
    به اين ترتيب و براساس آموزه‌هاي كتاب مقدس، عهدي كه خداوند نخستين بار با آدم بست، با ابراهيم تحكيم نمود و با موسي‌ تجديد كرده و تفصيل بخشيد. اما با عيسي، پيمان نويي بست. در الهيات يهودي، وحي موسي خاتمة وحي آسماني و عهد موسوي آخرين عهد خداوند با انسان است. مفهوم عهد در يهوديت با عهد‌هاي انبياء پيش از موسي مشترك بوده و منحصر در پيمان الهي، بر سر التزام بر اطاعت و عبوديت و تكليف و شريعت است. اما در الهيات مسيحي، مفهوم عهد دچار دگرگوني شده است. بدين‌ترتيب، مفهوم عهد از التزام انسان بر تكليف، به رهايي از اين تكليف منصرف شده است.
    عهد خداوند با انسان در قرآن كريم 
    براساس آيات قرآن كريم، عهد خداوند با انسان دو صورت دارد: عهد باطني و بالذات و عهد با قول و اظهار (مصطفوي، 1368، ج 8، ص 246)
    الف. عهد باطني: عهد باطني، كه با افاضۀ الهي در ذات انسان محقق مي‌شود، عهدي است كه قرآن كريم درباره آن مي‌فرمايد: «... قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين‏» (بقره: 124)؛ [خدا به ابراهيم] فرمود: من تو را پيشواي مردم قرار دادم. [ابراهيم] پرسيد: از دودمانم [چطور]؟ فرمود: پيمان من به بيدادگران نمي‌رسد. منظور از «عهد» در اين آيه، مقام امامت است و براساس عبارت «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»، امامت جعل الهي است. امام نمونۀ كامل همۀ كمالات عقلي و نفساني است (طالقاني، 1362، ج 1، ص 291). ازاين‌رو، امري است كه در نفس حاصل شده و در ذات يافت مي‌شود و به‌واسطۀ آن، اصطفاء، خلوص، عصمت، حقيقت عبوديت، كمال ارتباط، تمام علم، معرفت، نزول وحي، رحمت و توجه فيوضات رباني و انوار الهي تحقق مي‌يابد (مصطفوي، 1368، ج 8، ص 246). آنچنان‌كه آية «وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَك‏...» (اعراف: 134)؛ و چون بلا بر آنها واقع شد، گفتند: اى موسى! پروردگار خويش را بدان عهدى كه با تو دارد براى ما بخوان... . به توجه فيوضات رباني بر موسي اشاره كرده و مقام مستجاب‌الدعوة‌بودن ايشان را بيان مي‌كند (طباطبائي، 1374، ج 8، ص 292)، كه براساس ساير آيات قرآن كريم اين مقام، خود مسبوق به اتمام كلمات است. آن‌چنان‌كه مي‌فرمايد: «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً...» (بقره: 124)؛ و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتي بياموزد و وي آن همه را به انجام رسانيد، [خدا به او] فرمود: من تو را پيشواي مردم قرار دادم. كلمات مورد ابتلاي ابراهيم، شايد حقيقت ملكوتي و اعيان ثابت موجودات عالم بوده كه در فطرت پاك او پرتو افكنده و با خواسته‌هاي ضمير او آنچنان پيوند يافته كه او را به خود مبتلا كرده و به سوي خود كشانده، به‌گونه‌اي‌كه آثار آن حقايق در باطن او به حد كمال رسيده و تحقق يافته است. كلمۀ «ربوبيت» او را به كشف و مشاهدۀ ملكوت و تغيير وجه پيش برد. كلمۀ پي‌جويي از سرّ حيات و بقاء، او را تا اطمينان و يقين رساند. كلمۀ فداكاري و گذشت در راه حق و نجات خلق، او را تا به آتش رفتن و قطع علاقه‌ها كشاند و كلمۀ تسليم در برابر ارادۀ پروردگار، او را تا ذبح فرزندش به پيش برد. كسي را كه حكمت خداوند و ارادۀ او مي‌خواهد به مقام پيشوايي مطلق برساند، نخست به اين‌گونه كلمات مبتلايش مي‌گرداند. آن‌گاه با امداد خاص خود به كمالش مي‌رساند (طالقاني، 1362، ج 1، ص 289ـ290). پس ابراهيم با اتمام و به كمال رساندن كلمات، شايسته مقام والاي امامت شد، مقامي كه مسبوق و مترتب است به اتمام و تحقق كلمات در شخصيت و اين عهد الهي است كه امامت و مقتدايي مطلق، نصيب چنين شخصيتي گردد.
    ب. عهد قولي: نوع ديگر عهد خداوند با انسان، عهد قولي است كه معمولاً با حرف جرّ «الي» همراه است و عبارت از فرامين و اوامر الهي است. چنان‌كه مي‌فرمايد: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» (طه: 115)؛ و به يقين پيش از اين با آدم پيمان بستيم و[لي آن را] فراموش كرد، و براي او عزمي (استوار] نيافتيم. با توجه به آيۀ «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» (اعراف: 19) (به اين درخت نزديك نشويد) معلوم مي‌شود كه مراد از «عهد» در اين آيه، نهي از خوردن درخت بوده است (طباطبائي، 1374، ج 14، ص 307). ازاين‌رو، مي‌توان گفت: «عَهدنا» در اين آيه، به معناي «اَمَرنا» مي‌باشد (تفليسي، 1378، ص 210). آنچنان‌كه در خصوص مناسك حج مي‌فرمايد: «... وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى‏ وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُود» (بقره: 125)؛ ... در مقام ابراهيم، نمازگاهي براي خود اختيار كنيد، و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه خانه مرا براي طواف‌كنندگان و معتكفان و ركوع و سجودكنندگان پاكيزه كنيد. حرف «مِن» تبعيض و معناي اصطلاحي «مقام» بر توسعۀ معناي «مقام» در آيه دلالت دارد. بنابراين، مكان مخصوصي كه در كنار كعبه بنا شده و نماز در آن واجب است، رمزي از مقام واقعي و موسّع ابراهيم است كه براي اتمام كلمات و اعلام حق و براي خدا در آن قيام نمود. ديگران نيز بايد آنجا را به ياد ابراهيم مصلي گيرند و براي خدا قيام نمايند و به او تقرب جويند. بنابراين، مي‌توان گفت: مفهوم عام «اتخاذ از مقام ابراهيم» قيام براي خدا و تقرب به خداوند است كه جز با اطاعت از همۀ اوامر و نواهي الهي محقق نمي‌شود. قرين شدن فعل امر «اتخذوا»، كه امري تشريعي را اعلام مي‌كند، با عبارت «وَ عَهِدْنا إِلى‏ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِي‏...» حكايت از اين مي‌كند كه «عهدنا» نيز در اين آيه، به‌معناي «أمرنا» است (تفليسي، 1378، ص 210).
    ازآنجاكه قرآن كريم در موضعي ديگر، تطهير بيت را با عدم شرك به خداوند همراه ساخته است: «وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُود» (حج: 26)؛ و چون براي ابراهيم جاي خانه را معين كرديم [به او گفتيم]: چيزي را با من شريك مگردان و خانه‌ام را براي طواف‌كنندگان و قيام‌كنندگان و ركوع و سجودكنندگان پاكيزه دار. معلوم مي‌شود كه عهد خداوند با انسان، امر بر عدم شرك و فرمان بر عبادت خالصانه است. آنچنان‌كه در سورۀ مباركۀ «يس»، به صراحت اين مطلب بيان شده است: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيم‏» (يس: 60ـ61)؛ اي فرزندان آدم، مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد؛ زيرا وي دشمن آشكار شماست و اينكه مرا بپرستيد اين است راه راست. توجه به اين آيات در سياق سورۀ «يس»، كه اصول سه‌گانۀ دين يعني توحيد، نبوت و معاد را بيان مي‌كند، بيانگر اين حقيقت است كه عهد الهي با انسان با اين سه موضوع ارتباطي تنگاتنگ دارد. سورۀ «يس» نخست از مسئله نبوت آغاز كرده و حال مردم را در قبول و رد دعوت انبياء بيان مي‌كند. آنجاكه مي‌فرمايد: «يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيم‏» (يس: 4ـ1)؛ ياسين، سوگند به قرآن حكمت‌آموز كه قطعاً تو از [جملۀ] پيامبراني، بر راهي راست. با القاي قسم به قرآن حكيم، به عظمت پاسخ قسم، كه رسالت پيامبر اكرم است، تصريح نموده است. عظمت رسالت پيامبر اكرم در اين است كه آن مسبوق به وصول الي الله و معارفة تامّه با مقام احديت و سپس، سفر نزولي «من الحق الي الخلق» مي‌باشد (صدرالمتألهين، 1366، ج 5، ص 19). عبارت «عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيم» نيز طبيعت اين رسالت را بيان مي‌كند كه استقامت است؛ رسالتي است كه در آن انحراف و غموض و التباس وجود ندارد و با فطرت آفرينش و ناموس وجود هماهنگ است و در مسير قوانين حاكم بر وجود است. به همين دليل، اين راه، همان طريق الي الله است و به الله وصل مي‌شود (سيدقطب، 1412ق، ج 5، ص 2958). تطبيق آيات «إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيم» (يس: 3ـ4)، با آيات «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لاتَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيم» (يس: 60ـ61) و توجه به سياق كل سوره، كه اثبات نبوت، سپس توحيد و معاد است، به اين حقيقت رهنمون مي‌سازد كه عهد الهي با انسان عبارت است از التزام بر تعاليم و تكاليف الهي، كه توسط رسولان ابلاغ شده و انسان را در مسير توحيد و يكتاپرستي و عمل به تكاليف الهي و تخلق به اسماء الله رهنمون ساخته و او را براي ورود به آخرت آماده مي‌سازد. آيۀ شريفۀ «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاهُمْ يَحْزَنُون‏» (بقره: 38)؛ فرموديم: جملگي از آن فرود آييد. پس اگر از جانب من شما را هدايتي رسد، آنان كه هدايتم را پيروي كنند بر ايشان بيمي نيست و غمگين نخواهند شد. به همين حقيقت اشاره مي‌كند كه محتواي عهد خداوند با انسان، التزام بر هدايت الهي است. آمدن هاديان به حسب قانون خلقت و لازمۀ حكمت است، ولي تأثير هدايت هاديان، به استعداد و هوشياري هبوط‌كنندگان (انسان) بستگي دارد كه اگر از هدايت هاديان پيروي كنند، از هبوط خواهند رست (طالقاني، 1362، ج 1، ص 135). قرآن كريم در همين سياق و در آيۀ بعد، در خطاب به بني‌اسرائيل، به‌عنوان يك گروه شاخص از هبوط‌كنندگان، نعمت وحي و نبوت و ارائه هدايت را متذكر شده و حفظ تعاليم و تكاليف وحياني را محتواي عهد خداوند معرفي مي‌كند: «يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ إِيَّايَ فَارْهَبُون‏» (بقره: 40)؛ اي فرزندان اسرائيل، نعمت‌هايم را كه بر شما ارزاني داشتم به ياد آريد و به پيمانم وفا كنيد تا به پيمانتان وفا كنم و تنها از من بترسيد. بر اين اساس، حفظ عقيدۀ توحيد و پيروي از پيامبران، عهدي است كه خداوند از بني‌اسرائيل و هر امتي كه داراي آيين خدايي است، گرفته و عزت و قدرت و آسايش، عهدي است كه وفاكنندگان به عهد خداوند با خدا دارند (همان، ج 1، ص 139).
    شباهت‌ها و تفاوت‌هاي مفهوم عهد خداوند با انسان در عهدين و قرآن كريم
    در قرآن كريم، عهد قولي كه عبارت از نزول وحي مشتمل بر اوامر و تعاليم خداوند است، بر عهد باطني و احراز كمال نفسي پيامبر در مواجهه با حقيقت ملكوت عالم و ابتلائات الهي مترتب شده است كه مي‌توان آن را «مقام يقين» ناميد كه مقام انقياد و تسليم و عبوديت را به دنبال دارد. در عهد قديم، به‌ويژه در بيان داستان حضرت نوح، بر احراز شايستگي نفسي نوح اشاراتي شده است. نتيجه آن نيز نزول فرامين الهي و وحياني بر آن حضرت است. همين مفاهيم را در داستان حضرت ابراهيم و حضرت موسي در عهد قديم مي‌توان پي‌گيري نمود. به‌عبارت ديگر، مفاهيم شايستگي‌هاي ايماني، دريافت وحي و در تعاقب آن امر به تسليم و عبوديت، مفاهيم مشترك در عهد خدا با انسان در قرآن و عهد قديم است. با اين تفاوت كه معاهده طرفيني خداوند و انسان در عهد خدا با موسي به معاهده خدا با بني‌اسرائيل تقليل حوزه يافته و بيشتر بر اعطاي سرزمين مقدس معطوف شده است. اما عهد در عهد جديد اساساً مفهومي نوين يافته و از التزام و تعهد بر شريعت الهي، به رهايي از تكليف و التزام بر محبت خدا و مسيح منصرف شده است. به‌عبارت ديگر تسليم و شريعت‌مداري كه در قرآن و عهد قديم محور اساسي عهد و عامل اصلي در كمال انسان تلقي شده است، در عهد جديد ملغي شده و تنها محبت، عامل رشد و كمال انسان و محتواي عهد خداوند با انسان، معرفي شده است.
    عهد انسان با خداوند در عهدين
    در كتب عهدين در خصوص عهد انسان، جنبه شخصي آن، كه در تعاملات و در قبال اشخاص ديگر بروز مي‌يابد، مورد توجه قرار گرفته است. ازاين‌رو، عهد انسان بيشتر به‌صورت عهد ميان دو شخص يا دو قوم مطرح شده است. نظير عهد ابراهيم با ابي ملك بر سر چاه بئر شبع (پيدايش: 23:21ـ22). در خصوص عهد و پيمان بني‌اسرائيل با اقوام ديگر نيز مواردي در عهد قديم مطرح شده است. نظير عهد با قبايل بت‌پرست، در هنگام تجزيه مملكت يهود، كه به خرابي هر دو مملكت منجر شد (هاكس، 1377،‌ ص 625). به‌طوركلي، قوم اسرائيل از استوار داشتن عهد با قبايل مجاور ممنوع بودند (خروج: 15:34-11). كاربرد ديگر عهد انسان، به‌معناي فريضه‌اي است كه بر عهده اوست و او بايستي آن فريضه را در ياد محفوظ داشته و بدان عمل نمايد. آنچنان‌كه مناسك روز «سبّت» به‌عنوان يك فريضه بر بني‌اسرائيل مطرح شده و به انجام آن موظف شده‌اند (لاويان: 9:24-1). ازاين‌رو، مي‌توان گفت: عهد انسان در عهد قديم نيز در دو حيطه مطرح شده است: عهد انسان در قبال اشخاص و قبايل ديگر و عهد انسان با خداكه به‌معناي التزام بر فرايضي است كه خداوند تعيين كرده است. برهمين اساس، مسئله «قطع عهد» در عهد قديم مطرح شده است. عمل قطع عهد، كه به‌منزله ضمانت طرفين معاهده بر تعهد و التزام بر مفاد عهد است، بركاري دلالت مي‌كند كه در هنگام عهد بستن، ميان انسان‌ها انجام مي‌شود. بدين‌ترتيب، به هنگام معاهده، گاو جواني را قرباني كرده و به علامت تعهد بر عهد، آن را به دو قسمت تقسيم كرده و در دو طرف گذاشته و از ميان آنها عبور مي‌كنند. اهميت پايبندي به عهد و تعهد به مفاد معاهده به قدري است كه مسئله قطع عهد، نه‌تنها درباره معاهدات انساني مطرح شده است، بلكه اين مسئله در خصوص عهد خداوند با انسان نيز در عهد قديم مذكور است. آنجاكه خداوند با ابراهيم عهد مي‌بندد كه او را وارث سرزمين مقدس گردانده و آن سرزمين را از نهر مصر تا به فرات، به ذريه او ببخشد، به او فرمان مي‌دهد كه گوسالة ماده سه ساله‌اي را گرفته و به دو پاره تقسيم كند (پيدايش:19:15-7) و در موضعي ديگر در يادكرد از پيمان‌شكني بني‌اسرائيل در عهد خود با خدا، «قطع عهد» آنان كه نشان از ضمانت آنان بر التزام بر پيمان الهي بوده است، مطرح شده است. ازاين‌رو، در تأكيد بر زشتي اين نقض عهد، آنان را مستحق هلاكت و نابودي معرفي مي‌كند (ارميا: 22:24-17). از اين مطالب، مي‌توان چنين استنباط نمود كه قرباني كردن و هديه كردن خون قرباني، پيوندي محكم با مسئله عهد داشته و اين هر دو، اسباب تقرب انسان به محضر خداوند مي‌باشند. ازاين‌رو، در تعاليم عهد قديم، براي خون قرباني در شكل‌گيري و انجام معاهدات، نقش مهمي لحاظ شده است. در حقيقت، در عهد قديم، قطع عهد به‌واسطه خون حيوانات انجام مي‌شود (هاكس، 1377، ص 625). اما در عهد جديد، در پي تغيير مفهوم عهد، نحوه قطع عهد نيز تغيير يافته و خون مسيح جايگزين خون حيوان قرباني شده است. آنجاكه مسيح در شام آخر، نان را گرفته و پاره كرده، به شاگردان داد و گفت: «بگيريد و بخوريد، اين است بدن من و پياله را گرفته، شكر نمود و بديشان داده گفت: همه شما از اين بنوشيد؛ زيرا كه اين است خون من در عهد جديد كه در راه بسياري به‌جهت آمرزش گناهان ريخته مي‌شود» (متي:29:26-26). ازاين‌رو مي‌توان گفت: در عهد قديم، قطع عهد از سوي انسان با التزام بر اوامر الهي و تكاليف شرعي محقق مي‌شود. اما در عهد جديد، با ايمان و اتحاد افرادي محقق مي‌شود. همان‌گونه كه پولس مي‌نويسد: «الان خداي صبر و تسلي، شما را فيض عطا كند تا موافق مسيح عيسي، با يكديگر يك رأي باشيد، تا يك‌دل و يك زبان شده، خدا و پدر خداوند ما عيسي مسيح را تمجيد نماييد» (روميان:6:15ـ5). در موضعي ديگر و در تبيين تأثير ايمان به مسيح و باور به حقيقت تصليب او، كه براي نجات انسان از گناه تحقق يافته است، مي‌نويسد: «امين است خدايي كه شما را به شراكتِ پسر خود عيسي مسيح، خداوند ما، خوانده است» (اول قرنتيان:9:1). ازاين‌رو، براساس تعاليم پولس، ايمان به مسيح و باور به حقيقت تصليب او، عامل تقرب انسان به خدا بوده و موجب مي‌گردد كه انسان از آنِ مسيح گردد. آنجاكه مي‌نويسد: «... همه چيز از آنِ شماست... و شما از مسيح و مسيح از خدا مي‌باشد» (اول قرنتيان:23:3-22).
    عهد انسان با خداوند در قرآن كريم
    عهد انسان با خدا در قرآن كريم نيز دو صورت دارد: عهد باطني و در ذات و عهد با قول و اظهار (مصطفوي، 1368، ج 8، ص 247).
    الف. عهد قولي انسان با خدا: عهد با قول و اظهار اعم است از اينكه در قبال خداوند باشد، يا در قبال مردم. نظير آيۀ شريفۀ «... وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلاً» (اسراء: 34) (و به پيمان [خود] وفا كنيد، زيرا كه از پيمان پرسش خواهد شد) كه «عهد» در آن ممكن است عهد در قبال خداوند باشد. در اين صورت، به‌معناي عمل به تكاليف و مسئوليت‌پذيري شرعي است و ممكن است عهد در قبال مردم باشد. در اين صورت، التزام بر عمل به وعده و عهد و پيمان با مردم موردنظر است (شبّر، 1412ق، ج 1، ص 282). اينها شامل عهد و پيمان در معاملات مالي يا روابط انساني و يا معاهدات بين‌المللي است (فضل‌الله، 1419ق، ج 14، ص 111). ازاين‌رو، اين آيه بر وجوب وفاي به عهد، نذر، پيمان و نيز عمل به عدالت در قول و فعل و ايفاي كيل و وزن و نظير آن دلالت مي‌كند (مقدس اردبيلي، بي‌تا، ج 1، ص 495). همچنين آيۀ شريفه «وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُم‏...» (نحل: 91)؛ و چون با خدا پيمان بستيد، به پيمان خود وفا كنيد. در خصوص عهدي است كه شخص، آن را با خدا بسته باشد (طباطبائي، 1374، ج 12، ص 481) و آن هر چيزي است كه عمل به آن و وفاي به آن واجب باشد (شبّر، 1412ق، ج 1، ص 275)، از آن جمله نذر است كه انسان فعل يا ترك فعلي را بر خود واجب مي‌سازد (مغنيه، 1424ق، ج 4، ص 545).
    ب. عهد باطني انسان با خدا: نوع ديگر عهد انسان، عهد باطني است و آن حالتي نفسي و باطني است كه در جان انسان تحقق مي‌يابد. مانند ايمان راسخ، شهود حق و حق‌اليقين (مصطفوي، 1368، ج 8، ص 247) آنچنان ‌كه قرآن كريم مي‌فرمايد: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلا» (احزاب: 23)؛ از ميان مؤمنان مرداني‌اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند برخي از آنها به شهادت رسيدند و برخي از آنها در [همين] انتظارند و [هرگز عقيدۀ خود را] تبديل نكردند. منظور از «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ»، مردانگي و پايمردي در ايمان است و منظور از «صدقوا»، صدق و راستي در عقايد و افعال و اقوال در تمامي ميادين ايمان است. منظور از «ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ»، مجاهدت در راه خداست (صادقي تهراني، 1419ق، ج 1، ص 421)؛ يعني از مؤمنان كساني هستند كه آنچه را كه با خدا عهد بستند به صدق و راستي محقق نمودند؛ يعني هنگام بيعت با پيامبر اكرم، شروط او را اجابت نمودند (گنابادي، 1372، ج 3، ص 244) و در معيت آن حضرت ثابت‌قدم ماندند (شبرّ، 1412ق، ج 1، ص 399)؛ زيرا عهدشان التزامي در عقل، عاطفه و سلوك بود. ازاين‌رو، قول و فعلشان با هم مطابقت نمود. روشن است كه ادراك حقيقت عبوديت، تحت حكومت ربّ حي قادر قيوم موجب مي‌شود كه انسان به‌صورت قهري و به زبان حال و در باطن، به مقتضاي اين عبوديت عمل نموده و خالصانه از خداوند اطاعت كرده و در راه خدا مجاهدت نموده، حقوق الهي را مراعات نمايد (مصطفوي، 1368، ج 8، ص 247). ازاين‌رو، خداوند در توصيف «مصلّين» و كساني كه به حقيقت عبوديت راه يافته‌اند، فرموده است: «وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُون‏» (معارج: 32)؛ و كساني كه امانت‌ها و پيمان خود را مراعات مي‌كنند. و منظور از «أَمانات»، مطلق وظايف اعتقادي و عملي است كه خدا به عهدۀ آنان گذاشته است و مراد از «عهد»، تمام قرارهايي است كه انسان، ملتزم به آن باشد. حتي ايمان به خدا هم عهدي است كه بنده با پروردگارش بسته و قرار گذاشته آنچه خداوند تكليف مي‌كند، اطاعت نمايد (طباطبائي، 1374، ج 20، ص 24). بنابراين براساس آيات قرآن كريم، عمل به تكليف، مصداق بارز التزام انسان بر عهد الهي است. آن‌چنانكه مي‌فرمايد: «الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا يَنْقُضُونَ الْمِيثاقَ‏ وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِساب‏ وَ الَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ» (رعد: 20ـ22)؛ همانان كه به پيمان خدا وفا دارند و عهد [او] را نمي‌شكنند و آنان كه آنچه را خدا به پيوستنش فرمان داده مي‌پيوندند و از پروردگارشان مي‌ترسند و از سختي حساب بيم دارند و كساني كه براي خشنودي پروردگارشان شكيبايي كردند و نماز بر پا داشتند و از آنچه روزي‌شان داديم، نهان و آشكارا انفاق كردند و بدي را با نيكي مي‌زدايند، ايشان راست‌فرجام خوش‌سراي باقي. عهد الهي در اين آيات، معناي وسيعي دارد؛ هم شامل عهدهاي فطري مي‌شود همانند فطرت توحيد و عشق به حق و عدالت و هم پيمان‌هاي عقلي، يعني آنچه را كه انسان با نيروي تفكر و انديشه و عقل از حقايق عالم هستي و مبدأ و معاد درك مي‌كند و هم پيمان‌هاي شرعي، يعني آنچه را كه پيامبر، از مؤمنان در رابطه با اطاعت فرمان‌هاي خداوند و ترك معصيت پيمان گرفته، همه را شامل مي‌شود. تعبير «وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ»، تعبيري بسيار وسيع است؛ زيرا ارتباط انسان با خدا، پيامبران و رهبران، انسان‌ها اعم از دولت و همسايه و خويشاوند و برادران ديني و همنوعان و نيز ارتباط با خويشتن را شامل مي‌شود. اين عبارت فرمان مي‌دهد كه انسان همه اين پيوندها را محترم شمارد و حق همه را ادا كند (مكارم شيرازي و ديگران، 1374، ج 10، ص 184ـ185).
    شباهت‌ها و تفاوت‌هاي مفهوم عهد انسان با خداوند در عهدين و قرآن كريم
    عهد قولي انسان با خدا در قرآن كريم شامل مطلق عهد بوده و به‌معناي عمل به تكاليف و مسئوليت‌پذيري شرعي در قبال خداوند و در روابط انساني است. بدون نيل به عهد باطني، به‌معناي تحقق ايمان راسخ در نفس انسان، به‌طور كامل قابليت تحقق ندارد. ازاين‌رو، براساس قرآن كريم عمل به تكليف ديني و شرعي، كه همه حوزه‌هاي حيات انسان را شامل مي‌شود، نمايانگر التزام انسان بر عهد الهي است. ازاين‌رو، مي‌توان گفت: عهد انسان با خداوند شامل التزام بر عهد فطري توحيد و عهد عقلي ـ دريافت‌هاي حاصل از تفكر و انديشه ـ و عهد شرعي است كه عمل انسان را در ارتباط با خود، خدا و انسان‌ها تنظيم مي‌كند. ازاين‌رو، مي‌توان گفت در قرآن كريم، عنصر اصلي عهد انسان با خدا، تكليف‌مداري است. در عهد قديم نيز بر اين مفهوم تأكيد شده و اهتمام بر فرائض ديني و توجه به معاهدات در روابط انسان‌ها مورد تأكيد قرار گرفته است. در عهد قديم قرباني‌كردن پيوندي وثيق با عهد دارد، به‌گونه‌اي‌كه التزام بر عهد و پيمان و هديه‌كردن خون قرباني، راه تقرب انسان به خداوند معرفي مي‌شود. اما در عهد جديد، به‌واسطه تغيير مفهوم عهد، ايمان و محبت به مسيح و باور به فلسفه تصليب و فداي او، عامل تقرب انسان به خدا معرفي مي‌گردد. به‌عبارت ديگر، تكليف‌مداري به‌عنوان مهم‌ترين محتواي معاهده انسان با خدا، در عهد جديد ملغي شده است.
    نتيجه‌گيري
    احتفاظ و نگه‌داري پيوسته از چيزي، معناي اصلي واژۀ «عهد» است. ازاين‌رو، اين واژه در قرآن كريم به‌معناي پيمان به‌كار رفته است. ازآنجاكه عهد، پيماني دو سويه است؛ در يك سوي آن، خداوند و در ديگر سوي، انسان قرار دارد، عهد خداوند با انسان به دو صورت باطني و قولي مي‌باشد؛ عهد باطني يا ذاتي خداوند با انسان، عبارت از جعل امامت است كه خود مسبوق به اتمام كلمات و راه يافتن انسان به حقيقت ملكوت و اعيان ثابت موجودات است. اما عهد قولي خداوند با انسان، كه در لفظ با حرف جرّ «الي» همراه است، به معناي القاء و ابلاغ فرامين و اوامر و تكاليف الهي است كه در برخي از آيات، به‌صورت امر بر عدم شرك و فرمان بر عبادت خالصانه مطرح شده است. بي‌شك تحقق آن جز با تسليم در برابر پيامبران و آموزه‌هاي كتب آسماني و بخصوص پيامبر اكرم و قرآن كريم ممكن نمي‌باشد. عهد انسان با خدا نيز دو صورت دارد: عهد قولي كه شامل كليه شقوق عهد با خدا و بندگان مي‌شود، اعم از معاملات، معاهدات، ارتباطات و پيوندهاي انساني و نذر و عمل به عدالت در قول و فعل و نظير آن، و عهد باطني انسان با خداوند، كه در حقيقت حالتي دروني در انسان است كه در اثر ايمان راسخ و درك حقيقت عبوديت حاصل مي‌شود و به پايمردي در ايمان و راستي در عقايد، افعال و مجاهدت در راه خدا مي‌انجامد. در چنين حالتي، مؤمنان راستين به كليه وظايف اعتقادي و عملي ملتزم شده، تلاش مي‌كنند كه به بهترين شكل با خدا، پيامبران، انسان‌ها و با خويشتن پيوند و ارتباط برقرار نموده و حق اين ارتباط را ادا نمايند. در عهد قديم نيز عهد خداوند همواره عهدي طرفيني ميان خدا و انسان است. صرف‌نظر از اينكه عهد با موسي، عهد ميان خدا و بني‌اسرائيل است، اما به هرحال عنصر اطاعت بشر از خداوند و التزام او بر تكاليف ديني و شرعي در اين عهد، مورد تأكيد قرار گرفته است. اين تأكيد در عهد انسان با خدا و نيز عهد خدا با انسان، با مسئله قطع عهد همراه شده است كه عبارت است از: قرباني‌كردن و هديه نمودن خون قرباني به پيشگاه خداوند. درحالي‌كه در عهد جديد مفهوم عهد، از التزام انسان بر تكاليف الهي به رهايي او از يوغ شريعت منصرف شده و ضمن اينكه التزام انسان بر ايمان و محبت به مسيح و حقيقت تصليب او را، قواعد و عناصر اصلي اين عهد نو معرفي مي‌كند، حاصل آن را اتحاد افرادي در مسيح معرفي مي‌كند. به‌طوركلي، شباهت‌ها و تفاوت‌هاي مفهوم عهد در قرآن و عهدين را مي‌توان در شباهت يا تفاوت در تبيين و تعيين راه تقرب به خدا بيان كرد. در قرآن كريم و عهد قديم، التزام بر شريعت الهي و تكليف‌مداري، عنصر اصلي معاهده خدا با انسان و انسان با خداست كه شامل افاضه از سوي خدا و اطاعت از سوي انسان است. ازاين‌رو، صرف‌نظر از تفاوت اين دو متن مقدس در جزئيات و اقتضائات، اين دو متن در تحكيم رابطه انسان با خدا از راه اهتمام و التزام بر تكاليف مقرر الهي مشابهت دارند، درحالي‌كه عهد جديد با تغيير مفهوم عهد از پيمان بر سر اطاعت و تسليم، به پيمان بر محبت و ايمان به مسيح، التزام بر شريعت الهي را نه‌تنها ماية تقرب انسان نمي‌داند، بلكه رهايي از تكليف ديني را عامل دستيابي انسان به مقام قرب و افاضه الهي برمي‌شمرد.
     

        ابن‌فارس، 1404ق، معجم مقاييس اللغة، قم، مكتب الاعلام الاسلامي.
        ابن‌منظور، محمدبن مكرم، 1997م، لسان العرب، بيروت، دارصادر.
        آريان‌پوركاشاني، عباس، منوچهرآريان‌پوركاشاني، 1371، فرهنگ فشرده انگليسي ـ فارسي، تهران، اميركبير.
        آشتياني، سيدجلال‌الدين، 1383، تحقيقي در دين يهود، چ سوم، تهران، نگارش.
        پيترز، اف ئي، 1384، يهوديت، مسيحيت و اسلام، ترجمة حسين توفيقي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
        تفليسي، ابوالفضل، 1378، وجوه قرآن، چ سي و چهارم، تهران، دانشگاه تهران.
        خرمشاهي، بهاءالدين، 1381، دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهي، تهران، ناهيد.
        راغب اصفهاني، حسين‌بن محمد، 1404ق، المفردات في غريب القرآن، قم، دفتر نشر الكتاب.
        سليماني اردستاني، عبدالرحيم، 1382، كتاب مقدس، قم، انجمن معارف اسلامي ايران.
        سيد قطب، 1412ق، في‌ظلال القرآن، قاهره، بيروت، دارالشروق.
        شبّر، سيدعبدالله، 1412ق، تفسير القرآن الكريم، بيروت، دارالبلاغة و النشر.
        صادقي تهراني، محمد، 1419ق، البلاغ في تفسير القرآن بالقرآن، قم، مؤلف.
        صدرالمتألهين، 1366، تفسير القرآن الكريم، قم، بيدار.
        طالقاني، سيدمحمود، 1362، پرتوي از قرآن، تهران، شركت سهامي انتشار.
        طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1374، الميزان، ترجمة سيدمحمد باقر موسوي همداني، قم، جامعه مدرسين.
        طبرسي، فضل‌بن حسن، 1368، مجمع‌البيان في تفسير القرآن، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
        فراهيدي، خليل‌بن احمد، 1414ق، العين، قم، اسوه.
        فضل‌الله، سيدمحمدحسين، 1419ق، تفسير من وحي القرآن، بيروت، دارالملاك للطباعة و النشر.
        قرشي، سيدعلي اكبر، 1377، تفسير احسن الحديث، تهران، بنياد بعثت.
        كلباسي اشتري، حسين، 1384، مدخلي برتبارشناسي كتاب مقدس، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
        گنابادي، سلطان محمد، 1372، تفسير بيان السعاده في مقامات العباده، ترجمة رضاخاني، تهران، مركز چاپ و انتشارات دانشگاه پيام نور.
        گواهي، عبدالرحيم، 1387، واژه نامه اديان، تهران، دفترنشرفرهنگ اسلامي.
        مصطفوي، حسن، 1368، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
        مغنيه، محمدجواد، 1424، تفسير الكاشف، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
        مقدس اردبيلي، احمدبن محمد، بي‌تا، زبدة البيان في احكام القرآن، تهران، مرتضوي.
        مك كراث، آليستر، 1384، درسنامه الهيات مسيحي، ترجمة بهروز حدادي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
        مكارم شيرازي، ناصر و ديگران، 1374، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
        ميبدي، رشيدالدين، 1371، كشف الاسرار و عدة الابرار، تهران، امير كبير.
        ميشل، توماس، 1381، كلام مسيحي، ترجمة حسين توفيقي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
        نعمتي پيرعلي، دل آرا، «ارض مقدس و مختصات آن در قرآن كريم و تورات»، 1389، دين‌پژوهي وكتابشناسي قرآني فدك، ش 2، ص 154ـ139.
        وان وورست، رابرت اي، 1385، مسيحيت از لابه‌لاي متون، ترجمة جواد باغباني و عباس رسول‌زاده، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
        هاكس، جيمز، 1377، قاموس كتاب مقدس، تهران، اساطير.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نعمتی پیرعلی، دل آرا.(1392) «عهد» در کتاب مقدس و قرآن کریم. فصلنامه معرفت ادیان، 4(2)، 5-24

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    دل آرا نعمتی پیرعلی."«عهد» در کتاب مقدس و قرآن کریم". فصلنامه معرفت ادیان، 4، 2، 1392، 5-24

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نعمتی پیرعلی، دل آرا.(1392) '«عهد» در کتاب مقدس و قرآن کریم'، فصلنامه معرفت ادیان، 4(2), pp. 5-24

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نعمتی پیرعلی، دل آرا. «عهد» در کتاب مقدس و قرآن کریم. معرفت ادیان، 4, 1392؛ 4(2): 5-24