جایگاه عبادت در قرآن و عهد عتیق
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
یکی از اصیل ترین تجلیات روح آدمی و ضروری ترین نیاز های روحی بشر، حس پرستش و نیاز به عبادت است. ازآنجاکه خداوند انسان را خداپرست آفریده و خداشناسی و خداگرایی فطری است، بشر در طول تاریخ همواره به دنبال پرستش و عبادت معنوی بوده است. پیامبران الهی، اصل عبادت را نیاورده اند، بلکه نوع عبادت و پرستش را به انسان آموخته اند و آنها را از پرستش غیربازداشته اند. همة ادیان آسمانی و شرایع الهی بر امر عبادت در رأس همة تکالیف تأکید دارند. نوع پرستش و اینکه انسان چه چیزی را عبادت می کند، تأثیر بسزایی در سعادت و شقاوت وی دارد. همین نوع عبادت اوست که مسائل زندگی وی اعم از فردی، اجتماعی، اقتصادی و... را در جامعه رقم می زند. عبادت همه شئون زندگی انسان را دربر می گیرد و در تمام کارهای وی تأثیر بسزایی دارد، پس دارای اهمیت خاصی است و باید مورد توجه قرار گیرد.
در ادیان الهی، به ویژه در اسلام و یهودیت بر عبادت و پرستش تأکید خاصی شده است و به عنوان یک اصل جدایی ناپذیر شمرده می شود. اما با توجه به این نکته که هدف از عبادت و پرستش خداوند رسیدن به کمال و درجات والای معنوی است، باید توجه کرد که در اسلام و یهودیت، تا چه اندازه عبادت مورد توجه قرار گرفته و به ابعاد آن پرداخته شده است. البته تاکنون تحقیق جامعی در مقایسه عبادت در قرآن و عهد عتیق صورت نگرفته است؛ تحقیقاتی وجود دارد که تنها به بیان مصادیق عبادت پرداخته اند. در این پژوهش، سعی بر این است که در بحثی تطبیقی، جایگاه عبادت در قرآن و عهد عتیق مورد بررسی قرار گیرد. دیدگاه ها بیان شود، و در پایان ارزیابی صورت گیرد و به این پرسش ها پاسخ داده شود که جایگاه عبادت در قرآن و عهد عتیق چگونه است؟ منظور از عبادت و گستره آن در قرآن و عهد عتیق چگونه است؟
معنای عبادت در عهد عتیق
«عبادت» درواقع پرستش معبود است که معادل انگلیسی «worship» از واژه قدیمی «worthship» گرفته شده است و شامل اعمال و رفتاری است که مقام و منزلت خدای آسمان و زمین را احترام و تکریم می کند. پرستش، مرکز توجه به خداست، نه انسان و احتیاج به اطاعت، ایمان و آگاهی از این حقیقت دارد که او خدا و خداوند ماست (محمدیان، 1381، ص 414).
ابن سیرون بیان می کند که واژه «عبادت» به معنای خدمت، بر مجموعه باورها و شرایعی دلالت دارد که هر انسان طالب رستگاری، به آنها نیاز دارد. وی می افزاید: در یهودیت تمامی وظایفی که در تورات وضع نموده، به عنوان بخشی از دین محسوب می شود. علاوه بر اینکه، دربرگیرندة وظایف ما در برابر خداست، تکالیف ما در برابر مخلوقات را نیز دربرداشته و آن را سامان می دهد (ماسون، 1385، ج2، ص 597).
به نظر می رسد، از میان واژه های معادل «عبادت» واژة «prayer» نزدیک ترین معنا را افاده کند. به طوری که این واژه به معنای ارتباط با خدا و به طور معمول شامل درخواست کردن، پرستش، ستایش، اعتراف به گناهان و سپاس گزاری آمده است (International standard Bible encyclopedia, v 3, p 931; Judaica, v.13, p. 978).
واژة «عبادت» در عهد عتیق بسیار به کار رفته است و در آیات زیادی به عبادت خدا و نهی از عبادت دیگران دستور داده شده است. دومین فرمان از فرمان های ده گانه، دعوت به پرستش خدا و نهی عبادت غیرخداست:
«تو را به حضور من خدایان دیگر نباشند... آنها را سجده و عبادت منما»(تثنیه، 5: 7-9) با توجه به تفاسیر کتاب مقدس واژة عبادت در عهد عتیق به معنای خدمت کردن و اطاعت الهی به کار رفته است و حفظ وصایای خداوند دلیلی بر طاعت و محبت رب دانسته شده است: «از یهوه خدای خود بترس و او را عبادت نما و به نام او قسم بخور» (تثنیه، 6: 13).
انسان اگر به دلایلی باید به چیزی سوگند یاد کند، در صورتی به آن چیز سوگند می خورد که به بعضی چیزها متعهد شود و یا بعضی چیزهایی که از او می خواهند، انجام دهد. بنابراین، به نام هر معبودی سوگند نمی خورد، بلکه به نام خدای خود سوگند می خورد و در مقابل، به رعایت و انجام بعضی کارها متعهد می شود. پس اگر انسان مالک همة خوبی ها باشد که از انجام گناه ترس داشته باشد و همواره مشغول عبادت و خدمت به خالقش باشد، می تواند به نام خالقش سوگند بخورد. در این صورت، انسان دقت خواهد داشت که با سبک سری و بی خیالی هر کاری را انجام ندهد. بدین گونه انسان خدا را واقعاً خدمت و اطاعت کرده است (Rabbeinu Bachya, , v 7, p. 2434).
جایگاه عبادت در عهد عتیق
عبادت و پرستش خداوند، ارتباط با خداوند در تمام امور زندگی است. عبادت بهترین راه نزدیک شدن به خداوند و کسب فیوضات معنوی است. پیام همة پیامبران الهی، دعوت به توحید عبادی بوده است. آنها در اولین دعوت خود، انسان ها را به اطاعت از خداوند فراخوانده اند. این امر، دلالت بر اهمیت این موضوع دارد و اینکه عبادت از عناصر مهم زندگی فردی و اجتماعی انسان است. پس باید مورد توجه قرار گیرد و جایگاه آن بهتر شناخته شود.
1. عبادت عهد و پیمان الهی: خداوند در کوه سینا (حوریب)، با قوم بنی اسرائیل عهد
می بندد و در این عهد به آنها وعده می دهد که از میان تمام قوم ها، آنان خزانة خاص او خواهند بود(خروج، 19: 5 و تثنیه، 5: 1-3).
اما این پیمان دارای یک اصل اساسی بود و آن اینکه بنی اسرائیل برای دست یافتن به ثمرات این پیمان، باید اوامر خداوند را که در ده فرمان توسط موسی بر آنها فرستاده شده بود، اطاعت می کردند. ده فرمان حضرت موسی عبارتند از:
1. من خداوند خالق تو هستم که تو را از اسارت و بندگی مصر آزاد ساختم؛ 2. تو را معبود دیگری جز من نباشد. هیچ تصویری از آنچه در آسمان و یا بر روی زمین و یا در آب است، نساز و آنها را پرستش ننما؛ 3. نام خدای خالقت را بیهوده بر زبان نیاور (از آن سوءاستفاده نکن)؛ 4. روز شنبه را به یاد داشته باش تا آن را مقدس بداری؛ 5. پدر و مادرت را احترام بگذار؛ 6. قتل نکن؛ 7. زنا نکن؛ 8. دزدی نکن؛ 9. در مورد همنوعت شهادت دروغ نده؛ 10. چشم طمع به مال و ناموس دیگران نداشته باش(ر.ک: تثنیه، 5: 11-21).
تنها ثبات در اطاعت از فرامین الهی و با تقدیم قربانی هایی که در عهد او بیان شده بود، بنی اسرائیل می توانستند به عنوان خزائن خاص او باقی مانده و برکت را دریافت دارند. خداوند از طریق این عهد و پیمان با قوم یهود می خواست که سایر اقوام با مشاهدة اطاعت و فرمان برداری آنان نسبت به خدا و برکت یافتن آنها بخواهند که به خدا نزدیک شده و جزیی از جماعت ایمان داران گردند.
خداوند این عهد خود را مجدداً در دشت های موآب با قوم یهود یادآوری می کند: «این است کلمات عهدی که خداوند در زمین موآب به موسی امر فرمود که با بنی اسرائیل ببندد، سوای آن عهد که با ایشان در حوریب بسته بود»(تثنیه، 29: 1).
پس از آنکه نسل سرکش یهود در طی چهل سال سرگردانی در بیابان جان سپردند، خداوند عهد خود را با نسل جدیدی از آن قوم تجدید کرد که طبق این عهد، فتح سرزمین کنعان نیاز به اطاعت از فرامین الهی و ایمان داشتن به او داشت. طرح اصلی این عهد، همانند عهد در کوه سینا است: اگر قوم خدا از تمام کلمات عهد اطاعت کنند، خدا آنان را برکت خواهد داد. در غیر این صورت، به جای برکت، آنان را لعنت و مجازات خواهد کرد. پس تنها راه برای کسب برکت الهی و رسیدن به سرزمین اجدادی خود، یعنی کنعان حفظ و نگاه داشتن عهد خداوند از طریق محبت کردن و دوست داشتن او و اطاعت از اوامر و فرایض الهی، یعنی حفظ شریعت است.
این تجدید عهد همچنان در زمان پیامبران دیگر نیز ادامه داشت؛ پس از فتح سرزمین و کمی قبل از فوت یوشع، او تمامی قوم خود را بدین منظور فراخواند و همه قوم عهد او را پذیرفتند: «قوم به یوشع گفتند: یَهُوَه خدای خود را عبادت خواهیم نمود و آواز او را اطاعت خواهیم کرد. پس در آن روز، یوشع با قوم عهد بست و برای ایشان فریضه و شریعتی در شکیم قرار داد»(یوشع، 24: 24ـ25).
به همین ترتیب، سایر پیامبران این عهد را بر قوم خود یادآوری می کنند و آنها را به پرستش و عبادت خداوند دعوت می کنند(سلیمان (اول پادشاهان) 8: 22ـ25؛ یوشیا (دوم پادشاهان) 23: 1ـ3؛ حزقیا (دوم تواریخ) 29: 10).
بنابراین، عبادت به قدری اهمیت دارد که خداوند آن را به عنوان عهد خود با بنی اسرائیل بیان می کند و در همة زمان ها به آن توجه داشته و آن را بر قوم یهود یادآوری می کند.
2. عبادت مأموریت انسان: «امروز یهوه، خدایت، تو را امر می فرماید که این فرایض و احکام را به جا آوری، پس آنها را به تمامی دل و تمامی جان خود نگاه داشته، بجا آور»(تثنیه، 26: 16). در این آیات، خداوند به حضرت موسی(ع) دستور می دهد، فقط خدا را عبادت کند و از عبادت غیرخدا نهی می کند. همچنین توصیه به عبادتی صادقانه و خالصانه نموده است. این امر دلالت بر اهمیت عبادت دارد.
3. دعوت همه پیامبران، عبادت و پرستش خداوند بوده است: یوشع قوم خود را به پرستش خداوند دعوت می کند. «اینک چنانکه یهوه، خدایم، مرا امر فرموده است، فرایض و احکام به شما تعلیم نمودم، تا در زمینی که شما داخل آن شده، به تصرف می آورید، چنان عمل نمایید»(تثنیه،4: 5).
حضرت موسی(ع) نیز قوم خود را به اطاعت الهی فرمان می دهد: «پس الآن از یَهُوَه بترسید، و او را به خلوص و راستی عبادت نمایید، و خدایانی را که پدران شما به آن طرف نهر و در مصر عبادت نمودند، از خود دور کرده، یَهُوَه را عبادت نمایید»(یوشع، 24: 14). پیامبران دیگر نیز بر این دعوت تأکید داشته اند(سموئیل، 7: 3؛ تواریخ، 30: 6-9؛ اشعیا نبی، 1: 4).
پس دعوت تمامی انبیا بر توحید عبادی بوده و این امر باید آنقدر اهمیت داشته باشد که سرلوحة کار پیامبران قرار گیرد.
4. عبادت طریق مستقیم الهی است: «پس توجه نمایید تا آنچه یهوه، خدای شما، به شما امر فرموده است، به عمل آورید و به راست و چپ انحراف منمایید» (تثنیه،5: 32؛ یوشع، 1: 7؛ هوشع، 14: 9).
عبادت راه مستقیمی است که منحرف شدن از آن به سمت چپ یا راست، انسان را دچار لغزش می کند و به گمراهی می کشاند. پس کسی که در طریق مستقیم گام بردارد، انحراف او بسیار کم است و به رستگاری می رسد. این طریق مستقیم، همان شرایع الهی و دستورات دینی است. کسی که بر خلاف آن حرکت کند، در گمراهی دور به سر می برد.
5. همة موجودات خداوند را تسبیح می کنند: بر اساس آیات عهد عتیق، همة موجودات جهان خدا را تسبیح می گویند و تسبیح خدا مختص به انسان نیست، بلکه هر آنچه در این جهان و در آسمان و زمین است، به حمد و تسبیح الهی مشغول است و هیچ چیزی از آن استثنا نمی شود: «ای آسمان ها ترنّم نمایید؛ زیراکه خداوند این را کرده است! و ای اسفل های زمین! فریاد برآورید و ای کوه ها و جنگل ها و هر درختی که در آنها باشد، بسرایید! زیرا خداوند یعقوب را فدیه کرده است و خویشتن را در اسرائیل تمجید خواهد نمود»(ر.ک: اشعیا، 49: 13 و 52: 9؛ مزامیر، 69: 34؛ اشعیا، 44: 23).
هلّلویاه! خداوند را از آسمان تسیبح بخوانید! در اعلی علییّن او را تسبیح بخوانید! ای همه فرشتگانش، او را تسبیح بخوانید. ای همه لشکرهای او، او را تسبیح بخوانید. ای آفتاب و ماه، او را تسبیح بخوانید. ای همه ستارگان نور، او را تسبیح بخوانید. ای فلک الافلاک، او را تسبیح بخوانید، و ای آب هایی که فوق آسمان هایید، نام خداوند را تسبیح بخوانند؛ زیراکه او امر فرمود پس آفریده شدند...»(مزامیر، 148: 1-14).
در این آیات بیان شده که تسبیح خدا، ابتدا از اعلی علیین در آسمان ها آغاز می شود و در آغاز، فرشتگان را به تسبیح الهی فرامی خواند که فعل اصلی آنها تمجید اوست. سپس، به حمد خورشید و ماه و ستارگان، که نور آنها به تمامی مکان ها می رسد، اشاره می کند که این نور ذاتش، همان تسبیح و تمجید الهی است. همچنین فلک الافلاک و آب های فوق زمین، یعنی قطرات باران که از بالا نازل می شود، آنچه زیر زمین است از ماهیان و...، که در دریاها زندگی می کنند و کوه ها، بهائم، حشرات، پرندگان، برف و مه و تگرگ نیز فرمان او را انجام می دهند و او را تسبیح می گویند و واجب است او را حمد گویند؛ زیرا خداوند شایستة این تقدیس است. پس عجیب نیست که انسان خدا را حمد گوید و در برابر او خضوع نماید؛ زیرا آسمان ها با کل جنودش در برابر او خضوع و خشوع می کنند و هر آنچه در این جهان است، چاره ای جز تسبیح و سجود در برابر او ندارد؛ زیرا او در احکامش عادل است و همة ترسندگان را نجات می دهد(سنن القویم، 1973، ص 448ـ449 و 216).
اما دربارة نوع تسبیح موجودات در عهد عتیق گفته شده، دعوت خداوند از موجودات به عبادتش از باب تجرید بیانی است. پس گویا همة آنها را اشخاص و موجودات جانداری قرار داده که سخن می گویند و خدا را تسبیح می کنند. این تذکری است برای انسان عاقل ناطق تا از آنها درس عبرتی بگیرد. گویا طبیعت و جهان به هزار نوع زبان نطق می کنند و زبان به حمد خدا و تسبیح او می گشایند تا اینکه معرفت الهی در همة آنها رخنه کرده و عمومیت پیدا کند. همان گونه که در آیاتی به آن اشاره شده است(همان، ص 449).
با توجه به این بیان، تسبیح موجودات به زبان معنوی است، نه زبان لفظی و همة موجودات خالق خود را به نوعی خاص و با زبانی خاص ستایش می کنند.
گستره عبادت
«عبادت» در عهد عتیق، منحصر به عبادات خاصی چون قربانی، روزه، صدقه و... بشود، بلکه عبادت دامنه ای فراتر از این دارد. به طوری که تمام عرصه های زندگی انسان را دربر می گیرد. در عهد عتیق، تأکید زیادی بر انجام عبادت به صورت خالصانه و صادقانه شده است. پس می توان گفت: هر کاری که انسان انجام دهد و هدف او رضای خداوند باشد، عبادت محسوب می شود. اکنون با توجه به عهد عتیق برخی از ابعاد عبادت را بیان می کنیم:
1. جنگ: جنگ به خاطر خدا عبادت محسوب می شود. چنان که در اول سموئیل آمده است:
داود به فلسطینی گفت: تو با شمشیر و نیزه و مزراق نزد من می آیی، اما من به اسم یَهُوَه صبایوت، خدای لشکرهای اسرائیل که او را به ننگ آورده ای نزد تو می آیم. و خداوند امروز تو را به دست من تسلیم خواهد کرد و تو را زده، سر تو را از تنت جدا خواهم کرد، و لاشه های لشکر فلسطینیان را امروز به مرغان هوا و درندگان زمین خواهم داد تا تمامی زمین بدانند که در اسرائیل خدایی هست و تمامی این جماعت خواهند دانست که خداوند به شمشیر و نیزه خلاصی نمی دهد؛ زیرا که جنگ از آن خداوند است و او شما را به دست ما خواهد داد (اول سموئیل، 45: 4).
2. ختنه: خداوند با ابراهیم پیمان می بندد که او و هر فرزند ذکور از خانواده و نسلش باید ختنه گردد. در این صورت، ابراهیم پدر امت های زیادی خواهد شد و سرزمین موعود به او عطا خواهد گشت. هر کس این کار را نکند، از قوم خود منقطع می شود؛ زیرا عهد خدا را شکسته است.
پس خدا به ابراهیم گفت: و اما تو عهد مرا نگاه دار، تو و بعد از تو ذریت تو در نسل های ایشان. این است عهد من که نگاه خواهید داشت، در میان من و شما و ذریت تو بعد از تو هر ذکوری از شما مختون شود، و گوشت قَلَفِه خود را مختون سازید، تا نشان آن عهدی باشد که در میان من و شماست. هر پسر هشت روزه از شما مختون شود. هر ذکوری در نسل های شما، خواه خانه زاد خواه زرخرید، از اولاد هر اجنبی که از ذریت تو نباشد، هر خانه زاد تو و هر زرخرید تو البته مختون شود تا عهد من در گوشت شما عهد جاودانی باشد. اما هر ذکور نامختون، که گوشت قلفه او ختنه نشود، آن کس از قوم خود منقطع شود؛ زیرا که عهد مرا شکسته است»(پیدایش،17: 9-14).
3. تفکر: در عهد عتیق، به تفکر در دستورات خدا و تورات تأکید زیادی شده است و جزء عبادات محسوب می شود: «بلکه رغبت او در شریعت خداوند است و روز و شب در شریعت او تفکر می کند»(مزامیر، 1: 2)؛ «این کتاب تورات از دهان تو دور نشود، بلکه روز و شب در آن تفکر کن تا بر حسب هر آنچه در آن مکتوب است، متوجه شده، عمل نمایی؛ زیرا همچنین راه خود را فیروز خواهی ساخت، و همچنین کامیاب خواهی شد»(یوشع، 1: 8). «و الان ای پادشاهان تعقل نمایید! ای داوران جهان متنبّه گردید! خداوند را با ترس عبادت کنید و با لرز شادی نمایید!» (مزامیر،2: 10-11).
با توجه به این آیات، مطالعة تورات هدف اصلی نیست، بلکه تفکر در آیات و اجرای احکام و دستورات آن هدف مهم تر است که باید مورد توجه باشد (Bachya, v 7, p. 2386).
4. دعا: عهد عتیق انباشته از دعا، درخواست، توسل و نیایش خدا و پناه بردن به خداست. در کتاب غزل های سلیمان، مزامیر، کتاب های اشعیا و کتاب ایوب و سایر پیامبران بنی اسرائیل، دعا و گفت وگو با خداوند پررنگ جلوه می کند. دعا ایجاد ارتباط با خداوند است و موجب دریافت برکت الهی می شود و نوعی عبادت است.
ازاین رو، عبادت در عهد عتیق جایگاه خاصی دارد و از مسائل مهم زندگی انسان است و تمام زندگی انسان را دربر می گیرد و گستره وسیعی دارد.
معنای عبادت در قرآن
«عبادت» در لغت به معنای نهایت تذلل و تواضع در برابر مولا و سرور همراه با اطاعت از او، غایت تذلل(راغب اصفهانی، 1412، ص 542؛ طریحی، 1375، ص92)، انقیاد و خضوع آمده است(ابن منظور، 1414، ص270) و به معنای خضوع و تذلل و اظهار خواری نیز آمده، همان طور که راهی را که با رفت و آمد بسیار صاف شود، طریق معبّد گویند(فیومی، 1405، ص261).
واژة «عبادت» در قرآن در معانی متفاوتی به کار رفته است:
1. پرستش: «وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّه ...»(یونس: 18)؛ به جای خدا، چیزهایی را می پرستند که نه به آنان زیان می رساند و نه به آنان سود می دهد و می گویند: اینها نزد خدا شفاعتگران ما هستند....
واژة «عبادت» در این آیه، به معنای پرستش می باشد که آیه با اشاره به صفات خداوند از قرار دادن هرگونه شریک برای خداوند نهی کرده است.
2. اطاعت: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِین»(یس: 60)؛ ای فرزندان آدم، مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید؛ زیرا وی دشمن آشکار شماست؟».
مقصود از عبادت شیطان در آیه، که خداوند از آن نهی کرده است، اطاعت از شیطان است.
همچنین معنای گرفتن اله در آیة «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه »، پرستش آن اله است. مراد از پرستش هم اطاعت کردن است؛ چون خدای سبحان اطاعت را عبادت خوانده است و فرموده «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ» و اعتبار عقلی هم موافق با این معناست، چون عبادت چیزی به جز اظهار خضوع و مجسم نمودن بندگی بنده نیست. عابد با عبادتش می خواهد این معنا را مجسم سازد که من به جز آنچه معبودم اراده کرده، اراده نمی کنم و به جز آنچه او راضی است، عمل نمی کنم. بنابراین، هر کس هر چیزی را اطاعت کند. در حقیقت، او را عبادت کرده و او را معبود خود گرفته است. پس اگر هوای نفس خود را اطاعت کند، آن را اله خود گرفته و پرستش کرده با اینکه غیر خدا و غیر هر کسی که خدا دستور داده، نباید اطاعت شود(طباطبایی، 1417ق، ص29).
جایگاه عبادت در قرآن
عبادت اوج کمال انسانی و نوعی سپاس از خداوند و مرتبة والای آن است. خداوند، کمال مطلق است و نهایت قرب انسان به این کمال مطلق در هنگام عبادت متجلی می شود. مهم ترین و اولین پیام همة پیامبران الهی، توحید عبادی بوده است. ایشان پرستش خداوند را تنها راه سعادت و نجات بشر معرفی کرده اند. ستایش و اطاعت الهی، انسان را از حضیض ذلت به اوج عزت می رساند و او را در مقامی برتر از فرشتگان قرار می دهد. بنابراین، عبادت و پرستش از ضروری ترین نیازهای روحی بشر است و باید به این امر در زندگی انسان توجه شود. ازاین رو، از اهمیت خاصی برخوردار است و باید جایگاه آن در قرآن برای ما روشن شود تا توجه بیشتری به این اصل مهم در زندگی شود.
1. عبادت پیمان الهی: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِین»(یس: 60)؛ ای فرزندان آدم، مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید، زیرا وی دشمن آشکار شماست.
کلمة «عهد» به معنای وصیت (سفارش) است. مراد از پرستش و عبادت شیطان، اطاعت از اوست در وسوسه هایی که می کند و این عهدی که خدای تعالی با بنی آدم بست که شیطان را عبادت و پرستش نکند، همان عهدی است که به زبان انبیا و رسولان خود به بشر ابلاغ فرمود و تهدیدشان کرد که از او پیروی نکنند(طباطبائی، 1417، ج 17، ص 102).
2. عبادت راز آفرینش: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»(ذاریات: 56)؛ و جنّ و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند.
این آیه بیان می کند که خلقت انسان بدون هدف نبوده و هدف از خلقت انسان عبادت خداوند است. عبادت آن قدر اهمیت دارد که خداوند هدف از خلقت انسان را منحصر در آن کرده است، تا انسان خدا را عبادت کند و مشمول رحمت الهی شود.
3. عبادت صراط مستقیم الهی است: «إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ»(آل عمران: 51)؛ در حقیقت، خداوند پروردگار من و پروردگار شماست پس او را بپرستید [که ] راه راست این است.
«إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیم»(زخرف: 64؛ مریم: 36)؛ در حقیقت، خداست که خود پروردگار من و پروردگار شماست. پس او را بپرستید این است راه راست .
«وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیم»(یس: 61)؛ و اینکه مرا بپرستید این است راه راست!
صراط مستقیم، راهی است که انسان را به پروردگارش می رساند و حرکت در این مسیر، همان عبادت خدا و اطاعت از اوست. در سورة زخرف تأکید «إنّ»، همراه با حصر «هو» ذکر شده است. این امر دلالت بر مهم بودن عبادت خدا و پرهیز از پرستش غیر او می کند.
4. عبادت مأموریت انسان: «وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ...»(بینه: 5)؛ و فرمان نیافته بودند، جز اینکه خدا را بپرستند، درحالیکه به توحید گراییده اند، دین [خود] را برای او خالص گردانند... .
ـ «وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاه ...»(اسراء: 23)؛ و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید.
ـ «...أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاه ...»(یوسف: 40)؛ دستور داده که جز او را نپرستید. این است دین درست، ولی بیشتر مردم نمی دانند....
بر اساس این آیات خداوند به انسان امر فرموده که جز او را نپرستند.
5. دعوت نخست همة پیامبران عبادت خداوند بوده است: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُون»(مؤمنون: 23)؛ و به یقین نوح را به سوی قومش فرستادیم. پس [به آنان ] گفت: «ای قوم من، خدا را بپرستید. شما را جز او خدایی نیست. مگر پروا ندارید؟».
ـ «فَأَرْسَلْنا فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُون» (مؤمنون: 32)؛ و در میانشان پیامبری از خودشان روانه کردیم که: خدا را بپرستید. جز او برای شما معبودی نیست. آیا سَر پرهیزگاری ندارید؟
عبادت و پرستش خداوند یکتا و ترک پرستش هر موجود دیگر، یکی از اصول تعلیمات پیامبران الهی است و تعلیمات هیچ پیامبری از عبادت خالی نبوده است. بنابراین، شگفت آور نیست که بزرگ ترین هدف بعثت پیامبران و فرستادن رسولان و فرود آوردن کتاب های مقدس یادآوری این پیمان دیرینه به مردم و زدودن غبار فراموشی، شرک یا تقلید از روی فطرت باشد. نخستین دعوت و رهنمود هر پیامبر اینکه «اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُه ». نوح، هود، صالح، شعیب، لوط و هر پیامبری که به سوی قوم خود برانگیخته شد، همین دعوت را داشت و آن دعوت را به قوم خود اعلام نمود(قرضاوی، 1379، ص 30).
6. هجرت از وطن به خاطر عبادت خدا: «یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ»(عنکبوت: 56)؛ ای بندگان من که ایمان آورده اید، زمین من فراخ است تنها مرا بپرستید.
از دیدگاه قرآن، عبادت خداوند به قدری اهمیت دارد که می فرماید: «اگر در وطن شرایط لازم برای عبادت خداوند فراهم نبود، برای یافتن مکانی مناسب برای عبادت و پیروی خداوند از سرزمین خود هجرت کنید.
7. عبادت خدا و حکومت: «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُور»(حج: 41)؛ همان کسانی که چون در زمین به آنان توانایی دهیم، نماز برپا می دارند و زکات می دهند و به کارهای پسندیده وامی دارند، و از کارهای ناپسند بازمی دارند، و فرجام همه کارها از آنِ خداست.
از منظر قرآن یکی از اهداف اساسی تشکیل حکومت، ایجاد زمینة مناسب برای عبادت خداوند است. در آیه فوق و در آیه 55 سورة نور «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً»؛ خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد. همان گونه که کسانی را که پیش از آنان بودند، جانشین [خود] قرار داد، و آن دینی را که برایشان پسندیده است، به سودشان مستقر کند، و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نگردانند، و هر کس پس از آن به کفر گراید آنانند که نافرمانند» به این نکته اشاره شده است.
8. همه موجودات جهان خدا را تسبیح می کنند: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً»(إسراء: 44)؛ آسمان های هفتگانه و زمین و هر کس که در آنهاست، او را تسبیح می گویند، و هیچ چیز نیست مگر اینکه در حال ستایش، تسبیح او می گوید. ولی شما تسبیح آنها را درنمی یابید. به راستی که او همواره بردبار [و] آمرزنده است.
ـ «سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیم»(حدید: 1)؛ آنچه در آسمان ها و زمین است، خدا را به پاکی می ستایند، و اوست ارجمند حکیم .
با توجه به آیات قرآن، هر موجودی به نوعی به حمد و ثنای الهی می پردازد و خداوند را عبادت می کند. برخی تصور می کنند که عبادت و پرستش، فقط مخصوص انسان هاست و موجودات دیگر، که عقل و آگاهی انسان را ندارند، خداوند را عبادت نمی کنند. اما بر اساس آیات قرآن، این سخن صحیح نیست. قرآن با صراحت بیان می کند که تمام موجودات عالم به ذکر و تسبیح خدا مشغولند و هر موجودی به نوعی خداوند را پرستش می کند و این بر اهمیت عبادت دلالت دارد.
اما دربارة نوع تسبیح موجودات بین مفسران نظرات مختلفی وجود دارد که به بررسی آنها می پردازیم:
1. تسبیح بعضی موجودات، مانند تسبیح ملائکه، مقربان و مؤمنین تسبیح زبانی و لفظی است و تسبیح بقیة موجودات و اجزاء آسمان ها و زمین، کوه ها، شن ها و... معنوی است(فخررازی، 1420، ج 29، ص 442؛ آلوسی، 1415، ج 8، ص 80 ؛ کاشانی، 1336ق، ج 5، ص7).
2. تسبیح در اینجا به معنای دلالت آسمان ها و زمین بر یگانگی و عدالت خداوند بی همتاست. این تسبیح معنوی به منزلة تسبیح لفظی است و چه بسا تسبیح معنوی از طریق دلالت از تسبیح لفظی اقوی باشد؛ چون منجر به علم می شود.
3. همة موجودات این عالم، عاقل و غیرعاقل، از نوعی درک و شعور بهره مند هستند و خداوند را حمد و تسبیح می گویند. این تسبیح، تسبیح حقیقی و لفظی است. اما آنچه هست، این است که لفظی بودن لازم نیست، حتماً با الفاظ شنیدنی و قراردادی باشد. ازجمله کسانی که این نظر را پذیرفته، علّامه طباطبائی است که بحث مفصلی را در این باره مطرح کرده است که خلاصه آن چنین است:
تسبیح به معنای منزه داشتن است که با زبان انجام می شود. ولی حقیقت کلام همان فهماندن و کشف از باطن فرد است و به هر طریقی صورت گیرد، کلام خواهد بود، هرچند با زبان نباشد. این انسان است که برای نشان دادن منویات خود و اشاره بدان ها نمی تواند، از طریق تکوین آن را انجام دهد، لذا ناگزیر است. برای این کار الفاظ را استخدام کند تا بدین وسیله مخاطب را از آنچه در دل دارد، آگاه سازد. قهراً روش و سنت تفهیم و تفهم بر همین استخدام الفاظ جریان یافته است. هر چیزی که از معنای موردنظر ما پرده بردارد، قول و کلام خواهد بود و اگر موجودی قیام وجودیش بر همین کشف باشد، همان قیام قول و تکلم است، هرچند به صورت شنیدنی و الفاظ گفتنی نباشد و ما می بینیم که این موجودات آسمانی و زمینی و خود آسمان و زمین همه به طور صریح بر وحدانیت رب خود در ربوبیت پرده برمی دارد و او را از هر نقص و عیبی منزه می دارد. پس می توان گفت، بلکه باید گفت: آسمان و زمین خدا را تسبیح می گویند. تمام این عالم غیر از نیاز و فقر و فاقه به درگاه خداوند چیز دیگری نیست. همین احتیاج بهترین کاشف از وجود موجود نیازمند به اوست. هر موجودی با حاجت و نقص خود خدای خود را از نیاز و نقص مبرا می کند.
... حال اگر بگوییم صرف اینکه عالم به وجودش کشف از آفریدگاری می کند، سبب نمی شود که بگوییم همة عالم خدا را تسبیح می گویند؛ زیرا صرف کشف را تسبیح نمی گویند، مگر هنگامی که با قصد و اختیار توأم باشد. هم کشف باشد و هم قصد و قصد هم از توابع حیات است. اغلب موجودات عالم جمادند و از حیات بی بهره اند، پس گویا چاره ای نیست جز اینکه تسبیح را بر معنای مجازی حمل نموده و مقصود از آن را همان کشف و دلالت بر وجود پروردگار خود بدانیم.
در پاسخ می گوییم: از کلام خدای تعالی فهمیده می شود که مسئلة علم نیز در تمامی موجودات هست. هر جا که خلقت راه یافته، علم نیز بدان جا راه یافته است. هریک از موجودات، به مقدار حظی که از وجود دارد، بهره ای از علم دارد. البته لازمة این سخن آن نیست که بگوییم تمامی موجودات از نظر علم با هم برابرند، یا بگوییم علم در همه یک نوع است و یا همة آنچه را که انسان می فهمد، می فهمند و آدمی باید به علم آنها پی ببرد. اگر پی نبرد، معلوم می شود آنها علم ندارند؛ چون هیچ موجودی فاقد علم نیست. بنابراین، هیچ موجودی نیست مگر آنکه وجود خود را درک می کند، و می خواهد با وجود خود احتیاج و نقص وجودی خود را، که سراپایش را احاطه کرده، اظهار نماید. پس او پروردگار خود را تسبیح نموده و او را از داشتن شریک و یا هر عیبی منزه می دارد. پس دلیلی ندارد که ما تسبیح موجودات را بر مطلق دلالت حمل کرده و مرتکب مجاز شویم؛ زیرا وقتی ارتکاب به مجاز جایز است که سخن صاحب کلام را نتوان بر حقیقت حمل نمود(طباطبایی، 1417، ج 13، ص 108- 111).
شهید مطهری نیز در تفسیر سورة تغابن، به تسبیح موجودات اشاره کرده و معتقد است که تسبیح آنها به زبان ظاهری است، نه زبان معنوی(مطهری، بی تا، ج7، ص 122).
با توجه به آنچه گذشت، به نظر می رسد نظریة آخر در این باره صحیح باشد. همچنین در آیاتی از قرآن در کنار جمادات ذوی العقول ذکر شده اند و چون در ذوی العقول تسبیح، حقیقی است، پس تسبیح جمادات هم حقیقی است. این خود تأییدی بر این نظریه است «وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ وَ کُنَّا فاعِلِین»(انبیا: 79)؛ و کوه ها را با داوود و پرندگان به نیایش واداشتیم و ما کننده [این کار] بودیم «إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْراقِ»(ص: 18)؛ ما کوه ها را رام کردیم و کوه ها هر شامگاه و بامدادان با او تسبیح می کردند.
پس تسبیح همة موجودات عالم، به زبان لفظی و ظاهری است. هریک از آنها دارای درک و آگاهی و شعور هستند. این شعور دارای مراتبی است. بر اثر همین اختلاف مراتب، آثار آن نیز متفاوت است.
گستره عبادت در قرآن
از نظر اسلام، عبادت منحصر به اعمال عبادی چون نماز، روزه، حج و... نیست، بلکه در فرهنگ اسلام، عبادت فراتر از اینهاست و همة شئون زندگی انسان را دربر می گیرد. از نظر اسلام، هر کار خیر و مفیدی، که با انگیزة پاک خدایی توأم باشد، عبادت است. رنگ و صبغة الهی دادن به کارها، بر ارزش آنها می افزاید و آنها را عبادت و گاهی برتر از عبادت می سازد. هر کاری که با نیّت تقرب به خدا انجام گیرد، عبادت می شود. پس ابعاد و نمونه های عبادت قابل شمارش نیست. درس خواندن، کسب کار، فعالیت اجتماعی و اقتصادی و همة کارهای روزمرة زندگی، اگر با نیّت خالص و برای خدا انجام شود، عبادت است. این دامنة وسیع عبادت که تمام زندگی انسان را دربر می گیرد، به طور آشکار بر جایگاه و اهمیت عبادت دلالت دارد. در روایات نیز به این نکته توجه شده است. برخی از کارهایی که در اسلام عبادت محسوب می شود، بیان شده است:
الف) تفکر: امام رضا(ع) در این باره می فرمایند: «لَیسَ العبادةُ کثرةَ الصَّلوةِ و الصَومِ إنَّما العبادة فی التفکر فی الله (وسائل، باب استحباب التفکر) (...إنَّما العبادة فی التفکر فی امر الله عزوجل) (بحار، باب التفکر...).
ب) علم آ موزی: در حدیث آمده است: «مَن خَرَجَ یطلُبُ باباً مِن عِلمٍ لِیرُّدَّ بِهِ باطِلاً إلی حَقٍّ أو ضَلالةً إلی هَدی کانَ عَمَلُهُ ذلِک کعِبادَةِ مُتَعَبَّدٍ أربَعینَ عاماً»؛(مجلسی، 1404، ج1، ص 181) هر کس از منزل خارج شود تا بابی از علم را بیاموزد که به وسیلة آن باطل را به حق و ضلالت را به هدایت باز گرداند، عملش همانند چهل سال عبادت است. ـ «أفضَلُ العِبادَةِ العِلمِ بِاللّهِ»؛ (همان، ج1، ص 215) افضل عبادات علم به خداست.
ج. عفت و پاکدامنی: ابوجعفر(ع): «إنَّ أفضَلَ العِبادَةِ عِفَّةُ البَطنِ و الفَرجِ»(کلینی، 1365، ص 79)؛ همانا بهترین عبادت ها عفت شکم و فرج است.
د) کسب و کار: پیامبرˆ: «العِبادَةُ سبعون جُزءاً أفضَلُها طَلَبُ الحَلالِ»(همان، ج5، ص78)؛ عبادت هفتاد قسم است و برترین آنها روزی حلال است.
ه ) نگاه کردن: پیامبرˆ: «النَظَرُ إلی العالِمِ عبادَةٌ و النَظَرُ إلی الإمامِ المُقسِطِ عبادةٌ و النظَرُ إلی الوالدَینِ بِرَأفَةٍ و رَحمَةٍ عبادةٌ و النَظَرُ إلی الأخِ توَدُّهُ فی الله عَزَّوجَلَّ عبادةٌ» (مجلسی، 1404، ج71، ص 73)؛ نگاه کردن به دانشمند عبادت است. نگاه کردن به پیشوای عادل عبادت است و نگاه به والدین با رأفت و مهربانی عبادت است و نگاه به برادری که به خاطر خدا او را دوست داری، عبادت است.
پس رنگ و صبغة الهی دادن به کارها، بر ارزش آنها می افزاید و آنها را عبادت و گاهی برتر از عبادت می سازد.
مقایسه و نتیجه گیری
1. عبادت در قرآن، به معنای نهایت تذلل و تواضع در برابر مولا همراه با اعتقاد به الوهیت اوست. همچنین واژة «عبادت» در قرآن به معنای اطاعت و پرستش خداوند به کار رفته است. پرستش نیز به معنای اطاعت از خداوند در اوامر و نواهی ایشان است. خداوند در آیات زیادی به عبادت و اطاعت از خود و نهی عبادت شیطان و غیرخدا فرمان داده است. پس، عبادت چیزی جز اظهار خضوع و بندگی در برابر ذات لایزال الهی نیست.
2. در عهد عتیق، عبادت به معنای احترام، اکرام، فروتنی و تعظیم در برابر خداوند و ایجاد ارتباط با خداوند است. واژة «عبادت» در عهد عتیق به معنای خدمت و اطاعت پروردگار به کار رفته است و مجموعه باورها و شرایعی است که دربرگیرندة وظایف ما در برابر خداست و انسان را به سعادت و رستگاری می رساند.
بنابراین، عبادت در قرآن و عهد عتیق، به معنای اطاعت از معبود به صورت مطلق و خضوع در برابر ایشان آمده است. عبادت مختص خداوند بوده و برای غیرخدا سزاوار نیست؛ زیرا تنها ذات حق شایستة عبادت است.
3. پرستش و عبادت خداوند در قرآن و عهد عتیق از جایگاه خاصی برخوردار است. در قرآن، عبادت به عنوان راز آفرینش، صراط مستقیم الهی، مأموریت انسان و دعوت نخست همة پیامبران بوده است. عبادت خدا در قرآن، آنقدر مهم است که خداوند فرموده، اگر در مکانی زندگی می کردید که در آنجا امکان اطاعت خدا برای شما فراهم نبود، از آن شهر هجرت کنید و به مکانی بروید که امکان پرستش خداوند در آنجا وجود داشته باشد.
4. در عهد عتیق نیز عبادت به عنوان عهد و پیمان الهی، طریق مستقیم الهی، مأموریت انسان و دعوت نخست همة پیامبران بوده است. همچنین عبادت در قرآن و عهد عتیق، تنها به نماز، روزه، قربانی و یک مجموعه اعمال مشخص محدود نمی شود، بلکه هر کاری که در آن رضایت خدا و نیت الهی وجود داشته باشد، آن کار عبادت است.
5. نکتة دیگر دربارة جایگاه عبادت این است که همة موجودات جهان به حمد و تسبیح خداوند مشغول هستند. نکتة مورد توجه در این باره، نوع تسبیح موجودات است که در قرآن نظر غالب این است که تسبیح آنها، به زبان لفظی است، نه زبان معنوی. اما در عهد عتیق، با توجه به تفسیری که بیان شد، تسبیح موجودات به زبان معنوی است.
6. نکتة مهم دربارة اصل عبادت این است که خداوند در قرآن، عبادت را هدف آفرینش جن و انس دانسته است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»(ذاریات: 56). طبق این آیه، هدف از آفرینش انسان تکامل فردی و اجتماعی در امور مادی، معنوی و اخلاقی است. هرچند منظور از عبادت در آیه هدف غایی خلقت نباشد. اما خداوند هدف آفرینش را پرستش و توجه به بعد معنوی انسان می داند. درحالی که در عهد عتیق هدف آفرینش انسان را بارور شدن و تسلط بر موجودات می داند و به بعد مادی انسان توجه دارد، نه بعد معنوی: «پس خدا آدم را به صورت خود آفرید. او را به صورت خدا آفرید. ایشان را نر و ماده آفرید. و خدا ایشان را برکت داد و خدا بدیشان گفت: "بارور و کثیر شوید و زمین را پر سازید و در آن تسلط نمایید، و بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و همه حیواناتی که بر زمین می خزند، حکومت کنید"(پیدایش، 1: 27-28).
براساس این آیه، خدا انسان را آفریده است تا وی با استفاده از استعدادها و تلاش هایش بتواند بر تمام مخلوقات تسلط یافته و از نعمات این جهان به طور مشروع استفاده کند. این نگاه به زندگی انسان از دید مادی است.
هرچند در تلمود هدف آفرینش انسان عبادت بیان شده است: «مقصود از آفرینش انسان آن بود که به او امکان داده شود تا حمد و ثنای آفرینندة جهان را به زبان آورد»(کهن، بی تا، ص 88)، اما در عهد عتیق چنین بیانی وجود ندارد.
7. بنابر تصریح کتاب مقدس دو پیمانی که خداوند به واسطة موسی(ع) با قوم او بسته، پیمان نخستین از سوی قوم مراعات نشده است و عهد الهی را شکسته اند و هر دو عهد محدود به قلمرو فرزندان یعقوب یا همان بنی اسرائیل است که به اصطلاح رایج در میان یهودیان، همان قوم برگزیدة خداوند هستند. پرسشی که در اینجا مطرح است، اینکه آیا قومی که تنها در زمان حیات موسی چندین بار عهد و پیمان خود را نقض کرده و بارها پس از موسی و در زمان پیامبران بنی اسرائیل این عهدشکنی را تکرار کرده است، می تواند قوم مخصوص و برگزیدة خدا باشد. آیا چنین قومی می تواند شایستگی اجرا و تحقق وعدة خداوند را بر روی زمین داشته باشد یا خیر؟
8. در بیان قرآن، خداوند عبادت را عهد و میثاق الهی با قوم یهود بیان می کند که جز اندکی از آنها همگی از آن روی گردانده اند: «وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بنی اسرائیل لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِّنکُمْ وَأَنتُم مِّعْرِضُونَ»(بقره: 83)؛ «و چون از فرزندان اسرائیل پیمان محکم گرفتیم که: جز خدا را نپرستید، و به پدر و مادر، و خویشان و یتیمان و مستمندان احسان کنید، و با مردم [به زبانِ ] خوش سخن بگویید، و نماز را به پا دارید، و زکات را بدهید، آن گاه، جز اندکی از شما، [همگی ] به حالت اعراض روی برتافتید». در دیگر آیات نیز نماز و زکات به عنوان میثاق الهی مطرح شده اند. اما در بسیاری از آیات، از عهدشکنی بنی اسرائیل و عمل نکردن به دستورات خداوند سخن به میان آمده است. پس قوم یهود، این عهد و پیمان مهم را حفظ نکردند تا به وعده های خداوند و آثار این پیمان دست یابند.
- ابنمنظور، محمدبن مكرم (1414)، لسان العرب، چ سوم، بيروت، دار صادر.
- آلوسي، سيدمحمود، (1415)، روح المعاني في التفسير القرآن الكريم، بيروت، دار الكتب العلمية.
- راغب اصفهاني، حسينبن محمد (1412 ق)، المفردات في غريب القرآن، بيروت، الدار الشامية.
- سنن القويم، مبني بر آراء افاضل اللاهوتيين، (1973)، بيروت، مجمع الكنائس في الشرق الأدني.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين (1417ق)، الميزان في تفسير القرآن، چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
- طريحي، فخرالدين (1375)، مجمع البحرين، چ سوم، تهران، كتابفروشي مرتضوي.
- فخررازي، محمدبن عمر (1420ق)، مفاتيح الغيب، چ سوم، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
- فيومي احمدبن محمد (1405)، مصباح المنير، قم، دارالهجره.
- قرضاوي، يوسف (1379)، عبادت در اسلام، محمد ستاري خرقاني، چ سوم، تهران، احسان.
- كاشاني، ملافتحالله (1336ق)، منهج الصادقين في الزام المخالفين، تهران، كتابفروشي محمدحسن علمي.
- كتاب مقدس (عهدين)، ترجمة قديم، چ چهارم، انتشارات ايلام، 2007م.
- كليني (1365)، الكافي، چ چهارم، تهران، دار الكتب الإسلاميه.
- كهن، ابراهام (بيتا)، گنجينهاي از تلمود، ترجمه فريدون گرگاني، تهران، اساطير.
- ماسون، دنيز (1385)، قرآن و كتاب مقدس درون مايههاي مشترك، ترجمة فاطمه سادات تهامي، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردي.
- مجلسي محمدباقر (1404ق)، بحار الأنوار، بيروت، المؤسسه الوفاء.
- محمديان، بهرام (1381)، دائرةالمعارف كتاب مقدس، تهران، سرخدار.
- مطهري، مرتضي (بيتا)، آشنايي با قرآن، قم، صدرا.
- Torah commentary, Midrash rabbeinu bachya, Israel. 22.
- International standard Bible encyclopedia, bromily, Geoffrey williom, 23, 1988.