معرفت ادیان، سال سوم، شماره سوم، پیاپی 11، تابستان 1391، صفحات 87-104

    جستاری در نقد بابیت با تأکید بر نقد آموزة رکن رابع در اندیشة شیخیه

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    علی اکبر باقری / دانش‌پژوه دكتري علوم سياسي، موسسة آموزشي و پژوهشي امام خمنيي / BBB.ali54@Yahoo.com
    چکیده: 
    یکی از آثار و نتایج عقاید خاص شیخیه در مورد باب امام عصر، بسترسازی برای پیدایش فرقه‎ ضاله بابیت، به رهبری علی محمد باب شاگرد سیدکاظم رشتی بود. مهم ترین وجه ارتباط میان شیخیه و بابیه، اعتقاد به رکن رابع و بابیت است. رکن رابع آموزه ای است که از ابداعات فرقة شیخیه بوده و پیش از ایشان به این معنا و مفهوم خاص موردنظر شیخیه، در معارف و عقاید شیعة امامی مطرح نبوده است. رکن رابع در اندیشة شیخیه، عبارت از واسطه ای است که خلق را به حجت خدا و امام غایب رهنمون گشته و بدون تصور رکن رابع، وجود امام را لغو و بیهوده می خوانند. ازاین رو، شیخی ها اصول دین را چهار اصل می دانند. توحید، نبوت، معاد و رکن رابع. این دستگاه فکری خاص شیخیه در مورد رکن رابع، زمینه ساز آفرینش محصولی چون ادعای بابیت علی محمد شیرازی شد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Critical Study of Babism, with Emphasis on Crticizing Fourth Pillar Doctrine in Sheikhiyyeh Thought
    Abstract: 
    One of the outcomes of Sheikhiyyah's particular beliefs about Bab which literally means door and figuratively refers to those who were or are claimed to be in contact with Imam of the Period (peace be upon him) is that they prepared the ground for the growth of the misguided sect of Babiyyah led by Ali Mohammad Bab, one of Sayyed Kazim Rashti's disciples. The main aspect of the nature of relationship between Sheikhiyyah and Babiyyah is that they both believe in the Fourth Pillar and in Babism. The doctrine of the Fourth Pillar was formulated by Sheikhiyyah and Twelver Shi'a had not thought of the particular meaning intended by Sheikhiyyah. The Sheikhiyyah uses the word Fourth Pillar to mean a mediator who guides people to Hidden Imam and considers the idea of the existence of Imam will be futile without believing in the Fourth Pillar. Therefore, Sheikhiyyah believes that there are four principles of religion: Unity of God, Prophethood, Resurrection and the Fourth Pillar. This particular system of thought of Sheikhiyyah concerning Fourth Pillar has provided the ground for Ali Mohammad Shirazi to claim that he is a Bab.
    متن کامل مقاله: 

     

    مقدمه

    با تأمل در عقاید و افکار شیخیه، بخصوص آموزة رکن رابع، می توان به روشنی دریافت که علی محمد شیرازی، نخستین ادعای خود را با تکیه بر همین تعالیم شیخیه مطرح ساخت. درواقع، همین تعالیم شیخی بود که، دستگاه فکری خاصی را سازمان داد که بالقوه مستعد آفرینش محصولی چون ادعای بابیت علی محمد شیرازی شد. به عبارت دیگر، تعالیم شیخی با عنوان کردن آموزة رکن رابع، مکتب خاص عقیدتی را در شیعه بنا نهاد که جلوة بیرونی می طلبید و علی محمد شیرازی با موقع شناسی، خود را مظهر این جلوه بیرونی معرفی کرد و بر میراث بزرگان شیخی نشست و بر مقصود خویش نایل آمد.

    شیخی گری نوعی انحراف است که در قرن دوازدهم هجری قمری از مذهب شیعة اثناعشری منشعب شده است. پیشوای آن یک روحانی شیعی بود که به وسیلة اظهار برخی نظریات تازه در مورد معاد و معراج و مفهوم امامت، پیروانی چند پیدا نمود و روش تازه ای در تشیع به وجود آورد. این روحانی شیخ احمد احسایی نام داشت. پس از وی، سیدکاظم رشتی، شاگرد مبرز شیخ، جانشین وی شد؛ همو بود که به مسائل اختلافی مابین شیخ و علمای دیگر بخصوص آموزه رکن رابع دامن زد و در نهایت، با اتخاذ مواضع متمایز از علمای شیعی، مکتب شیخیه را هرچه پررنگ تر و پررونق تر در برابر عالمان شیعی و مکتب امامیه مطرح ساخت. در نهایت محمد کریمخان کرمانی، با ترسیم دقیق حد و مرز های شیخی گری، و به باد انتقاد گرفتن سایر عالمان شیعی، تنها عالمان کامل و واصل را، شیخ احمد احسایی و سیدکاظم رشتی معرفی می کند. وی با بسط و توسعة مطالب شیخ و سید مطالب دیگری را نیز در آن افزود. اعتقاداتی که حتی مورد اعتراض و نقد سایر شیخی ها واقع شده است. از جملة آن اعتقادات می توان به مسئلة رکن رابع و ناطق واحد، تفسیر خاص از حیات امام زمان، معراج و معاد جسمانی و مسئلة تفویض و غلوی، که در باب ائمة اطهار نموده اند، اشاره نمود.

    درواقع، طرح آموزة «رکن رابع» بود که سبب اختلاف و انشعاب در شیخیه گردید و پس از اندکی، دستاویزی برای ادعای جدیدی به نام «بابیت» شد. ادعای «بابیت» از سوی یکی از شاگردان سیدکاظم رشتی، یعنی علی محمد شیرازی، صورت گرفت که خود، سرآغاز فسادی بزرگ میان مسلمانان به شمار می‏رود. هرچند ادعای دروغین «بابیت»، از زمان امامان(ع) تا قرن حاضر، کم و بیش رواج داشته است، اما هیچ یک از مدعیان دروغین آن، به اندازة میرزا علی محمد باب، جامعة اسلامی را به انحراف نکشاند. علاوه بر این، چنان که خواهد آمد، میرزا علی محمد باب، غیر از ادعای دروغین بابیت، ادعای دیگری مطرح کرد که زمینه ساز فرقة دیگری به نام «بهائیت» شد.

    در این پژوهش، نخست با بررسی مفهومی رکن رابع در تفکر شیخی، به مغایرت آن با عقاید حقة شیعة امامی پرداخت شده است، سپس با بیان اینکه بابیت مطرح در اندیشه های بهاییگری، برگرفته از همان آموزه رکن رابع مطرح در آموزه های مکتب شیخیه م

    .ی باشد، به تأثیرات اندیشة شیخیه در پیدایش بابیگری و بهائیت پرداخته شده است. در ادامه با بررسی آموزه رکن رابع و جایگاه آن در اندیشة شیخیه و ایجاد فرقة منحرف بابیه، این نتیجه به دست آمده که اعتقاد به رکن رابع و ناطق واحد، نه فقط در اندیشه های شیخیة کرمان و محمد کریمخان کرمانی مطرح بوده، بلکه زمینه های آن را باید در آثار و تفکرات مشایخ قبلی ایشان، یعنی شیخ احمد احسایی و سیدکاظم رشتی جست وجو کرد.

    گرچه در مورد بابیه و تأثیرات شیخیه بر آن آثاری منتشر شده، اما غالب این آثار با بررسی کلی آموزه رکن رابع به تبعات آن نوع اعتقاد و نقد آن نپرداخته اند. از جمله آثار منتشریافته در این زمینه، می توان به اثر ارزشمند مرحوم محمدباقر نجفی به نام بهاییان اشاره کرد. وی در مقدمة این اثر، با بررسی عقاید شیخیه به مسئلة رکن رابع نیز اشاره نموده است (نجفی، 1383، ص 88). از دیگر آثار منتشره، می توان به مقالة «شیخیه بستر پیدایش بابیت و بهائیت» نوشتة عزالدین رضانژاد اشاره کرد. گرچه این اثر، مبحث رکنیت را نیز موردنظر قرار داده، اما اثر خالی از نقد این آموزه می باشد (رضانژاد، 1381).

    این تحقیق در مقام بررسی این سؤال مهم برآمده که هدف و انگیزة شیخیه از مطرح آموزه رکن رابع چیست؟ و اینکه شیخیه با طرح مباحث رکنیت و بابیت در ایجاد و پیدایش بابیه و بهائیه چه نقشی داشته اند؟ این مسئله زمانی از اهمیت ویژه برخوردار است که بدانیم علی محمد باب از شاگردان سیدکاظم رشتی، دومین رکن و پیشوای شیخیه بوده است. در این تحقیق، روش تحلیل داده ها اسنادی و کتابخانه ای است.

    معنای اصطلاحی رکن رابع در تفکر شیخی

    مراد شیخیه از رکن رابع، شیعه کامل است که واسطة میان شیعیان و امام غایب می‏باشد. پایة این عقیده بر این امر استوار است که عهد و میثاق معنوی، هر شیعة مؤمن را به امام(ع) مرتبط می سازد. بدین ترتیب، گروهی به ترتیب سلسله مراتب بسته به درجة معنویتشان بر گرد امام جمع می شوند. شرط وجود و لازمة آن این است که هر فرد شیعة مؤمن باید با تمام کسانی که به این نحو به دور امام گرد آمده اند ، دوست وفادار بوده و با آنها اتحاد و همبستگی داشته باشد. این عقیدة بخصوص، بر محور اعتقاد به غیبت امام دور می زند. همه شیعیان اتفاق نظر دارند که معرفت توحید و معرفت مقام نبوت به طور عام و نبوت پیامبر آخر زمان به طور خاص و بالاخره، معرفت امامت دوازده امام(ع) سه اصل لازم دین کامل است، اما شیخیه معتقدند که علاوه بر این سه رکن، رکن چهارمی، همان رکن رابع و بابی که رابط بین خلق و حجت الهی امام عصر، نیز برای کامل شدن دین انسان لازم است.

    در این زمینه ابوالقاسم ابراهیمی، یکی از بزرگان شیخیه کرمان چنین می گوید:

    دنیا نمی تواند بدون رکن چهارم بر پا باشد... امام بی نایب نمی شود و خانه بدون باب معنی ندارد، بلکه می گوییم امام بی مأموم نمی شود و مأموم امام امثال ماها نیستیم؛ زیرا ما ائتمام به امام ننموده ایم و مأموم واقعی کسی است که من کل حیث، اقتدا به امام کرده، و نماینده صفات امام شده باشد و اگر این چنین اشخاص در ملک نباشند، معلوم است که وجود امام (العیاذ بالله) خاصیتی نبخشیده پس (نعوذ بالله) وجود امام لغو شده است و این محال است که ملک خدا بی امام و پیشوا باشد و محال است که امام باشد و مظهر و نماینده نداشته باشد... محال است زمین از وجود آنها خالی شود، ولی معروف ما نمی شوند، و نص شخصی بر آنها نمی شود و غایب هستند مثل اینکه خود امام هم تشریف دارد اما غایب است (ابراهیمی، 1350، ص 117).

    محمد کریمخان کرمانی مؤسس و رکن شیخیة کرمان، در مورد رکن رابع و تعریف آن در کتاب رجوم شیاطین می نویسد:

    در هر عصری بالغ کاملی که به حقیقت معرفت، عارف و به حقیقت عبادت بندگی نماید، باید باشد تا خلقت لغو نباشد و از فضل او عیش سایر خلق برقرار بماند؛ زیرا که اگر غرض وجود او نبود، حکیم برای سایر خلق قبضه ای نمی گرفت... پس کاملان در هر عصری همیشه موجودند و اگر ایشان نبودند، دنیا و ما فیها برپا نمی ایستاد. پس بخلوص نیت و پاکی فطرت خودت تسلیم برای ایشان بشو تا رستگار شوی (کریمخان کرمانی، 1268ق، ص 74).

    سپس در ادامه چنین نتیجه می گیرد که:

    چون دانستی که کاملان در هر عصری و زمانی در دنیا موجودند و زمان از وجود ایشان خالی نمی ماند و ایشانند علت غایی خلق عالم و علت توجه مشیت پروردگار به مشاءات، و علت دعوت انبیاء و مرسلین و اگر ایشان نبودند عالم برپا نمی ایستاد، پس بدان که ایشان نزدیک ترین خلقند به خدای سبحانه... پس ایشانند سابقان مقربان و اصحاب زلفی و منزلت و ماسوای ایشان دون ایشان هستند بر حسب درجه و سبقت و تأخر هریک در اجابت و ایمان، پس نمی رسد فیض به آنها که دورند مگر بواسطه نزدیکان... پس توجه به سوی ایشان فریضه است؛ زیرا که هر کس اعراض کند از ایشان، هیچ مددی و خیری به او نمی رسد و هر کس توجه به دشمنان ایشان نماید و پشت کند به ایشان، پس متوجه به شیطان شده است و به خدا پشت کرده است... (همان، ص 78).

    هانری کربن، فیلسوف غربی، معتقد است که در تفکرات شیخیه اساس این نظریه (رکن رابع) عبارت از:

    عهد و میثاقی معنوی است که هر شیعة مؤمن را به گونه ای معنوی با امام مرتبط می سازد. شرط وجود و لازمه اش این است که هر فرد شیعة مؤمن باید با تمام کسانی که به این نحو بر دور امام گرد آمده اند، دوست وفادار بوده و با آنها اتحاد و همبستگی کامل داشته باشد... سازمانی هم که از این عقیده نتیجه می شود، چیزی به مانند یک جامعة خالص روحانی و معنوی است (کربن، بی تا، ص 7).

    بی شک اعتقاد به رکن رابع را قبل از کریمخان کرمانی، بزرگان قبل از او تعلیم داده بودند و تعالیم شیخیه راجع به این مسئله پیوستگی و ادامة کاملی را نشان می دهد. گرچه بعد از شیخ احمد و سیدکاظم، شیخیة آذربایجان منکر این امر شده و آن را از مخترعات و ابداعات حاج محمد کریمخان کرمانی شمرده و به شدت نیز با آن مخالفت نموده اند؛ به طوری که امروزه، یکی از اختلافات شیخیه کرمان و آذربایجان مسئله رکن رابع است (مبلغی آبادانی، 1373، ج 3، ص 399).

    به این ادعای کاذب می توان به آسانی پاسخ داد و آن اینکه، با مراجعه به کتاب های سید و شیخ می توان به کذب این ادعا پی برد. از آن جمله، دو دست خط، به خط سیدکاظم رشتی است که در آنها به نحو قاطع این موضوع را حل و فصل می کند؛ این خود سندی است محکم. برخلاف ادعای ایشان، در این نامه ها سیدکاظم رشتی، ارکان چهارگانة ایمان و از جمله رکن چهارم را، به تفصیل شرح می دهد (همان، ص 57).

    شیخیه، بابیه، بهائیه

    مهم ترین فرقه ای که از شیخیه به وجود آمد، فرقة بابیه و بهائیه است که مؤسس آن، علی محمد باب شیرازی معروف به باب (م 1266 ق) از شاگردان سیدکاظم رشتی بود که به شدت تحت تأثیر این مذهب قرار داشتند. پس از اینکه وی ادعای بابیت کرد، در مدت پنج ماه در سال (1260ق)، 18 تن از علمای شیخیه به علی محمد باب گرویدند که به حساب حروف ابجد معروف به حروف «حی» شدند (دائرةالمعارف الاسلامیة، ج 3، ص 226ـ231).

    دربارة بابیت باید توجه داشت که بابیت در بستر شیخی گری ایجاد شد؛ یعنی همان مسئله رکن رابعی که شیخیه در پرده می گفتند و برای خودشان چنین مقام و موقعیتی قائل بودند، همان را به طور صریح و روشن، یک جوان شیرازی به نام میرزا علی محمد باب (شیرازی) ادعا کرد که من همان رکن رابع هستم. کم کم به جای رکن رابع، از کلمة «باب» استفاده کردند و خود را واسطة بین مردم و امام زمان عنوان نمودند. اسلام و بخصوص تشیع با اینکه کسی ادعا کند که من نایب خاص حضرت مهدی هستم، به شدت مخالف است. در توقیع از ناحیه حضرت مهدی این عبارت مطرح گردیده است که «و من ادعی المشاهدة فانه کذّاب» (مجلسی، بحارالأنوار، ج 51، ص 360)؛ اگر کسی ادعای مشاهده کند، او دروغگو است. ولی آن بستری که شیخیه فراهم کرده بودند، موجب شد که این شخص ادعای بابیت کند، به دنبال آن هم، ادعای نبوت و آئین و شرع و کتاب و نسخ اسلام نمود. بعد از آن هم که میرزا حسینعلی بهاء ظهور کرد و آیین بابیت را نسخ کرد و بحث اعتقاد به حضرت مهدی و آنکه یک نفر باید واسطه و باب باشد را هم از بین برد و آیین دیگری درست کرد که مبانی آن با مبانی اعتقادی اسلام به تمامه تعارض دارد. درواقع، کسی که قرآن و احادیث ائمه(ع) را نسخ شده بداند، خارج از اسلام است. در حقیقت، این بستری بود که شیخیه در آن رشد و نمو کرد.

    از میان ادعاهای چندگانة علی محمد شیرازی، آنچه موجب شهرت وی شد، ادعای بابیت بود. همین ادعای بابیت وی است که وی را با تعالیم شیخی و باطنی گری آنان و دعوی شیخ احمد تحت عنوان «سمعت عن جعفر بن محمد»، که ادعا می کرد در عالم شهود از خود ائمة اطهار(ع) معارفی را دریافت می کند، بوده، تمایلاتی در جهت عقاید تأویل گرایانه در وی پدید آورده است. ازاین رو، می توان چنین نتیجه گرفت که علی محمد باب نخستین ادعای خود را با تکیه بر تعالیم شیخیه مطرح ساخت. درواقع، این آموزه ها و تعالیم شیخی بود که در مکتب تشیع اندیشه هایی را وارد نمود که زمینه ساز طرح مباحث مهدویت در مسیر خاصی شد که علی محمد شیرازی از آن بهره برد و مکتب بابیه و در نهایت، بهائیه را بر این پایه ها بنیان نهادند. البته این امر نیاز به اثبات دارد که در این مقاله به آن می پردازیم.

    مؤسسان فرقه شیخیه، یعنی شیخ احمد احسائی و سیدکاظم رشتی و سایر بزرگان شیخیه، با تفکر و عقیدة به عالم هورقلیا (ر.ک: معین مجموعه مقالات، به کوشش مهدخت معین، ج 2، ص 506)، قایل به زندگی کردن امام مهدی و خانواده ایشان در آن عالم هورقلیا گردیدند. بر اثر همین تفکر و رأی، که امام مهدی در عالم هورقلیا زندگی می کند، بحث دیگری را با عنوان رکن رابع مطرح نمودند، مبنی بر اینکه چون آن حضرت در عالم لطیف و فرامادی هورقلیا زندگی می کند، برای ادارة عالم مادی نیازمند یک جانشین است که باب و نماینده او باشد. این امر، لاجرم آنها را معتقد به بحث «رکن رابع» ساخت.

    بر اثر همین اندیشه، پس از شیخ احمد احسائی و بزرگان فرقة شیخیه، افرادی چون علی محمد باب و حسینعلی بهاء، با تکیه بر بحث عالم هورقلیا، خود را در ابتدا باب حضرت مهدی، و سپس، به تدریج خود را مهدی خطاب نمودند و افکار و اعتقاداتی را دامن زدند که تاکنون نیز پیامدهای آن دامن گیر مسلمانان می باشد (ر.ک: موسوی گیلانی، 1384).

    سیدکاظم رشتی در سال (1239ق) از دنیا رفت. وی به هنگام وفات، شاگردان زیادی داشت. ولی برای خویش جانشینی انتخاب ننمود، ولی پیوسته چنین می گفت که «ظهور امام غایب نزدیک است، احتیاج به تعیین جانشین نیست» (نبیل زرندی، 1356، ص 44). شاگردان سید نیز پس از مرگ استاد، همان طوری که وی پیش بینی کرده بود، در انتظار ظهور امام غایب روزشماری می کردند. در این بین، چندین نفر ادعای مهدویت کردند که از همه معروف تر، علی محمد شیرازی معروف به «باب»، یکی از شاگردان سید کاظم رشتی بود (ر.ک: افراسیابی، 1382، ص 59-25). وی در بیست سالگی عازم کربلا گشته، در درس سیدکاظم رشتی حاضر شده. ازآنجایی که توان درک و فهم مطالب سید را نداشت، ملازم رکاب وی گشته و پیوسته در محضر درس او حاضر می شد و آنچه را از عبارات و مطالبش را نمی فهمید، از خود سیدکاظم توضیح می خواست (فرید گلپایگانی، 1346).

    بشروئیه اول کسی بود که به علی محمد ایمان می آورد، و سپس شیخی های فراوانی، به تبع او از شاگردان سیدکاظم، از باب تبعیت می کنند. علی محمد باب، ابتدا ادعای بابیت به سوی امام مستور کرد، سپس در این حد توقف نکرد و ادعای مهدویت، و اینکه او همان مهدی موعود است (عبدالحمید، 1982). درحالی است که ما شاهد رد شیخیه و آراء آنها از ناحیة علماء و اکابر شیعه بوده ایم و پیوسته علمای بزرگ در مقابل آراء آنها مقاومت و مخالفت آشکار نموده اند . این است معنی واقعی نفاق اند اختن و شیخیه را در مقابل شیعة امامیه ابداع کردن.

    فضل الله مهتدی، معروف به صبحی، از بهائیان معروف کاشان، در کتاب خاطرات خود، مطالبی ابراز می کند که به صراحت بابیه را منشعب از شیخیه و آراء خاص ایشان در مورد امام عصر می خواند. وی در بخشی از آن کتاب می نویسد:

    چنانکه می دانیم مذهب بابیه، با پیوند هایی که بدان خورده یا بخورد، اصلاً، شاخه ای از ساقة شیخیه و در حقیقت تطوری از آن طریقه است، از این جهت وقوف بر رسایل مشایخ شیخیه و فهم اصول مسائل این فئه، جزء معارف بابیه شمرده می شود. و شیخیه شعبه ای از طایفة اثتی عشریه هستند که در فروع اجتهاد را جایز ندانسته، بر طبق اخبار آل محمد(ص) عمل می کنند و اصول دین را منحصر در چهار رکن معرفت می دانند: معرفةالله، معرفت النبی، معرفت امام، معرفت شخص کامل و رکن رابع را وسیلة معرفت ارکان سائره دانسته، توجه به او را توجه به حق می دانند و لازم می شمارند که همیشه در غیبت امام، باب و نایب حقیقی او در میان مردم ظاهر و مشهود باشد (مهتدی، 1386، ص 154).

    این عبارت هایی از یک معتقد به عقاید بهائیت نقل شد که به صراحت روشن می کند که منشأ و سرچشمة بابیت و عقاید باطل بهائیت شیخیه بوده و همه از این منبع جوشیده است. فهم متون شیخی مقدمه ای برای فهم آرای بابیت و بهائیت به حساب می آید. گرچه این فرضیه را نیز می توان مطرح نمود که بابیه برای آنکه به خود وجهة قابل قبولی بدهد، از انتساب خود به شیخیه، با توجه به اینکه بالاخره شیخیه کسی مانند شیخ احمد احسائی را در رأس خود دارد، سوءاستفاده کرده و زمینة آن را نیز طرف داران شیخیة کرمان بیشتر فراهم نموده اند.

    دیدگاه شیخیه دربارة معرفت نوعی یا شخصی رکن رابع

    محمد کریمخان کرمانی در مورد لزوم شناخت شخص رکن رابع در هر عصری، تأکید بسیاری نموده، و جایگاه و اهمیت آن را تا آنجا بالا برده که معرفت آن را افضل از توحید و نبوت و معاد بیان می کند. وی در یکی از مهم ترین آثار خود، به نام ارشاد العوام در این مورد می گوید:

    بدان که مضمون این باب (رکن رابع) افضل از اقرار به توحید و نبوت و امامت و بزرگان شیعه است و افضل از نماز و روزه و زکوة و خمس و حج و جهاد در راه خداست به مال و جان و فرزند و عیال و عمل به این باب امری است و حسنه ای است که هیچ گناه با آن ضرر ندارد و ترک آن سیئه ای است که هیچ ثواب با آن منفعت ندارد و علت غایی ایجاد است و سبب تعمیر بلاد، معاش و معاد عباد و عمل کننده به آن از کبریت احمر کمتر است... اعظم فرایض خداست و کتب نازل نشده و رسل فرستاده نشده مگر برای این و چون این عمل را ترک کرده اند، هیچ عمل از اعمال ایشان قبول نمی شود و هیچ دعا از دعاهای ایشان مستجاب نمی شود (کریمخان کرمانی، ۱۲۶۳، ج4، ص 408).

    باید عنایت داشت که کرمانی در این عبارت ها، اعتقاد به رکن رابع را از اعتقاد به خدا و پیغمبر و ائمه(ع) بالاتر برده، می گوید: با معرفت رکن رابع هیچ گناهی عقاب ندارد، و انجام دادن هیچ عمل صالحی ضرورت ندارد. وی مطابق آنچه گذشت، درصدد است که دو رکن اساسی دین اسلام، یعنی ایمان و عمل صالح را از بین برده، و معرفت رکن رابع را جایگزین آن نماید. این نوع تفکر، که خلقت رکن رابع را از همة خلایق، حتی رسول خدا و امامان(ع) بالاتر بردن و چنین ابراز داشتن که خلقت رکن رابع از همة آنها مقدم بوده و ظهورش مؤخر، تا پیش از ارشاد العوام کسی ادعا نکرده بود. این امر به صراحت مخالف با اصول مذهب، بلکه مخالف با اصول دین مبین اسلام می باشد و در تعارض صریح با آیات قرآن کریم و احادیث ائمة اطهار(ع) می باشد. با توجه با آیات کریمه قرآن که می فرماید: «وَنَضَعُ ْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَإِنْ کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ»(انبیا: 47) و «کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهین»(طور: 21)، آیا کرمانی و سایر بزرگان شیخی، به لازمة سخن خود توجه دارند؟ کجای این عبارت های کرمانی با ظهور و نص این آیات سازگار است با تأمل در عبارت های کرمانی که می گوید: با معرفت رکن رابع هیچ گناهی عقاب ندارد، و انجام دادن هیچ عمل صالحی ضرورت ندارد، می توان دریافت که این بیان در مقام ردّ کلام وحی است که می فرماید «هر کسی هر عملی انجام دهد، باید روز قیامت پاسخ گو باشد» (همان).

    بزرگان شیخیه و ادعای رکن رابع بودن

    محمد کریم خان کرمانی با تطبیق رکن رابع بر بزرگان شیخی پیش از خود، در ضمن رساله ای تحت عنوان سی فصل می گوید:

    شیخ مرحوم و سید مرحوم رکن رابع بوده اند . هر یک در عصر خود ، اما بودن ایشان رکن رابع به آن طور که گفتم که ایشان فقیه جامع الشرایط و جایزالتقلید و عالمی از علمای شیعه بودند، شک و شبهه ندارم و تحاشی از آن نمی نمایم... و اما رکن رابع را در عصر ایشان مخصوص ایشان دانم حاشا و کلا منحصر به ایشان نبوده است، بلکه اشخاص عدیده ای بوده اند ... من ابداً این ادعا را از سید مرحوم نشنیده ام، با وجود اینکه نهایت محرمیت را به ایشان داشته، اما دربارة شیخ مرحوم هم این ادعا را نشنیده ام ابداً، و در کتب ایشان ندیده ام، بلکه کتب ایشان پر است از دلیل تعدد رکن رابع در هر عصر... (کریمخان کرمانی، و اصفهانی، 1381ق، ص 31 ).

    همو در دیگر اثر خود، مثال شاه و وزیر و حکام و نوکران را مطرح کرده و می گوید: چنان که امور مملکتی به این چهار رکن نیاز دارد، امر دین نیز به همین منوال است و باید چهار رکن در آن وجود داشته باشد! وی به این مدعای خود از کتاب و سنت و روایات معصومین(ع) استدلال کرده، و می گوید:

    از ابن اذینه روایت شده است که حدثنا غیر واحد عن احدهما(ع) انه قال: «لایکون العبد مؤمنا حتی یعرف الله و رسوله و الائمة(ع) کلهم و امام زمانه و یرد الیه و یسلم له(حر عاملی، 1409ق، ج 18، ص 44) ثم قال کیف یعرف الآخر و هو یجهل الاول»، و تو می بینی که می فرماید همه ائمه و امام زمان، پس مراد از امام زمان غیر از أئمه است و برای ائمه(ع) مقامی است فوق خلق، که اگر کسی ادعای آن مقام را کند یا طمع ادراک مقام ایشان را کند، کافر می شود و لکن دون مقام ایشان امامت به معنی پیشوایی آمده و صحیح است... (کریمخان کرمانی، و اصفهانی، 1381ق، ص 246).

    کرمانی تمام روایاتی را که از ائمة اطهار(ع) در مورد لزوم واحد بودن امام در هر عصری است، ذکر کرده و با آنها نیز بر لزوم واحد بودن ناطق و امام (در اصطلاح خاص خویش) استدلال کرده است. و در مواردی نیز از آنها به عنوان مؤید نام می برد.

    این نوع سخن گفتن و روایات باب امامت را مصادره به مطلوب نمودن، امری است که شیخیه در کتب متعدد خود آن را روا داشته و آن روایات را به معنای دلخواه خویش تأویل و تفسیر نموده اند. درحالی که، این روایات دال بر واحد بودن امام در هر عصری، مربوط به مبحث امامت و امام شناسی و شناخت امام در هر عصری بوده و کمترین دلالتی بر مدعای شیخیه دلالت ندارد، بلکه در این حدیث شریف، تأکیدی است بر وجوب شناخت امام عصر به دلیل غیبت کبرایی که حضرت در آن به سر خواهند برد.

    از سوی دیگر، باید توجه داشت که همان گونه که آیات شریف قرآن کریم دارای شأن نزول می باشند، روایات ائمة اطهار(ع) نیز دارای شأن صدوری می باشند. در این حدیث شریف از امام باقر(ع) در تفسیر و تبیین معنای آیه 14 سورة حجرات می فرمایند (بحرانی، 1417ق، ج 4، ص 212) و حدود و ثغور مؤمن واقعی را تعیین می کنند و معرفت امام زمان را جزء ارکان ایمان شخص معرفی می کنند؛ امری که کرمانی از آن غافل مانده است. ازاین رو، این معنا با مطلبی که کرمانی در مسیر اعتقادات خویش از آن بهره برده، هیچ گونه ارتباطی نداشته و تحریف صریح قول معصوم(ع) از ناحیة ایشان محسوب می گردد.

    از سوی دیگر، شیخیه عقیده دارند امام زمان در عالم دنیا نیست، بلکه در دنیای دیگری به نام عالم برزخ یا «هورقلیا» است، و چون خداوند بخواهد، وارد این عالم خواهد شد. شیعه امامیه عقیده دارند امام زمان در همین عالم دنیا وجود دارد، گرچه در اینکه حضرت امام زمان در کدام مکان است، اختلافنظر دارند (شیخ طوسی، 1408ق، ص 266 و 162).

    بدین سان، می توان چنین نتیجه گرفت که فرقه شیخیه دربارة ولایت و نیابت معتقد است که در زمان غیبت، رابطه با امام زمان در قالب نیابت خاص (رکن رابع) امکان پذیر است و هموست که واسطة بین امام و مردم است.

    شیخیه باب نیابت خاص امام زمان که پس از نواب اربعه در سال 329ق مسدود شده بود را مجدد باز کرده و گفتند: در هر زمان رجال الهی هستند که به‏ واسطه بزرگی مرتبت و آشنایی با علوم ائمه و مذاق ایشان، همانند نواب اربعه هرگاه بخواهند می توانند در بیداری، یا خواب با امام زمان رابطه برقرار کرده و مشکلات جهان اسلام و بشریت را حل کنند؛ امری که بعدها دست آویز علی محمد شیرازی مبنی بر ادعای بابیت شد. در حقیقت، عقیده «رکن رابع»، به عنوان یک بدیل برای وجود امام زمان در دوره غیبت، با اصول فقهی و اعتقادی و از جمله آنچه می توان از آن به عنوان مبانی ضرورت وجود «مجتهد زنده» و در نتیجه، ضرورت تقلید از «مرجع تقلید» یاد کرد، ناسازگار است.

    از سوی دیگر، محمد خان کرمانی (ر.ک: محمد حسن، آل طالقانی،الشیخیه، ص 210)، خلف کریمخان کرمانی، در رسالة اسحقیه، با تأکید و اصرار بر جایگاه رفیع ناطق واحد و رکن رابع، می گوید:

    او (ناطق) دست امام، چشم و گوش و اسم و وصف اوست و اگر احیاناً یک وقتی زمان اقتضا نمود که امام غایب باشد و ناطقی ظاهر شود، آنکه ظاهر می شود یکی است لامحاله؛ چراکه او را ظاهر می فرمایند از برای رفع خلاف و تشاجر و نزاع و فرمان فرمایی و تأسیس امری جدید از بواطن کتاب خداوند و اخبار اهل بیت(ع) پس چگونه می شود که متعدد باشد... ناطق واسطه فیض است میان ایشان و امام(ع) و به واسطه وجود او جمیع اختلاف رفع می شود... (کرمانی، محمد خان، 1351، ص221).

    بالاخره، آنکه محمد کریمخان کرمانی در رسالة بلند و طویلی که برای سیدکاظم نوشته، اقوال غریب و آراء شاذ و نادری را مطرح کرده، که متضمن اسطوره پردازی و خرافات فراوانی می باشد. وی در قسمتی از این نامه می نویسد:

    بنده معتقدم که هر کس باب سابق خویش را که تمام فیوضات از وی جاری می شود نشناسد... چیزی از توحید و نبوت و امامت را نشناخته است... همانا شیخ اجل و امجد (ما) قطب زمان خویش بود... پس شیخ اکبر هموست که به توسط وی خدا مورد پرستش واقع می گردد و افراد بشر مستحق بهشت می گردند... و بعد از وی معتقدیم که این امر مهم، متوجه شما (سید) گشته است... فلذا تو همان کسی هستی که به توسط تو، خدا مورد پرستش و عبادت قرار می گیرد و جنات نعیم نیز به توسط شما کسب می گردد... و تویی آن باب اللهی که توسط آن به خدا نایل می گردند. همان طوری که از خودت شنیده ام! هم اکنون حدود سی سال است که تو را در جلو خویش قرار داده و به هنگام نماز و دعا به سوی تو نماز می گذارم و تو را در جمیع حوائج و امور خویش مقدم می دارم و تو را واسطه قرار می دهم!؟... و اگر بعد از نبی مکرم جایز بود که نبیی باشد، و شما ادعای نبوت می کردی، معجزه ای از تو طلب نمی کردم. بلکه با وجود این (یعنی با وجود اینکه می دانم پیامبر اسلام خاتم الانبیاء بوده و بعد از وی نبیی نخواهد آمد) باز هم اگر ادعای رسالت و نبوت کنی، بدون درخواست اظهار معجزه تو را تصدیق خواهم نمود!... (حایری اسکویی، 1385، 168).

    به نظر می رسد، این عبارات رسالة کریمخان کرمانی هیچ نیازی به توضیح ندارد. وی در این عبارات، به صراحت اعتراف می کند که معتقد به وجوب معرفت باب سابق و باب لاحق می باشد. و اینکه ایشان هستند که مجرای فیض الهی اند. و اعتقاد به آن، اساس و بنیان سه رکن دیگر (توحید و نبوت و معاد) می باشد. به طوری که هر کس معرفت به باب نداشته باشد، معرفت به سه رکن دیگری، سوری به حال وی نخواهد داشت. سپس، تأکید می کند که احسایی قطب است، و بر این امر از قول نبی اکرم(ص) استدلال می کند که، احسایی قطب است. معلوم نیست این تصریح چه زمانی، کجا و چگونه بوده است.

    به نظر می رسد، این قول کریمخان کرمانی، یا از حدیث معروف امام صادق(ع)، اخذ شده است، آنجاکه از امام(ع) در مورد معنی عقل سؤال شد، ایشان در پاسخ فرمودند: «قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ قَالَ قُلْتُ فَالَّذِی کَانَ فِی مُعَاوِیَةَ فَقَالَ تِلْکَ النَّکْرَاءُ تِلْکَ الشَّیْطَنَةُ وَ هِیَ شَبِیهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَیْسَتْ بِالْعَقْلِ» (کلینی، 1365، ج1، ص 10) و یا اینکه از برخی از فقرات زیارت جامعه همچون «بکم یسلک الی الرضوان... بموالاتکم تقبل الطاعة المفترضه» (شیخ صدوق، 1404ق، ج2، ص 615). کریمخان کرمانی از این بیان امام(ع) استفاده کرده و آن را به مشایخ خود منطبق ساخته است! سپس رشتی را قطب بعدی معرفی کرده و او را نیز من عُبِد به الرحمن می خواند و وی را تا آنجا بالا می برد که باب اللهی، که از آن به سوی خدا نیل می شود، معرفی می کند.

    این همان اعتقادی است که شیعة امامیه در مورد امام معصوم دارند، و او را «باب الله الذی لا یؤتی الا منه»، می خوانند. وی ادعا می کند که این را که «سید باب الله است» از خود وی شنیده است. این سخن نزد وی دلیل محکمی است که قابل رد و دفع نمی باشد. ازاین رو، پس از این، سید رشتی را عقل و قطب و امام ناطق اخذ کرده و او را قبله، محراب، کعبه و قرآن خود می خواند. علاوه بر این، به آن هم اکتفا نکرده، و می گوید: هر که این چنین عمل نکند، به غیر قبله نماز خوانده و عملش باطل است!!

    با اندک تأمل در مضمون این سخن، می توان دریافت که این مطالب کرمانی در شأن سیدکاظم، شائبة نوعی شرک را داشته و با بسیاری از آیات توحیدی قرآن کریم، که عبادت و بندگی و ربوبیت را از آن خدای تبارک و تعالی می داند، ناسازگار می باشد. از جمله آیة 107 سوره بقره که می فرماید: «أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ»؛ آیا نمی دانی که خدا فرمانروای آسمان ها و زمین است و شما را جز او یار و یاوری نیست؟ همچنین آیة 2 سورة فرقان که می فرماید: «أَلَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَوَتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَکُن لَّهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَخَلَقَ کُلَّ شَی‏ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً»؛ خداوندی که فرمانروایی آسمان‏ها و زمین برای اوست، و هیچ فرزندی اختیار نکرده و برای او شریکی در فرمانروایی نیست، و هر چیزی را آفرید و آن گونه که باید اندازه‏گیری کرد. این آیات و ده ها آیه توحیدی قرآن کریم، خلق و اداره و مالکیت هستی را از آن خدای تعالی دانسته و هرگونه شریک و یاوری را نفی نموده است.

    در عبارات کریم خان کرمانی، هر آنچه را عقیدة حقة شیعه مبنی بر «ابواب الایمان و امناء الرحمن» بودن رسول خدا(ص) و ائمة اطهار(ع) و سایر فضایلی که در زیارت جامعة کبیره در شأن و منزلت معصومین(ع) وارد گردیده است، همه را بر بزرگان شیخیه از جمله شیخ احمد احسایی و بخصوص سیدکاظم رشتی تطبیق نموده و در این مسیر از هیچ غلوی دریغ نمی ورزد. حال آنکه، شیعة امامیه در مورد بزرگان خویش و مراجع دین و حتی ولی فقیه این نوع عقیده را روا ندانسته و قائل به نیابت خاصة ایشان نیست و صرفاً ایشان را نواب عام امام عصر قلمداد می کند.

    با وجود این، چگونه کرمانی و امثال ایشان از علمای شیخی، ادعای شیعی بودن دارند، ولی از تبعیت زعما و اکابر فقهای شیعه سر باز زده و در مقابل ایشان موضع گرفته و شخصی دیگر را مرجع و زعیم و به اصطلاح، خود را رکن رابع قلمداد می کنند. زمانی که شیخیه، سیدکاظم را در سن 30 سالگی به مرجعیت علمی و معنوی خویش برمی گزینند، بزرگان علمای شیعه در نجف و غیر آن، از آن، جمله صاحب جواهر می زیسته اند که قطعاً بر سید رجحان و برتری داشته حتی در جایگاه استادی وی بوده اند، چگونه ایشان این بزرگان و مراجع مسلم را رها کرده و در مقابل آنها، مکتب درس گسترانیده و ادعای نیابت امام زمان دارند؟!

    رکن رابع در آراء شیخ احمد احسایی و سیدکاظم رشتی

    برخی از بزرگان شیخیه، معتقدند که شیخ احمد احسایی و سیدکاظم رشتی، هیچ عبارت و مطلبی در مورد رکن رابع نداشته و اعتقادی نیز به آن نداشته اند. ایشان آن را ساخته و پرداختة حاج محمد کریمخان کرمانی می دانند. حتی به این سخن خود استدلال نموده اند که اگر در عبارات سید و یا شیخ چنین عباراتی بود، به دست ما می رسید و عباراتی را هم که کرمانی ها به آنها استناد نموده اند ، خالی از هرگونه دلالتی بر مدعایشان دانسته اند . مهم ترین کسانی که با آن مخالفت نموده اند، شیخیة آذربایجان و در رأس آنها میرزا موسی اسکویی در کتاب احقاق الحق می باشد.

    هرچند نباید منکر این شد که مطرح کننده و مبلغ و مبتکر اصلی رکن رابع، در مقابل دیگر علمای عصر خویش، کریم خان کرمانی است. ولی ما در اینجا با بررسی منابع و آثار شیخ احمد احسایی و سیدکاظم رشتی، اثبات خواهیم کرد که رگه هایی نیز از بحث، رکن رابع و ناطق واحد در آثار این دو وجود دارد.

    شیخ احمد احسایی در مهم ترین اثر خویش به نام شرح زیارت جامعة کبیره، هنگامی که به این فقره می رسد «و قوله(ع) و شاهدکم و غائبکم» می گوید:

    همانا من به حاضر شما، امامان یازده گانه، و غایب شما، حضرت حجت ایمان دارم. یا ایمان دارم به حاضر شما؛ یعنی آن که ناطق و قطب زمان و محل نظر خدا در جهانیان است،... و ایمان دارم به غیب شما ، یعنی به امام صامت که در هر زمانی باید ناطق و صامتی باشد، و صامت لازم است از ناطق اذن بگیرد و اذن گرفتن صامت متوقف به وجود ناطق است (شرح زیارت جامعه کبیره، ج 3 ص 184»).

    سیدکاظم رشتی نیز اثری دارد به نام رسالة الحجة البالغه، که در پاسخ به سؤالات شیخ حسن مزیدی نوشته است. این همان اثری است که مورد استناد کرمانی در مورد بحث رکن رابع است. وی در آنجا می گوید:

    (اما در عصر غیبت کبری) امام عصر برای خود نایبانی با صفاتی معین قرار داد و در توقیعی اشاره کرد که، «و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجةالله علیهم» این نایب که حجت است بر دو قسم است؛ قسمی نایب خاص و قسمی نایب عام... اما قسم دوم نایب عامی است که خاص است، و این همان اصل است، مثال امام(ع)، و ظاهر او در بین رعیت ، اخلاق و علوم وی برگرفته از علوم آنان(ع) می باشد... و این قسم از نایب است که روی او امتحان و اختبار صورت می گیرد، و حکم ایشان در حکم نواب خاص و منصوص می باشد، انکار اینها انکار آنها خواهد بود... خلاصه، حکم این ابواب ، حکم ابواب خاص منصوص است، مخالفت ایشان عین مخالفت آنان می باشد، مخالفت از ایمان بیرون می برد و در کفر و نفاق وارد می کند. حال مخالفان زمان غیبت کبری، عین حال مخالفان زمان غیبت صغری است، ... (حایری اسکویی، 1385، ص 322؛ کرمانی، محمد خان، 1351، ص 80).

    همان گونه که به روشنی از عبارات سیدکاظم رشتی استفاده می شود، وی نیز به همان عقیدة محمد کریمخان کرمانی می باشد. آنجاکه می گوید: «حکم این ابواب ، حکم ابواب خاص منصوص است، مخالفت ایشان عین مخالفت آنان می باشد». این به همان معنای بابیتی است که بعدها، کریمخان کرمانی آن را مطرح کرده و به آن دامن زد و موجبات تفرقه و جدایی را در جامعة شیعی فراهم ساخت.

    نقد و بررسی

    آنچه از دیدگاه شیعه مسلم است ، اینکه، حضرت امام حجة بن الحسن العسکری(ع) در دو توقیع شریف به تکلیف شیعیان در عصر غیبت کبری اشارة صریح نموده و آن را نمایان فرموده اند :

    1. توقیع امام در پاسخ سؤالات اسحاق بن یعقوب، که توسط محمد بن عثمان عمروی، به محضر مبارک وی تقدیم گشته است. اسحاق بن یعقوب می گوید: امام عصر در پاسخ سؤالم از تکلیف شیعیان در غیبت کبری چنین مرقوم فرمودند: «و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا. فانهم حجتی علیکم، و انا حجةالله علیهم» (حر عاملی، 1409ق، ج 27، ص 140). و اما حوادثی که برای شما پیش می آید ، رجوع کنید به راویان حدیث ما ؛ زیرا که آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان می باشم.

    2. توقیع امام به ابوالحسن علی بن محمد سمری چهارمین نایب ، در آستانة مرگ اوست. شیخ صدوق روایت کرده که حسن بن احمد گفت: «در سالی که علی بن محمد سمری وفات یافت، من در بغداد بودم. چند روز قبل از وفات وی به خدمت وی رسیدم. ایشان توقیعی که از ناحیة مقدسه صادر شده بود برای من چنین خواند:

    بسم الله الرحمن الرحیم. ای علی بن محمد سمری خداوند در مرگ تو پاداش برادرانت را بزرگ گرداند؛ چراکه تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت. پس به کار های خود رسیدگی کن و به هیچ کس به عنوان جانشین خود وصیت نکن که غیبت کامل، واقع شده است. من آشکار نخواهم گشت مگر پس از اذن خدای تعالی و این بعد از گذشت زمان ها و قساوت دل ها، و بعد از پر شدن زمین از ظلم و جور خواهد بود. آگاه باش که هر کس پیش از خروج سفیانی و صیحة آسمانی ادعا کند که مرا دیده است، دروغگو است و افترا می بندد، و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم (ر.ک: مجلسی، 1404ق، ج52، ص 151).

    با توجه به این مبادی و اصول، مقام و جایگاه بابیت و رکن رابع، به معنایی که شیخیه و در امتداد مسیر ایشان، بابیه از آن یاد می کنند، در زمان غیبت کبری مسدود گشته و رجوع به علما در امر دین مفتوح می باشد. گرچه به کار بردن تعبیر باب دربارة علمای عصر غیبت، فی حد نفسه اشکالی ندارد، اما اشکال از آنجا ناشی می شود که نیابت عامه به نیابت خاصه تبدیل می گردد و دربارة مقام این نایب مبالغه و زیاده روی می شود. با توجه به این اعتقاد و با توجه به اینکه خود مشایخ شیخیه نیز احادیث مذکور را، به طور مکرر مورد تأکید خاص قرار داده اند و بدون آنکه آن احادیث را تأویل یا تعبیر و تفسیری بکنند، به یک اصل موضوع را منکر شد، و عنوان بابیت را در پیش گرفته و بحث رکن رابع و ناطق واحد را مطرح می کنند. برای توجه کافی نگاهی دوباره به مطالب مندرج در آثار شیخیه می اندازیم تا نمونه هایی از این تضاد را در نظریات شیخیه بشناسیم.

    محمدکریمخان کرمانی تصریح می کند:

    ادعای نیابت خاصه در زمان غیبت امام خلاف طریقه و سیرت شیعه است و ابداً در آثار اهل بیت یافت نشده است که نایب خاصی در زمان غیبت خواهد آمد... (کریمخان کرمانی، بی تا، ص 31) اگر جاهلی بگوید که این نایب خاص است و این را امام به جهاد فرستاده اند، اولا؛ که نایب خاص نص خاص می خواهد... اما طریق نصوص بر اینکه این مرد نایب است که در زمان غیبت ممکن نیست به جهت اینکه هیچ کس به خدمت امام نمی رسد (همان ص 33 و 32).

    ابوالقاسم ابراهیمی هم در این باره می گوید:

    به علی بن محمد اجازه نفرمودند که نص بر نایبی نماید و امر علی الظاهر راجع به علماء و فقهای شیعه است که رجوع بایشان باید بکنیم... تا به علی بن محمد سمری رسید که نایب چهارم آن حضرت بود توقیع به نام او صادر شد که تا شش روز دیگر از دنیا می روی وصیت به سوی احدی مکن و لله الامر هو بالغه و در توقیع دیگر در پاسخ شیعیان نوشت «اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا» و امر راجع به روات اخبار شد (ابراهیمی، 1350، ج 1، ص 108).

    از سوی دیگر، ما شاهدیم که شیخیه قائل به باب، و وجود نواب گشته و می گویند:

    البته حضرت امام زمان(ع) ابواب و نواب شریف دارد... (همان، ص 108) امام بی نایب نمی شود و خانه بدون باب معنی ندارد... محال است زمین از وجود آنها (نواب و ابواب) خالی شود... بلی اگر عالمی صاحب علم و عمل و کمال و صاحب تصرف در ملک باشد و همان صفاتی که برای نایب خاص امام فرموده اند، یک وقتی در کسی دیدیم و ادعا هم کرد و شکی بر ما باقی نماند، البته از او قبول هم می کنیم و چرا نباید قبول کنیم (همان، ص 128).

    همان گونه که از این عبارات استفاده می شود، بزرگان شیخیه، از سویی، وجود هر نوع باب و نایب امام زمان در عصر غیبت را، مطابق عقیدة حقة شیعه، منکرند و حتی در این عقیده به توقیعات شریف نیز استدلال و تمسک می کنند، از سوی دیگر، در عبارات مختلف به وجود ابوابی برای امام غایب تأکید می کنند، تا جایی که امام بی نایب را بی فایده و لغو معرفی می کنند. آنجاکه حاج محمد کریمخان به صراحت می گوید: «... سابق بر این فصل بیان شد که حاکم خلقی در میان خلق ضرور شده است تا خلق او را ببینند و از او بشنوند و اگر بنا بود که خلق او را نبینند، خلق اکتفا به وجود خدا بایستی بکنند، پس ثمره حکومت ظاهر نشود مگر آنکه مردم او را ببینند و از او بشنوند...» (کریمخان کرمانی، ۱۲۶۳، ج 4، ص 27).

    معلوم نیست که به کدام دلیل اثبات شده که خلق از امام عصر نفع نمی برند، درصورتی که آن حضرت در توقیع شریف، برای زدودن چنین تصورات واهی فرموده است: «نفع بردن از من در ایام غیبتم، مانند نفع بردن مردم از خورشید است؛ وقتی که ابرها آن را می پوشانند، و من مایة امن و امان برای اهل زمین می باشم» (ر.ک: مجلسی، 1404ق، ج 53، ص 92).

    نتیجه گیری

    تعالیم شیخیه، با عنوان کردن آموزة رکن رابع، مکتب خاص عقیدتی را در شیعه بنا نهاد که جلوه بیرونی می طلبید. علی محمد شیرازی با موقع شناسی، خود را مظهر این جلوة بیرونی معرفی کرد و بر میراث بزرگان شیخی نشست و بر مقصود خویش نایل آمد.

    باید توجه داشت که در اصل، بابیت در بستر شیخی گری ایجاد شد؛ یعنی همان مسئله رکن رابعی که شیخیه در خفا می گفتند و برای خودشان چنین مقام و موقعیتی قائل بودند، همان را به روشنی یک جوان شیرازی به نام میرزا علی محمد باب ادعا کرد: من همان رکن رابع هستم. کم کم به جای رکن رابع، از کلمه «باب» استفاده کردند و خود را واسطه بین مردم و امام زمان عنوان نمودند. درحالی که، اسلام و بخصوص تشیع با اینکه کسی ادعا کند من نایب خاص حضرت مهدی هستم، به شدت مخالف است. بنابراین، بستری که شیخیه فراهم کرده بودند، موجب شد که علی محمدباب ادعای بابیت کند و به دنبال آن هم ادعای نبوت و آئین، شرع، کتاب و نسخ اسلام نمود و پس از آن، میرزا حسینعلی بهاء آیین بابیت را نسخ کرد و بحث اعتقاد به حضرت مهدی و آنکه یک نفر باید واسطه و باب باشد را هم از بین برد و آیین دیگری ایجاد کرد که مبانی آن با مبانی اعتقادی اسلام کاملاً در تعارض است. درواقع، کسی که قرآن و احادیث ائمه(ع) را نسخ شده بداند، خارج از اسلام است. این همان بستر شکل گیری شیخیه بود.

    ممیز عقیدة حقة امامیه در طی 13 قرن پس از هجرت از آراء شیخیه و بابیه این است که، آن نقباء و نجباء (رکن رابع)، ابواب امام عصر در زمان غیبت نیستند؛ زیرا مطابق نصوص ، این باب در عصر غیبت مسدود گشته است. و اکابر علمای امامیه از کلینی تا مقدس اردبیلی، و از علّامة مجلسی تا علمای قرن حاضر ، ضمن اعتقاد به ارتقاء مؤمنان تا مقام نقبایی و نجبایی، این امر را به معنی بابیت و رکن رابع، که باید واسطة ما بین امام غایب و مردم باشند، قلمداد نکرده اند . حتی ملّاصدرا، که خود روشنگر و مفسّر اسفار اربعه به حساب می آید، ارتقاء مقام معنوی و حتی تشرف به حضور امام را، به عنوان بابیت و ناطقیت اخذ ننموده اند (نجفی، 1383، ص 148).

        ابراهيمي، ابوالقاسم (1350)، الفهرست، كرمان، سعادت.
        ـــــ (1351)، ترجمه الفلسفيه، ترجمه علي موسوي، كرمان، مطبعه سعاده.
        افراسيابي، بهرام (1382)، تاريخ جامع بهائيت، تهران، مهرفام.
        آباداني، مبلغي (1373)، تاريخ ‌اديان‌ و مذاهب، قم، ‌منطق.
        بحراني، هاشم‌بن سليمان (1417ق)، البرهان في تفسير القرآن، قم، دارالتفسير.
        پازوكي، شهرام (1382)، يادي از هانري كربن: مجموعه‌اي از مقالات درباره هانري كربن: به انضمام در گفت‌وگو با وي سيدحسين، نصر، مقاله زندگي و آثار و افكار هانري كربن، تهران، بي‌نا.
        حايري اسكويي، موسي (1385)، احقاق الحق در رد اتهام و ابهام، ترجمة عيدي خسروشاهي، تهران، روشن ضمير.
        دایرة المعارف الاسلامیه (1382)، تهران، مركز دايره‌المعارف بزرگ اسلامي
        رضانژاد، عزالدين، «شيخيه بستر پيدايش بابيت و بهائيت»، (1381)، انتظار موعود، ش 3و4.
        شايگان، داريوش (1387)، هانري كربن آفاق تفكر معنوي در اسلام ايراني، ترجمة باقر پرهام، تهران، فروزان روز.
        شيخ حر عاملي (1409ق)، وسايل الشيعة، قم، آل‌البيت.
        شيخ صدوق (1404ق)، من لا يحضره الفقيه، قم، جامعه مدرسين.
        شيخ طوسي (1408ق)، كتاب الغيبة، قم، منشورات مكتبه بصيرتي.
        صافي گلپايگاني، لطف‌الله (1421ق)، منتخب الاثر، قم، حضرت معصومه.
        عبدالحميد، محسن (1982)، البابية و البهائية و مصادر دراستهما، ترجمه عباس كاظم مراد، بغداد، مطبعة الارشاد..
        كربن، هانري (بي‌تا)، مكتب شيخي از حكمت الهي شيعي، تهران، تابان.
        كرماني، محمد كريمخان و محمدباقر اصفهاني (1381ق)، سي فصل و اجتناب، ‎كرمان، گلشن.
        كرماني، محمدخان (1351)، مجموعه رسايل، رسالة اسحقية، كرمان، مدرسة براهيميه.
        كريمخان كرماني، محمد (1263)، ارشاد العوام، كرمان، چاپخانه سعادت.
        ـــــ (1268ق)، رجوم الشياطين، كرمان، مدرسه ابراهيميه، مطبعة سعادت.
        ـــــ (1380)، رساله سپهسالاريه در معني ركن رابع، مشهد، شيخيه باقريه.
        ـــــ (بي‌تا)، رساله تيرشهاب، كرمان، سعادت.
        ـــــ (بي‌تا)، طريق النجاه، بي‌جا، بي‌نا.
        فرید گلپایگانی، حسن (1346)، مفتاح باب الابواب يا تاريخ باب و بهاء، تهران، فراهاني.
        كليني، محمدبن يعقوب (1365)، اصول كافي، تهران، دار الكتب الاسلاميه.
        مجلسي، محمدباقر (1404ق)، بحار الانوار، بيروت، الوفاء.
        مجمع الرسايل فارسي (1351)، كرمان، مدرسة ابراهيميه‌.
        موسوي گيلاني، «دیدگاه پدیدار شناسانه هانری کربن به دکترین مهدویت» (1384)، انتظار موعود، ش 17.
        مهتدي، فضل‌الله (1386)، خاطرات زندگي صبحي و تاريخ بابيگري و بهائيگري، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي.
        نبیل زرندی، محمد (1356)، مطالع الانوار، تلخیص تاریخ بدیع زرندی، تهران، بي‌نا.
        نجفي، محمدباقر (1383)، بهائيان، تهران‌، مشعر.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    باقری، علی اکبر.(1391) جستاری در نقد بابیت با تأکید بر نقد آموزة رکن رابع در اندیشة شیخیه. فصلنامه معرفت ادیان، 3(3)، 87-104

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علی اکبر باقری."جستاری در نقد بابیت با تأکید بر نقد آموزة رکن رابع در اندیشة شیخیه". فصلنامه معرفت ادیان، 3، 3، 1391، 87-104

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    باقری، علی اکبر.(1391) 'جستاری در نقد بابیت با تأکید بر نقد آموزة رکن رابع در اندیشة شیخیه'، فصلنامه معرفت ادیان، 3(3), pp. 87-104

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    باقری، علی اکبر. جستاری در نقد بابیت با تأکید بر نقد آموزة رکن رابع در اندیشة شیخیه. معرفت ادیان، 3, 1391؛ 3(3): 87-104