مروري بر دو ديدگاه در مورد ذبيح ابراهيم(ع) در سنّت اسلامي
، سال اول، شماره دوم، بهار 1389، ص 5 ـ 21
مروري بر دو ديدگاه در مورد ذبيح ابراهيم(ع) در سنّت اسلامي
محمدرسول ايماني*
چكيده
امتحان الاهي حضرت ابراهيم(ع) در قرباني كردن فرزند خويش، كه از فرازهاي بلند زندگي اين پيامبر بزرگ الاهي است، در قرآن كريم مورد اشاره قرار گرفته است. به دليل اجمال موجود در آيات مربوط به داستان ذبح و عدم بيان فرزند قرباني و محلّ ذبح، از صدر اوّليه ي اسلام در تعيين نام ذبيح در بين مفسّران اسلامي اختلاف نظر وجود داشته است، اما اين اختلافات از قرن هفتم هجري به بعد فروكاسته و نام اسماعيل(ع) بهعنوان نامزد قرباني در سنّت اسلامي به ثبت رسيده است. امروزه برخي مستشرقان مدّعياند كه منابع اوّليه ي اسلام و شخص پيامبر(ص)، حضرت اسحاق(ع) را بهعنوان ذبيح الله معرّفي كردهاند و ذبيح الله خواندن اسماعيل(ع)، قرنها بعد به دلايلي از جمله رقابت با يهوديت در متون و تفاسير اسلامي وارد شده است. اين تحقيق بر آن است تا با مرور اين مسئله در سنّت اسلامي و با استناد به كلام معصومان(ع)، به بررسي مصداق ذبيحالله در قرآن كريم بپردازد.
كليد واژهها: ذبح، ذبيح، قرباني، ابراهيم، اسماعيل، اسحاق
طرح مسئله
از جمله فرازهاي زندگي حضرت ابراهيم(ع)، كه در قرآن مورد اشاره قرار گرفته، جريان امر الاهي به وي مبني بر ذبح فرزند خويش است. بنا بر آنچه در سوره ي صافات بيان شده، خداوند در عالم رؤيا به پيامبر خويش دستور داد تا فرزند خود را به نشانه ي تبعيت از خواست و مشيت الاهي قرباني كند. ابراهيم(ع) نيز اين مسئله را با فرزند خويش در ميان گذاشت. او با رضايت خاطر تمام، خود را تسليم امر الاهي كرد. با اين حال، در آيات مربوط به جريان اين داستان، ذكري از نام فرزند قرباني و نيز محل ذبح به ميان نيامده و اجمال بدوي موجود در اين آيات، موجب شد تا گروهي از مفسّرين قرون اوليه با استناد به شواهد و احتمالاً رجوع به پيشينه ي اين جريان در يهوديت، به اين نتيجه برسند كه نامزد قرباني، حضرت اسحاق(ع) بوده است. امّا با گذر زمان و تعمّق بيشتر در شواهد درون متني و تاريخي، شاهد تغيير برداشتي در بين مفسّران اسلامي هستيم.
اين تغيير نگرش و به تعبير دقيقتر، قوّت يافتن قول به ذبيح خواندن اسماعيل(ع) موجب شد تا برخي مستشرقان ادّعا كنند كه ذبيح خواندن حضرت اسماعيل(ع)، از پيرايههاي دين اسلام و در نتيجه ي عمل مفسّران قرون بعدي است و ديدگاه قرآن و شخص پيامبراكرم(ص) چيزي غير از آن بوده و ذبيح دانستن اسماعيل، قرنها بعد در سنّت اسلامي وارد شده است. به طور مثال، در كتابي با عنوان قرباني كردن اسحاق پس از بررسي ديدگاه مفسّران اسلامي در اين زمينه، به نقل از دو پژوهشگر آمده است:
گلدزيهر به اين نتيجه رسيد كه محمد(ص) خود احتمالاً اسحاق(ع) را به عنوان نامزد قرباني قلمداد ميكرد و مفسّرين اوّليه نيز در اين مورد شكي نداشتند... فايرستون نيز بر اساس بررسي فراوان مفاد آثار اسلامي، به اين نتيجه رسيد كه منابع اوّليه، كه مورد استناد آنها قرار ميگرفت، تمايل داشتند كه اسحاق(ع) را به عنوان نامزد قرباني به حساب آورند.1
همچنين مؤلّف كتاب مقدّس؛ الاهيات و ايمان پس از مقايسه ي نقل داستان در قرآن و تورات و برشمردن سه مؤلفه 1ـ الاهي بودن عمل قرباني؛ 2ـ تسليم تمام و كمال حضرت ابراهيم(ع) در مقابل مشيت الاهي و 3ـ بركت يافتن نسل ابراهيم(ع)، به عنوان نقاط مشترك اين دو گزارش و سكوت قرآن در مورد نام قرباني و محل ذبح، مينويسد:
با اينكه در سنّت اوّليه اسلامي، هويت فرزند، مورد نزاع بود. در طي دورهاي توافق عمومي حاصل شد كه اسماعيل(ع) به جاي اسحاق(ع) فرزند مورد بحث است. همچنين در حاليكه در قرآن مكاني براي وقوع اين داستان نقل نشده، سرانجام سنّت اسلامي آن را در مكه قرارداد. اين نمونه، خود به اندازه ي تلاش براي يافتن براهين آشكار براي اثبات اين مسئله ميتواند مفيد باشد كه سمبلهاي محوري مختّص يك دين چگونه هويت خود را توسعه و تعميق ميبخشند.2
در اين نوشتار سعي بر آن است كه با نگاهي به پيشينه ي اين بحث در آثار و تفاسير اسلامي و بررسي ديدگاههاي مختلف مفسّران و دانشمندان اسلامي در اين زمينه، ادلّه و شواهدي، كه براي تعيين مصداق حضرت ابراهيم وجود دارد، مورد ارزيابي و نقد قرار گيرد.
جريان قرباني در قرآن كريم
جريان قرباني حضرت ابراهيم(ع) در قرآن كريم ضمن آيات 99ـ111 سوره ي صافات بدين صورت مورد اشاره گرفته است، گفت:
من به سوي پروردگارم ميروم، او مرا راهنمايي خواهد كرد اي پروردگار من، مرا فرزندي صالح عطا كن. پس او را به پسري بردبار مژده داديم. چون با پدر به جايي رسيد كه بايد به كار بپردازند، گفت: اي پسركم، در خواب ديدهام كه تو را ذبح ميكنم. بنگر كه چه ميانديشي. گفت: اي پدر، به هر چه مأمور شدهاي عمل كن، كه اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهي يافت. چون هر دو تسليم شدند و او را به پيشاني افكند، ما ندايش داديم: اي ابراهيم، خوابت را به حقيقت پيوستي. و ما نيكوكاران را چنين پاداش ميدهيم. اين آزمايشي آشكارا بود. و او را به ذبحي بزرگ بازخريديم. و نام نيك او را در نسلهاي بعد باقي گذاشتيم. سلام بر ابراهيم. ما نيكوكاران را اين چنين پاداش ميدهيم. او از بندگان مؤمن ما بود.
همانگونه كه در اين آيات مشاهده ميشود، تنها به كليت جريان اشاره شده و به نحوِ مستقيم، نامي از فرزندي، كه نامزد اين امتحان بزرگ الاهي بوده به ميان نيامده است. همچنين به محل وقوع اين جريان و محل ذبح نيز اشارهاي نشده است. تنها اين نكته قابل برداشت است كه فرزند قرباني، همان فرزندي است كه بشارت تولّد او به ابراهيم(ع) داده شده بود.
پيشينه ي بحث در سنّت اسلامي
از آنجاكه قرآن كريم از بيان نام فرزند قرباني خودداري كرده، مفسّران سده ي اوّل براي فهم جزئيات اين جريان، بر آن شدند تا با كنجكاوي فراوان و با رجوع به شواهد درون متني و نيز برخي روايات موجود در اين زمينه، نام فرزند ذبيح را كشف كنند. در نهايت، نتيجه ي برخي از اين تلاشها معرّفي حضرت اسحاق(ع) بود. اينكه دلائل اين ادّعا چه بوده و آنان با استناد به چه قرائن و شواهدي به اين قول رسيدهاند، احتياج به پژوهش جداگانهاي دارد،3 امّا به هر حال، نبايد از نفوذ اسرائيليات و مرجعيت يافتن يهوديان تازهمسلماني، كه سعي در وارد كردن باورها و اسطورههاي يهودي در سنّت اسلامي داشتند، چشم پوشيد. همچنانكه ابن كثير در اين زمينه مينويسد:
جمع زيادي از گذشتگان قائل بودند كه ذبيح اسحاق(ع) است و آن را از كعب الأحبار يا از صحف اهل كتاب اخذ كرده بودند. اين كار در حالي صورت گرفت كه خدا بهتر ميداند در آنها حديث صحيحي از معصوم وجود ندارد تا به واسطه ي آن، از ظاهر قرآن كريم دست بكشيم و اين معنا از قرآن كريم فهميده نميشود، بلكه مفهوم يا منطوق بلكه نص قرآن حاكي از آن است كه ذبيح اسماعيل بوده است.4
در بين مفسّران و مورّخان اسلامي، محمد بن جرير طبري از جمله افرادي است كه به صراحت ديدگاه خود را در مورد ذبيح بودن اسحاق ابراز كرد. وي پس از اينكه به وجود رواياتي در مورد ذبيحبودن هر يك از اسحاق و اسماعيل اشاره كرده و همه ي آنان را صحيح ميداند، اينگونه نتيجه ميگيرد: «دليل قرآني كه صحّت روايات وارده از ناحيه ي پيامبر اكرم(ص) در مورد ذبيح بودن اسحاق را ثابت ميكند، واضحتر و مبينتر است»5 علاوه بر طبري، كه با صراحت به ذبيح بودن اسحاق فتوا ميدهد، برخي دانشمندان ديگر با لحن ملايمتري در اين باره اظهار نظر كردهاند. به طور مثال، ابن خلدون در ابتدا با ذكر احتمال هر دو طرف، به شواهدي كه قائلان به اسماعيل به آن معتقدند اشاره كرده و آنگاه آنان را نقد ميكند و سپس، با بيان اسامي صحابي و مفسّريني كه قائل به ذبيحبودن اسحاق هستند، بدون اينكه نظر خود را بيان كند، به نقل كلام طبري ميپردازد كه قائل است «اسحاق ذبيحالله» است.6 و سرانجام، گروه ديگري نيز با رعايت جانب احتياط، از اظهار نظر و اتّخاذ موضع امتناع ورزيده و متوقّف شدهاند. همانند جلالالدين سيوطي كه در مورد او چنين گفته شده است: «از جمله ي علماء كساني بودند كه ادله ي هر دو طرف را قوي ميديدند و يكي را بر ديگري ترجيح نميدادند. لذا توقّف كردند همانند جلالالدين سيوطي كه ميگويد: «من قبلاً به اين قول، كه ذبيح اسحاق است، تمايل داشتم. امّا اكنون در قبال آن متوقّفم.»7
با گذر زمان و دستيابي به شواهد بيشتري در اين زمينه و انجام تأملات بيشتر در قرآن كريم و مرور شواهد تاريخي، دانشمندان اسلامي به اين نتيجه رهنمون شدند كه مصداق آيات سوره ي صافّات و بشارت به «غلام حليم» بايد اسماعيل باشد و نه اسحاق. شايد بتوان از جمله پيشگامان خرق فضاي حاكم و اصلاح انديشه ي كتاب مقدّس، ذبيح بودن اسحاق(ع) در بين اهل سنّت را ابوالفداء، اسماعيل بن عمر معروف به ابن كثير(م774) دانست. وي با اختصاص فصلي از تفسير خود به بررسي آراي علماي سلف در مورد تعيين نام ذبيح، به ذكر نام مفسّران و برخي احاديثي كه از آنان وارد شده پرداخته و در نهايت، قول به ذبيح بودن اسماعيل(ع) را قول صحيح و يقيني ميداند. وي پس از نقل رواياتي، كه اسحاق را ذبيحالله دانستهاند، مينويسد:
اين اقوال همگي از كعب الأحبار گرفته شده است. او زمانيكه در دولت عمر اسلام آورد، عمر از كتب گذشته ي او نقل روايت كرد، پس گاهي اوقات خود به گفتة او گوش فرا ميداد و مردم را نيز به استماع سخنان او رخصت ميداد و از او روايات ضعيف و قوي را با هم نقل ميكرد. در حاليكه خدا بهتر ميداند، اين امّت حتّي به يك حرف از آنچه نزد وي بود، نيازي ندارد.8
اينكه چه عاملي موجب اين تغيير نگرش و يا به تعبير صحيحتر، قوّت يافتن ديدگاه طرفي كه اسماعيل(ع) را ذبيح ميدانست شده، مسئلهاي است كه براي مستشرقان جذابيت كافي براي پرسش و پژوهش را داشته است. هرچند استنتاجات عجولانه و بعضاً مغرضانه آنان تا حدّ زيادي از ارزش علمي اين پژوهشها كاسته است. همچنانكه بعضاً ادّعا شده «برخورد و رقابت با يهوديت، يكي از دلائلي است كه مفسّران مسلمان اصرار داشتند كه فرزند قرباني در جريان امتحان حضرت ابراهيم(ع)، اسماعيل(ع) بوده است.»9 آنگاه براي اثبات اين ادّعا، به روايتي استناد شده است كه شخص يهودي تازهمسلماني ادّعا كرده يهوديان خود از حقيقت امر ذبح آگاهند، ولي براي رقابت با اعراب و مسلمانان و انتساب اين فخر به فرزندان اسحاق و بني اسرائيل، از پذيرش آن سرباز ميزنند.10
توصيف ديگري از اين طيف پژوهشها را، كه به منظور كشف انگيزه ي گرايش مسلمانان به تفّحص در مورد مصداق آيات مربوط به قرباني حضرت ابراهيم صورت گرفته، ميتوان در گزارش زير مشاهده كرد:
قرآن در قرن هفتم ميلادي در سپهر اديان نمايان گشت؛ زماني كه اسلام، يهوديت و مسيحيت در حال شروع نزاعي درباره ي ستايش و تمجيد از فرزندان ابراهيم با يكديگر بودند. در نتيجه مفسّران اسلامي احساس نياز كردند كه ابهامات موجود در حكايت قرآن از اين جريان را روشن كنند. بحثها به سرعت شروع شد. اكثر مفسّران متن قرآن را مورد بررسي قرار دادند و به اين نتيجه رسيدند كه، فرزند قرباني بايد اسحاق باشد. آنان به اين حقيقت استناد كردند كه جريان قرباني در زندگي حضرت ابراهيم، قبل از مهاجرت وي به مكه به همراه اسماعيل واقع شده است. همچنين هرگاه خداوند ابراهيم را به فرزندي بشارت ميدهد، او اسحاق نام ميگيرد. از اين رو، زماني كه ابراهيم در آغاز قصه از خداوند طلب فرزند ميكند، او در حال دعا براي اسحاق بوده است.11
اينكه تا چه اندازه تعصّبات فرقهاي و رقابتهاي مذهبي زمينهساز و پيشبرنده ي تلاشهاي پژوهشي و تأملات تفسيري پيرامون اين آيه و ساير آيات قرآن بوده، خود احتياج به تحقيق و پژوهش مستقل و عميقتري دارد، امّا آنچه در اين مجال مقدور است، بازبيني ادلّه و شواهدي است كه دو طرف اين نزاع به آن استناد كرده و يا از اظهار نظر صريح دربارة آن سرباز زدهاند.
در ادبيات مربوط به بحث و كتبي كه مستقلاً و يا در خلال بحثهاي تفسيري به اين مسئله پرداختهاند، فخر رازي گزارشي را از اسامي مفسّران در هر دو گروه و نيز ادلّه و براهين هر يك ارائه كرده و تلاش او مبناي نقد و بررسي برخي كتب ديگر قرار گرفته است.12 وي افرادي مانند عمر، عباس بن عبدالمطلب، علي(ع)، ابن مسعود، كعب الأحبار، قتاده، سعيد بن جبير، مسروق، عكرمه، الزهري، السدي و مقاتل را در گروه اوّل، كه قائل به ذبيح بودن اسحاق بودند، جاي ميدهد و افرادي مانند ابن عباس(دو نقل از ابن عباس وجود دارد)، ابن عمر، سعيد بن المسيب، الحسن، الشعبي، مجاهد و الكلبي را در شمار كساني كه قائل به ذبيح بودن اسماعيل بودند، بر ميشمرد. 13 اگرچه اين استقراء وي قابل نقد و خدشه است14 و قرار دادن اسامي مفسّران و شخصيتها در گروه فوق از دقّت كافي برخوردار نيست، امّا به منظور ارائه ي گزارشي از ادلّه ي دو طرف، در اين قسمت با مبنا قرار دادن قول رازي، به بيان ادله ي كساني كه به ذبيح بودن اسماعيل(ع) قائلند، اشاره كرده و با نقد آنها با استناد به ادله ي طرف مقابل، تصويري از نزاع جاري پيرامون تعيين نام ذبيح ارائه ميكنيم.
ادلّه ي قائلان به ذبيح بودن اسماعيل و نقد مخالفان
دليل اوّل: در روايتي از رسول خدا(ص) وارد شده است كه «أنا ابن الذبيحين» (من فرزند دو قرباني شدهام: يكي عبدالله و ديگري اسماعيل). آنگاه ايشان توضيح دادند زماني كه عبدالمطلّب چاه زمزم را حفر كرد، نذر نمود كه اگر خداوند كار او را آسان سازد، يكي از فرزندانش را ذبح كند. قرعه انداختند و به نام عبدالله درآمد. امّا داييهاي او عبدالمطلب را از اين كار بازداشتند و از وي خواستند كه به جاي عبدالله، 100 شتر قرباني كند. او نيز چنين كرد و ذبيح دوّم نيز اسماعيل(ع) است.
اين روايت، كه در كتب روايي معتبري نيز آمده است،15 در اثبات مطلوب و مدعا زماني مفيد خواهد بود كه ادله ي ديگر تمام شود و تنها به عنوان مؤيد ميتوان از آن بهره جست. در غير اين صورت، به تنهايي امكان خدشه در آن وجود دارد. همانطوركه ابنخلدون در مورد اين استدلال گفته است: «اين شاهد مكفي به مدّعا نيست؛ چراكه گاهي اوقات شخص، عموي خود را از باب تجويز، پدر محسوب ميكند، به خصوص وقتي پاي چنين فخري در ميان باشد.»16
دليل دوّم: اصمعي نقل ميكند كه از ابا عمرو بن علاء از ذبيح ابراهيم(ع) سؤال كردم. وي پاسخ داد: عقلت كجاست! اسحاق(ع) كه هيچگاه در مكه نبوده، بلكه اسماعيل(ع) در مكه بوده و اوست كه به همراه پدر، خانه كعبه را بنا كرد و نحر در مكه واقع شده است.17
در مورد اين دليل نيز بايد گفت: كه از يك قرينه ي برون متني براي فهم مدلول آيه استفاده شده و در خود آيات صحبتي از محل ذبح به ميان نيامده است. علاوه بر اينكه، پيش فرض اين دليل آن است كه حضرت اسحاق(ع) هيچگاه در مكه نبوده است؛ در حالي كه، اين مسئله به اثبات نرسيده، بلكه بر خلاف آن نيز شواهدي وجود دارد. به طور مثال، مرحوم كليني در فروع كافي روايتي را نقل ميكند به اين مضمون كه وقتي ابراهيم(ع) مأمور شد تا مردم را براي انجام حج فرا خواند، خود اوّلين كسي بود كه از اهل يمن به اين ندا پاسخ داد و همراه همسر و فرزندش به حج رفت. ايشان پس از ذكر اين روايت، نتيجه ميگيرد كه بنابراين، هركس بر اين باور است كه اسحاق(ع) ذبيح الله است، ممكن است در همين سفر ذبح شده باشد.18
دليل سوّم: زماني كه حضرت ابراهيم(ع) امر الاهي مبني بر ذبح را با فرزند خويش در ميان ميگذارد، وي با قبول اين مسئله خود را براي امتثال امر الاهي مهيا و صبور ميداند و خطاب به پدر خويش ميفرمايد: «قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ »(صافات:102) از سوي ديگر، خداوند در قرآن، اسماعيل(ع) را به صبر توصيف، آنجا كه ميگويد: «وَ إِسْمَعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِّنَ الصَّابرين »(انبياء: 85) از اينرو، ميتوان نتيجه گرفت كه اين صبر، همان شكيبايي او در مقابل ذبح شدن است.
اين كلام، كه معناي صبر در اين آيه، صبر بر قرباني شدن بوده، ادّعايي بيش نيست كه نياز به ادلّه و شواهد قوي دارد. اما در حدّ يك استحسان و دليل ذوقي باقي خواهند ماند. ميتوان چنين دليلي براي ذبيح بودن اسحاق(ع) نيز اقامه كرد. همانطوركه يكي از ادلّه ي كساني كه قائل به ذبيح بودن وي هستند آن است كه بشارت به نبوّت اسحاق(ع) در سوره ي صافات «وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحينَ»(صافات:112) به جهت صبر و تحمّل شدائدي است كه در جريان ذبح متحمّل شده است.19
دليل چهارم: خداوند در قرآن كريم فرمود «وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوب»(هود:71). تقرير استدلال به اين آيه براي اثبات مدّعا چنين است: در اين آيه خداوند ابتدا بشارت تولّد اسحاق(ع) را به حضرت ابراهيم(ع) داده و پس از آن، به تولّد يعقوب بشارت داده شده است. حال، ذبح اسحاق يا قبل از ظهور يعقوب بوده است و يا بعد آن. قبل از ظهور يعقوب نميتواند باشد؛ چراكه خداوند زماني كه به اسحاق بشارت داد، همزمان به ظهور يعقوب از وي نيز بشارت داد، از اينرو، اگر قبل از به دنيا آمدن يعقوب، دستور ذبح او را صادر كند، باطل است. بعد از ظهور يعقوب نيز نميتواند باشد؛ چراكه نص قرآن حاكي از آن است كه فرزند ابراهيم پيش از امر به ذبح، توان بر سعي و عمل نداشت و لازمه ي آن اين است كه هنوز در سنين كودكي بوده است و تولد يعقوب از وي بعيد به نظر ميرسد.
در ميان كساني كه قائل به ذبيح بودن اسحاق(ع) هستند، طبري در تاريخ خود احتمال دوّم را برگزيده و بيان كرده كه هيچ استبعادي ندارد كه يعقوب(ع) قبل از امر به قرباني كردن اسحاق(ع)، به دنيا آمده باشد؛ چراكه خود قرآن نيز تصريح دارد كه فرزند هنگام امر به ذبح، به سنّ «سعي» رسيده بود. البته به نظر ميرسد، در اين مسئله لازم است با مراجعه به اهل لغت و نيز عرف مردمان آن زمان، سنّ «سعي» مشّخص شود. ابن منظور «سعي» در اين آيه را زماني ميداند كه طفل قادر باشد تا پدر خويش را در كاري كمك و مساعدت كند.20 زمخشري نيز رسيدن به حدّ «سعي» را زماني ميداند كه فرزند قادر شود پدر را در رفع حوائج و انجام كارها همراهي كند.21 صاحب مجمعالبحرين نيز سيزدهسال را سنّ سعي معرّفي كرده است.22 اگر اين تقدير از سنّ سعي را بپذيريم، آنگاه قول طبري در تضعيف دليل فوق خالي از وجه نخواهد بود. هرچند اين نكته نيز قابل تأمل است كه برخي اهل لغت مانند ابن منظور در لسان العرب، بعد از مشخّص كردن سنّ «سعي»، به سنّ اسماعيل، كه سيزده سال بود، استناد كردهاند. اين خود ميتوان دليل آن باشد كه آنها از مشخّصات مصداق، سعي در پي بردن به مفهوم لفظ داشتهاند كه در اينصورت براي قضاوت ما در اين نزاع ثمري نخواهد داشت. همچنين ابن خلدون حتّي احتمال اوّل را منتفي نميداند و بشارت به يعقوب(ع)، پس از امر به ذبح پدرش را از اين جهت ميداند كه «خداوند در علم خويش ميدانست اسحاق ذبح نميشود لذا بشارت او را به ابراهيم داد.»23
دليل پنجم: در قرآن كريم در آيه ي قبل از جريان ذبح، از قول ابراهيم(ع) چنين نقل شده است كه «من به سوي پروردگارم ميروم، او مرا راهنمايي خواهد كرد»(صافات:27) پس از اين كلام، وي از خداوند تقاضاي فرزندي ميكند تا در ديار غربت مونس او باشد، لذا ميفرمايد: «رَبِّ هَبْ لي مِنَ الصَّالِحين»(صافات:100) اين زماني معنا پيدا ميكند كه ابراهيم در آنجا فرزندي نداشته باشد و براي خارج شدن از تنهايي، فرزندي را از خداوند طلب كند. همه موّرخان اتّفاق نظر دارند كه اسماعيل، بزرگتر از اسحاق بوده است. از اينرو، اين طلبِ فرزند مربوط به اسماعيل است، نه اسحاق. پس از اين دعاست كه خداوند جريان ذبح را نقل ميكند.
در نقد اين استدلال گفته شده است كه آيات قبل از جريان ذبح، اتّفاقاً خود قرينهاي است بر اينكه ذبيح اسحاق بوده است؛ چراكه همه متّفقاند كه منظور ابراهيم(ع)، از ذهاب به سمت پروردگار، سفر او به شام همراه همسرش ساره بوده است و در آن زمان، هنوز هاجر را نميشناخته تا ازخداوند طلب فرزندي از او را بنمايد. 24 در نتيجه، دعاي وي به جهت طلب فرزندي از ساره بوده و بشارت خداوند مبني بر اينكه «فبشرناه بغلام حليم» نيز بايد ناظر به تولّد اسحاق(ع)، كه فرزند ساره است، باشد. توالي آيات به اثبات ميرساند كه فرزند مبشّربه همان ذبيح است.25
دليل ششم: برخي روايات حاكي از آن است كه دو شاخ قوچي كه به جاي ذبح فرزند ابراهيم جايگزين شد، در كعبه براي مدّتها آويزان بود و در جريان حمله به بيت الله الحرام، در زمان پسر زبير از بين رفت. قريش آنها را نسل به نسل به ارث ميبردند.26 از اينرو، ميتوان نتيجه گرفت كه ذبح در مكه واقع شده و از آنجاكه تنها اسماعيل در مكه بوده، لذا ذبيح نيز بايد او باشد.
نقدي كه دربارة دليل دوّم بيان شد، عيناً در مورد اين دليل نيز جاري است و امكان آمدن اسحاق به همراه پدر به مكه محتمل است. اين نكته نيز قابل ذكر است كه اين روايت در مجامع روايي و كتب تفسيري اهل سنّت موجود است و از ناحيه ي معصومان(ع) روايتي با اين مضمون وارد نشده است.
پس از مرور اجمالي بر نزاع جاري در اين مسئله و اختلاف نظري كه در تعيين نام ذبيح در سنّت اسلامي وجود داشته است، در ادامه مناسب است تا به ديدگاه اهلبيت(ع) در اين زمينه اشاره كنيم. آنگاه به دو شاهدِ، درون متني و بروني متني براي تقويت اين ديدگاه اشاره كنيم.
ذبيح حضرت ابراهيم(ع) از ديدگاه اهلبيت(ع)
برخي از مفسّران بر اين باورند كه اختلاف در مورد نامزد قرباني مربوط به رواياتي است كه از طريق اهل سنّت وارد شده است. امّا رواياتي كه از طريق شيعه، از ناحيه ي معصومان وارده شده همگي حاكي از آن است كه ذبيح، اسماعيل(ع) است.27 اين در حالي است كه، به نظر ميرسد در بين مجامع روايي شيعه نيز رواياتي مبني بر ذبيح الله بودن اسحاق(ع) وجود داشته است. همچنانكه شيخ صدوق ادّعا ميكند كه روايات در مورد تعيين نام ذبيح ابراهيم، با يكديگر اختلاف دارند و آنگاه خود طريقه ي جمعي را براي آن ارائه ميكند.28 همچنين مرحوم طبرسي در مجمع البيان، با نقل ادله ي دو طرف مينويسد: «هر دو قول را اصحاب ما از ائمه ي اطهار نقل كردهاند، هرچند اظهر در روايات قول به اسماعيل است.»29 شاهد ديگر در اين زمينه را ميتوان در تفسير قمي مشاهده كرد. صاحب اين كتاب در ذيل آيه ي 87 سوره ي يوسف، به نامهاي اشاره ميكند كه حضرت يعقوب(ع) در پاسخ نامه ي عزيز مصر نوشته بود. در ابتداي اين نامه آمده است:
نوشته ي تو را خواندم. نوشته بودي كه فرزند مرا خريدي و آن را عبد خود ساختي، همانا خداوند بلاء را موكل بني آدم قرار داده است. همانا نمرود جدم ابراهيم(ع) را در آتش انداخت امّا نسوخت و آتش بر او بَرد و سلام شد. همانا خداوند به جدّم ابراهيم(ع) امر كرد تا پدرم اسحاق(ع) را ذبح كند، امّا زماني كه خواست او را ذبح كند، خداوند او را با كبش عظيم جايگزين كرد.30
علامه ي مجلسي نيز روايتي را به همين مضمون از امام صادق(ع) و به نقل از تفسير عياشي آورده است.31 در كتاب شريف كافي نيز شواهدي بر وجود روايات در اين زمينه قابل بررسي است و با استناد به همين شواهد است كه مرحوم مجلسي احتمال دادهاند كه شيخ كليني از متوقّفين در اين مسئله باشد.32
با اين حال، در ميان علماي شيعه، شخصي را نميتوان يافت كه به صراحت قائل به ذبيح بودن اسحاق باشد. همانگونه كه سيد جزايري در قصص الأنبياء ميگويد: «علماي اسلام در تعيين اينكه ذبيح، اسماعيل يا اسحاق بوده با يكديگر اختلاف دارند. در اين ميان، علماي شيعه و گروهي از علماي اهل سنّت قائل به اسماعيلاند و اخبار صحيح و آيات قرآني و عقل نيز آنها را همراهي ميكند و گروه ديگر از اهل سنّت قائل به اسحاقاند.»33
از عدم التزام علماي شيعه به مضمون برخي رواياتي كه به ذبيح بودن اسحاق(ع) اشاره دارند، ميتوان نتيجه گرفت كه روايات جانب اسحاق، يا دچار ضعف سندي هستند و يا در مقام تعارض با روايات جانب اسماعيل تاب مقاومت نداشته و در مقام تعارض با آن كنار نهاده شدهاند. در حقيقت، روايات موجود در اين زمينه حكم روايات متعارضي را دارد كه علما با روشهاي گوناگون از آنها رفع تعارض كرده و يا سعي در جمع كردن بين مضمون آنها ميكنند. به طور مثال، شيخ صدوق با تصرّف در ظاهر رواياتي كه اسحاق را ذبيحالله ميدانند، ذبيحالله بودن اسحاق را اينگونه توضيح ميدهد:
ذبيح اسماعيل بود. امّا اسحاق كه چند سال بعد به دنيا آمد آرزو كرد اي كاش او كسي بود كه خداوند ابراهيم را به ذبحش امر كرد. با اين حال، او همانند برادرش در مقابل امر الاهي صبر كرد و تسليم شد و به خاطر همين به مقام و مرتبه ي اسماعيل نائل شد. خداوند از قلب او آگاه شد و او را به جهت تمناي ذبح، بين ملائكه ذبيح ناميد و روايت اين جريان در كتاب نبوّت مستنداً آمده است.34
علاوه بر اين، در فهم روايات مربوط به جريان، شرايط صدور اين روايات را نيز نبايد مغفول گذاشت. به نظر ميرسد، در قرون اوّليه هجري انديشه ي كتاب مقدّسي ذبيح بودن اسحاق(ع) بر فضاي دل و انديشه ي مسلمانان سايه افكنده بود و اجمال موجود در آيات سوره ي صافّات نيز خود بر اين امر دامن ميزد تا برخي مفسّران با اين ذهنيت خاص، به سراغ آيات مربوط رفته و از آنها آنچه ذبيح بودن اسحاق را تأييد ميكند، برداشت كنند. در چنين فضايي، قول به ذبيح بودن اسحاق(ع) انديشه ي حاكم و قول به ذبيح بودن اسماعيل(ع) در اقليت قرار ميگرفت. از آنجاكه امامان معصوم(ع) نيز اسماعيل را ذبيح الله ميدانستند، هرگونه اعتقادي به اين مسئله نشانگر انتساب به ايشان و قولي مخالف جماعت مسلمانان به شمار ميرفت. از اين رو، انجام تقيه در صدور رواياتي كه به نام اسحاق(ع) به عنوان «ذبيح الله» اشاره دارد، امر بسيار محتملي است و به عنوان يكي از راههاي جمع بين روايات متعارض در اين زمينه پيشنهاد شده است. همچنانكه مرحوم مجلسي پس از اشاره به وجود روايات متعارض حول اين موضوع مينويسد:
در مورد جمع بين اين روايات، اين امكان وجود دارد تا رواياتي كه اسحاق را ذبيح الله ميداند را حمل بر تقيه كنيم؛ چراكه زمان صدور اين روايات، قول به ذبيح بودن اسحاق قول مشهور بين مخالفين و اهل سنّت بوده است.35
به هر حال، چه شيوه ي جمع شيخ صدوق را بپذيريم و چه روايات جانب اسحاق(ع) را حمل بر تقيه كنيم، رواياتي كه قرباني را اسماعيل(ع) معرّفي كردهاند، مؤيد به قرائن و مرجّحاتي است كه نميتوان به سادگي از كنار آنها گذشت. در ادامه، به دو مورد از اين شواهد نظري خواهيم افكند.
شواهدي بر ذبيحبودن حضرت اسماعيل(ع)
أ. قرائن لفظي موجود در آيات قرباني
حقيقت آن است كه تأمّلي دقيق و موشكافانه و مراجعهاي بدون پيشفرضِ قرار دادن باورهاي ذهني در آيات سوره ي صافات، اين نكته را روشن خواهد ساخت كه فرزندي كه خداوند بشارت او را قبل از بشارت به اسحاق(ع)، به ابراهيم(ع) داده وآنگاه دستور ذبح او را صادر كرد، كسي جز اسماعيل(ع) نيست. در اين قسمت، مناسب است به روايتي از امام رضا(ع)، كه با استناد به خود آيات و شواهد درون متني، ذبيح بودن اسماعيل(ع) را اثبات ميكند، اشاره كنيم.
شيخ صدوق در معاني الأخبار اينگونه روايت ميكند كه داود بن كثير از وجود مقدّس امّام صادق(ع) سؤال ميكند كه از بين اسماعيل(ع) و اسحاق(ع)، كدام يك بزرگتر بوده و كدام يك ذبيح ميباشد. حضرت در پاسخ ميفرمايند:
اسماعيل پنج سال از اسحاق بزرگتر بود و ذبيح نيز اسماعيل بود و منزل وي در مكه بود. همانا ابراهيم خواست تا اسماعيل را در مِنيٰ در موسم حج قرباني كند... بين بشارت به اسماعيل و بشارت به اسحاق پنج سال فاصله بود. آيا كلام ابراهيم در قرآن را ملاحظه نكردي كه فرمود: «پروردگارا فرزندي از صالحان به من عطا كن»(صافات: 100) و آنگاه خداوند با اين كلام «فبشرناه بغلام حليم»، مژده ي تولّد اسماعيل از هاجر را به او داد و آنگاه در جريان ذبح كبشي را جايگزين او كرد. پس از اينها بود كه خداوند فرمود: «و بشارت اسحاق را كه پيامبري از صالحين است به او داده و نسل او و اسحاق را بركت داديم».36
منظور خداوند از «او» بشارت به اسماعيل قبل از بشارت به بركت يافتن نسل اسحاق است. پس، هر كس گمان كند كه اسحاق بزرگتر از اسماعيل بوده و ذبيح اوست، آنچه را كه خداوند در قرآن كريم نازل كرده، تكذيب كرده است.37
همانگونه كه مشاهده ميشود، استناد حضرت به توالي آيات و ضمايري است كه به صورت متوالي در آيات سوره ي صافات آمده و ظاهر كلام فصيح اقتضا ميكند كه مرجع واحدي داشته باشند. در آيه ي پاياني مربوط به بحث، خداوند ميفرمايد: «وَ بارَكْنا عَلَيْهِ وَ عَلي إِسْحاقَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبين»(صافات:113) در اين آيه، حرف عطف اقتضا ميكند كه مرجع ضمير در «عليه»، كسي غير اسحاق يعني اسماعيل باشد. از اينرو، در آيات قبل نيز كه صحبت از بشارت به يك فرزند و امر به ذبح او و جايگزين كردن او به جاي كبش است، بايد مرجع ضمير اسماعيل باشد. در حقيقت، بشارتي كه در آيات ابتدايي به ابراهيم داده شده، غير از بشارت به اسحاق است كه در آيات پاياني بيان شده و اين كلام كه «ما در قرآن جايي را سراغ نداريم كه به ابراهيم به كسي غير از اسحاق بشارت داده شده باشد»،38 نميتواند دليل بر آن باشد كه بشارت به «غلام حليم» نيز اسحاق بوده است؛ چراكه:
اوّلاً، اين قياسي است كه دليلي ندارد، بلكه دليل بر خلاف آن وجود دارد و خود اين آيات دليل بر خلاف است؛ چراكه بشارت مجدّد به ابراهيم(ع) بعد از آنكه او را به غلام حليم بشارت داد، حاكي از بشارت به يك فرزند در حالي است كه، فرزندي ديگر وجود داشته است و همه ي اتّفاق نظر دارند كه آن فرزند اسماعيل(ع) است.39
ب) فرزند قرباني تنها فرزند ابراهيم(ع)
شواهد حاكي از آن است كه فرزند قرباني در هنگام ذبح، تنها فرزند ابراهيم(ع) بوده و از آنجاكه به اتّفاق اديان ابراهيمي، اسماعيل(ع) فرزند ارشد بوده، از اينرو، فرزند قرباني نيز بايد همو باشد. از جمله ي اين شواهد عبارتي از تورات است كه در نقل جريان قرباني در سفر پيدايش آن موجود ميباشد. مرور فقراتي از تورات، كه به ذكر داستان قرباني حضرت ابراهيم(ع) پرداخته، اين حقيقت را آشكار ميسازد كه حتّي در كتب مقدّس پيش از اسلام نيز نامزد شدن براي قرباني به نام اسماعيل(ع) ثبت شده و ذبيح خواندن اسحاق ناشي از تحريفاتي است كه در متون اصلي تورات رخ داده است. بنابراين، از اين گزارش تاريخي، ميتوان به عنوان شاهدي براي پي بردن به مدلول حقيقي آيات سوره ي صافات كمك جست.
در باب 22 از سفر پيدايش تورات ميخوانيم:
و واقع شد بعد از اين وقايع كه خدا ابراهيم را امتحان كرده بدو گفت: «اي ابراهيم!» عرض كرد: «لبيك» گفت اكنون پسر خود را كه يگانه ي توست و او را دوست ميداري، يعني اسحاق را بردار و به زمين موريا برو و او را در آنجا بر يكي از كوههايي كه به تو نشان ميدهم، براي قرباني سوختني40 بگذران»... و هر دو باهم رفتند. چون بدان مكاني كه خدا بدو فرموده بود رسيدند، ابراهيم در آنجا مذبح را بنا نمود و هيزم را بر هم نهاد و پسر خود اسحاق را بسته بالاي هيزم بر مذبح گذاشت و ابراهيم دست خود را دراز كرد، كارد را گرفت تا پسر خويش را ذبح نمايد. در حال، فرشته ي خدا از آسمان وي را ندا داده و گفت: اي ابراهيم! ابراهيم عرض كرد لبيك گفت: دست خود را بر پسر دراز مكن و بدو هيچ مكن؛ زيرا الان دانستم تو از خدا ميترسي؛ چونكه پسر يگانه ي خود را از من دريغ نداشتي. آنگاه ابراهيم چشمان خود را بلند كرده ديد كه قوچي در عقب وي در بيشهاي به شاخهايش گرفتارشده، پس ابراهيم رفت و قوچ را گرفته آن را عوض پسر خود براي قرباني سوختني گذرانيد... بار ديگر فرشته ي خداوند به ابراهيم از آسمان ندا داد و گفت: «خداوند ميگويد به ذات خودم قسم ميخورم، چونكه اين كار را كردي و پسر يگانه ي خود را دريغ نداشتي، هر آينه تو را بركت دهم و ذريت تو را كثير سازم».41
با نظر به فقرات فوق مشخّص ميشود كه اين داستان شباهتي زيادي به نقل آن در قرآن كريم دارد. در عناصري مانند نحوه ي ذبح، جايگزين شدن يك قوچ براي عمل قرباني، بشارت به بركت يافتن نسل حضرت ابراهيم(ع)، دو گزارش با يكديگر همنوا هستند. با اين حال، نقل كتاب مقدّس برخلاف قرآن كريم، در دو مطلب صراحت دارد: يكي نام فرزند و ديگر محل ذبح. در مورد اوّل، عهد قديم به نام «اسحاق» تصريح كرده و آن را يگانه فرزند ابراهيم(ع) معرّفي ميكند. از سوي ديگر، به نام محل قرباني اشاره كرده و انجام عمل قرباني را در زمين «موريا» قرار ميدهد. «موريا» نام كوهي در شهر اورشليم است كه سليمان معبد و خانه ي خداوند را بر وراي آن بنا كرد.42 با اين حال، ذكر نام اسحاق(ع) به عنوان يگانه فرزند ابراهيم(ع) و نامزد قرباني جاي تأمّلي جدّي دارد.
همانگونه كه در فقرات فوق ملاحظه ميشود، نام اسحاق(ع) به عنوان يگانه فرزند ابراهيم(ع) در قالب جملهاي معترضه ذكر شده است: «اكنون پسر خود را كه يگانه ي توست و او را دوست ميداري -يعني اسحاق- را بردار و به زمين موريا برو و او را در آنجا بر يكي از كوههايي كه به تو نشان ميدهم، براي قرباني سوختني بگذران» در اين فقرات، پسر قرباني به «يگانه فرزند» توصيف شده و جميع اهالي اديان بر اين مسئله اتّفاق نظر دارند كه اسماعيل(ع) چندين سال از اسحاق بزرگتر بوده است. از اينرو، تك فرزند بودن، تنها در مورد اسماعيل(ع) صادق است و نه اسحاق. و لذا ميتوان ادّعا كرد كه تورات نيز اسماعيل را به عنوان نامزد قرباني ميدانسته و عبارت «يعني اسحاق» در متن اصلي نبوده و ويراستاران بعدي تورات در ضمن كتابت و يا مراحل بعدي به آن افزودهاند.
احمد شلبي با توجّه دادن به اين مطلب و بيان وقوع تحريف در اين فقرات مينويسد:
در مورد تورات اگر شخص محقّق با ديده ي دقّت بنگرد ميبيند كه مشخّص كردن نام ذبيح به اسحاق دستبرد و صناعتي است كه به خوبي انجام نشده است. در فقرات 1-3 باب 22 از سفر تكوين، كلمه «اسحاق» با كلمه ي «تنها فرزند تو» در كنار هم آورده شده و اين تناقض آميز است؛ چراكه اسحاق هيچ وقت تنها فرزند ابراهيم نبوده است. او زماني كه سنّ اسماعيل 14 سال بود، به دنيا آمد. همانگونه كه خود تورات تأكيد ميكند، و هردو باقي بودند تا ابراهيم از دنيا رفت و آنگاه هر دو او را در شهر الخليل دفن كردند.43
برخي يهوديان در مقام پاسخ از اين اشكال كه چرا خداوند اسحاق را تنها فرزند معّرفي كرده است، در حالي كه اسماعيل از او بزرگتر بوده، گفتهاند: اين مسئله يا به اين جهت است كه در زمان امر به ذبح، اسماعيل(ع) در مكه بوده است و يا از اين باب است كه اسحاق(ع) تنها فرزند براي مادرش بوده و ساره جز او فرزندي را نداشته است.44 امّا گذشته از اين دو دليل، كه ضعف آنها به وضوح براي انسان محقّق آشكار است،45 ديدگاه رايج يهوديت و برخي مسيحيان متأخر آن است كه اساساً صدق عنوان پسر بر اسماعيل مجازي است؛ چراكه مادر وي كنيز بوده است و عنوان «پسر» حقيقتاً بر فرزندي اطلاق ميشود كه تولد يافته از همسر شرعي و قانوني انسان باشد. در مورد ابراهيم نيز همه قبول دارند كه ساره تنها همسر شرعي و قانوني او بوده است. ار اينرو، اسحاق را به معناي درست كلمه بايد تنها پسر او به حساب آورد.
به هر حال، تمامي اين توجيهات زماني كارگر خواهد بود كه احتمال محرّف بودن اين فقرات و دستبرد در اين قسمت از تورات دفع شود. احتمالي كه از سوي برخي قرائن و شواهد تقويت ميشود. به عنوان مثال، ميتوان به پژوهشي كه در همين زمينه صورت گرفته اشاره كرد. در كتابي با عنوان «تنها پيشكش براي قرباني؛ اسماعيل يا اسحاق» تحقيق مفصّلي در مورد فقرات اوّليه باب 22 از سفر پيدايش، كه به جريان ذبح فرزند ابراهيم(ع) پرداخته، صورت گرفته و مؤلّفان در پايان با تأكيد بر ايجاد تغيير در اين داستان و ارائه ي شواهدي در اين زمينه، بيان ميكنند كه نويسنده ي اين فقرات «كه يك نويسنده ي متعهّد و يك معلّم برجسته بوده، از آنجا كه ميبيند هيچ يك از داستانهاي قديمي به نحو كافي رسا نيستند، با آزداي كامل همّت خود را براي تغيير داستان به كار بسته و در عين حال، اين كار خود را در عاليترين مفهوم، كاري ديني تلقّي ميكرده است.»46
همچنين در باب 44 انجيل برنابا، كه عليرغم تولّد از بطن و متن مسيحيت اوّليه و انتساب به يكي از معاصران عيسي(ع) مورد نفي مسيحيت كنوني قرار دارد، آمده است: وقتي شاگردان از عيسي(ع) در مورد گزارش تورات از عهد خداوند با اسحاق(ع) سؤال كردند، در حالي كه عهد با اسماعيل(ع) برقرار شده بود، ايشان پاسخ ميدهد كه «آنچه نوشته شده همين است، ليكن نه موسي نوشته و نه يشوع، بلكه أحبار ما نوشتهاند. آنان كه نميترسند از خدا». آنگاه به عنوان شاهدي براي تحريف در تورات به مسئله ي قرباني ابراهيم(ع) اشاره كرده، ميفرمايند: «پس خدا با ابراهيم(ع) به سخن درآمد و فرمود: بگير اوّلين زاده ي خود را و بر كوه بر شو تا پيش كني او را به قرباني. پس چگونه اسحاق اوّلين زاده ميشود؟ و حال آنكه وقتي او زاده شد، اسماعيل هفت ساله بود» پس آنگاه شاگردان گفتند: به درستي كه خدعه ي فقها هر آيينه آشكار است.»47
با لحاظ اين فقرات از تورات ميتوان نتيجه گرفت كه، فرزند قرباني تنها فرزند ابراهيم(ع) در زمان ذبح بوده است. از اينرو، با نام اسماعيل(ع) تطابق دارد و اين گزارش تاريخي خود ميتواند شاهدي براي پي بردن به نام ذبيح ابراهيم(ع) در جريان ذبح باشد.
نتيجهگيري
اگرچه امروزه نام اسماعيل(ع) به عنوان ذبيح حضرت ابراهيم(ع) در حافظه ي جمع بسياري از مسلمانان تثبت شده، امّا تعيين نام ذبيح در سنّت اسلامي ديدگاههاي مختلفي را به سوي خود جلب كرده و از همان صدر اسلام به جهت اجمال موجود در آيات سوره ي صافات برخي از مفسّران همنوا با تورات، اسحاق(ع) را ذبيح الله دانستهاند. اين در حالي است كه، امامان معصوم(ع) در همه ي شرايط ـ به جز در مواردي كه به سبب تقيه يا امور ديگر قادر به بيان حقيقت نبودند ـ همواره بر ذبيح بودن اسماعيل(ع) تأكيد ورزيده و با استناد به قرائن موجود در آيات مربوط به اين جريان، پرده از اجمال آيات كنار زدهاند. علاوه بر اينكه وجود شواهدي مانند يگانه بودن فرزند قرباني در زمان ذبح، كه در منابعي همچون تورات به آن تصريح شده، خود ميتواند شاهدي بر ذبيح بودن حضرت اسماعيل(ع) باشد.
منابع
ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلميه، 1419ق
ابن كثير، قصص الأنبياء، مصر، دارالكتب الحديثه، 1388ق،
ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، بيروت، دار صادر، چ سوم، 1414ق
ابنخلدون، عبدالرحمن، تاريخ ابنخلدون، بيروت، مؤسسه ي أعلمي، 1391ق،
آلوسي، سيدمحمود، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ق
ثعالبي، عبدالرحمن بن محمد، جواهر الحسان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء الثراث العربي، 1418ق.
جزائري، سيدنعمتالله، قصص الأنبياء، قم، شريف رضي، بيتا
زمخشري، محمود، الكشّاف عن حقائق التنزيل، بيروت، دارالكتب العربي، چ سوم، 1407ق
سيوطي، جلال الدين، در المنثور في تفسير المأثور، قم، كتابخانه ي آيتالله مرعشي نجفي، 1404ق.
شلبي، احمد، مقارنة الأديان اليهوديه، قاهره، مكتبة النهضة المصريه، چ دهم، 1998م
شيخ صدوق، خصال، قم، جامعه مدرسين، 1362
شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا(ع)، بيروت، مؤسسه اعلمي ، 1404
شيخ صدوق، معاني الأخبار، قم، جامعه ي مدرّسين، 1338ش
شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، قم، جامعه ي مدرّسين، چ2: 1404ق
طباطبائي، سيدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت،مؤسسه اعلمی، 1403 ق.
طبرسي، مجمع البيان، بيروت، مؤسسه ي اعلمي، 1415ق.
طبرسي، مكارم الأخلاق، نشر شريف رضي، 1392ق.
طبري، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفة، 1412 ق.
طبري، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوك، بيروت، مؤسسه اعلمي، 1403ق
طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، تهران، كتابفروشي مرتضوي، چ سوم، 1375
علي بن ابراهيم قمي، تفسير قمي، قم، دار الكتاب للطباعة و النشر، چ سوم، ، 1404 ق
فخر رازي، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، بيروت، دار إحياء تراث العربي، چ3: 1420ق
كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، اسلاميه، 1362
مجلسي، محمدباقر، بحار الأنوار، بيروت، مؤسسه ي الوفاء، 1403ق
محمد بن عمر بن عبد العزیز، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348
هاكس،جيمز، قاموس كتاب مقدس، تهران، اساطير،1377
Chauri, Abdus Sattar and Hauri, lhsanur Rahman, The Only offered for Sacrifice, Isaac or Ishmael, India: Gyan Publishing House, 2010
Noort, Edward and Tigchelaar, Eibert(eds), The Sacrifice of Isaac, Boston:2002
Feiler, Bruce, Abraham, A Journey to Heart of Three Faiths, Canada: HarperCollins publisher,2002
Chliton, Bruce, Abraham's Course, New York: The Doubleday Broadway Publishing, 2008
Moberly, R. w. l. The Bible, Theology and Faith, Cambridge University Press, 2004
* دانشجوي دكتري اديان. دريافت: 16/4/89 ـ پذيرش: 20/5/89.
E-Mail: mrimani@hotmail.com
1. Noort, Edward and Tigchelaar, Eibert(eds), The Sacrifice of Isaac, p.130
2. Moberly, R. w. l.,The Bible, Theology and Faith, p.116
3. در تفسیر ابن کثیر به برخی ادله و روایاتی که قائلین به ذبیح بودن اسحاق به آن تمسّک کردهاند اشاره شده است. ر.ک. ابن 3. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج7، ص 28.
4. ابن کثیر، قصص الأنبیاء، ج1، ص214
5. محمد بن جرير طبری، تاریخ طبری، ج1، ص184
6. عبدالرحمن ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، ج2، ص38
7. سيدمحمود آلوسی،روح المعانی ، ج23، ص136
8. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 7، ص 28.
9. Chliton, Bruce, Abraham's Course, p.167
10. «شخصی به نام کعب القرظی می گوید که نزد عمر بن عبد العزیز بودم و از من در مورد ذبیح ابراهیم سؤال کرد و به او گفتم که اسماعیل است و به این آیه استناد کردم که «و بشرناه باسحاق نبیاً من الصالحین» پس به دنبال شخصی فرستاد که قبلاً یهودی بود و اسلام آورده بود و از علماء یهود به شمار میرفت. پس از او در این باره سؤال کرد و من نیز حاضر بودم. وی جواب داد که اسماعیل است. سپس ادامه داد، ای امیرالمؤمنین! والله یهود این مسئله را میدانند، امّا نسبت به شما جماعت عرب حسادت می ورزند چراکه پدر شما به امر الهی بنا بود تا ذبح شود ولذا در این مسئله با شما عناد می ورزند و محاجات میکنند و ادّعا میکنند که او اسحاق بوده است، چراکه اسحاق پدر ایشان است.» طبرسی، مجمع البیان، ج8، ص323/ ابن جریر طبری، جامع البیان، ج23، ص101؛ زمخشری، تفسیر الکشّاف عن حقائق التنزیل، ج3، ص347؛ این کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج4، ص20؛ سیوطی، در المنثور، ج 5، ص281؛ آلوسی، روح المعانی، ج23، ص135؛ ثعالبی، عبدالرحمن بن محمد، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 42.
11. Feiler, Bruce, Abraham, A Journey to Heart of Three Faith, p.115-116.
12. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج5، ص137
13. فخر رازی، مفاتيح الغيب، ج26، ص 347.
14. به طور مثال راوی برخی احادیث از ابن عباس و حضرت امیر7 عکرمه است که در طریق راویان شیعه قرار نداشته و در بعضی کتب رجالی مانند رجال کشی تضعیف شده است. ر.ک: رجال کشی، ص216.
15. شیخ صدوق، خصال، ج1، ص55 و همو در من لایحضره الفقیه، ج4 و همو، عیون الأخبار الرضا، ج1، ص210، ص352؛ شیخ طبرسی، مکارم الأخلاق، ص442.
16. عبدالرحمن ابن خلدون، تاریخ ابنخلدون، ج2، ص38.
17. فخر رازی، مفاتیح الغیب،ج26، ص153
18. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج4، ص206
19. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج26، ص154
20. ابن منظور، لسان العرب، ج14، ص385.
21. محمود زمخشری، الکشّاف عن حقائق التنزیل، ج3، ص387.
22. فخرالدين طریحی، مجمع البحرین، ج2، ص375.
23. ابنخلدون، همان.
24. در روایتی از امام صادق(ع) منظور از «ذاهب الی ربّی» رفتن به سمت بیتالمقدّس معنا شده است. ر.ک: محمد بن يعقوب كليني، کافی، ح 8، ص371.
25. ابی جعفر محمدبن جریر طبري، تاریخ طبری، ج 1، ص 190.
26. سيدمحمود آلوسی، روح المعانی، ج12، ص 128.
27. سيدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 232.
28. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص191
29. طبرسی، مجمع البیان، ج8، ص322
30. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج1، ص351
31. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج12، ص131
32. همان، ج12، ص135
33. سیدنعمتالله جزائري،قصص الأنبیاء، ص152
34. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص191
35. همان
36. «وَ بَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِيًّا مِّنَ الصَّالِحِينَ وَ بَارَكْنَا عَلَيْهِ وَ عَلي إِسْحَاقَ وَ مِن ذُرِّيَّتِهِمَا محُْسِنٌ وَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ مُبِين» صافات: 112 و 113.
37. شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص391.
38. محمد بن جریر،طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج1، ص190
39. سيدمحمدحسین، طباطبائی، المیزان، ج7، ص232
40. در آیین یهود، قربانیهای مختلفی وجود داشته است، از جمله آنها میتوان به قربانیهای سوزاندنی، پیشکشها، جنباندنیها، افراشتنیها، قربانیهای سلامتی و قربانیهای خطا و گناه اشاره کرد. قربانیهای سوزاندنی برای کفاره گناهان
بود که میبایست نرینه ي بیعیب گاو و یا گوسفندان را با رغبت و میل قربانی کنند. به نقل از: جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 691
41. پیدایش، 22/ 1-17
42. «و سلیمان شروع کرد به بنا نمودن خانه ي خداوند در اورشلیم بر کوه موریا، جایی که خداوند بر پدرش داود ظاهر شده بود» تواریخ2، 1/3
43. احمد شلبی، مقارنة الأدیان الیهودیه، ص133
44. سيدمحمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج12، ص129
45. هیچیک از این توجیهات با این خطاب «یگانه فرزند تو» سازگار نیست و تک فرزند در عرف، حاکی از فرزندی است که غیر از او فرزندی برای پدر و مادرش در دنیا وجود ندارد و لذا چنین دلائلی نمیتواند رافع این احتمال باشد که تحریفی در این فقرات صورت گرفته است.
46. Chauri, Abdus Sattar and Chauri, lhsanur Rahman, The only Offered for Sacrifice, Isaac or Ishmael, pp49,50
47. انجیل برنابا، 44/ 1-13