معرفت ادیان، سال سوم، شماره دوم، پیاپی 10، بهار 1391، صفحات 25-42

    مفهوم‌شناسی تطبیقی «حنفاء» و «صابئین» در قرآن

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    جواد محمدی / دانشجوي دكتري علوم قرآن و حديث دانشگاه بوعلي همدان / jvdmohamadi@gmail.com
    ✍️ محمدجواد نجفی / عضوهيئت علمي دانشگاه قم / najafi_m_j@yahoo.com
    چکیده: 
    مقصود اصلی این پژوهش، مفهوم شناسی تطبیقی «حنفاء» و «صابئین» و بررسی اینکه آیا این دو اصطلاح در قرآن کریم، مفهوم واحدی دارند یا خیر؟ از آنجایی که جوامع و گروه های دینی مختلفی در عصر نزول قرآن می زیسته اند و بررسی برخی از آنان با مشکلات و پیچیدگی هایی روبه روست، بررسی تطبیقی اصطلاحات استعمال شده در قرآن در این حوزه، می تواند کمک شایانی به رفع این معضلات نماید. روش ما در این پژوهش، روشی توصیفی ـ تحلیلی است و تلاش شده است تا مباحث بر مبنای یک معنا شناسی منطقی و اصولی سامان داده شود. حاصل پژوهش نشان می دهد که «حنیف» و «حنفاء» در عرف آیات قرآن، اشاره به گروه خاص و آیین خاص ندارد، بلکه معمولاً وصف دین و آیین قرار می گیرد، اما «صابئین» یک گروه دینی خاصی است که در زمرة اهل کتاب قرار دارند. بنابراین، از «حنفاء» متمایز هستند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Comparative Conceptology of "Monotheists" and "Sabians" in Quran
    Abstract: 
    The present paper mainly tries to comparatively study the concepts of "Monotheists" and "Sabians" in the Holy Quran and find out whether they are synonym or not. Since different religious societies and groups existed during the revelation of Quran and studying these groups and societies has some problems and complexities, the comparative study of related Quranic terms will be of great help to solve these problems. Using a descriptive-analytical method, the present paper tries to organize the discussions on the basis of a logical and fundamental conceptology. The research findings show that "monotheist" and "monotheists" mentioned in Quranic verses do not refer to a particular group or faith; rather, it is an adjective for religion and faith generally. However, "Sabians" are particular religious groups that are included among the people of book, so they are different from "monotheists".
    متن کامل مقاله: 

    طرح مسئله
    در عصر نزول قرآن كريم جوامع و گروه‌هاي ديني مختلفي مانند يهوديان، مسيحيان، صابئين، حنفاء و مجوس در محيط نزول قرآن مي‌زيسته‌اند. گذشت زمان و افزايش فاصله زماني از عصر نزول، شناخت مفهوم و تعيين مصداق دقيق برخي از اين جوامع گروه‌هاي ديني را با مشكلات و معضلاتي همراه نموده است. در اين ميان، شناخت «حنفاء» و «صابئين» پيچيده‌ترين حالت را يافته‌اند، به‌گونه‌اي كه از ديدگاه برخي پژوهشگران معماگون به نظر رسيده و تشخيص مفهوم آنها مشكل مي‌نمايد (جفري، 1938م، ص112، ذيل ماده حنيف؛ ص 191، ذيل ماده صابئون).
    محققان پرشماري، اعم از مسلمان و مستشرق، در اين باب قلم فرسوده‌اند. در ميان دانشمندان اسلامي، علاوه بر مفسران و لغوين مورخان و دانشمنداني بسياري چون شهرستاني در كتاب ملل و نحل (شهرستاني، 1414ق، ج2، ص307)، ابن اثير در الكامل في التاريخ (ابن اثير، 1385ق، ج1، ص68)، مسعودي در مروج الذهب (مسعودي، 1374، ج1، ص 588)، جواد علي در المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام (جواد علي، 1422ق، ج12، ص30) و برخي از پژوهشگران معاصر در قالب كتاب و مقاله  متعرض بررسي اين دو اصطلاح شده‌اند. بحث مختصر راميار در تاريخ قرآن (راميار، 1384، ص 37ـ45) و كتاب الصابئون في حاضرهم و ماضيهم از عبدالرزاق حسني از اين جمله هستند.
    از ميان مستشرقان تني چند به واكاوي اين دو واژه پرداخته‌اند. آرتور جفري در كتاب واژگان بيگانه واژة «حنيف» (جفري، 1938م، ص112) و نيز واژه «صابئين» (همان، ص 191) را مورد تحليل قرار داده است. مونتمگري وات در دايرةالمعارف اسلام ذيل عنوان «HANIF» (بي. لوئيس و...، 1986م، ج3، ص 165) و فرانسيس دو بلويز در همان دايرةالمعارف تحت عنوان «SABI» (سي.اي. بوسورث، 1995، ج8، ص672) و نيز تي. فهد«T.Fahd» در مدخل «SABIA» به بحث پرداخته‌اند (همان، ص 675). يوري رابين در دايرةالمعارف قرآن ذيل ماده «Hanif» (مك اوليف، 2002م، ج2، ص403) و باز فرانسيس دو بلويز در همان دايرةالمعارف ذيل مدخل «Sabians» به مفهوم‌شناسي اصطلاحات مذكور پرداخته‌اند (همان، 2004م، ج4، ص511).
    هدف اصلي اين پژوهش مفهوم‌شناسي دقيق دو اصطلاح فوق و بررسي تطبيقي مفهوم آن دو است. بر اين اساس، در اين پژوهش درصدد پاسخ‌گويي به سؤالات اصلي زير هستيم:
    1. معناي «حنيف» در قرآن چيست؟
    2. آيا قرآن كريم از كاربرد «حنفاء» گروه خاصي را مدنظر داشته است؟
    3. مفهوم «صابئي» در قرآن چيست؟
    4. آيا «صابئيان» در قرآن، گروه ديني خاصي به شمار مي‌روند؟
    5. برآيند بررسي تطبيقي اين دو اصطلاح چيست؟ آيا «حنفاء» همان «صابئيان» هستند؟
    1. معناشناسي واژة حنيف
    مفهوم واژه حنيف را ابتدا از نظر لغوي و از ديدگاه لغت‌شناسان بررسي كرده، آن‌گاه به تبيين معناي آن در عرف آيات قرآن خواهيم پرداخت.
    1ـ1. معناشناسي لغوي
    حنيف در لغت از «حنَف» و به‌معناي اعوجاج قدم‌ها به سمت داخل و يكديگر مي‌باشد. ابن فارس مي‌گويد: «إنّ الحَنَفَ اعوجاجٌ في الرجل إلى داخل. ورجل أحنف، أي مائل الرِّجْلين، وذلك يكون بأن تتدانى صدورُ قدمَيه ويتباعد عقِباه»؛ حنف كجی پاها به سمت داخل است. مرد احنف يعنی كسی كه پاهايش مايل [به داخل] است، به اين صورت كه نوك قدم‌هايش به هم نزديك و عقب آن از هم دور است» (جوهري، بي‌تا، ج5، ص33). جوهري نيز مي‌گويد: «الحَنَفُ: الاعوجاجُ في الرِجل، وهو أن تُقْبِلَ إحدى إبهاميْ رجليه على الأخرى»؛ حنف، انحراف در پا می‌باشد، به اين صورت كه انگشتان ابهام پا به سمت يكديگر جلو آمده باشند. در كتاب‌هاي لسان العرب، المفردات في غريب القرآن، العين و تهذيب‌اللغة نيز همين معنا ذكر شده است (ابن‌منظور، 1414ق، ج9، ص 57؛ راغب اصفهاني، 1412ق، ص260؛ ازهري، 2001م، ج5، ص71). گرچه «حنيف» از اضداد به شمار آمده و هم ميل از خير به شر و هم بالعكس را معنا مي‌دهد (ابن منظور، 1414ق، ج9، ص 57)، اما در اصطلاح به كسي گفته مي‌شود كه از آيين منحرف به دين مستقيم ميل مي‌نموده است: «والحنيف: المائل إلى الدين المستقيم»؛ حنيف: كسی كه مايل به دين حق باشد (ابن‌فارس، 1399ق، ج2، ص 110و 111). راغب اصفهاني مي‌گويد: «الحنَفُ: هو ميل عن الضّلال إلى الاستقامة، و الجنف: ميل عن الاستقامة إلى الضّلال، و الحنِيف هو المائل إلى ذلك»؛ حنف عبارت است از ميل از گمراهی به سوی راستی و جنف ميل از راه راست به سوی گمراهی، و حنيف يعنی شخص مايل به راه راست» (راغب اصفهاني، 1412ق، ص260). طبرسي نيز با بيان همان معناي لغوي ذكر شده، حنيف را كسي مي‌داند كه از اديان باطل، به دين حق گرايش پيدا كرده است (طبرسي، 1372، ج1، ص402). در معناي اصلي «حنيف» وسعت داده شده، و شامل مواردي چون «ناسك»، «مختون»، «حج گزار» خانه خدا و از اين قبيل نيز معنا شده است (ابن فارس، 1399ق، ج2، ص 110و 111). به همين دليل، در دوران جاهليت به كساني كه «ختنه» نموده و «حج» مي‌گذاردند «حنيف» گفته مي‌شد (ابن منظور، 1414ق، ج9، ص57) و مشركان نيز با اين توهم كه بر دين ابراهيم بوده و ميراث‌دار او هستند، خود را «حنفاء» مي‌ناميدند (همان). در برخي مصادر تاريخي، از كساني سخن گفته شده كه در آن دوره از بت‌پرستي و اعمال مشركان كناره گرفته و درصدد دستيابي به آيين حنيف ابراهيم بودند (ابن هشام، بي‌تا، ج1، ص 221).
    آيا واژة حنيف دخيل است؟
    شهاب الدين خفاجي «حنيف» را جزو واژگان دخيل ذكر نكرده است (ر.ك: خفاجي، 1282ق). ثعالبي در فقه اللغة نيز به همين شيوه عمل كرده است (ثعالبي، 1885م، فقه اللغه). در ميان دانشمندان اسلامي مسعودي صاحب التنبيه و الاشراف «حنيف» را «دخيل» و مأخوذ از «حنيفوا» سرياني مي‌داند (مسعودي، بي‌تا، ص 79).
    تئودور نولدكه(Theodor Noldeke) و به تبع وي آرتور جفري،(Arthur Jeffery) اين واژه را سرياني و مأخوذ از «حنپو» (جمع آن حنپِ) دانسته‌اند (جفري، 1938، ص115). مونتگمري وات (W. Montgomery Watt) هم ذيل مدخل «حنيف» در دايرةالمعارف اسلام، پس از طرح نظريات گوناگون، همين نظر را برگزيده است (بي. لوئيس و...، 1986م، ج3، ص 165). جفري، ضمن اشاره به اينكه لغت‌دانان عموماً «حنيف» را اصيل مي‌دانند، با استفاده از اين مطلب كه «حنپا» در زبان سرياني معناي كافر مي‌دهد و «حنيف» نيز در برخي موارد در كلام عرب به همين معنا آمده است و عرب جاهلي نيز به غير مسيح و يهود، «حنيف» يعني كافر مي‌گفته است، احتمال قوي مي‌دهد كلمه مذكور دخيل باشد. يوري رابين،(Uri Rubin) نويسنده مدخل «حنيف» در دايرةالمعارف قرآن نيز قول به سرياني بودن آن را ترجيح داده است (مك اوليف، 2002م، ج2، ص 403) ولي ريچار بيل(Richard Bill) اين موضوع را از حيث زبان‌شناسي مردود دانسته و حنيف را كلمه‌اي اصيل و مأخوذ از «حنف» مي‌داند (بيل، 1925م، ص58).
    با توجه به آنچه در مورد معناي لغوي واژه گذشت، و با عنايت به اينكه مفهوم اين واژه روشن بوده و وجه اشتقاق آن كاملاً مشخص است، هيچ‌گونه ابهام و اعوجاعي در مفهوم آن ديده نمي‌شود، نظريه دخيل بودن آن نادرست مي‌باشد.
    معناشناسي قرآني
    واژة حنيف 12 بار در قرآن به كار رفته است. اين واژه، بيشتر در مورد حضرت ابراهيم و آئين او استفاده شده است. قرآن مي‌فرمايد: «گفتند: يهودى يا مسيحى شويد، تا هدايت يابيد بگو: بلكه از آيين حق‌گرای ابراهيم پيروى كنيد و او هرگز از مشركان نبود» (بقره: 135). در آيات قبل و بعد، سخن از اين است كه حقيقت دين در نزد خدا يكي بيش نيست و همه انبياء هم بر آن بوده‌اند و آن چيزي جز اسلام و تسليم شدن در برابر حق نيست. در آيات قبل، از زبان فرزندان يعقوب مي‌فرمايد: «گفتند: خداى تو و خداى پدرانت، ابراهيم و اسماعيل و اسحاق، خداوند يكتا را، و ما در برابر او تسليم هستيم» (بقره: 133). در آية بعد نيز فرموده است: «بگوييد: ما به خدا ايمان آورده‏ايم و به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و پيامبران از فرزندان او نازل گرديد، و [همچنين] آنچه به موسى و عيسى و پيامبران [ديگر] از طرف پروردگار داده شده است، و در ميان هيچ‌يك از آنها جدايى قائل نمى‏شويم، و در برابر فرمان خدا تسليم هستيم» (بقره: 136). اين اساس‏ عناويني چون يهودي و مسيحي در نزد خداي متعال معتبر نبوده و آنچه مهم است تسليم در برابر تعاليم حقيقي خدا و حق‌گرايي(حنيفيت) و توحيد است، همان چيزي كه تمام انبياء از ابراهيم گرفته تا موسي و عيسي بر آن بوده‌اند (طباطبائي، 1417ق، ج1، ص 301و302). در سورة آل‌عمران روي سخن با يهود و نصاري است و مانند آية پيشين آنان را به حق‌گرايي و تسليم دعوت مي‌فرمايد: «ابراهيم نه يهودى بود و نه مسيحي بلكه انساني حق‌گرا و مسلمان بود و هرگز از مشركان نبود»‏ (آل‌عمران: 67). همچنين در همان سوره مي‌فرمايد: ‏«بگو خدا راست گفت، پس از آئين حق‌گراي ابراهيم پيروي كنيد كه از مشركان نيز نبود» (آل‌عمران: 95). در اين آيات شريفه، «حنيف» بودن ابراهيم و آئين او به اين مطلب اشاره دارد كه وي از انحرافات يهود و مسيح مبرا بوده و از همه مظاهر باطل جدا بوده و گرايش او گرايشي است بر مبناي حق. جملة «وما انا من المشركين» نيز يا به دليل اين است كه «حنفاء» با مشركاني كه خود را حنفاء مي‌ناميدند، مشتبه نشود (مكارم شيرازي، 1374، ج2، ص605)، يا از اين جهت است كه «حنيف» از اضداد است (ابوالفتوح رازي، 1408ق، ج4، ص374).
    واژة مذكور گاهي اوقات نيز در مورد پيامبر اسلام استعمال شده است: «و اينكه روي خود را حق‌گرايانه به سوي دين كن و از مشركان مباش» (يونس: 105). همچنين: «پس روى خود را متوجه آيين حق‌گراي پروردگار كن، اين فطرتى است كه خداوند، انسان‌ها را بر آن آفريده دگرگونى در آفرينش الهى نيست اين است آيين استوار ولى اكثر مردم نمى‏دانند» (روم: 30)، در اين آيات نيز مراد گرايش به دين حق و پرهيز از ميل نمودن از شرك و باطل است.
    «حنيف» در دو مورد نيز به شكل جمع استعمال شده است. يكي از آنها، در ارتباط با انجام مناسك حج به كار رفته و در ديگري، اهل كتاب را خطاب قرار داده است. البته در هر دو مورد، همان معني ذكرشده مراد بوده است: «و از سخن باطل بپرهيزيد. حق‌گرايانه براي خدا [اعمال حج را به جاي آوريد] و هيچ‌گونه همتايى براى او قائل نشويد» (حج: 31).
    واژة مذكور در اكثر موارد وصف «دين» و «مله» واقع شده است. مي‌توان گفت: در همة اين موارد، بيانگر گرايش به حق و روي برتافتن از باطل مي‌باشد؛ مفهومي كه در هر 12 آيه خود را نشان مي‌دهد. در روايات معصومان نيز همين معنا وارد شده است. امام صادق در ذيل آيه «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً» مي‌فرمايد: «أمره أن يقيم وجهه للقبلة ليس فيه شي‏ء من عبادة الأوثان» (حويزي، 1415ق، ج4، ص182). خدا به او دستور داد تا به قبله‌اي رونمايد كه در آن اثري از عبادت بت‌ها نيست. در اين روايت، امام يكي از مصاديق آئين حق را ذكر فرموده‌اند. آن امام همام در روايت ديگري در مورد «حنيفاً مسلماً» فرموده‌اند: «خالصاً مخلصاً ليس فيه شي‏ء من عبادة الأوثان» (همان، ج1، ص352). خالص به طوري‌كه چيزي از بت‌پرستي در آن نيست. بنابراين، سخن كساني كه حنيف را هم‌معناي با مسلمان دانسته‌اند، صحيح نيست (محمودپور، 1383، ص 211-222) و حنيفيت در واقع وصف دين و اسلام است و استناد به رواياتي چون: «أَحَبُّ الأَديان إلى اللّه الحَنِيفِيَّةُ السَّمْحَة»؛ دوست داشتني‌ترين دين در نزد خدا حنيفيت آسان است و «بُعِثْتُ بالحَنِيفِيَّةِ السَّمْحَةِ السَّهْلَةِ»؛ به آيين حنيفيت آسان برانگيخته شدم (ابن‌منظور، 1414ق، ج9، ص 58)، توصيف دين اسلام به صفات آن است، نه اينكه حنيفيت معادل معنايي اسلام باشد.
    واژة «حنيف» گروه ديني
    برخي «حنفاء» را يك گروه ديني به شمار آورده‌اند. اسپرنگر (Sprenger) در كتاب حيات محمد[]، حنفاء را يك گروه ديني قلمداد نموده است (راميار، 1384، ص 38). در مدخل «پلوراليزم ديني و قرآن»، دايرةالمعارف قرآن نيز با ترديد در اين مورد سخن رفته و از آن با «مفهومي داراي ماهيت غامض» ياد شده است (مك اوليف، 2004م، ج4، ص 407 و 408). گرچه در برخي مصادر تاريخي، به اين نكته اشاره شده كه «حنفاء» كساني بوده‌اند كه در عرب جاهلي به پيروي از دين ابراهيم از پرستش بتان كناره مي‌گرفتند و از گوشت قرباني آنان نمي‌خوردند (جواد علي، 1422ق، ج12، ص28)، اما اصولاً قرآن كريم از استعمال واژه‌هاي «حنيف» و «حنفاء»، گروه ديني خاصي را مدنظر ندارد؛ چراكه صرفاً اين واژه را وصفي براي دين يا دينداري مي‌آورد. اين معنا، با بيان قرآن كريم با معناي لغوي كه گذشت، همخوان است. به عنوان نمونه، مي‌فرمايد: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّور حُنَفاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ...» (حج: 31). در اين آية كريمه، به اجتناب از ناپاكي بتان، سخن باطل و شرك در كنار حنيفيت، كه همان پرهيز از اين امور باطل و گرايش به حق است، دستور داده شده است.
    به نظر مي‌رسد، به دليل درآميختن مطالب غث و سمين به يكديگر در كتب تاريخي و آثار خاورشناسان، مفهوم واژة «حنيف» پيچيده و معماگونه شده است. اما همان‌گونه كه بيان شد، توجه به ريشة لغوي واژه در زبان عربي، تفسير و تبيين آيات كريمه قرآن در همين راستا از روشني و اتقان كافي برخوردار است و نيازي به تكلف و پيچيده نشان دادن بي‌جهت مطلب نيست.
    2. معناشناسي واژة «صابئيان»
    در اين قسمت نيز ابتدا كلمه صابئيان را از نظر لغوي مورد بررسي قرار داده، سپس مفهوم آنرا در آيات قرآن كريم مورد بررسي قرار مي‌دهيم.
    معناي لغوي
    «صابئي» از ريشة «صَبَأَ» به معناي «طلع»، «خرج» و «برز» مي‌باشد. جوهري در الصحاح نوشته است: «صبات ... هنگامي كه براي آنان ظاهر شد. صبا ناب البعير: دندان نيش شتر ظاهر شد و صبات ثنيه غلام: دندان پسرآشكار شد» (جوهري، بي‌تا، ج2، ص67). ابن‌منظور نيز مي‌نويسد: «صَبَأَ عليهم يَصْبَأُ صَبْأً و صُبُوءاً و أَصْبأَ كلاهما: طَلَعَ عليهم» (ابن‌منظور، 1404ق، ج1، ص108). و «صَبَأَتْ سِنُّ الغلامِ: طَلَعَت. و صبَأَ النجمُ و القمرُ يَصْبَأُ، و أَصْبأَ: كذلك» (همان). آن‌گاه به اين شعر استناد مي‌كند:
    و أَصْبَأَ النَّجْمُ في غَبْراءَ كاسِفةٍ،        كأَنَّه بائِسٌ، مُجْتابُ أَخْلاقِ‏
    آن ستاره در تاريكی غم و اندوه طلوع كرد، گويا شخص فقيری است كه لباسی كهنه بر تن كرده است.
    و در توضيح مفهوم شعر مي‌افزايد: «صَبَأَتِ النُّجومُ إذا ظَهَرَت» (همان). صاحب مقاييس اللغة نيز ضمن اينكه واژة مذكور را ذيل «صبِي» آورده، گفته است: «شكل مهموز اين ريشه دلالت بر خروج و بروز دارد» (ابن فارس، 1399ق، ج3، ص332). ابن دريد هم بر اين نظر است: «وتقول: صَبَأ نابُ البعير يصبَأ صُبوءاً، إذا طلع، فهو صابىء كما ترى» (ابن‌دريد، 1987م، ج2، ص 1023). سخن راغب نيز دقيقاً مؤيد همين مدعاي ماست: «صابي برگرفته از: دندان شتر ظاهر شد مي‌باشد» (راغب اصفهاني، 1412ق، ص475). معاني ديگري كه براي واژة «صابيء» ذكر شده و به نظر مي‌رسد، بيشتر معاني اصطلاحي هستند تا لغوي، بر همين اساس بوده است. بسياري از لغت‌دانان «صبأ» را به معني خروج از ديني به سوي دين ديگر بيان نموده‌اند. جوهري گفته است: «و صبا... هنگامي كه از ديني به دين ديگر خارج شد. ابوعبيده گفت: از دينش به دين ديگر خارج شد، همان‌گونه كه ستارگان از محل طلوعشان خارج مي‌شوند» (جوهري، بي‌تا، ج2، ص67). صاحب لسان العرب نيز مي‌گويد: «صبا يعني از ديني به دين ديگر خارج شد... همان‌گونه كه ستارگان از محل طلوعشان خارج مي‌شوند» (ابن منظور، 1404ق، ج1، ص108). ابن‌فارس نيز نوشته است: «گفته مي‌شود صبا... يعني خارج شد، و اين برگرفته از اين سخنشان كه دندان شتر آشكار شد مي‌باشد. و خارج‌شونده از ديني به دين ديگر صابئي و جمع آن صابئون و صباء مي‌باشد» (ابن فارس، 1399ق، ج3، ص332). بنابراين، به طور كلي به كسي صابئي گفته مي‌شود كه از دين، آئين و عقيده‌اي خارج شده و به آئين و كيش ديگري تمايل پيدا كرده باشد. به همين دليل، به پيامبر اكرم نيز به خاطر رويگرداني از مشركان و كفار و پايبندي به اسلام صابئي و به مسلمانان «صباه»، گفته مي‌شده است. ابن منظور مي‌گويد: «و كانت العرب تسمي النبي ـ صلى اللّه عليه و سلم ـ الصابِئَ، لأَنه خرج من دين قُرَيْش إلى الإِسلام، و يسمون مَن يدخل في دين الإِسلام مَصْبُوّاً، لأَنهم كانوا لا يهمزون، فأَبدلوا من الهمزة واواً، و يسمون المسلمين الصُّباةَ، بغير همز، كأَنه جَمْع الصابي»  (ابن‌منظور، 1404ق، ج1، ص108). هم ايشان روايتي را از اسلام‌آوردن بني جذيمه نقل مي‌كند: «و في حديث‏ بني‌جَذيمة: كانوا يقولون، لما أَسْلموا، صَبَأْنا، صَبَأْنا» (همان).
    آيا اصطلاح «صائبين» دخيل است
    آرتور جفري معتقد است: اين واژه دخيل است (جفري، 1938، ص191). تي. فهد (T.Fahd) در دايرةالمعارف اسلام آن را واژه‌اي بيگانه و مأخوذ از «صبع» عبري به معناي فرورفتن در آب دانسته كه حرف «ع» به مرور زمان ساقط شده است (سي. اي. بوسورث، 1995م، ج8، ص672). به دليل پيچيدگي موجود در ريشه‌شناسي دقيق اين واژه، بحث تكميلي در مورد دخيل يا اصيل بودن آن در ادامه خواهد آمد.
    معناي اصطلاحي و قرآني
    به طوركلي، صابئي كسي است كه از ديني به دين ديگر خارج شده باشد، اما بحث مهم در اين است كه صابئيان به طور مشخص، چه كساني بوده و داراي چه عقايدي بوده‌اند. به عبارت ديگر، واژه «صابئي» اشاره به كدام دين يا گروه ديني خاص دارد. اين موضوع، محل بحث و اختلاف فراواني است. به طوري كه مشخص نمودن اين جامعه ديني خاص، بسيار دشوار مي‌نمايد. در ذيل ديدگاه‌هاي مختلف، به اجمال، آمده است:
    1. پيروان حضرت نوح، چه واقعاً، چه اينكه ادعاي آن را داشته باشند (ابن منظور، 1404ق، ج1، ص108؛ راغب اصفهاني، 1412ق، ص475).
    2. كساني كه از راه حق و طريق انبياء منحرف شده‌اند (برسوي، بي‌تا، ج1، ص153؛ شهرستاني، 1414ق، ج2، ص307).
    3. ماندائي‌ها يا صبه، فرقه يهودي و مسيحي بين‌النهرين يعني مسيحيان پيرو يحيي معمد (دهخدا، 1377، ذيل ماده صابئين).
    4. صابئين حرّان، فرقه مشرك كه مدت‌ها در دوره اسلام وجود داشتند (همان).
    5. گروهي از امت‌هاي باستان، كه بت‌ها را به عنوان مظاهري از ذوات علوي و اشخاص فلكي مي‌پرستيدند (ابن‌العبري، 1992م، ص1).
    6. كساني كه مذهبشان عيناً مانند كلدانيان باستان است؛ نماز مي‌گذارند، روزه مي‌گيرند، در دعاي خود ستارگان را مخاطب قرار مي‌دهند، ولي به توحيد و پرهيزگاري معتقدند (همان، ص 153).
    7. مردمان بت‌پرستي كه نوح به سوي آنان فرستاده شد. اساس مذهب ايشان، پرستش روحانيين يعنى فرشتگاني بود كه سبب تقرب و منزلت نزد خداى بزرگ بودند. آنها به وجود پروردگار جهان و اينكه حكيم و قادر است، اعتقاد داشته و معتقد بودند بر ما واجب است كه به عجز خود در رسيدن به معرفت خداوند اعتراف كرده و تنها به واسطه آنان، كه مقرب او هستند (روحانيين)، مي‌توان به او تقرب پيدا كرد. از آنجاكه روحانييون قابل ديدن نبودند، به وسيلة ستارگان سيار هفت‌گانه‏اى كه گردانندگان كارهاى اين جهان شمرده مى‏شدند، تقرب جستند. سپس، گروه ديگرى از ايشان، كه به «اصحاب اشخاص» معروف شده‏اند، چون ديدند كه ستارگان طلوع و غروب مى‏كنند و شب ديده مى‏شوند؛ روز ديده نمى‏شوند، بت‏هايى ساختند كه در برابر ديدگان قرار دهند و به وسيله بت‏ها به ستارگان و به وسيله آنها، به روحانيين و به وسيله آنها، به آفريدگار عالم برسند. اين اولين منشأ بت‌پرستي بود (ابن‌اثير، 1385ق، ج1، ص68).
    8. قومي از فرزندان صابى‏، پسر لمك پسر اخنوخ و آئين آنها پرستش ستارگان بود و از ستارگان مي‌خواستند كه از روحانيت خود چيزى به آنها بدهند. اينان حزبي توحيدي نيز داشتند كه به «كلدانيان» معروف بودند (ابن‌خلدون، 1408ق، ج2، ص6).
    9. دينى ميان دين يهود و نصارا (مقدسي، بي‌تا، ج1، ص 146).
    10. كساني كه در زمان پادشاهان باستان روم و يونان «حنفا» ناميده شده و خدا و پيامبران را قبول داشتند (يعقوبي، بي‌تا، ج1، ص 147).
    11. پيروان عامورابن يافث‌بن نوح، گروهي كه در زمان شاهان پارس ستاره و ماه و خورشيد و آتش مي‌پرستيدند و به سرياني مي‌نوشتند و سخن مي‌گفتند (همان، ص 158و 159).
    12. پيش از مسيحيت و در روم، كساني بت‌هايي به نام ستارگان هفت‌گانه داشتند و به آنان تقرب جسته و عبادتشان مي‌كردند (مسعودي، بي‌تا، ص 119).
    13. حنيفيت اولي، مذهبي كه بوذاسپ آن را براي طهمورث (از شاهان ايراني) آورد (همان، ص 79 و 80). صابئين كساني كه در حران زندگي كرده و هياكلي را كه اسماء جواهر عقليه و ستارگان را داشتند، عبادت كرده و نام‌هايي چون هيكل علت اولي، عقل، مريخ، شمس، عطارد، زهره و قمر داشتند. آنان رموز و اسراري نيز داشتند كه پنهان مي‌كردند. مسعودي به تفصيل در مورد منشأ پيدايش آنان سخن گفته است (مسعودي، 1374، ج1، ص 588).
    14. كساني كه نه يهودي‌اند، نه مسيحي و نه ديني دارند (طبري، 1412ق، ج1، ص 253).
    15. گروهي كه دينشان چيزي بين يهودي و مجوسي بود (طوسي، بي‌تا، ج1، ص283).
    16. كساني كه در جزيرة موصل زندگي كرده، «لا اله الا الله» مي‌گفتند و اعمال ديني، كتاب آسماني و پيامبر نداشتند، بلكه فقط قائل به توحيد بودند (همان).
    17. كساني كه در عراق زندگي مي‌كردند و به همة انبياء، جز پيامبر اكرم ايمان داشتند (ابوالفتوح رازي، 1408ق، ج1، ص 315؛ سيوطي، 1404ق، ج1، ص 75).
    18. صابئين همان حنفاء هستند. اين ديدگاه را جواد علي با ذكر دلايلي در كتاب المفصل فى تاريخ العرب قبل الإسلام مطرح مي‌كند. وي مي‌گويد: «به نظر من «حنيف» در اصل به معني «صابئي»؛ يعني خارج از دين قوم مي‌باشد» (جواد علي، 1422ق، ج12، ص 30). وي توضيح مي‌دهد
    كه: «آنچه از قرآن كريم مي‌فهميم اين است كه صابئه جماعتي بر دين خاص و طائفه‌اي
    مانند يهود و نصاري بوده‌اند... و از اينكه نام آنها در كنار يهود و مسيح آمده، مشخص
    مي‌شود كه آنان خدا را عبادت كرده و به سوي او توجه داشته‌اند... در تفاسير اسلامي ملاحظه مي‌كنيم كه «صبأ» به معني خروج از چيزي به چيز ديگر و خروج از ديني به دين ديگر آمده است. در اين منابع اشاره شده است كه قريش، پيامبر را صابئي و اصحاب را صباه، به معناي خارج‌شدگان از دين قومشان مي‌خواندند... و نيز قدماء صابئه را در زمره حنفاء به شمار مي‌آوردند. اين مطلب نشان مي‌دهد كه منظور از «صابئه»، در هنگام ظهور اسلام و در بين عرب، كساني بودند كه از دين قومشان، يعني عبادت بتان، جدا و خارج شده و منادي توحيد بوده‌اند» (همان، ص 278).
    19. علامه طباطبائي معتقد است: اينان گروهي يهودي ـ مجوسي بوده و داراي كتابي هستند كه آن را به يحيي‌بن زكريا نسبت مي‌دهند (طباطبايي، 1417ق، ج14، ص 358).
    بررسي
    همان‌گونه كه ملاحظه شد، بحث بر سر اينكه صابئين دقيقاً چه كساني هستند، معركة الآراء مختلف است. واقعيت اين است كه قضاوت كردن در اين مورد، بسيار مشكل و در تعيين دقيق ماهيت صابئيان نمي‌توان با يقين و اطمينان نظر داد؛ زيرا قرآن كريم به اجمال را آن مطرح كرد. و در روايات هم چيزي كه بتواند به طور كامل برطرف‌كنندة ترديدها و بيانگر موضوع باشد، در اختيار ما نيست. علاوه بر اينكه، به هيچ‌وجه مشاهدات عيني بعضي افراد از مردماني كه به «صابئين» نامبردار گشته‌اند، مانند كساني كه در حال حاضر در ايران و عراق زندگي مي‌كنند و «مندائي» ناميده مي‌شوند، و بيان برخي از خصوصيات آنان، نمي‌تواند از صابئياني كه در محيط نزول قرآن زندگي مي‌كرده‌اند، حكايت كند. به نظر مي‌رسد، در مورد عنوان صابئي مي‌توان گفت: اين واژه اطلاقات گوناگوني داشته و به طور كلي، هر كسي كه از آئين مرسوم روي برمي‌تافته، تحت اين عنوان قرار مي‌گرفته است. شيخ طوسي در التبيان مي‌گويد: «و هو من انتقل من دينه الى دين آخر كالمرتد من اهل الإسلام. و كل خارج من دين كان عليه الى آخر يسمى صابئا» (طوسي، بي‌تا، ج1، ص 283). به هر حال، با توجه به آيات قرآن كريم و توجه به كليت نظراتي كه بيان شد، مي‌توان به برخي نتايج قطعي دست يافت. قرآن در سه آيه از صابئيان سخن گفته است:
    1. به راستي، كساني كه ايمان آورده، و كسانى كه يهودي شده‏اند، و مسيحيان و صابئيان، هر كسي كه به خدا و روز آخرت ايمان آورد و عمل صالح انجام داد، پس اجرشان را در نزد پروردگارشان است، نه بيمي بر آنان است، و نه اندوهناك خواهند شد (بقره: 62).
    2. همانا كساني كه ايمان آوردند و كساني‌كه يهودي شدند و صابئي‌‏ها و مسيحيان و زرتشتيان و كسانى كه شرك ورزيدند، خدا روز قيامت ميانشان داوري خواهد كرد، زيرا خدا بر هر چيزي گواه است (حج: 17).
    3. كساني كه ايمان آورده و كسانى كه يهودي و صابئي و مسيحي‏اند، هر كسي كه به خدا و روز آخرت ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد، پس نه ترسي بر ايشان است و نه اندوهگين خواهند شد (مائده: 69).
    از اين سه آيه مي‌توان نتيجه گرفت كه اولاً، صابئان يك گروه ديني شناخته‌شده مانند يهود و نصارا بوده‌اند. ثانياً، آنها بت‌پرست و ستاره‌پرست و از اين قبيل نبوده‌اند. چنان‌كه علّامه طباطبائي در ذيل آية هفدهم سوره حج مي‌گويد: «و الصابئون ليس المراد بهم عبدة الكواكب من الوثنية بدليل ما في الآية من المقابلة بينهم و بين الذين أشركوا...» (طباطبائي، 1417ق، ج14، ص 358).
    با توجه به گزارش مورخان و نظر مفسران، كه پيش از اين بيان شد، مي‌توان گفت: بي‌شك كساني به نام صابئيان مشرك و بت يا ستاره‌پرست بوده‌اند، ولي نه در زمان نزول؛ چراكه قرآن صابئيان را با عنوان يگ گروه ديني موحد معرفي مي‌كند، اين گروه ديني معهود مردم عصر نزول بوده است. همان‌طور كه برخي نيز اشاره كرده‌اند، مشركان «حران» براي اينكه حاشية امني براي خود ساخته باشند، خود را صابئي ناميدند تا در شمار اهل كتاب درآمده و به آساني در ميان مسلمانان زندگي كنند (مك اوليف، 2004م، ج4، ص512).
    از آنچه كه گذشت مي‌توان نتايج زير را در مورد صابئان قرآن ابراز داشت:
    1. صابئان گروهي ديندار، به‌معناي دين الهي، هرچند توأم با برخي تحريفات بوده‌اند و با مشركان و ستاره‌پرستان متفاوتند.
    2. آنان داراي پيامبر و كتاب آسماني بوده‌اند وگرنه در زمرة اهل كتاب قرار نمي‌گرفتند.
    3. «صابئين» قرآن براي مردم عصر نزول شناخته‌شده و معهود آنان بوده‌اند.
    4. تعيين دقيق اينكه آنها پيرو چه پيامبري بوده و نام كتاب آنها چه بوده، ممكن نيست و نظرات مطرح در اين زمينه، در حد ظن و گمان است.
    گرچه تعيين مصداق دقيق صابئين امروزه امري دشوار است، ولي همان‌طور كه برخي مفسران نيز اشاره نموده‌اند (مكارم شيرازي، 1374، ج1، ص290)، با توجه به خصوصياتي كه در مندائيان، يعني همان صابئياني كه امروزه در كناره رود كارون در استان خوزستان و نيز كشور عراق زندگي مي‌كنند و خود را به حضرت يحيي‌بن زكريا، كه مسيحيان وي را يحياي تعميددهنده مي‌نامند، منسوب داشته و به تأسي او بسيار به غسل اهميت مي‌دهند، احتمالاً همان مصداق صابئين قرآن باشند. بنابراين، عبري بودن واژه و اخذ آن از «صبع» به معني غسل قوت مي‌يابد. اما سيوطي در الدر المنثور روايتي را از سعيدبن جبير نقل مي‌كند كه از حيث مطابقت با معناي لغوي ذكرشده در پيش، جالب به نظر مي‌رسد. سعيد مي‌گويد: «صابئين به نزد يهود رفته و از آيينشان پرسيدند، آنان پاسخ دادند: پيامبر ما موسي است و قدري در مورد دينشان توضيح دادند، سپس گفتند: هركس از ما تبعيت كند، وارد بهشت مي‌شود. در مرحله بعد، به نزد نصاري رفته و همان سؤال را از آنان پرسيدند. آنها نيز ضمن معرفي دين خود، شرط ورود به بهشت را تبعيت از دين خودشان بيان كردند، پس از آن بود كه صابئين گفتند: «اينان مي‌گويند هر كس از ما پيروي كند، وارد بهشت مي‌شود. يهوديان نيز چنين مي‌گويند ما به چنين چيزي گردن نمي‌نهيم» به اين خاطر آنان صابئين ناميده شدند (سيوطي، 1404ق، ج1، ص 75).
    اين ديدگاه با معني لغوي واژه در عربي سازگارتر بوده و در مقايسه با عبري بودن اصل كلمه ترجيح دارد.
    3. آيا «حنفاء» همان «صائبين» هستند؟
    برخي محققان مانند جواد علي با ذكر دلايلي، حنفاء و صابئين را يكي دانسته‌اند. عمده دليل وي بر اين مطلب، آن است كه مفسران صابئي را خارج شده از ديني به دين ديگر معنا كرده و پيامبر و يارانش را نيز به همين نام مي‌ناميدند و چون حنفا نيز از دين مرسوم زمان خود، يعني بت‌پرستي كناره گرفته بودند و قدما صابئين را در زمرة حنفاء محسوب مي‌كردند، پس صابئين همان حنفاء هستند. گرچه اين استنباط وي از نظر همخواني لغوي دو اصطلاح پذيرفتني به نظر مي‌رسد، ولي بايد گفت: اين ديدگاه به دلايل زير توهمي بيش نيست:
    1. بررسي‌هاي ما در مورد شناخت مفهوم «حنيف» و «حنفاء» به اين نكته ختم شد كه آنان گروه ديني خاصي نبوده‌ند، بلكه اصطلاح مذكور تنها وصفي است كه براي «دين» و «مله» در قرآن به كار رفته است. حال آنكه «صابئين»، يك گروه و جمعيت مشخص و متمايز هستند كه در عصر نزول براي مردم به‌خوبي شناخته شده بوده‌اند. اگر قرآن حنفاء را نيز يك گروه ديني مي‌شناخت، شايد مي‌توانستيم به يكي بودن آن دو قائل شويم، ولي چنين چيزي در قرآن وجود ندارد.
    2. قرآن در سه موضع در مورد «صابئين» و دوازده بار در ارتباط با «حنيف» و «حنفاء» سخن گفته است. اگر صابئين همان حنفاء بودند، جاي آن داشت كه قرآن مثلاً در اين آيه: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ...» بفرمايد: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الحنفاء مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ... . يا در آياتي كه از ماده «حنف» استفاده فرموده، از ماده «صبأ» استفاده كند. حال آنكه چنين اتفاقي در قرآن نيفتاده است.
    3. اينكه قدماء صابئين را در زمرة حنفاء به شمار مي‌آورده‌اند، شايد حدوث خارجي داشته و در برخي مقاطع تاريخي چنين بوده است، ولي چنين اطلاقي از قرآن به دست نمي‌آيد و به دلايلي كه گفته شد، حنفاء و صابئين دست‌كم از منظر قرآن متمايز از يكديگر شناخته مي‌شوند.
    نتيجه‌گيري
    از آنچه گذشت، نتايج زير به دست مي‌آيد:
    1. «حنيف» واژة اصيلي است كه در لغت به معناي «ميل»، معمولاً از حق به باطل و از خير به شر، بوده و در قرآن كريم وصف چيزي يا كسي است كه گرايش و ميل به حق دارد و در يك كلام معناي «حق‌گرايانه» مي‌دهد.
    2. اين اصطلاح در قرآن كريم، اشاره به گروه خاصي نداشته، به شكل وصفي به كار رفته و معمولاً وصف دين و مله (آيين) قرار گرفته است. به عبارت ديگر، حنفاء قرآن يه گروه ديني به شمار نمي‌روند.
    3. صابئي در لغت به معناي طلوع، خروج و بروز مي‌باشد. در قرآن كريم به شكل «صابئون» و «صابئين» به كار رفته و مقصود از آن، گروه ديني خاصي است كه از اهل كتاب به شمار رفته و به يقين صابئيان مشرك حران نيستند. گرچه اين گروه ديني براي عرب عصر نزول شناخته شده بود، اما امروزه تعيين مصداق آنان به شكل قطعي و يقيني كاري است بسيار دشوار، احتمالاً آنان همان صابئياني هستند كه خود را منسوب به حضرت يحيي مي‌دانند و در مناطقي از ايران و عراق زندگي مي‌كنند. وجه تسميه آنان به اين نام نيز اين است كه از آيين يهود و مسيح خارج بوده و دين مخصوص خود را داشته‌اند.
    4. بررسي تطبيقي دو اصطلاح نشان مي‌دهد كه از منظر قرآن كريم صابئين همان حنفاء نيستند؛ حنفاء در قرآن مفهومي توصيفي دارد، ولي صابئين اسم و عنوان يك گروه ديني محسوب مي‌شود.
     
     

    • ابن العبرى، غريغوريوس الملطى (1992م)، تاريخ مختصر الدول، تحقيق آنطون صالحانى اليسوعى، چ سوم، بيروت، دار الشرق.
    • ابن دريد محمد بن الحسن (1987م)، جمهرة اللغه، تحقيق رمزي منير بعلبكي، بيروت، دار العلم.
    • ابن فارس، ابو الحسين احمد (1399ق)، مقاييس اللغة، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، بيروت، دارالفكر.
    • ابن منظور محمدبن مكرم (1414ق)، لسان العرب، چ سوم، بيروت، دار صادر.
    • ازهري، أبو منصور محمد بن أحمد (2001م)، تهذيب اللغه، تحقيق محمد عوض مرعب، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
    • ثعالبي نيشابوري، ابي‌منصور بن اسماعيل (1885م)، فقه الغه، بيروت، اباء اليسوعيين.
    • جواد علي (1422ق)، المفصل فى تاريخ العرب قبل الإسلام، چ چهارم، بيروت، دارالساقي.
    • جوهري، اسماعيل بن حماد (1990م)، الصحاح في اللغه، چ چهارم، بيروت، دارالعلم للملايين.
    • حقى بروسوى، اسماعيل (بى‌تا)، تفسير روح البيان، بيروت، دارالفكر.
    • دهخدا، علي‌اكبر (1377ش)، لغت نامه دهخدا، چ دوازدهم، تهران، دانشگاه تهران.
    • رازي، ابوالفتوح (1408ق)، روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، مشهد، بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى.
    • راغب اصفهاني، حسين‌بن محمد (1412ق)، المفردات في غريب القرآن، بيروت، نشر دار العلم.
    • راميار، محمود، (1384ش)، تاريخ قرآن، چ ششم، تهران، امير كبير.
    • سيوطى جلال‌الدين (1404 ق)‏، الدر المنثور فى تفسير المأثور، قم، كتابخانه آيةالله مرعشى نجفى.
    • شهاب‌الدين أحمد الخفاجي (1282ق)، شفاء الغليل فيما في كلام العرب من الدخيل، بي‌جا، مكتبه الوهبيه.
    • شهرستاني، محمدبن عبدالكريم ابي بكر احمد (1414ق)، الملل و النحل، چ سوم، بيروت، دارالمعرفه.
    • طباطبايى، سيدمحمدحسين (1417 ق)، الميزان فى تفسير القرآن‏، قم، دفتر انتشارات اسلامى.
    • طبرسى، فضل‌بن حسن (1372 ش)، مجمع البيان فى تفسير القرآن‏، تهران، ناصر خسرو.
    • طبرى ابو جعفر محمد بن جرير (1412ق)، جامع البيان فى تفسير القرآن‏، بيروت، دار المعرفه.
    • طوسي، محمدبن حسن (‏بي تا)، التبيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربى.
    • عبد الرحمن‌بن محمدبن خلدون (1408/1988)، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، تحقيق خليل شحادة، چ دوم، بيروت، دار الفكر.
    • عروسى حويزى، عبدعلى‌بن جمعه، (1415ق)، تفسير نور الثقلين‏، بي‌چا، قم، اسماعيليان.
    • عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم معروف بابن الأثير (1385 ق/1965م)، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صاد ـ دار بيروت.
    • فراهيدي، خليل‌بن احمد (1410ق)، كتاب العين، چ دوم، قم، هجرت.
    • محمودپور، محمد، (1383ش)، «معني‌شناسي وكاربرد‌شناسي حنيف در قرآن»، مطالعات اسلامي، ش65 و66، از ص211تاص222.
    • مسعودي، أبو الحسن على‌بن الحسين، (1374 ش)، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابو القاسم پاينده، چ پنجم، تهران، علمى و فرهنگى.
    • مسعودي، علي‌بن الحسين (بي‌‌تا)، التنبيه و الاشراف، تصحيح عبدالله اسماعيل صاوي، قاهره، دارالصاوي.
    • مقدسى، مطهربن طاهر (بى‌تا)، البدء و التاريخ، بي‌جا، مكتبة الثقافة الدينية.
    • مكارم شيرازى، ناصر (1374ش)، تفسير نمونه‏، تهران، دار الكتب الإسلامية.
    • يعقوبى، احمدبن أبى يعقوب‌بن جعفربن وهب (بي‌تا)، تاريخ اليعقوبى، بيروت، دار صادر.
    • Bell, R. (1970), Bell Introduction to the Quran, Edinburgh: Edinburgh University Press.
    • BOSWORTH, C.E. (1995), The Encyclopedia of Islam. Leiden: Brill.
    • Jeffery, A. (1938), THE FOREIGN VOCABULARY OF THE QUR’AN, Baroda: Oriental Institute.
    • Lewis, B. (1991), The Encyclopedia of Islam, Leiden: Brill.
    • McAuliffe, J. D. (2001-2005), Encyclopedia of the Quran, Leiden – Boston: Brill.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدی، جواد، نجفی، محمدجواد.(1391) مفهوم‌شناسی تطبیقی «حنفاء» و «صابئین» در قرآن. فصلنامه معرفت ادیان، 3(2)، 25-42

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    جواد محمدی؛ محمدجواد نجفی."مفهوم‌شناسی تطبیقی «حنفاء» و «صابئین» در قرآن". فصلنامه معرفت ادیان، 3، 2، 1391، 25-42

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدی، جواد، نجفی، محمدجواد.(1391) 'مفهوم‌شناسی تطبیقی «حنفاء» و «صابئین» در قرآن'، فصلنامه معرفت ادیان، 3(2), pp. 25-42

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدی، جواد، نجفی، محمدجواد. مفهوم‌شناسی تطبیقی «حنفاء» و «صابئین» در قرآن. معرفت ادیان، 3, 1391؛ 3(2): 25-42